باران خیلی تندی می آمد⛈
با لندکروز شهرداری🚙 راهافتاد سمت حلبی آباد.
در آنجا آب و گل زیادی جمع شده بود و آب سرازیر شده بود به خانه یک پیر مرد🏠،
در زدیم که کمکش کنیم وقتی ما را دید شروع کرد به بد گفتن در مورد شهردار
اما آقا مهدی«هیچی به او نگفت»
وتا صبحمشغول باز کردن راهآب بود.
#شهید_مهدی_باکری
#شهردار_ارومیه
💠🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
─┅─🍃🌸🍃─┅─╮
ڪانال برتــر ⏬⏬
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯
گنجینه داستان معبر شهدا
🌃 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 58 "حس دوم" 📑 درخواستِ تحویلِ مدارکم رو به دانشگاه دادم ... باورشون نمی
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 59
"هوای دلپذیر"
⭕️ برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها ... شیفت های من، از همه طولانی تر شد ... نه تنها طولانی ... پشت سر هم و فشرده ...
🚷 فشار درس و کار به شدت شدید شده بود ... گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم ... از ترسِ واریس، اونها رو محکم می بستم ... به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد...😴
🌙سخت تر از همه، رمضان از راه رسید ... حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم ... عمل پشت عمل... 🌡💉
🔹انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره ... امّا مبارزه و سرسختی توی ژن و خونِ من بود...😌 💪🏼✌️🏼
🔸از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم ... کل شب بیدار ... از شدتِ خستگی خوابم نمی برد ... بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک ...
⛲️ رفتم توی حیاط ... هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد ... 🙂
❇️ توی حالِ خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد ... و با لبخند بهم سلام کرد...
–امشب هم شیفت هستید؟
–بله...
–واقعاً هوای دلپذیری شده...
🔷 با لبخند، بله دیگه ای گفتم ... و تهِ دلم التماس می کردم به جای گفتنِ این حرف ها، زودتر بره ... بیش از اندازه خسته بودم و اصلاً حس صحبت کردن نداشتم ... اون هم سرِ چنین موضوعاتی...
به نشانه ادب، سرم رو خم کردم ...
🔸 اومدم برم که دوباره صدام کرد...❗️
–خانم حسینی ... من به شما علاقه مند شدم❤️
و اگر از نظرِ شما اشکالی نداشته باشه ... می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم.......
ادامه دارد...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهارِ من !
سرِسال است فقط کربوبلا میخواهم..
#دلتنگ_کربلا💔
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🍀 غروب جمعه آخرسال است و همه در تکاپوی تازه شدن و تمیز شدن اند زمین،خاک ، خورشید، ابر، درخت، گل، شکوفه.. همه در راهند تا بیایند و دلنوازی کنند...
🍀اما من عزیزی را چشم در راهم... سال هاست، سفره هفت سین دلم، برایش پهن است، تا بیاید...۱۴۰۱ بهار هم بیاید و برود بی او اینها به هیچ نمی ارزند...
🍀بهار من! جان من! بی توجه به ایام سال... بی قرار آمدنت می مانم اما... آقا جان ندیدنت جانکاه است..
🍀انتظار کوتاه کن مولای من بیقرارآمدنت میمانم، بیا مولای من!
💓اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج💓
#امام_زمان
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_یار
#رهبر_انقلاب : وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرمودهاند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم؛ وقتی دعا برای فرج آن بزرگوار میکنید، در واقع دارید زمینه را برای دعای آن بزرگوار به خودتان و برای خودتان فراهم میکنید؛ اینجوری است.
#امام_زمان
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
گنجینه داستان معبر شهدا
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 59 "هوای دلپذیر" ⭕️ برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها ... شیفت های من،
🎑 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 60
"خانواده"
❇️ برای چند لحظه واقعاً بریدم...
–خدایا، بهم رحم کن ... حالا جوابش رو چی بدم؟...
🔸 توی این دو سال، دکتر دایسون ... جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد ...
🔹 از طرفی هم، ارشدِ من ... و رئیسِ تیمِ جراحی عمومی بیمارستان بود ...
و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابلِ تصور قرار بده...
👨⚕–دکتر حسینی ... مطمئن باشید پیشنهادِ من و پاسخِ شما... کوچک ترین ارتباطی به مسائلِ کاری نخواهد داشت ... پیشنهادم صرفاً به عنوان یک مَرده ... نه رئیسِ تیمِ جراحی...
🔵 چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه...
–دکتر دایسون ... من برای شما به عنوان یه جراحِ حاذق و رئیس تیم جراحی ... احترام زیادی قائلم ... علی الخصوص که بیان کردید ... این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابطِ کاریه...
✔️ _ امّا این رو در نظر داشته باشید که من یه "مسلمانم" ... و روابطی که اینجا وجود داره ... بین ما تعریفی نداره ...
🔞 _ اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیرِ یه سقف زندگی کنن ... حتی بچه دار بشن ... و این رفتارها هم طبیعی باشه ... ❌
✅🌺 _ ولی بین مردمِ من، نه ... ما برای خانواده "حرمت" قائلیم ... و نسبت بهم احساسِ مسئولیت می کنیم...
_ با کمالِ احترامی که برای شما قائلم ... پاسخِ من منفیه......
ادامه دارد...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖سلام بر مهدی عج💖
❤️هر روز را با سلام بر تو آغاز میکنیم
🌷سلام بر تو... که صاحباختیار مایی
#سلام_به_امام_زمان
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
.
🌿💚﷽ 💚🌿
🍃🌸☀️سلاااام دوستان عزیز🤚😊
🍃🌸☀️روزتون بخیر و شادی
🍃🌸☀️در این روزهای پایانی سال الهی که دلتون سرشار از شور و شوقِ زندگی
🍃🌸☀️الهی تنتون سلامت
🍃🌸☀️الهی درکنار عزیزاتون بهترینها نصیبتون بشه.
🍃🌸🕊☀️ روزی پر از موفقیت براتون ارزو میکنیم
🍃💐🤲آمین...
🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
گنجینه داستان معبر شهدا
🎑 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 60 "خانواده" ❇️ برای چند لحظه واقعاً بریدم... –خدایا، بهم رحم کن ...
🌌 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 61
"خیانت"
💢 روزهای اوّلی که درخواستش رو رد کرده بودم ... دلخوریش از من واضح بود ... سعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه ... مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه ...
توی جلساتِ تیمِ جراحی هم، نگاهش از روی من می پرید ... و من رو خطاب قرار نمی داد ...
🔶 امّا همین باعث شد، احترامِ بیشتری براش قائل بشم ... حقیقتاً کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود...
📆 سه، چهار ماه به همین منوال گذشت ...
🔹 توی سالنِ استراحتِ پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو ...بدون مقدمه و در حالی که ...اصلاً انتظارش رو نداشتم ، یهو نشست کنارم...🔺
👨⚕–پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ ... اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن ... چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟... ⁉️
همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن ... با دیدنِ رفتارِ ناگهانی دایسون ... شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد ... هنوز توی شوک بودم امّا آرامشم رو حفظ کردم...
🔹 _ دکتر دایسون ... واقعاً این ارتباطات به خاطرِ شناختِ پیش از ازدواجه؟ ...
🔞_ اگر اینطوره چرا آمارِ خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ ... یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن ...
⭕️ و وقتی یه مَرد ... بعد از سال ها زندگی ... از اون زن خواستگاری می کنه ... اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتاً عشقه؟...
یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ ... یا بوده امّا حقیقی نبوده؟... ⁉️
خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم ...
💭خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود...
🔸منم بی سر و صدا ... و خیلی آروم ... در حال فرار و ترک موقعیت بودم ... درِ سالن رو باز کردم و رفتم بیرون ... در حالی که با تمامِ وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه ... توی اون فشارِ کاری...
🔹که یهو از پشت سر، صدام کرد.....
ادامه دارد...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
سلام امام زمانم
السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَن ...
رگ خشک احکام الهی جز با خون گرم حضور تو جان تازه نمی گیرد ...
سلام بر تو ای گنج ودیعه شده در خزائن الهی ...
سلام بر روزی که به یُمن جاری شدن احکام خدا ، درخت شادی انسان شکوفه خواهد زد ...
گفتن که عاشقی جگر می خواهد
جان برکف و مشتاق خطر می خواهد
هرچند صف مدعیان بسیار است
او سیصد و سیزده نفر می خواهد ...
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
نرمـ نرمڪ مۍرسد اینڪ بھار
خوش بہ حال غنچہهاے نیمہ باز
مۍرسد اینڪ بھار...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول فروردین خبری نیست
آخر #شعبان را دریاب...🪴
- علامه جوادی آملی
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
گنجینه داستان معبر شهدا
🌌 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 61 "خیانت" 💢 روزهای اوّلی که درخواستش رو رد کرده بودم ... دلخوریش از م
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 62
"زمانی برای نفس کشیدن"
⭕️ دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد ...
می خواستم گریه کنم ... چشم هام مملو از التماس بود ... تو رو خدا دیگه نیا... که صدام کرد...
–دکتر حسینی ... دکتر حسینی ... پیشنهادِ شما برای آشنایی بیشتر چیه؟...
🔸ایستادم و چند لحظه مکث کردم...
–من چطور آدمی هستم؟...
جا خورد... 😳
🔹–شما شخصیتِ من رو چطور معرفی می کنید؟ ... با تمامِ خصوصیاتِ مثبت و منفی...
👨⚕معلوم بود متوجه منظورم شده...
–پس علائق تون چی؟... ❓❓❓
🔶 –مثلاً اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ و ...
واقعاً به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ ...
🔺_ مثلاً اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟⁉️ ...
چند لحظه مکث کردم ... طبیعتاً اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه ... ممکنه نتونن...
✅ _ در کنارِ اخلاق ... بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است ... اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار ... آدم ها چه کار می کنن یا "چه واکنشی" دارن...
🔴 امّا این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت ... بدون توجه به واکنشِ دیگران ... مدام میومد سراغم و حرف می زد...
با اون فشار و حجمِ کار ... این فشار و حرف های جدید واقعاً سخت بود ...😖
دیگه حتی یه لحظه آرامش ... یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم... 😔
✳️ دفعه آخر که اومد ... با ناراحتی بهش گفتم...
–دکتر دایسون ... میشه دیگه در موردِ این مسائل صحبت نکنیم؟ ... و حرف ها صرفاً کاری باشه؟...
🔵 خنده اش محو شد ... چند لحظه بهم نگاه کرد...
–یعنی ... شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟؟...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
#سلام_امام_زمانم 💞
🔹 سلام به تنها منجی بشریت از طرف
کسی که خیرِ خدا را بر نیازش ترجیح داد.
💚 فرقی نمیکند ز کجا میدهی سلام
او میدهد جواب سلام تو را...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌺آغاز🍃
🌼سال 1402🍃
🌸برشما🍃
🌺 مبارک باد🍃
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
#سلام_امام_زمانم💞
السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام... ✋
سلام بر بهار خلایق و خرمی روزگاران✋
سلام بر تو ای مولایی که صفای آمدنت، زمستان دلها را بهار خواهد کرد و طراوت مهربانیت روزگار را نو.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🔵 امام صادق عليه السلام فرمودند :
🌕 ما مِن يَومِ نَيروزٍ إلاّ و نَحنُ نَتَوقَّعُ فِيهِ الفَرَجَ لأِنَّهُ مِن أيّامِنا و أيّامِ شِيعَتِنا
🔴 هيچ نوروزي نيست مگر آنكه ما در آن روز منتظر فرج [ظهور قائم آل محمّد صلي الله عليه وآله] هستيم؛ چرا كه نوروز از روزهاي ما و شيعيان ماست.
📚 مستدرك الوسائل ج ۶ ص ۳۵۲
#سهشنبههایمهدوی
#اللهمعجللولیکالفرج
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
گنجینه داستان معبر شهدا
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 62 "زمانی برای نفس کشیدن" ⭕️ دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد .
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 63
"خدای تو کیست؟"
🔵 خنده اش محو شد...
–یعنی ... شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟...
🔸 چند لحظه مکث کردم ... گفتنِ چنین حرف هایی برام سخت بود ... امّا حالا...
–صادقانه ... من اصلاً به شما فکر نمی کنم ... نه به شما... که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم ... نه فکر می کنم، نه.....
بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم ...
💢 دوباره لبخند زد...😊
–شخص دیگه که خیلی خوبه ... امّا نمی تونید واقعاً به من فکر کنید؟...
🔹 خسته و کلافه ... تمام وجودم پر از التماس شده بود...
–نه نمی تونم دکتر دایسون ... نه وقتش رو دارم، نه ...
چند لحظه مکث کردم ...
_ بدتر از همه ... شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید... 😥
🔺–ولی اصلاً به شما نمیاد با فکر و حرفِ دیگران در مورد خودتون ... توجه کنید ... یهو زد زیرِ خنده ... اینقدر شناخت از شما کافیه؟ ... حالا میتونید بهم فکر کنید؟...☺️
❇️ –انسان یه موجودِ اجتماعیه دکتر ... من تا جایی حرفِ دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته ...
🔅 حتی اگر شما از من یه شناختِ نسبی داشته باشید ... من ندارم ... بیمارستان تمامِ فضای زندگی من رو پُر کرده ... وقتی برای فکر کردن به شما و خصوصیاتِ شما ندارم ...
🔹حتی اگر هم داشته باشم ... من یه "مسلمانم" ... و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید ... از نظرِ شما، خدا ... قیامت و روح وجود نداره...🚫
🔶 در لاکر رو بستم...
–خواهش می کنم تمومش کنید...
و از اتاق رفتم بیرون....
ادامه دارد...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada