#سکانس_تلنگر
یکی از زیباترین و ماندگارترین سکانس های تاریخ سینمای ایران که کمتر مورد توجه مردم قرار گرفت! زن مسیحی لبنانی تازه مسلمان شده که ازقضا ایشان، عروس ایرانیان هم شده، از عادات و رفتار زنان ایرانی ناآگاه است! او وقتی با حجم زیاد غیبت و بدگویی خانومها در سفره ابوالفضل مواجه می شود، دیگر نمی تواند جلوی خودش را بگیرد!
🌹 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
در قم ما شبهای جمعه در درس اخلاق حاج آقا حسین فاطمی(ره) شرکت می کردیم و ایشان این شعر را زیاد می خواندند که :صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام نا تمامان جهان را کند این پنج تمام《 صمت》 یعنی سکوت، شما اگر وارد مجلسی شدید که یک عده این طرف حرف می زنند، یک عده آن طرف، یک عده غیبت می کردند، یک عده بد گویی آن دسته را می کردند و آن دسته بدگویی این دسته را ، شما باید از آن مجلس خارج شوید. اگر سخنان آنها غیبت هم نیست نباید خودت را وارد حرف های بیهوده آنها کنی. به درس و مطالعه بپرداز!
《جوع》 یعنی گرسنگی و ضد پرخوری است.یعنی با شکم پر نمی شود درس خواند و شب ها بیدار شد و نماز شب خواند. غذاری سبک بخورید.《سهر》 یعنی بیدار شدن قبل از اذان صبح، طلبه باید سحر بیدار شود، طلبه ای که تا تیغ آفتاب بخوابد به درد طلبگی نمی خورد.
《عزلت》 یعنی کناره گیری از مردم. البته کناره گیری از مردم بد ، نه مردم خوب!با مردم خوب دوست باشید. در روایات هم آمده است که : جلس الصالح خیر من الوحده
《دوست صالح و نیکوکار بهتر از تنهایی است》
@dastanevagheie
هدایت شده از سلامتکده ی بانو 💎
16.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانم دکتر مهشید صحابی متخصص قلب و عروق که همسر خودشونو به علت کرونا از دست دادند.
ببینید کمی انرژی بگیرید که یک پزشک زن متخصص چقدر با قرآن و اهلبیت مأنوس هست.
و چقدر قوی و با اراده و محکم صحبت میکنند.
⛔️چقدر میتونیم مثل این شیر زن قرآنی صحبت کنیم.⁉️⁉️
📔#داستان_کوتاه_پندآموز
📕حکایت موی پیشانی گرگ🐺
روزی روزگاری خانمی که از شرارت شوهر به ستوه آمده بود به نزد رمال رفت که چاره اندیشی کند.
رمال نیز با اخذ مبالغی گزاف و وعده وعیدهای آنچنانی زن بیچاره را اغفال کرد اما ثمری نبخشید.
روزی هنگامی که برای دوستش درد دل می کرد دوست وی عنوان یک مرد حکیم ودانا را به وی داد.
زن بیچاره که به هر دری می زد که شوهرش سازگار شود ناچار به نزد حکیم دانا رفت.
ابتدا حکیم حرفهای و درد ودلهای زن را خوب شنید سپس دستور داد این تنها علاجش موی پیشانی گرگ زنده است!
زن بیچاره با خود اندیشید چون همه از این حکیم دانا حرف شنوی دارند بهتر است تا من هم امتحان کنم.
پس روی به صحرا نهاد و در صدد پیدا کردن گرگ بود که ناگه آشیان گرگی یافت که با توله هایش در آن زندگی
میکرد زن هر روز مقداری گوشت تازه را به کنار لانه گرگ می برد و خودش دورتر می نشست ابتدا
گرگ بسیار محتاطانه عمل میکرد ولی با گذر زمان کم کم به وجود انسانی در نزدیکی لانه اش عادت کرد
به ویژه اینکه هر روز یک ران گوسفند نیز دریافت می نمود.
