eitaa logo
داستان زیبا
168 دنبال‌کننده
163 عکس
222 ویدیو
52 فایل
داستان زیبا داستان های معصومین داستان های کوتاه داستان های مستند و علما وشهدا و .. کانال دیگر ما:قرآن وسنت، @ghoranvasonat کانال روانشناسی @ravan110
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی امام صادق علیه السلام هنگام خروج از مسجد متوجه گم شدن مرکبشان شدند، فرمودند: «اگر خداوند مرکب مرا بازگرداند حقّ شکر او را به.جای خواهم آورد»، مدّتی نگذشت که شخصی مرکب امام را پیدا کرده و به خدمت ایشان آورد، حضرت فرمود: «الحمد لله»، یکی از اطرافیان پرسید: فدایتان گردم، آیا نفرمودید: حق شکر خداوند را به‌جای خواهم آورد؟ حضرت فرمود: «آیا نشنیدی که گفتم: الحمد لله». 🔶 امام صادق علیه السلام با این بیان چند امر توحیدی را در رابطه با ستایش خداوند به یاران خود تعلیم می‌دهند: 🔸الف) حضرت بازگشت مرکب خود را به خداوند نسبت می‌دهند تا نشان دهند با اینکه خداوند کارها را از راه اسباب پیش می‌برد، اما او مسبّب الأسباب است و هر کاری در گیتی با إذن او انجام می‌شود. 🔸ب) حضرت سعی می‌کنند دید سطحی یاران خود را عمق دهند، تا آنان به عمق معنای «الحمد لله» توجه داشته باشند نه اینکه تصوّر کنند که حقّ حمد خدا، به سجده افتادن و انجام عبادات و کارهای عجیبی است، البته این دقّت‌های عمیق منافاتی با عبادات شرعی ندارد و باید هر یک را در جای خود انجام داد. اما آنچه اهمیّت دارد، دقت در قابل مقایسه نبودن کار کمِ با معرفت، با کارهای زیاد بدون معرفت است. 📚 برگرفته از کتاب اسرار فاطمی 📚 ✍کانال نشر بیانات استاد تحریری ╔═════┈┅ 🏴 ┅┈════╗ ⚫️ @seratemostaghim_ir ╚═══════════
🔹موقعي که مي‌خواست جنگ نهروان شروع بشود، اصحاب اميرالمومنين علیه السلام عرض کردند: آقا اوضاع خوبی نیست. فرمودند: ناراحت نباشيد! از ما کمتر از ده نفر شهيد مي‌شوند و از آنها کمتر از ده نفر مي‌مانند.( بحارالأنوار ج : 33 ص : 348) اين از معجزات اميرالمومنين در جنگ است، دوازده هزار نفر بودند، علامتشان هم اين بود که جلوي سرشان را مي‌تراشيدند، و موهای اين طرف و آن طرف را مي‌گذاشتند، به جنگ حضرت آمدند. حضرت خطبه‌هاي زيادي خواندند، موعظه و نصيحتشان کردند، هشت هزار نفر آن‌ها برگشتند، چهار هزار نفر ماندند و گفتند می‌جنگيم و جنگيدند و همه کشته شدند. در عرض چند ساعت تمام آن‌ها کشته شدند. فقط نه نفر ماندند. دو سه نفر از آن‌ها ايران آمدند. در منابع نوشته¬اند که کجای ايران رفتند. 🔸 به حضرت امير علیه السلام عرض کردند: يا اميرالمومنين اين نه نفر را هم حسابشان را برس که ديگر ريشه اينها کنده بشود. فرمودند: نه، خدا مي‌خواهد مردم را امتحان بکند. نطفه‌هایي در پشت مردم‌ و در شکم زن‌ها هست که به دنیا می‌آیند و بوسیله اینها امتحان می‌شوند.( بحارالأنوار ج : 33 ص از 343 تا 405 ) الان هم که گوشه و کنار مي‌بينيد به نام اسلام و قرآن يک اختلافاتي در زمینه ولایت حضرت امیر هست بدانيد که از نسل همان‌ها هستند آقا. همين اشخاصي که بر ضد قرآن و ولايت و اسلام حرف هايي مي‌زنند بدانيد که اينها از نسل همان‌ها هستند. خيلي هم ناراحت نباشيد. اينها بايد باشند و انشاء الله حضرت بقية الله علیه السلام مي‌آيند اينها را اصلاح مي‌کنند آقا. ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🔻کانال رسمی آیت الله ناصری 👉 @naseri_ir
توی صحن حرم نشسته بودم؛ یه آقای طلبه‌ی سید، با خانواده و چندتا فرزندشون اومدن کمی دورتر نشستن و به بچه‌هاشون ساندویچ دادن و شروع کردن به خوردن؛ حاج آقا رو کرد به بچه‌ها و گفت: 🌹خوش به حال هرکی بسم‌الله میگه🌹 به این میگن زمینه‌سازی، به این میگن تربیت 😊 روان‌شناسی توحیدی کــلــیــنــیــک کُـــــــلــبــــه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه عجیبی که ازطبقه بندی امنیتی خارج شده از شهید طهرانی مقدم . به حال وچهره و زبان بدن شهید کاملاً دقت کنید میگه ما در بخش موشک زمین به زمین مرزی برای برد نداریم! سال ۸۵ 💔در خاطرات شهید تهرانی مقدم هست؛میگه رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. افسر روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید از روش بسازید.