eitaa logo
گنجینه داستان معبر شهدا
215 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
499 ویدیو
6 فایل
داستانهای اخلاقی - معرفتی - شهدایی - برای آموختن راه زندگی سالم کانال معبرشهدا https://eitaa.com/mabareshohada ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14
مشاهده در ایتا
دانلود
گنجینه داستان معبر شهدا
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 47 "سومین پیشنهاد" 🌷 علی اومد به خوابم ... بعد از کلّی حرف، سرش رو اندا
🎑 شب 48 "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ... - چرا اینطوری شدی؟ ... 💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ... - ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ... 🔸رفت سمت گاز - راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ... ✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ... 🔹- خیلی جای بدیه؟ ... 🔸- کجا؟ ... 🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ... 🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ... 📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ... - توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ... ✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... 💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ... - زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ... 🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ... - به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... 🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ... ادامه دارد... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ ◽️شیرین‌تر‌ از‌ نامِ‌ شما‌ اِمڪان‌ ندارد ◽️مخرۅبہ‌ باشد‌ هردِلۍ‌ جانان‌ ندارد ◽️جانِ‌ من‌ ۅ جانان من‌‌ مھدۍ زهرا ◽️قلبم‌ بجز صاحب‌زَمان‌ سلطان‌ ندارد 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌺 سلام دوستای گل و دوست داستنی ☺️ 🌸 _منور_به_نگاه_امام_زمان_عج 🌱گنجینه داستان معبر شهدا https://eitaa.com/dastanemabareshohada
💌 • خودت درس نداری که به اینا برای درسشون کمک کنی؟!!! 😊 • این حجاب چیه آخه! گرمت نیست؟!!! 😑 حالا مثلا این پولو دادی برای نیازمندا، اونا دارا شدند؟!!! 😂 موقع انجام هر کار خوبی زیاد پیش میاد که کسی بهمون طعنه بزنه و حتی کارمون رو مسخره کنه 😥 اما وقتی 😇 نگاهت به آسمون باشه دلت پر از امید به لطف خدا شنیدن این حرفا ناراحتی نداره... 🔆 امیرالمومنین(علیه السلام) توی یکی از نامه‌هاشون نوشتند: ... یعنی مبادا وقتی کار خوبی انجام میدی، سرزنشِ ملامت‌گران تو رو باز داره از تلاش در راه خدا... 🌸🍃 . . . کار خوبت رو محکم ادامه بده . . . ✌️ 📗 نهج البلاغه. نامه ۳۱ 💚🤍❤️ https://eitaa.com/dastanemabareshohada ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
گنجینه داستان معبر شهدا
🎑 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 48 "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم
🌠 شب 49 "خداحافظ زینب" ✅ تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... 🔹اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ... دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... - بی انصاف ... خودت از پسِ دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟😭 🔸برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمتِ دستشویی ... پشتِ در ایستادم تا اومد بیرون... زُل زدم توی چشم هاش ... با حالتِ ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... 🔵 التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفسِ عمیق کشیدم ... -یادته 9 سالت بود تب کردی ... سرش رو انداخت پایین ... منتظرِ جوابش نشدم ... - پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ... 🔸التماسِ چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ... - خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ... 🔷 پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ... - برو زینب جان ... حرفِ پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ... و صورتم رو چرخوندم ... قطراتِ اشک از چشمم فرو ریخت ...😭 نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ... ❇️ تمامِ مقدماتِ سفر رو مامورِ دانشگاه از طریقِ سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ... ✈️ پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدنِ پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ... بچه ها، حریفِ آرام کردن من نمیشدن.... ادامه دارد... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
kasra_zahedi_shakhe_gol_128.mp3
3.01M
نم نمای بارون آروم توی خیابون اومد ●♬♩ شاخه گل من نیومد ●♬♩ سایه بونم آسمون شد ماه آسمون دراومد ●♬♩ شاخه گل من نیومد ●♬♩ وای همه ی گلا میدونن تو نیای بهار نمیشه ●♬♩ باغ آرزوی قلبم بی تو لاله زار نمیشه ●♬♩ وای همه ی گلا میدونن تو نیای بهار نمیشه ●♬♩ نم نمای بارون آروم توی خیابون اومد ●♬♩ شاخه گل من نیومد ●♬♩ سایه بونم آسمون شد ماه آسمون دراومد ●♬♩ شاخه گل من نیومد ●♬♩ اللهم عجل لولیک الفرج...🌿 🌛 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🕊 ❣️ ❣️ 💚 💚 گمگشته ام به اشک که پیدا کنم تو را دل شسته ام زخود که تمنّا کنم تو را دل برده اختیار ز دستم وگــرنه من قابل نیم که جان و دل اهدا کنم تو را گو از کدام کوچه کنی گه گهی عبور کآیـم کنار راه و تماشــا کنم تو را از کوچه ای بیا که من افتاده ام به خاک تا ســـر نثار خاک کف پا کنم تو را 🌱 🌱 ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ https://eitaa.com/dastanemabareshohada
خدای خوبم 🌸 به تو پناه میبرم از اینکه به گناهی، پافشاری کنم... از اینکه قدم‌هام رو توی راهی محکم کنم که راه تو نیست، بیراهه‌ست... راهی که تو نمی‌پسندی . . . 💝 بارالها... آسایش زندگی و برکت و فراوونیِ روزی‌ها رو به سوی ما روانه کن . . .💚🍃 💚 ✨ آرامش مهمان لحظه ها تون ✨ https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ اعمال شب نیمه شعبان به نیت تعجیل در فرج امام زمان (ع) و به نیت سلامتی رهبر عزیزمون و به نیت سرافرازی و سربلندی ملت ایران التماس دعا 🌷 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
AUD-20220317-WA0026.mp3
6.35M
🎤 ویژه 🌠 شب نیمه‌ی شعبان، یک شب قدر قدرتمند و باعظمت است که ؛ خداوند آن را فرصت ویژه ای برای رشد انسان قرار داده است ! - چگونه میتوان بهترین بهره را از آن برد؟ علیه‌السلام 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 ڪلیڪ ڪنید 👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
گنجینه داستان معبر شهدا
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 49 "خداحافظ زینب" ✅ تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که
🌌 شب 50 "سرزمینِ غریب" ✍🏼 [ از قسمت پنجاهم به بعد خاطره از زبان دختر شهید سید علی حسینی بیان میشود ] 👨‍💼نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیّر و تعجّب... نگاهش رو پر کرد ... 😳 چند لحظه موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه... 🔷 سوارِ ماشین که شدیم ... این تحیّر رو به زبان آورد ... -شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردنِ شما اینقدر زحمت کشید ... 🔺زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ... - و اولین دانشجویی که از طرفِ دانشگاهِ ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ... 🔸نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدنِ کلمه اولین دانشجوی مسلمانِ محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...! ✅ ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ... هزار تا جوابِ مودبانه در جوابِ این اهانتش توی نظرم می چرخید ... ✔️ امّا سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمیدونستم ... 🏡 من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبکِ مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب ... 🏢 فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ...❌ امّا به شدّت اشتباه می کردن ... ❤️ هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ... من تا همون جا رو هم فقط به حرمتِ حرفِ پدرم اومده بودم ... 🔶 قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ... خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ... ❓🤔 - بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا؟ ... ادامه دارد... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝💝 ! ۱۱۸۹ سال رقم زیادی است! برای دوری ؛ برای ندیدن عزیزترین شخص عالم ... جشن هایمان برای آمدن شماست به جهان خاکیمان!!... ! تولدتان مبارک❤️... دیگر کیک تولدتان جای خالی برای شمع ندارد..... محبوبِ‌دلها بجان مادرت زهرا سلام‌الله‌علیها ظهور کن .....🤲❤️ ‌‎‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌺🍃الهي در این روز زیبا 🌸🍃بہ زندڪَیماڹ سرسبزے وخرمي ببخش 🌺🍃 از نعمتهاے بیڪرانت سیرابماڹ ڪڹ 🌹🍃به قلبمان مهربانی به روحمان آرامش به زندگیمان محبت 🍃آمین🍃 روزتون بے گناه و پر از عطر خدای مهربون🌹🌺 🍃https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 شهید را بیشتر 🌸 بشناسیم 🌸 🎙حاج حسین یکتا سردار خیبر 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 ڪلیڪ ڪنید 👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
گنجینه داستان معبر شهدا
🌌 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 50 "سرزمینِ غریب" ✍🏼 [ از قسمت پنجاهم به بعد خاطره از زبان دختر شهید سی
🎆 شب 51 "اتاق عمل" 🔹دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغازِ دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود ... ❇️ اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ... تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصاً یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیسِ بیمارستان و رئیسِ تیمِ جراحی عمومی معرفی کرد ... 😕 💢جالب ترین بخش، ریزِ اطلاعاتِ شخصی من بود ...همه چیز،حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیقِ شرایط و محیط با سلیقه و روحیاتِ من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود ... 🚫از چینش و انتخابِ وسائل منزل ... تا ترکیبِ رنگی محیط و ...‼️ گاهی ترسِ کوچیکی دلم رو پر می کرد ... 😥 ✔️ حالا اطلاعاتِ علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت ... 🔸هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت ... - چرا بابا؟ ... چرا؟ ... 🏢 توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ... و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسبِ علم و تجربه تلاش می کردم ... 🔷 بالاخره زمانِ حضورِ رسمی من، در اوّلین عمل فرارسید ... اون هم کنارِ یکی از بهترین جراح های بیمارستان .. همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه واردِ رختکنِ اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... امّا ... ادامه دارد... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖💖 انتظار می کشیم رسیدنت را ، دیدارت را ، دم زدن در هوایت را ... چشم به راهیم سرزدن آفتاب را ، شروع سبز بهار را ... به چه زیباست آن روز... بهار دِلآرای زیبا بیا.... 🌤🌤 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈• پس بخاطر پروردگارت شـکیـبایی کن گذشـتن از خیلـی چـیزا تو زندگی سـخته❗️ سخت تریـنش جاییه کـه : "مجبور" به کنار گذاشتن باشی با همـه حرف دلـهـا با همـه بـُــغـضهـا : هـمه چی رو بسـپاریـم به خودش 💞حـس خوبیه وقتی بتونی اونقدر توکلت رو بالا ببری که دلت شوره هیـچی رو نزنه خدایا شـکرت که دارمـت 🌸روزتـون پر از شـادی 🍃دلتون لبريز از عشق و اميد ‌ 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/dastanemabareshohada
شھادت‌اجر‌کسانےاست‌که...↯ ‌درزندگےخودمدام‌درحال‌درگیری‌با نفس‌اند ❣️وزمانےکه‌نفس‌سرکش‌خودرا رام‌نمودند؛ خداوندبه‌مزد‌این‌جھاداکبر" 🕊شھادت‌راروزی‌آنھا‌خواهدکرد... 🌷لایق شهادت که باشی در سفر راهیان نور هم خدا شهادت نصیبت می کند 🕊او که در منش و خلق و خو شباهت زیادی به داشت در بین دوستانش به همت نسل سوم معروف است روحش شاد 🌷 ۹۰/۱۲/۱۸ سالگرد عروج آسمانی" دانشجوی شهید"🥀 ✨ ✨ 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 https://eitaa.com/dastanemabareshohada
گنجینه داستان معبر شهدا
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 51 "اتاق عمل" 🔹دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغازِ دوره تحصیل و کار در
🌌 شب 52 "شعله های جنگ" ⭕️ آستینِ لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق عمل هم برای شستنِ دست ها و پوشیدنِ لباس اصلی یکی.... 🔹چند لحظه توی ورودی ایستادم ... و به سالن و راهروهای داخلی که درِ اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم ... حتی پرستارِ اتاق عمل و شخصی که لباس رو تنِ پزشک می کرد، مرد بود⚠️ برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ... حضورِ شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم ... 😈 -اونها که مسلمان نیستن ... تو یه پزشکی ... این حرف ها و فکرها چیه؟ ... برای چی تردید کردی؟ ... حالا مگه چه اتفاقی می افته ... - اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد ... خواستِ خدا این بوده که بیای اینجا ... - اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد ... - خدا که می دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل ... می دونی چی میشه؟ ... چه عواقبی در برداره؟ ... - این موقعیتی رو که پدرِ شهیدت برات مهیّا کرده، سر یه چیزِ بی ارزش از دست نده ... 🔴 شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود ... حس می کردم دارم زیرِ فشارش له میشم ... سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم ... 🔸 - بابا ... من رو کجا فرستادی؟ .. تو ... یه مسلمانِ شهید... دخترِ مسلمانِ محجبه ات رو 😞 🔥 آتشِ جنگِ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود ... وحشتناک شعله می کشید ... 🔷 چشم هام رو بستم ... - خدایا! توکل به خودت ... یا زهرا ... دستم رو بگیر ... از جا بلند شدم و رفتم بیرون ... از تلفنِ بیرونِ اتاق عمل تماس گرفتم ...پرستار از داخل گوشی رو برداشت...📞 از جرّاحِ اصلی عذرخواهی کردم و گفتم شرایط برای ورودِ یک خانم به اتاق عمل، مناسب نیست ... و ... 🚫 از دیدِ همه، این یه حرکتِ مسخره و احمقانه بود ... ✅ امّا من آدمی نبودم که حتی برای یه هدفِ درست ... از راهِ غلط جلو برم ... حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ... مهم نبود به چه قیمتی ... چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ... ادامه دارد... https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢زمین دور خودش میگرده اما من فقط دور تو میگردم زمان کوتاهه تا جایی که میتونم دلم رو عاشقت کردم دوا وقتی تویی شیرینه دردم 🌙 (ع) https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️سلام بر تو به هنگام هر سپیده دمان سلام بر تو شبانگاه و هر سحرگاهان 💚سلام بر تو که فرمانروای عرشی سلام بر تو به تعداد قطره‌های باران ♥️سلام بر تو سلامی جامع و‌کامل سلام بر تو  سلام و درود بی پایان 💚سلام بر تو یگانه امید! تنها منجی! سلام بر تو بهار آفرین، بعد خزان ♥️سلام بر تو به تعداد برگهای درخت سلام سلام به تعداد ذره های جهان 💚سلام بر تو‌  سلام انبیا و ‌رسل سلام بر تو سلامِ حضرت رحمن ♥️به‌وسعت همه ی کهکشان سلام و‌ درود به حضرت صاحب، ‌ولی عصر و‌ زمان https://eitaa.com/dastanemabareshohada
‌🔴 ایمنی از شبهات در زمان غیبت 🔹 آیت الله مجتبی تهرانی (ره) : 🔺 شفاف می‌گويم براي اينكه در زمان غيبت امام زمان (عج) يكسري شبهات در شما اثر نكند، دستور اين است، سند روايت هم خيلي معتبر است: 🌕 هر روز بگوييد: یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ 🔹 دو سه ثانيه هم بيشتر طول نمی كشد، لذا اين را هر روز بخوانيد تا دلتان به (عج) قرص شود. https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴راه حل شیطان در آخرالزمان، درگیر کردن مومنین با همدیگه است... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گنجینه داستان معبر شهدا
🌌 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 52 "شعله های جنگ" ⭕️ آستینِ لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق ع
🎆 شب 53 "حمله چند جانبه" 💢 ماجرا بدجور بالا گرفته بود ... همه چیز به بدترین شکلِ ممکن ،دست به دست هم داد تا من رو خورد و لِه کنه...😞 ⭕️ دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیتِ عالی رو از دست داده بودم ... اساتید و ارشدها، نرفتنِ من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن ... و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت ... نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن ...! 🏢 دانشگاه و بیمارستان ... هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکراتِ احمقانه نیست ... و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم ...⛔️ هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ... فایده ای نداشت ... 📆 چند هفته توی این شرایط گیر افتادم ... شرایطِ سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسطِ جهنم رو داشت ...🔥🔥 🔹وقتی برمی گشتم خونه ... تازه جنگِ دیگه ای شروع می شد ... مثل مرده ها روی تخت می افتادم ... حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم ... تمام فشارها و درگیری ها با من واردِ خونه می شد ... 😈 و بدتر از همه شیطان ... کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد ... ✅ در دو جبهه می جنگیدم ... درد و فشارِ عمیقی تمامِ وجودم رو پُر می کرد ... "نبرد بر سرِ ایمانم و حفظِ اون" ... سخت تر و وحشتناک بود ... یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمتِ تمام این سال ها رو ازم می گرفت ... 😥 🌎 دنیا هم با تمامِ جلوه اش ... جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ... ✔️ می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از "ایمانم" دفاع می کردم💪🏼✌️🏼 🕘 حدود ساعت 9 ... باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم ...☎️ 🌹 پشتِ در ایستادم ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو ... 🔸 در رو باز کردم و رفتم تو ... 🔷 گوش تا گوش ... کل سالنِ کنفرانس پُر از آدم بود ... جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط ... رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت ... ادامه دارد... https://eitaa.com/dastanemabareshohada