eitaa logo
گنجینه داستان معبر شهدا
215 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
495 ویدیو
6 فایل
داستانهای اخلاقی - معرفتی - شهدایی - برای آموختن راه زندگی سالم کانال معبرشهدا https://eitaa.com/mabareshohada ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ۳ روز سوم روضه خانمها، کودکانشان را هم آورده بودند؛ حال و هوای روضه با دختربچه‌ها ⛅️ طور دیگری شده بود... امروز، میرزا زودتر از راه رسید، روی منبر که نشست گفت: راستش امروز، از صبح، خیلی بیقرارم... این دختربچه‌ها را که می‌بینم... (اشکهایش ریخت) گفت: کاروان عاشورایی بعد از ذات العرق، به که رسیدند، خبر جدیدی برای اباعبدلله آوردند: 💔 مسلم، به شهادت رسید خبر سختی بود. همه می‌دانستند مسلم، نماینده‌ی امام (علیه السلام ) 🍃 در میان کوفیانی بود که با نامه‌های خود، ایشان را دعوت کرده بودند همه می‌دانستند شهادت مسلم یعنی تیزشدن شمشیرها 🐎 یعنی نعل تازه اسب‌ها خبر که رسید 🍁 آنها که به طمع دنیا با کاروان امام به راه افتاده بودند را بر قرار ترجیح دادند و پراکنده شدند... میرزا گفت: از اینجا ماجرای غربت و تنهایی اباعبدلله(علیه السلام ) و کاروانش پررنگتر شد این تازه آغاز ماجرا بود... بعد درحالی که شانه‌هایش 🌧 آرام از گریه میلرزید گفت: خواهرها امروز بیشتر از این نمیتوانم روضه بخوانم... حلال کنید... 💔💔 👇👇 🌺🍃 @mabareshohada 🌺