افسر خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیه‌س. میگه نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. بازم خندید... ❤️‍🔥وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردم نمونه اون موشک رو بسازیم اما به دَرِ بسته میخوردیم. تااینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا علیه السلام متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم، تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از نوع روسی هم بهتر در اومد. 💔امام رضا علیه السلام، گره سخت رو تودفتر نقاشی دختر بچه حلش میکنه! 🥀خاطره اى به ياد شهيد معزز حسن طهرانی‌مقدم عجل الله تعالی فرجه الشریف حسینی علیه السلام ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما از زندگی چه میخواستیم که از دل این سادگی های اصیل و بی بازگشت، به این پیج و خم های ملال آور رسیده ایم؟! قبول کنید از زمانی که مجازی اومد همه از هم دورتر شدیم😢
🔆ايرانى خوش صدا ابوعمره كه معروف به زاذان بود، عجمى و ايرانى بود و از ياران مخصوص اميرمؤ منان على (علیهالسلام ) گرديد. سعد خفاف مى گويد: شنيدم زاذان با صداى بسيار خوب و غمگين ، قرآن مى خواند (با اينكه عجمى است ) به او گفتم : تو آيات قرآن را خيلى خوب مى خوانى ، از چه كسى آموخته اى ؟ لبخندى زد و گفت : روزى اميرمؤمنان على (علیه السلام ) از كنار من عبور كرد، من شعر مى خواندم و صورت عالى داشتم ، به گونه اى كه آنحضرت از صداى من تعجب كرد و فرمود: اى زاذان چرا قرآن نمى خوانى ؟!. عرض كردم : قرائت قرآن را نمى دانم جز آن مقدارى كه در نماز بر من واجب است . آنحضرت به من نزديك شد، و در گوشم سخنى فرمود كه نفهميدم چه بود، سپس فرمود دهانت را باز كن ، دهانم را گشودم ، آب دهانش را به دهانم ماليد، سوگند به خدا قدمى از حضورش برنداشتم كه در هماندم دريافتم همه قرآن را به طور كامل حفظ هستم ، و پس از اين جريان ، به هيچكس ‍ نيازى (در ياد گرفتن قرآن ) پيدا نكردم . سعد مى گويد: اين قصه را براى امام باقر (ع ) نقل كردم ، فرمود: زاذان راست مى گويد، اميرمؤمنان على (ع ) براى زاذان به اسم اعظم خد دعا كرد، كه چنين دعائى ردخور ندارد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
هدایت شده از قرآن وسنت
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
معامله با خدا 🔸 ماجرایی که زندگی را متحول کرد 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت ۱۰شهریور، سالروز وفات شیخ رجبعلی خیاط 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir 🌺💐🌺💐🌺 https://eitaa.com/ghoranvasonat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید: پرواز صدها پهباد پرنده و نورافشانی فوق‌العاده در شب
🏴 به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام (۲۰۳ ه. ق) ✅ چیزی که شب اول قبر بدردم خورد 📖 داستانک: (فوق العاده) 🔹 حضرت آیت الله مرعشی نجفی می‌فرمودند: 🔹 چند شب بعد از ارتحال آیت الله شیخ مرتضی حائری، او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! ⁉️ پرسیدم: آقای حائری، اوضاع تان چطور است؟ 💬 آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن… همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند… بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. 🔹 ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب آور و وحشت افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می کرد. 🔹 به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشییع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست، به من نزدیک می شدند. 🔹 تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی کسی غربت کردم. در دل گفتم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم…. 🔹 همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: ❓ آقای حائری! ترسیدی؟ ♻️ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتما زهره ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟ ✨ و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدتان خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود؛ ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد… 📚 منبع: کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان؛ صفحه ۹۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ اسطوره جنگ جمل ▪️در این کلیپ سبک به قلب تاریخ سفر کرده‌ایم، جایی که مردی از بنی‌هاشم، سرنوشت یک جنگ را تغییر می‌دهد!