زن نیز هر روز سعی می کرد تا کمی به آشیان نزدیک تر بشود تا اینکه پس از گذشت چهلروز کم کم با توله بازی میکرد
و گرگ نیز کنارش لم میداد زن نیز با دستش پشت گرگ و سر گرگ را نوازش میداد
روزی حین نوازش تعدادی موی پیشانی گرگ را چید و با خود به نزد حکیم برد!
حکیم ماجرا را از زن پرسید و زن نیز سختی هایی که متحمل شده بود برای حکیم توضیح داد.
حکیم تبسمی کرد و گفت ببین تو با کوشش و نرمخویی توانستی بر درنده ای غالب شوی اما بدان که
شوهر تو از جنس خود توست و با کمی تحمل و و انعطاف پذیری می توانی به مراد دلت برسی
زن از فکر و ذکاوت حیکم دانا تشکر کرد و به خانه برگشت و سعی کرد دستورات را مو به مو اجرا کند
با گذشت زمان مرد قصه ما نیز مهربان شد و سالیان سال به خوشی و خرمی با هم زندگی کردند...
@dastanevagheie
هدایت شده از سلامتکده ی بانو 💎
4_5891175957229731855.mp3
5.1M
شنیدی که قرآن میفرماید: هر که باتقوا تر است نزد خدا گرامی تر است؟
خب اگه میخوای بدونی #باتقوا هستی یا نه این صوت کوتاه رو تا آخر گوش کن😅
⛔️بعدش بیا بگو چقدر تقوا داری....
#استاد_شجاعی
@khaleeleila
سيصد اشرفي
ابن عباس گويد : روزي براي پيامبر صلي الله عليه و آله سيصد اشرفي ، هديه آورده بودند كه حضرتش به اميرالمؤ منين عطا كرد . امام آن را گرفت و فرمود :
(قسم به خدا ، هر آينه اين وجه را تصدق مي كنم كه خداوند از من قبول فرمايد) بعد از چندي فرمود : چون شب نماز عشا را به جا آوردم ، صد اشرفي برداشتم و از مسجد بيرون آمدم زني را ملاقات نمودم . آن را به او دادم ، چون صبح شد مردم به يكديگر مي گفتند : علي عليه السلام ديشب ، صد اشرفي به زن زناكاري تصدق داده است و من نگران شدم ، شب بعد صد اشرفي ديگر را برداشتم ، بعد از نماز عشا از مسجد خارج شدم و گفتم : به خدا قسم كه امشب صدقه مي دهم اين را كه خداوند قبول نمايد .
پس ملاقات كردم مردي را و آن وجه را به او دادم ، چون روز شد ، اهل مدينه اظهار داشتند كه علي عليه السلام صد اشرفي به شخص دزدي داده است و من بي نهايت افسرده خاطر شدم شب سوم صد اشرفي ديگر را برداشتم و گفتم : به خدا قسم ، هر آينه صد اشرفي صدقه خواهم داد به كسي كه خداوند قبول نمايد .
بعد از نماز عشا از مسجد بيرون رفتم و به مردي برخوردم و صد اشرفي را به او صدقه دادم ، صبح كه شد اهل مدينه گفتند : ديشب علي عليه السلام به مردي غني و مال داري صد اشرفي داده و من به ظاهر اندوهگين شدم .
به خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رفتم و ايشان را از قضايا اطلاع دادم . فرمود : يا علي عليه السلام ! جبرئيل مي گويد : خداي تعالي صدقات تو را قبول فرمود و عمل تو را پاكيزه دانشت . صد اشرفي كه شب اول به زن بدكاره دادي ، چون به منزل خود برگشت ، به سوي خدا توبه كرد و از اعمال فاسد خود دست كشيد و آن اشرفي ها را سرمايه قرار داد و در طلب آن است كه شوهري اختيار نمايد .
صد اشرفي شب دوم ، به دست دزد رسيد ، وقتي به خانه خود رفت از كار خود توبه و آن وجه را سرمايه كار قرار داد تا كسب نمايد .
صد اشرفي شب سوم ، به دست پول داري رسيد كه سالها زكات خود را نداده بود ، به منزل خود رفت و خود را سرزنش كرد و به خود گفت : چقدر پست هستي كه زكات واجب چند ساله را نمي دهي و مخالف حكم خدا مي كني ولي علي بن ابي طالب با آنكه داراي مالي نيست صد اشرفي به تو داده ، پس حساب زكات چند ساله را از اموال خود بيرون كرد و داد .
خداوند به سبب اين عمل اين آيه (424) را در فضيلت علي عليه السلام نازل فرمود : (پاك مرداني كه هيچ كسب و تجارت آنان را از ياد خدا غافل نگرداند ناز بپا داشته و زكات فقيران بدهند و از روزي كه دل و ديده ها در آن روز حيران و مضطرند ترسان و هراسانند . (425)
@dastanevagheie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلول ماه عزا و ماتم تسلیت.
✍ بسیار زیبا حتما بخونید👌
مسئول مشاوره به زندانیان محکوم بهw اعدام در زندان رجایی شهر خاطره جالبی دارد:
🔸حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار میشود، شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع میکند و میرود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه میکند و در جریان سرقت پولها، صاحب مغازه به قتل میرسد. او متواری میشود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش میکنند و به اینجا منتقل میشود.
🔸حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول میانجامد؛ میگویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به قول معروف پوست انداخته و اصلاح شده بود. آنقدر تغییر کرده بود که همه زندانیها قلبا دوستش داشتند.
🔸پس از این ۱۸-۱۷ سال، خانواده مقتول که آذری بودند، برای اجرای حکم میآیند؛ همسر مقتول و سه دختر و ۷ پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمهچینی و شرح احوالات فعلی قاتل، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرفنظر کنند. همسر مقتول گفت: " من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کردهام" و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچکترین برادرمان واگذار شده است. بههرحال برادر کوچکتر هم زیر بار نرفت و گفت :"اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمیگذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سالها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم."
🔸بههرحال روی اجرای حکم مصر بود. با خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آنها روبهرو شود، چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی را بیاورند. یادم هست هوا بهشدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛. او هم آرام رو به من کرد و گفت:"درخواستی ندارم."
🔸وقت کم بود و چاره دیگری نبود. مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ برادر و خواهر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند. جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آنها گفت که اگر از قصاص صرفنظر کنند شیرش را حلالشان نمیکند. بههرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد همهچیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت: "من یک خواسته دارم" من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه دارید تا آخرین خواستهاش را هم بگوید.
🔸 شاگرد قاتل، گفت: "۱۸ سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کردهاید، حالا تنها ۹ روز تا محرم باقیمانده و تا تاسوعا، ۱۸ روز. میخواهم از شما خواهش کنم اگر امکان دارد علاوه بر این ۱۸ سال، ۱۸ روز دیگر هم به من فرصت بدهید. من سالهاست که سهمیه قند هر سالم را جمع میکنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانیهای عزادار میدهم. امسال هم سهمیه قندم را جمع کردهام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم.
"
🔸 حرف او که تمام شد فضا عوض شد. یکدفعه دیدم پسر کوچک مقتول منقلب شد، رویش را برگرداند و با بغض گفت من با ابوالفضل (ع) درنمیافتم؛ من قصاص نمیکنم. برادرها و خواهرهای دیگرش هم با چشمان اشکبار به یکدیگر نگاه کردند و هیچکس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد.
🔸 وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول ماجرا را برای مادرش تعریف کرد. مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص میکردید شیرم را حلالتان نمیکردم. خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس(ع) ختم به خیر شد و دل ۱۱ نفر با نام مبارک ایشان نرم شد و از خون قاتل پدرشان گذشتند.
*السلام علیک یا باب الحوائج ، یا قمر بنی هاشم*
*التماس دعا*
@dastanevagheie
هدایت شده از 💟شهر پشم میقان شیراز💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
▪️این روزها، به عزادران نُمره میدهند!
درست شبیه همان نمرههایی که به اصحاب عاشورا دادند، و بعدها تاریخ از آن پرده برداشت و ... خواهد برداشت!
💥 نُمرههای ما نیز، مثل اصحاب عاشورا؛
در دو ویژگی، این روزها مشخص میشود!
کدام ویژگیها ؟
نمرهی من چند است؟
@ostad_shojae
هدایت شده از کانال حسین دارابی
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وصیت امیرالمؤمنین به حضرت عباس علیه السلام
شاهکار حاج محمود کریمی
#حسین_دارابی 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
هدایت شده از اخبار داغ سلبریتی ها
nf00729847-1.mp3
8.22M
طلبه قلابی سریال مارمولک یادتونه؟
حالا داستان واقعی طلبه قلابی👆
حجه الاسلام عالی
اخبار داغ سلبریتی ها
❅ঊঈ✿☀️✿ঈঊ❅
@BaSELEBRTY
کانالهای ما 👇
@farzandbano
@khandehpak
@menoeslami
هدایت شده از درمانخانه اسلامی 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺انتشار خبر نسل کشی با #واکسن آنفولانزا از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران!
👌به مراحل حساس بزرگترین #جنگ بیولوژیکی نزدیک می شویم.
💠درمانخانه اسلامی💠
💠 @Darmaneslami
📌خاطره ای فوق العاده از مادر شهیدهمت
|همت چرا همت شد|
🔹️دکتر بعد از معاینه گفت: «بچه از بین رفته و تلف شده». مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: «اگه با این، بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم» ...
🔹️اینها را حاجیه خانم میگوید؛ نصرت همت. بانویی که ۳۰ شهریور ۹۹ یعنی درست یک روز مانده به چلهی جنگ، رفت تا شاید بعد از ۳۷ سال، پسرش را یک بار دیگر در آغوش بگیرد؛ پسری که ماجرای تولدش را اینگونه روایت میکند:
🔹️ «پاییز سال ۱۳۳۳ بود که با همسرم و جمعی از دوستان، قصد زیارت امام حسین (ع) را کردیم و راهی کربلا شدیم. آن موقع ابراهیم را باردار بودم. خیلیها مرا از این سفر منع میکردند اما به خدا توکل کردم و به شوق زیارت اباعبدالله (ع) راهی کربلا شدم. با اتوبوس تا کرمانشاه آمدیم و از آنجا به مرز خسروی رفتیم. راه بسیار سخت و طاقتفرسایی بود، با جادههای خاکی و ماشینهای قراضه. صبح روز بعد، مأموران مرزی عراق اجازه دادند که حرکت کنیم. هوا بسیار گرم بود و راه هم پر از دستانداز. از طرفی گرد و غباری که داخل ماشین میپیچید، کمکم حال مرا دگرگون کرد. تمام روز در راه بودیم و بالاخره پیش از مغرب به کربلا رسیدیم.
🔹️چشمهایم سیاهی میرفت و حالم به کلی بد شده بود. با زحمت مرا پیش یک دکتر بردند. دکتر پس از معاینه گفت: «بچه از بین رفته و تلف شده». مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: «اگه با این، بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم». حرفهای دکتر مثل پتکی توی سرم کوبیده شد. خیلی ناراحت و دلشکسته شده بودم. علیاکبر (همسرم) خانهای نزدیک حرم اجاره کرده بود و من ۱۵ روز تمام کنج خانه، توی رختخواب افتاده بودم. لب به هیچ قرص و کپسولی هم نمیزدم.
🔹️پیش خودم گفتم: «این همه راه اومدی تا اینجا که امام حسین (ع) رو زیارت کنی، حالا اگه قرار باشه بچه رو هم از دست بدی، مردن یا موندن چه اهمیتی داره؟» به علیاکبر گفتم که میخواهم بروم حرم. اما او مخالفت کرد و گفت: «حال تو مساعد نیست، بیشتر استراحت کن تا به سلامتی کامل برسی». هرچه او اصرار کرد، فایده نداشت. دیگر دلم بدجوری هوای حرم را کرده بود و طاقت در خانه ماندن نداشتم.
