8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به دنبال زندگی “خوب” نباش
بلکه خوب زندگی کن...!
کسی خوب زندگی میکند،
که این دنیا را شناخته
و مقهور “داشتنها”
و “نداشتنهایش” نمیشود...
در “حسرت” چیزی نیست
و همواره با نقد
زندگیاش کار میکند...
چنین کسی هماهنگ ترین
“انسانها” با جریان حیات است...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
تمام غصهها از همان جایی
آغاز میشوند که، ترازو برمیداری
و میافتی به جان دوست داشتنت..
اندازه می گیری،
حساب و کتاب میکنی،
مقایسه میکنی…
و خدا نکند حساب و کتابت برسد
به آن جا که
زیادتر دوستش داشتهای،
زیادتر گذشتهای،
زیادتر بخشیدهای،
به قدر یک ذره،
حتی یک ثانیه...
درست از همان جاست که
توقع آغاز میشود،
و توقع آغاز همه رنجهایی است
که ما میبریم.
"خسروشکیبایی"
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#منیر
#پارت45
نرگس که انگار از حرفی که زدم جا خورد با مکث گفت بستگی داره دوست پسرم چقد برام مهم باشه اگه واقعا دوسم داشته باشه و دوسش داشته باشم اگه از اینکه کنارمه احساس امنیت کنم نه نمیترسم .
نمیدونم چرا ولی احساس کردم حرفهای نرگس با معنی و تیکه ست …
انگار داشت به من تیکه مینداخت و به فرزین میفهموند که من کنارش احساس امنیت نمیکنم .
پوزخندی زدم و گفتم خب تو هیچ وقت همچین احساسی و تجربه نمیکنی .
نرگس : چرا ؟؟
_چون دوست پسرات انقد برات مهم نیستن که همچین حسی و بگیری نهایت هر کدوم یک ماه تو زندگیتن و بعدش تموم میشه میره …
نرگس که متوجه تیکه ام شده بود لبخند کجی زد و چیزی نگفت …
فرزین دستم و گرفت و گفت بچه ها بیاید بریم یه آب میوه ای چیزی بخوریم نیره حسابی یخ زده فشارش افتاده .
_نه عزیزم خوبم .
-میدونم خوبی ولی یه چیزی بخوری بهتره .
بدون هیچ حرفی راه افتادیم سمت دکه ای که با فاصله کنار ماشینمون بود .
وقتی رسیدیم من تکیه دادم به ماشین و نرگس هم همونجا وایساد و فرزین رفت تا آب میوه بگیره و بیاد .
جو بین من و نرگس دوباره سنگین شده بود …
نرگس واقعا با رفتاراش من و ناراحت میکرد و باعث میشد با هم بحث کنیم .
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📚#هفت بهشت زندگی
🌸بهشت اول:
آغوش مادری ست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد...
🌸بهشت دوم:
دستان پدری ست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد.
🌸بهشت سوم:
خواهر یا برادری ست که برای ندیدن اشکهایت، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد.
🌸بهشت چهارم:
معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیاش هم سن تو شد تا یاد بگیری.
🌸بهشت پنجم:
دوستی ست که در هنگام سختیها و مشکلات تو را تنها نگذاشت.
🌸بهشت ششم:
همسرتوست که باتمام وجود در کنار تو معمار زندگی مشترک تان است ... گویی دو شاخه از یک ریشه اید.
🌸بهشت هفتم:
فرزند توست که خالق زیبایی های آینده است...
آری شاید هر کدام از ما تمام هفت بهشت را نداشته باشیم
🌸اما بهشت همین حوالی ست...
مادرت را بنگر
🌸پدرت را ببین
خواهر یا برادرت را حس کن؛
🌸به معلمت سر بزن؛
دوستت را به یاد بیاور؛
🌸همسرت را در آغوش بگیر؛
فرزندت را ببوس...
🌸یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت
بهشت را با همه قلبت حس کن،
🌸همین نزدیکی ست.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
پندانه
اگر، در زندگی نگاهت به داشته هایت باشد ،بیشتر خواهی داشت.