1_11004093926.pdf
11.08M
📚 شهدای امام رضایی ✏️ نویسنده: ناصر کاوه 📄 تعداد صفحات: ۱۱۸ 📣 زبان: فارسی #️⃣     🌺لطفا نشر دهید 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای خانمی روستایی که در حرم امام رضا علیه السلام از دست امام رضا (علیه السلام) پول می‌گرفت تا بین قرآن آموزان کلاسش تقسیم کند! 🎤 نقل حجت الاسلام عالی از مقام معظم رهبری 🏷 علیه السلام ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 کانال در محضر علما⇩⇩⇩ 🆔 @dar_mahzare_olma ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @ghoranvasonat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حسن بن علی بن فضال می گوید: از امام علی بن موسی الرضا - علیه السلام- شنیدم که فرمود: 🕌«در خراسان بقعه ای است که در آینده محل رفت و آمد فرشتگان می گردد و همواره تازمانی که قیامت فرا رسدو در صور دمیده شود گروهی از ملائکه از آسمان به سوی آن بقعه فرود می آیند و گروهی از آنان از آن جا به آسمان می روند.» 🕌پرسیدند: ای پسر رسول خدا! این بقعه، چه بقعه ای است؟حضرت فرمود:«سوگند به خدا این بقعه بوستانی از بوستانهای بهشتی است، هر که مرا در آن بقعه زیارت کند، مانند کسی است که رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم» را زیارت کرده و خدا برای او پاداش هزار حج نیکو و هزار عمره قبول شده را خواهد نوشت و من و پدرانم روز قیامت شفیع او خواهیم بود» عیون اخبار الرضا، ج ۲ ص ۲۵۵ 🔻فضیلت و پاداش زیارت امام رضا (علیه السلام )
🔺 نتیجه توسل سه روزه در حرم امام رضا (ع): 👈حل مشکل ساخت موشک پیشرفته 🔺خاطرات شهيد طهرانی مقدم 💔 رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. افسر روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید مثلش را بسازید. افسر خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیه‌ است. 🔹نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. 🔸بازم خندید... ❤️‍🔥وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردیم نمونه اون موشک رو بسازیم اما به دَرِ بسته میخوردیم. تا اینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا علیه السلام متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم، تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از نوع روسی هم بهتر در اومد. 👈زیارت و معنویت = شتاب دهنده رشد علمی ▪️شهادت امام رضا (ع) تسلیت باد
رأفت امام علیه السلام ✅عرضه اعمال بر ایشان 👈موسی بن سیّار از اصحاب امام رضا صلوات‌الله‌علیه ‌گوید: 🌀روزی همراه حضرت بودم که به نزدیک دیوارهای شهر طوس رسیدیم و ناگهان صدای ناله و شیونی را شنیدیم؛ به جستجوی آن رفتیم و دیدیم جنازه‌ای را می‌آورند. 🔰در همین حال؛ حضرت از اسب پیاده شدند و به طرف جنازه رفتند و آن را بلند کردند و چنان به آن جنازه چسبیدند، مانند بچّه‌ای که به مادرش می‌چسبد! 💠آنگاه رو به من نموده، فرمودند: هرکس جنازۀ یکی از دوستان و موالیان ما را تشییع کند، مانند روزی که از مادر متولّد شده، از گناهانش پاک می‌شود. 🔶وقتی جنازه کنار قبر گذاشته شد، حضرت کنار میّت نشستند و دست مبارک خود را روی سینۀ او گذاشتند و فرمودند: 🔷«ای فلان پسر فلان! تو را به بهشت بشارت می‌دهم که پس از این دیگر ناراحتی نخواهی دید.» 🔺عرض کردم: «فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید، در حالی که اینجا سرزمینی است که تا کنون در آن گام ننهاده‌اید؟!» حضرت فرمودند: ⁉️موسی بن سیّار! مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما، هر صبح و شام بر ما ائمّه عرضه می‌شود؛ اگر در آن تقصیر و کوتاهی ببینیم، از خدای تعالی درخواست عفو و بخشش و اگر عمل خیری مشاهده نمائیم، از خداوند پاداش و نعمت برایشان طلب می‌کنیم. 💠 «موسى بن يسار قال: كنت مع الرضا علیه‌السلام وقد أشرف على حيطان طوس وسمعت واعية فأتبعتها فاذا نحن بجنازة ، فلما بصرت بها رأيت سيدي وقد ثنى رجله عن فرسه ، ثم أقبل نحو الجنازة فرفعها ، ثم أقبل يلوذ بهما كما تلوذ السخلة بامها ، ثم أقبل علي وقال : يا موسى بن يسار ، من شيع جنازة ولي من أوليائنا خرج من ذنوبه كيوم ولدته أمه لا ذنب عليه ، حتى إذا وضع الرجل على شفير قبره رأيت سيدي قد أقبل فأخرج الناس عن الجنازة حتى بدا له الميت فوضع يده على صدره ، ثم قال : يا فلان بن فلان أبشر بالجنة فلا خوف عليك بعد هذه الساعة. فقلت : جعلت فداك هل تعرف الرجل؟ فو الله إنها بقعة لم تطأها قبل يومك هذا فقال لي : يا موسى بن يسار أما علمت أنا معاشر الائمة تعرض علينا أعمال شيعتنا صباحا ومساء؟ فما كان من التقصير في أعمالهم سألنا الله تعالى الصفح لصاحبه ، وما كان من العلو سألنا الله الشكر لصاحبه‏.» 📚مناقب آل ابیطالب علیهم‌السلام (ابن‌شهرآشوب)، ج۴، (الجزء الرابع، باب إمامة أبي الحسن علي بن موسى الرضا عليه السلام، فصل في إنبائه بالمغيبات و معرفته باللغات عليه السلام) ، ص۳۴۱ نشر دهید لطفاً
💢حکیمی شاگردان خود را برای یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود. 🔸بعد از پیاده‌روی طولانی، همه خسته و تشنه در کنار چشمه‌ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند. 🔹حکیم به هر یک از آن‌ها لیوانی داد و از آن‌ها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند. 🔸شاگردان هم این کار را کردند. 🔹ولی هیچ‌یک نتوانستند آب را بنوشند، چون خیلی شور شده بود. 🔸سپس استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آن‌ها خواست از آب چشمه بنوشند 🔹وهمه از آب گوارای چشمه نوشیدند. 🔸حکیم پرسید: آیا آب چشمه هم شور بود؟ 🔹همه گفتند: نه، آب بسیار خوش‌طعمی بود. 🔸حکیم گفت: 💎رنج‌هایی که در این دنیا برای شما در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است نه کمتر و نه بیشتر. این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج‌ها را در خود حل کنید. 🔹پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج‌ها فایق آیید.
☘️ نام فرزند شما عبدالباقی است...☘️ 🔺️علامه طباطبائی فرموده‌اند: من و همسرم از خویشاوندان نزدیک مرحوم حاج میرزا علی آقا بودیم، او در نجف برای صله رحم و تفقد از ما به منزلمان می‌آمد. 🔺️ ما کراراً صاحب شده بودیم ولی همگی در همان دوران کوچکی از دنیا رفتند، روزی مرحوم قاضی به منزل ما آمد در حالی که همسرم حامله بود و من از وضع او آگاه نبودم. 🔺️ موقع خداحافظی به همسرم گفت «دختر عمو این بار این فرزند تو میماند و او پسر است و آسیبی به او نمی رسد و نام او است. من از سخن مرحوم قاضی خوشحال شدم خدا به ما پسری لطف کرد و بر خلاف کودکان قبل ماند و آسیبی به او نرسید و نام او را عبدالباقی گذاشتیم. 📚یادنامه علامه طباطبایی، ص۶۱ ؛ سیمای فرزانگان، ص۷۲ 🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"
💐داستانی زیبا از امام رضا علیه السلام 💐 💢محمّد بن عبداللّه هروى مى گويد: مردى از اهالى بلخ با غلامش به زيارت حضرت امام رضا عليه السلام آمد، خود و غلامش آن حضرت را زيارت كردند. 🔸ارباب بالاى سر حضرت آمد و مشغول نماز شد و غلام پايين پاى حضرت به نماز ايستاد. چون هر دو از نماز فارغ شدند به سجده رفتند و سجده را طولانى نمودند، ارباب پيش از غلام سر از سجده برداشت و غلام را صدا كرد، غلام سر از سجده برداشت و گفت: لبيك اى مولاى من 🔹 به غلام گفت: مى خواهى آزادت كنم؟ گفت: آرى، گفت: تو در راه خدا آزادى و فلان كنيز من هم كه در بلخ است در راه خدا آزاد است و من در اين حرم مطهر او را با اين مقدار مهريه به همسرى تو درآوردم و پرداخت آن را نيز ضامن شدم و فلان زمين حاصل خيز خود را هم وقف بر شما دو نفر و اولادتان و اولاد اولادتان و همين طور نسل و ذريه شما كردم و حضرت امام رضا عليه السلام را هم به اين برنامه شاهد گرفتم. 🔸غلام گريست و به خدا و حضرت رضا عليه السلام سوگند ياد كرد كه من در سجود جز اين امور را نخواستم و به اين سرعت اجابتش از سوى خدا برايم معلوم شد. 📚 بحار الأنوار ، جلد ۴۹ ، صفحه ۳۳۰ . 🌺 لطفاً نشر دهید 🌺
✨ «قیمتی‌تر از جواهرهای عالم!» ✅ از حضرت آیت‌الله العظمی بهجت قدس‌سره درخواست کردم: «یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید!» 🔸گفتند: ذکری یادتان بدهم که از جواهرهای همۀ کوه‌های دنیا و مروارید همه دریاها قیمتی‌تر باشد؟ 🔸گفتم: بله! و منتظر یک ذکر عریض و طویل خاص بودم؛ که گفتند: ... ... ! 🌟 اگر بدانید در این استغفار چه گنج‌هایی نهفته است! روح را صیقل می‌دهد، راه‌ها باز می‌شود و حاجت‌ها برآورده می‌شوند ... 📚 به شیوه باران، ص۵٩ (جلد سوم از مجموعه داستان هایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیت‌الله بهجت قدس سره) ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir 💐🌺💐🌺💐 @ghoranvasonat 💐🌺💐🌺💐 https://eitaa.com/dastanezibaa
هدایت شده از داستان زیبا
(رأفت ائمه معصومین علیهم السلام) 👤 استاد تحریری: 🔸رُمَیْلَه یکی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه السلام در زمینه‌ی رأفت ائمۀ معصوم علیهم السلام چنین نقل می‌کند: «در زمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام سخت بیمار شدم تا آنکه روز جمعه قدری احساس سبکی کردم. با خود گفتم بهتر از هر چیز این است که آبی روی خود بریزم و بروم پشت‌سر امیرالمؤمنین علیه السلام نماز بخوانم. همین کار را کرده و به مسجد رفتم. وقتی آن حضرت بالای منبر رفتند، حال من دوباره سخت شد. وقتی حضرت از مسجد برگشتند و داخل دارالحکومه شدند، من هم همراه ایشان داخل شدم. ایشان به من فرمودند: «ای رمیله، دیدم به خودت می‌پیچیدی!». عرض کردم: بلی. جریان بیماری خود را برای ایشان تعریف کردم و انگیزه حضور خود در نماز را بیان داشتم. ایشان فرمودند: «ای رمیله! هیچ مؤمنی بیمار نمی‌شود، مگر اینکه ما هم به‌خاطر بیماری او بیمار می‌شویم و غمگین نمی‌شود، مگر این‌که ما هم در غم او غمگین می‌شویم و هیچ دعایی نمی‌کند، مگر آنکه به دعای او آمین می‌گوییم و سکوت نمی‌کند، مگر آنکه ما برایش دعا می‌کنیم». عرض کردم ای امیر مؤمنان، فدایت گردم، این گفته‌ی شما حتماً مربوط به کسانی است که با شما در اینجا (دارالحکومه) هستند (یعنی کسانی که شما آن‌ها را می‌بینید و از حالشان باخبرید)، پس دربارۀ آن کسانی که در دیگر جاهای زمین هستند چطور؟ ❇️ امام علیه السلام در جواب فرمودند: «ای رمیله، هیچ مؤمنی در شرق و غرب زمین از ما پنهان نیست». ❤️ این بالاترین ظهور عطوفتی است که یک بشر می‌تواند به دیگری داشته باشد و البته «مظهر تام عطوفت خدای متعال» نیز است. ✍ر.کانال نشر بیانات استاد تحریری
بابا در استفاده از وقت خیلی منظم بود و خساست به خرج می داد. مثلا شب ها از ساعت ۹:۴۵ تا ۱۱:۲٠ دقیقه مطالعه می کرد. به ما هم توصیه می کرد: «دوست دارم صبح ها ورزش کنید و همه کارهاتون مرتب و منظم باشه و وقت تون را هدر ندید». اما هیچ گاه وادارمان نمی کرد مثل خودش باشیم. روی همین حساب، تلویزیون خیلی کم می دید. بیشتر اخبار و تحلیل های سیاسی را دنبال می کرد و بعضی سریال هایی مثل امام علی (ع) و مردان آنجلس. حسرت به دلم مانده بود یک بار بیاید و هم پای ما بنشیند فیلمی سریالی نگاه کند. یک بار خیلی اصرارش کردم و قربان صدقه اش رفتم که بیاید همراه ما تلویزیون ببیند. بالاخره آمد و نشست. اما چه نشستنی؟! مثل اینکه روی میخ نشسته باشد. بعد از یک ربع گفت: «ببخشید! نمی خوام ناراحت تون کنم. اما وقتی پای تلویزیون می نشینم انگار وقتم داره تلف میشه. باید اون دنیا جواب بدم که وقتم را برای چی مصرف کردم. نمی تونم بنشینم و این برنامه را نگاه کنم. می شه من برم؟». لب و لوچه مان آویزان شد. گفتم: باباجان! نمی خواستیم اذیت بشید. فقط می خواستیم پیش ما باشید. معذرت خواهی کرد و رفت به اتاقش. 🌷شهید صیاد شیرازی
🔷 زنان آمرلی از ترس، هر کدام یک نارنجک به خودشان بسته بودند تا قبل از اسیر شدن آن را منفجر کنند. آنها اسلحه به دست گرفته بودند تا در کنار مردانشان از شهرشان دفاع کنند. در چنین شرایطی بود که قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس با هلی‌کوپتر در قلب محاصره نشستند. نیروهای مدافع شهر آمرلی از دیدن فرمانده ایرانی و یار عراقی‌اش جان گرفتند. قاسم سلیمانی نیروهای مدافع شهر را سازماندهی کرد، با تدبیر او راه‌های ورود داعش به شهر بسته شد. بعد از نظم گرفتن اوضاع داخلی شهر با بیسیم نیروهای حشدالشعبی و ارتش عراق را از بیرون شهر هدایت کرد تا به نقاط آسیب‌پذیر حلقه محاصره که از هلی‌کوپتر شناسایی کرده بود حمله کنند. با هدایت نیروها از داخل و خارج شهر، حلقه محاصره داعشی‌ها شکست و بیشتر نیروهایشان تار و مار شدند. زنان و دختران آمرلی بیش از همه، شاد بودند. 📗 برداشتی از کتاب "نامزد گلوله ها" سفری به زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
هدایت شده از قرآن وسنت
استوری‌های مخصوص شهادت امام حسن عسکری(ع)