eitaa logo
گنجینه داستان معبر شهدا
212 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
521 ویدیو
6 فایل
داستانهای اخلاقی - معرفتی - شهدایی - برای آموختن راه زندگی سالم کانال معبرشهدا https://eitaa.com/mabareshohada ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گنجینه داستان معبر شهدا
#رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۲ "علی زنده است" 🔹 ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک ق
شب ۲۳ " آمدی جانم به قربانت " 🌻شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود ... اونقدرک اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه ... منم از فرصت استفاده کردم... با قدرت و تمام توان درس می خوندم ... ترم آخرم و تموم شدن درسم با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد ... التهاب مبارزه اون روزها ... شیرینی فرار شاه ، با آزادی علی همراه شده بود ... 🌻صدای زنگ در بلند شد در رو که باز کردم ... علی بود ... علی 26 ساله من ... 😭 مثل یه مرد چهل ساله شده بود ... چهره شکسته ... بدن پوست به استخوان چسبیده ... با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید ... و پایی که می لنگید ... 🌻زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ... و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ... حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ... و مریم به شدت با علی غریبی می کرد ... می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود ... 🌻من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم ... نمی فهمیدم باید چه کار کنم ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... 🌻دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو ... - بچه ها بیاید ... یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم ... ببینید ... بابا اومده ... بابایی برگشته خونه ... 🌻علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره ... خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ... مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ... چرخیدم سمت مریم ... - مریم مامان ... بابایی اومده ... علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ... چشم ها و لب هاش می لرزید ... دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم ... چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ... میرم برات شربت بیارم علی جان ... چند قدم دور نشده بودم ... که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی ... بغض علی هم شکست ... 😭😭😭😭 محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد ... من پای در آشپزخونه ... زینب توی بغل علی ... و مریم غریبی کنان ... شادترین لحظات اون سال هام ... به سخت ترین شکل می گذشت ... بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ... پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ... مادرش با اشتیاق و شتاب ... علی گویان ... دوید داخل ... تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت ... علی من، پیر شده بود ... ادامه دارد.... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 🌈•] شْهَدُ أَنَّكَ فَاتِقُ كُلِّ رَتْقٍ گواهی میدهم که تو گره گشای هر مشکلی هستی... ❤️ 🌱 🌱 ‌ 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/dastanemabareshohada
با خودت تکرار کن؛ «امروزقلبم آرام است و با امید به خدا به سمت اهدافم حرکت میکنم و میدانم باران رحمت و فراوانی بر سرم نازل می شود و همه چیز دگرگون می گردد. خداوندا سپاسگزارم» ↶【به ما بپیوندید 】 ↷https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه دلنشین است هرصبح، سلام کردن به آفتاب حضورتان و ایستادن رو به بهارِ معطر نگاهتان و چشم دوختن به راهی که عطرنرگس از انتهای آن مشام منتظران را نوازش می دهد چه نعمت بزرگی است داشتنِ شما ...🏝 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🍃🌸 بــِســْم اللــّهِ الـرَّحـْمـَن الـرَّحـيم🍃🌸 خـــــدا جــــّّـانم می دانی زیباترین لحظه زندگیِ من ڪجاست!؟ همانجا ڪه روبه روی عظمتت سجــده می ڪنم همانجاست ڪه دلم را تمام وجودم را می سپارم به بزرگیت از همانجاست کـه تمام نگرانی هایم ، تمام آشوب هایم را به باد میدم از همانجاست که می شوم همان بنده آرامت 【به ما بپیوندید 】 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
✨﷽✨ 🔴قدر عافيت كسى داند كه… البته تنها «» و «» چنين نيست. هر نعمتى چنين است كه تا هست، قدرش ناشناخته است و چون از دست رفت، قدرش معلوم مى شود؛ مثل: فراغت، قدرت، پدر و مادر، دوست خوب، فرصت آموختن، همسر و... ولى دو ياد شده، گوهرهاى گرانبهاترى هستند، بى بديل و دست نيافتنى. كدام سالخورده است كه حسرت ايام جوانى و فراغت آن دوران را نداشته باشد؟ كدام گرفتار و بيمار است كه از دوران خوش آسايش و آرامش و تندرستى با اندوهى تلخ، ياد نكند؟ به گفته سعدى: «قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد.» استفاده بهتر از فرصت جوانى و بهره ورى كامل از دوره نشاط و سلامتى و توانايى جسمى و آرامش و آسايش و امنيت اجتماعى، نشانه شناخت قدر و قيمت اين دوگوهر است. 💢قدر و ارزش نعمت ها را تادر اختيار ما هست، بشناسيم كه فردا دير است و بى ثمر! ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/dastanemabareshohada
برای گل دخترتون دنبال ست عبادت هستین⁉️ با قیمت باور نکردنی ✈️ارسال به همه نقاط ایران عزیز 🎀مجری تخصصی پک های زیبای جشن تکلیف عرضه انواع مدلهای چادر و دیگر محصولات حجاب آدرس فروشگاه : گیلان-سنگر،بلوارامام حسین علیه السلام،جنب مهدیه ،فروشگاه فرهنگی فاطمی کوثر تلفن -09119302342 ✏️سفارش: @HOSSEIN_14 ——————————— فروشگاه فرهنگی حجاب فاطمی کوثر👇 ————————————— 🌺🍃 @foroshgah_koosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 🍁 خیلی وقتها حواسم هم نبوده راه خطا رفته‌ام... اما من با همه روسیاهی‌هایم 💚 دلخوش به مهربانی شما هستم... به اینکه حواستان به من هست... به اینکه مرا می‌بینید... مرا می‌فهمید... راستی آقا من خیلی دلتنگ بین‌الحرمینم... 🌿 برای کربلایتان، زائر نمی‌خواهید...؟ 🌸 ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🌺 @mabareshohada 🌺