👈اما اگر مدام به نداشته هایت فکر کنی
هیچ وقت هیچ چیز برایت کافی نخواهد بود
فکرت رو ترمیم کن...☝️
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
تلنگر
پشت هر آدمِ موفق یه کوه از اهمیت ندادن
به چرندیات دیگران و نظراتشونه!»
✍ پس
اگه هدفِ بزرگی داری ، اگه بقیه تو رو اونجوری که هستی نمیبینن
اگه میگن نمیتونی
اگه میگن نمیشه
یا هر چیزی.. فقط ادامه بده
چون این سناریویِ زندگیِ توئه
نه بقیه !
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#منیر
#پارت46
کم کم داشتم از اینکه گفتم باهامون بیاد پشیمون میشدم .
شاید بهتر این بود خودمون دو تا میومدیم و نرگس میموند تهران با دوستاش و رفیقاش وقت میگذروند .
سرم پایین بود و دلم نمیخواست اصلا چشمم به نرگس بیفته .
با صدای فرزین سرم و بالا آوردم .
-بفرمایید بچه ها .
آب میوه ای که سمتم گرفته بود و ازش گرفتم و یه قلپ خوردم .
انقد خنک بود که جون گرفتم .
فرزین دستم و گرفت و گفت بهتری عزیزم ؟
لبخندی زدم و گفتم آره عزیزم خوبم .
رو به نرگس گفت بچه ها بیاید بریم تو ماشین بشینیم یه چرخی تو شهر بزنیم اصلا نظرتون چیه بریم سینما ؟؟
_خوبه بریم چه فیلمی الان هست ؟؟
فرزین : نمیدونم باید بریم ببینیم دیگه .
تمام مدتی که ما حرف میزدیم نرگس ساکت بود و حرفی نمیزد و معلوم بود ناراحته .
ولی واقعا برام اهمیتی نداشت انقد رفتاراش و کاراش ضایع بود که ناراحت شدنش برام هیچ اهمیتی نداشت .
دست تو دست فرزین رفتیم سمت ماشین و نرگس هم پشت سرمون اومد .
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم که نرگس گفت فرزین ببخشید ممکنه من و بزاری ترمینال ؟؟
فرزین با تعجب گفت ترمینال برای چی ؟؟
_میخوام برگردم تهران .
بدون اینکه کلمه ای حرف بزنم نشسته بودم و به مکالمه بین فرزین و نرگس گوش میکردم .
♡♡♡
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
آیا شما شخصیتی بسیار حساس دارید؟
۱.خلق و خوی دیگران عمیقا روی شما اثر میگذارد
۲.تلاش میکنید هیچ خطایی نکنید و از این موضوع اطمینان پیدا میکنید
۳.به راحتی متاثر می شوید(نور خیلی زیاد،صدای بلند یا بوی شدید شمارو عصبی می کنه)
۴.به راحتی وحشت زده می شوید
۵.خودتون رو فرد با وجدانی میدونید
(به شدت مسئولیت پذیر هستید)
۶.وقتی چند اتفاق باهم درحال رخ دادن هست،دستپاچه و درمانده می شوید
۷.هر محتوای خشونت آمیز شدیدأ شما را آشفته خواهد کرد
۸.تصمیم گیری براتون سخته
۹.نمیتونید به راحتی تغییرات زندگیتون رو بپذیرید و نیاز به زمان زیادی دارید
اگر دچار چنین حالاتی هستید حتما با مشاور صحبت کنید
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#انگیزشی
🌊 علت اینکه رود راه خود را در دل صخره ها میشکافد قدرت نیست، بلکه پافشاری و مداومت است.
✨ در کار خود مداومت داشته باشید و با اولین ناکامی مأیوس نشوید!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند.
پسر از پدر پرسید کـه بابا در این جا چیست؟ گفت: آدمی
گفت کجایش میبرند؟
گفت: بـه جایی کـه نه خوردنی و نه پوشیدنی. نه نان و نه آب. نه هیزم . نه آتش. نه زر. نه سیم. نه بوریا . نه گلیم.
گفت: بابا مگر بـه خانه ما می برندش؟!!
🍃
🌺🍃
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍چه زیبا میگوید نلسون ماندلا.....
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟
"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ
"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ
ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ... !
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ
ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ...!
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ
ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...
به کسی که دوستش داری ""دلبسته""
باش نه وابسته !
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh