فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نماز عباس بابایی و احترام ژنرال آمریکایی
♦️خود عباس ماجرای فارغالتحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر میکرد.
♦️او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤالهای ژنرال برمیآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.
♦️به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟
گفتم: عبادت میکردم.
گفت: بیشتر توضیح بده.
♦️گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانهروز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.
♦️ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است. لبخند زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد. سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»
🌍 @ebratha_ir
هدایت شده از قرآن وسنت
آیت الله حائری شیرازی
این، تو نیستی!
انسان خودش را با جسمش اشتباه می گیرد! وقتی در #آینه نگاه میکند و جسم خودش را میبیند، این اشتباه را میکند.
به او میگویند چه کسی را در آینه دیدی؟ میگوید: «خودم را دیدم». نه! انسان خودش را نمیبیند! خیلی کار دارد که انسان به جایی برسد که خودش را ببیند. گاهی یک انسان از دنیا میرود قبل از این که حتی یک بار خودش را دیده باشد!
انسان به هر چیزی #تعلق پیدا کرد خودش را با او اشتباه میگیرد. اولین اشتباهی که انسان میکند این است که بدنش را خودش میداند؛ چون به این بدن تعلق پیدا کرده است.
[در فیلم «گاو»] مش حسن از بس به آن گاو علاقه داشت، خودش هم شده بود گاو! هرچه می خواستند به او حالی کنند که تو گاو نیستی، باورش نمی شد. این همان حال و روز ماست! ما [به خاطر تعلقی که به بدنمان داریم]، باور کردهایم که همین هیکل هستیم. وقتی انسان میفهمد که خودش چیز مهمی بوده که دیگر فرصت از کف رفته است. انبیا آمدند که به انسان بگویند: ای انسان! تو فقط همین بدن نیستی، تو یک #دریا هستی که این بدن، یک قطرهاش است.
وقتی انسان میمیرد، نعش خودش را از بیرون میبیند. آن وقت میفهمد که من این نعش نبودم. کسانی که روی خودشان کار کردهاند، گاهی بیرون از جسمشان میایستند و جسم خودشان را تماشا میکنند.
#انبیاء آمدند به آدم بگویند «تو گاو نیستی»! اما آدم عصبانی میشود و میگوید: «اِلّا و لابد من همینم». مش حسن هر وقت برایش جو میبُردند، میگفت اینها دوست من هستند. اما هرکس برایش نان میبُرد، فکر میکرد دشمنش است. مشکل انسان همین است.
@ghoranvasonat
🍂 آلودگی قلب..
🔺️ یک روز استادی به همسر خود گفت امروز ظرفهای غذا را نشور! وقتی شاگردان آمدند منزل استاد، استاد گفت بروید از لبنیاتی در این ظرفها شیر بخرید؛ وقتی رفتند ظرف بردارند، دیدند ظرفها کثیف و نشسته است! گفتند استاد اینها نشسته است بگذارید بشوریم بعد ببریم.
🔺️ استاد فرمود بههمین صورت که هست ببرید، گفتند لبنیاتی داخل این ظرفها شیر نمیریزد، اینها کثیف هستند!
استاد فرمود #قلب هم همینگونه است، ظرف اگر کثیف باشد لبنیاتی داخل آن شیر نمیریزد، قلب هم اگر کثیف باشد اگر آلوده باشد #معنویت داخل قلب نمیشود.
🎙نقل شفاهی "یکی از اساتید"
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☯️ حکایت زیبای میوه فروش و دزد از زبان آیت الله فاطمی نیا
روایتی از دزد شیاد به نقل از آیت الله سید عبدالله فاطمی نیا. خوش به حال اون میوه فروشی که در میوه سوم به خودش آمد! وای به حال ما که شیطان 60 سال از ما میوه گرفت و ما خبر دار نشدیم.