🔹️بالاخره علیاکبر مرا به حرم برد. تا نیمههای شب آنجا بودیم. آقا را با دلی شکسته صدا زدم و از او شفاعت خواستم. حسابی با امام حسین (ع) درد دل کردم و به او گفتم: «آقا، من شفامو از شما میخوام. به دکتر هم کاری ندارم. من به شوق دیدار و زیارت شما رنج این راه رو به جون خریدم. حالا از شما توقع یه گوشه چشمی دارم». بعد هم به رواق کوچک ابراهیم رفتیم و لحظاتی را هم در آنجا سپری کردیم. حسابی سبک شدم و به منزل برگشتیم. خسته شده بودم و خوابم گرفته بود. خوابیدم. در خواب خانمی را دیدم که لباس عربی به تن داشت و مثل همه مردم زیارت میکرد. آن خانم بلندبالا که بچهای روی دستش بود، به طرف من آمد و بچه را به من سپرد و گفت: «این بچه رو بذار لای چادرت و به هیچکس هم نده. برش دار و برو». من آن بچه را توی چادرم پنهان کردم و آمدم. همان موقع از خواب پریدم. گریه امانم را بریده بود. از شدت خوشحالی زار میزدم. خواب را که برای مادر علیاکبر تعریف کردم، گفت: «این خواب یه نشونهست». بعد گفت: «خیالتون راحت باشه که بچه سالمه. فقط نیت کن اگه بچه پسر بود، اسمشو بذاری محمد ابراهیم». از روز بعد دیگر اصلاً درد و ناراحتی نداشتم.
🔹️هیچکس باور نمیکرد. همان روز دوباره پیش دکتر رفتیم. دکتر پس از معاینه با تعجب تمام گفت: «امکان نداره؛ حتماً معجزهای شده!» ما عربی بلد نبودیم و حرفهای دکتر را یکی از دوستانمان برایمان ترجمه میکرد. دکتر پرسید: «شما کجا رفتین دوا درمون کردین؟ این کار کدوم طبیبه؟ الان باید مادر و بچه، هر دو از بین رفته باشن، یا حداقل بچه تلف شده باشه! شما چیکار کردین؟» علیاکبر گفت: «ما رفتیم پیش دکتر اصلی». دکتر وقتی شنید که عنایت آقا امام حسین (ع) است، تمام پولی را که بابت ویزیت و نسخه به او داده بودیم، به ما بازگرداند و مقداری هم داروی تقویتی برایم نوشت و گفت: «خیلی مواظب خودتون باشین».
🔹️وقتی مطمئن شدم که بچه سالم است، از علیاکبر خواستم که در کربلا بمانیم. رفتن و دل کندن از آنجا با توجه به مسائلی که پیش آمده بود، خیلی سخت بود. چند بار جوازمان را تمدید کردیم و بعد از چهار ماه به ایران برگشتیم. نیمه بهمن بود که سرخوش از سفر کربلا، رسیدیم به شهرضا. دوازدهم فروردین ۱۳۳۴ پسرمان به دنیا آمد.»
🔹️ دیروز این مادر بزرگوار میهمان فرزند شهیدش حاج محمد ابراهیم شد/روحش شاد
کلید اسرار
به نقل از یکی از دوستانم یکی از دوستام که خیلی دختر مومن و خانمی هست نقل میکرد که مادر بزرگی داشتند
ریپلای به اولین داستان... دوستان تازه وارد ازین داستان شروع کنید به خوندن
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مچگیری ممنوع!
🔻عاقبت مچگیری و عیبجویی از همسر
#روابط_زوجین
@Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان حاج آقای عالی درباره دوران عجیب حیرانی در روزگار نزدیک به ظهور
این کلیپ را ببینید و بیشتر از گذشته مراقب خانواده و فرزندانتان در این ایام مانده به ظهور امام زمان عج باشید
🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
سبک زندگی شاد_۲۰.mp3
10.18M
#سبک_زندگی_شاد ۲۰
😃 انسانهایی که اهل فضولی و سَرَک کشیدن در زندگی این و آن نیستند؛
قطعاً زندگی شادتری را تجربه می کنند.
@Ostad_Shojae