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای عجیب شکست تلخ کشتیگیر ایرانی!!!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی در هیئت و حسینیه روحالله (ره) رفسنجان
🔸 دریافت نسخه با کیفیت
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
ارزشش را داشت...🤔
مدتی بود میخواستم اینستاگرامم رو پاک کنم. هرچقدر تلاش میکردم که کنار بذارم نمیتونستم..
تا اینکه با خدا و خودم عهد کردم 📝 و پاکش کردم.
🔸 هروقت یادش میوفتادم و وسوسه میشدم خودم رو به کارای مختلف مشغول میکردم.🤓
✔️ یک بار برای خودم صاف و صادق نوشتم که اینستاگرام چه پیامدهای بدی رو برام داشت.
🔸چیزهایی رو میدیدم که چشمهام 👀 داشت عادت میکرد و گاهی اوقات دلم میخواست اونطوری بشم.😌
🔸چادری هایی که ذره ای از حیای فاطمی رو نداشتند و با هفت قلم ارایش بودن.
🔸مسافرت ها 🚗 و خانه ها و وسایل گران قیمتی که دوست داشتم تجربه شان کنم. دلم هوس سفر خارجی میکرد با اینکه میدونستم همسرم شرایطش رو نداره..
🔸وقتی خسته از سرکار با یک شاخه گل رز 🌹 میاومد، مقایسه میکردم با هدایایی که بقیه خانم ها در اینستاگرام میگذاشتند.. ست های طلا و💎سورپرایزهای عجیب و غریب... دیگه از دیدن گلها خوشحال نمیشدم.😒
🔺دیدن خانمهای بیحجاب برایم داشت عادی میشد،بماند صحنه های گناه آلودی رو که ناخواسته میدیدم..اول تر ها سریع رد ميکردم و توجهی نداشتم اما بعد ها...
✅ هروقت به این چیزها فکر میکنم،در کنار محاسنی که اینستا داشت اما میبینم برای من ارزشش رو داشت که برنامه رو پاک کنم.
💠 پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
إیّاکُم وَ فُضولَ النَّظَرَ فَإنَّهُ یَبذُرُ الهَوَی وَ یولِّدُ الغَفلَهَ
از نگاه های اضافی بپرهیزید چرا که تخم هوس می پراکند و غفلت می آورد.
(بحارالانوار ج69 ص19)
موضوع: #اینستاگرام
https://eitaa.com/dastanezibaa
✅داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری
✍زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت:
من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم.
چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
💥زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.
https://eitaa.com/dastanezibaa
1335951899.pdf
26.3M
📗🖇••
🌺عالی🌺
#پیدیافزندگینامه🕊
#شهید_ابراهیم_هادی💌
#هادی_دلها
#علمدار_کمیل
🦋••کانالهادی دلها ↯↯
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر حسین و اصحابش را داشتیم
شعرخوانی یک مسیحی لبنانی
https://eitaa.com/dastanezibaa
دائرةالمعارفاربعیناصلی.pdf
29.71M
📚 دائرةالمعارف #اربعین
👈 همه چیز درباره معارف اربعین، مجموعه #دانستنیها از منابع گوناگون، در یک بسته «آموزشی، پژوهشی»/ تاریخچه، اصطلاحات، چرایی، چیستی، اهداف، پیامها، توصیهها، نکتهها، تصاویر...
📑 تعداد صفحه: ۶۵۱
👈 مشتمل بر:🔰
📕کتاب "اربعین جاذبه مغناطیس حسینی"/سید رضی سیدنژاد
📕کتابچه "به رهبری حسین(علیهالسلام)"/بازخوانی ابعاد گوناگون «حماسه اربعین» در بیانات حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای(حفظهالله)
📕کتاب "اربعین حسینی"/محمد رضا حدادپور جهرمی
📷 مجموعه تصاویر حضور مراجع و علما در حماسه اربعین
📕کتاب مجموعه "۲۶ عنوان سخنرانی روشمند در مسیر اربعین" ویژه علاقمندان به تبلیغ/ به همراه توضیحات و نکات ناب برای بهرمندی معنوی از سفر
📔فرهنگ کاربردی لغات، به زبان عربی فصیح و گویش عراقی
و..
هدایت شده از قرآن وسنت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️پنج توصیه از آیت الله بهجت(ره) برای دفعِ سحر و جادو
#بهجت
https://eitaa.com/ghoranvasonat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺از هر کسی بجز آیتالله بهجت این جمله را میشنیدم، می گفتم شاید غلو کرده باشد.
🔹اوج محبت امام علی (ع) نسبت به گریه کنندگان بر سیدالشهداء (ع)
☘️ داستانی از مرحوم شاه آبادی ☘️
💠 مرحوم آیة الله #سید_احمد_زنجانی(ره) (پدر آیت الله شبیری زنجانی حفظهالله) که از دوستان و هم مباحث های امام خمینی(ره) بوده است؛ دربارۀ سبب سازی خداوند سبحان مینویسد:
🔺️ خواب دیگری که سبب نجات انسانی از خطر مرگ شد، خوابی بود که آقای میرزا محمد علی #شاه_آبادی که از معتمدین علمای تهران است دیده بود؛
🔺️ فرمود: «من در خواب دیدم که با چند نفر در جایی نشسته ایم، بچهای هم نزد من بود. پرتگاهی نیز آنجا بود، من از آن میترسیدم که مبادا بچه از آنجا بیفتد! در آن وقت که با آنها مشغول صحبت بودم مراقب بچه هم بودم؛ از قضا ناگهان دیدم بچه از آنجا افتاد!!
من از وحشت بیدار شدم.
🔺️ سر از در اتاق بیرون کردم، همان بچه را دیدم که لب آب انبار ایستاده. خواستم
صدا بزنم برگردد، دیدم همان دم توی آب انبار افتاد، من فوراً دویدم بیرونش آوردم.
و اگر یک لحظه دیر بیدار شده بودم آن بچه ظاهراً تلف می شد.
📚 الکلام یجر الکلام، ج۱، ۱۱۰.
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
هدایت شده از قرآن وسنت
شماره تلفن حرم #امام_حسین علیهالسلام 🥹
📞شماره تلفن 1640
مستقیم به میکروفن ضریح امام حسین(ع) وصله، هر درد دلی دارید به آقا بگید.
(بدون پیش شماره است)
کاملا رایگانه التماسدعا
نشر بدید شاید کسی دلتنگ باشه
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»🏴
#کانال_حج_و_زیارت
#اسرار_فاطمی
روزی امام صادق علیه السلام هنگام خروج از مسجد متوجه گم شدن مرکبشان شدند، فرمودند: «اگر خداوند مرکب مرا بازگرداند حقّ شکر او را به.جای خواهم آورد»،
مدّتی نگذشت که شخصی مرکب امام را پیدا کرده و به خدمت ایشان آورد، حضرت فرمود: «الحمد لله»،
یکی از اطرافیان پرسید: فدایتان گردم، آیا نفرمودید: حق شکر خداوند را بهجای خواهم آورد؟
حضرت فرمود: «آیا نشنیدی که گفتم: الحمد لله».
🔶 امام صادق علیه السلام با این بیان چند امر توحیدی را در رابطه با ستایش خداوند به یاران خود تعلیم میدهند:
🔸الف) حضرت بازگشت مرکب خود را به خداوند نسبت میدهند تا نشان دهند با اینکه خداوند کارها را از راه اسباب پیش میبرد، اما او مسبّب الأسباب است و هر کاری در گیتی با إذن او انجام میشود.
🔸ب) حضرت سعی میکنند دید سطحی یاران خود را عمق دهند، تا آنان به عمق معنای «الحمد لله» توجه داشته باشند نه اینکه تصوّر کنند که حقّ حمد خدا، به سجده افتادن و انجام عبادات و کارهای عجیبی است، البته این دقّتهای عمیق منافاتی با عبادات شرعی ندارد و باید هر یک را در جای خود انجام داد. اما آنچه اهمیّت دارد، دقت در قابل مقایسه نبودن کار کمِ با معرفت، با کارهای زیاد بدون معرفت است.
📚 برگرفته از کتاب اسرار فاطمی 📚
#خطبه_فدکیه
#حمد_الهی
#حمد_شدن
✍کانال نشر بیانات استاد تحریری
╔═════┈┅ 🏴 ┅┈════╗
⚫️ @seratemostaghim_ir
╚═══════════
🔹موقعي که ميخواست جنگ نهروان شروع بشود، اصحاب اميرالمومنين علیه السلام عرض کردند: آقا اوضاع خوبی نیست. فرمودند: ناراحت نباشيد! از ما کمتر از ده نفر شهيد ميشوند و از آنها کمتر از ده نفر ميمانند.( بحارالأنوار ج : 33 ص : 348) اين از معجزات اميرالمومنين در جنگ است، دوازده هزار نفر بودند، علامتشان هم اين بود که جلوي سرشان را ميتراشيدند، و موهای اين طرف و آن طرف را ميگذاشتند، به جنگ حضرت آمدند. حضرت خطبههاي زيادي خواندند، موعظه و نصيحتشان کردند، هشت هزار نفر آنها برگشتند، چهار هزار نفر ماندند و گفتند میجنگيم و جنگيدند و همه کشته شدند. در عرض چند ساعت تمام آنها کشته شدند. فقط نه نفر ماندند. دو سه نفر از آنها ايران آمدند. در منابع نوشته¬اند که کجای ايران رفتند.
🔸 به حضرت امير علیه السلام عرض کردند: يا اميرالمومنين اين نه نفر را هم حسابشان را برس که ديگر ريشه اينها کنده بشود. فرمودند: نه، خدا ميخواهد مردم را امتحان بکند. نطفههایي در پشت مردم و در شکم زنها هست که به دنیا میآیند و بوسیله اینها امتحان میشوند.( بحارالأنوار ج : 33 ص از 343 تا 405 ) الان هم که گوشه و کنار ميبينيد به نام اسلام و قرآن يک اختلافاتي در زمینه ولایت حضرت امیر هست بدانيد که از نسل همانها هستند آقا. همين اشخاصي که بر ضد قرآن و ولايت و اسلام حرف هايي ميزنند بدانيد که اينها از نسل همانها هستند. خيلي هم ناراحت نباشيد. اينها بايد باشند و انشاء الله حضرت بقية الله علیه السلام ميآيند اينها را اصلاح ميکنند آقا.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🔻کانال رسمی آیت الله ناصری
👉 @naseri_ir
#تربیت_توحیدی
توی صحن حرم نشسته بودم؛
یه آقای طلبهی سید، با خانواده و چندتا فرزندشون اومدن کمی دورتر نشستن و به بچههاشون ساندویچ دادن و شروع کردن به خوردن؛
حاج آقا رو کرد به بچهها و گفت:
🌹خوش به حال هرکی بسمالله میگه🌹
به این میگن زمینهسازی، به این میگن تربیت 😊
روانشناسی توحیدی
کــلــیــنــیــک کُـــــــلــبــــه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه عجیبی که ازطبقه بندی امنیتی خارج شده از شهید طهرانی مقدم .
به حال وچهره و زبان بدن شهید کاملاً دقت کنید
میگه ما در بخش موشک زمین به زمین مرزی برای برد نداریم!
سال ۸۵
💔در خاطرات شهید تهرانی مقدم هست؛میگه رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. افسر روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید از روش بسازید.افسر خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیهس. میگه نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. بازم خندید...
❤️🔥وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردم نمونه اون موشک رو بسازیم اما به دَرِ بسته میخوردیم. تااینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا علیه السلام متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم، تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از نوع روسی هم بهتر در اومد.
💔امام رضا علیه السلام، گره سخت رو تودفتر نقاشی دختر بچه حلش میکنه!
🥀خاطره اى به ياد شهيد معزز حسن طهرانیمقدم
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#اربعین حسینی علیه السلام
#کربلا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما از زندگی چه میخواستیم که از دل این سادگی های اصیل و بی بازگشت، به این پیج و خم های ملال آور رسیده ایم؟!
قبول کنید از زمانی که مجازی اومد همه از هم دورتر شدیم😢
#داستان_آموزنده
🔆ايرانى خوش صدا
ابوعمره كه معروف به زاذان بود، عجمى و ايرانى بود و از ياران مخصوص اميرمؤ منان على (علیهالسلام ) گرديد.
سعد خفاف مى گويد: شنيدم زاذان با صداى بسيار خوب و غمگين ، قرآن مى خواند (با اينكه عجمى است ) به او گفتم : تو آيات قرآن را خيلى خوب مى خوانى ، از چه كسى آموخته اى ؟
لبخندى زد و گفت : روزى اميرمؤمنان على (علیه السلام ) از كنار من عبور كرد، من شعر مى خواندم و صورت عالى داشتم ، به گونه اى كه آنحضرت از صداى من تعجب كرد و فرمود: اى زاذان چرا قرآن نمى خوانى ؟!.
عرض كردم : قرائت قرآن را نمى دانم جز آن مقدارى كه در نماز بر من واجب است .
آنحضرت به من نزديك شد، و در گوشم سخنى فرمود كه نفهميدم چه بود، سپس فرمود دهانت را باز كن ، دهانم را گشودم ، آب دهانش را به دهانم ماليد، سوگند به خدا قدمى از حضورش برنداشتم كه در هماندم دريافتم همه قرآن را به طور كامل حفظ هستم ، و پس از اين جريان ، به هيچكس نيازى (در ياد گرفتن قرآن ) پيدا نكردم .
سعد مى گويد: اين قصه را براى امام باقر (ع ) نقل كردم ، فرمود: زاذان راست مى گويد، اميرمؤمنان على (ع ) براى زاذان به اسم اعظم خد دعا كرد، كه چنين دعائى ردخور ندارد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#امام_زمان
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
#انتشار_با_شما✅
هدایت شده از قرآن وسنت
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
معامله با خدا
🔸 ماجرایی که زندگی #رجبعلی_خیاط را متحول کرد
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۱۰شهریور، سالروز وفات شیخ رجبعلی خیاط
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
🌺💐🌺💐🌺
https://eitaa.com/ghoranvasonat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید: پرواز صدها پهباد پرنده و نورافشانی فوقالعاده در شب
🏴 به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام (۲۰۳ ه. ق)
✅ چیزی که شب اول قبر بدردم خورد
📖 داستانک: (فوق العاده)
🔹 حضرت آیت الله مرعشی نجفی میفرمودند:
🔹 چند شب بعد از ارتحال آیت الله شیخ مرتضی حائری، او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!
⁉️ پرسیدم: آقای حائری، اوضاع تان چطور است؟
💬 آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن… همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند… بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
🔹 ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید. صداهایی رعب آور و وحشت افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می کرد.
🔹 به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشییع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست، به من نزدیک می شدند.
🔹 تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه میکشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمیآمد. تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد. بدجوری احساس بی کسی غربت کردم. در دل گفتم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….
🔹 همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
❓ آقای حائری! ترسیدی؟
♻️ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتما زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند. بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟
✨ و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدتان خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود؛ ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد…
📚 منبع: کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان؛ صفحه ۹۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ اسطوره جنگ جمل
▪️در این کلیپ سبک #کاغذ_و_لنز به قلب تاریخ سفر کردهایم، جایی که مردی از بنیهاشم، سرنوشت یک جنگ را تغییر میدهد!