eitaa logo
داستان زیبا
171 دنبال‌کننده
169 عکس
225 ویدیو
53 فایل
داستان زیبا داستان های معصومین داستان های کوتاه داستان های مستند و علما وشهدا و .. کانال دیگر ما:قرآن وسنت، @ghoranvasonat کانال روانشناسی @ravan110
مشاهده در ایتا
دانلود
17.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای دیدارِ مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری با عزرائیل!
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ای باور نکردنی از شهید بزرگواری که بهش میگن سید الاسرا سرلشکر خلبان شهید حسین لشکری 🕊️ فعالیت امروز هدیه به روح شهدا 🍃 شادی روحشان صلوات 🌹
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر چهارشهید جوادنیا، در شب وفات مادر چهارشهیدِکربلا به فرزندان شهیدش پیوست. 🔻 داستانی حیرت‌آور از توسط این مادر نقل‌ شده که آن را در منبر فاطمیه امسال در حرم مطهر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها بیان کردند. ♨️ این داستان ۴۵ثانیه بیشتر طول نمی‌کشد، اما یک عمر شرمندگی برای ما به همراه خواهد داشت. 🗓 به مناسبت سالروز وفات حضرت و روز تکریم مادران و همسران شهدا 💐 لطفاً نشر دهید 💐 🌺بر محمد و آل محمد صلوات م🌺
4_5978761537374917673.mp3
1.44M
💎 | چگونه به کسب‌ و کار خود رونق دهیم⁉ یه تاجری بود به نام ابوطیار این ورشکست شده بود تو کوفه رفت خدمت اقا امام صادق علیه‌السلام امام بهش گفت برو این کارو بکن و انجام داد... 🔺بشنوید از این داستان و روایت ارهگشا✨ ✔️کانال رسمی دکتر رفیعی ☑️ @drrafiei_ir
هدایت شده از داستان زیبا
138-fa-dastanhaye-shegeft.pdf
3.01M
داستانهاي شگفت مشخصات كتاب: سرشناسه : دستغيب، عبدالحسين، ۱۲۹۲ - ۱۳۶۰. عنوان و نام پديدآور : داستانهاي شگفت/ بقلم عبدالحسين دستغيب. مشخصات نشر : تهران: صبا، ۱۳۶۲. مشخصات ظاهري : ۳۲۴ ص.: عكس. شابك : ۲۰۰ ريال ؛ ۲۰۰ريال (چاپ دوم) يادداشت : مهر شده روي صفحه عنوان: مقدمه و تنظيم و تصحيح محمدهاشم دستغيب. يادداشت : چاپ دوم: آذر ۱۳۶۱. يادداشت : چاپ سوم. يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس. موضوع : داستان هاي اخلاقي رده بندي كنگره : BP۲۴۹/۵/د۵د۲ ۱۳۶۲ رده بندي ديويي : ۲۹۷/۶۸ شماره كتابشناسي ملي : م ۶۳-۶۳۰ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ ╭┅─────────┅╮ 𖡨⃟ٖٖ𖠷͚̥̆̑⃟📚══✼🍃🌺🍃●═┅┄•
⚪️ فواید سکوت برای مغز⚪️ ☘ازبین رفتن تنش ☘بازیابی توان ذهنی ☘فعال شدن شبکه پیش فرض مغز ☘بازسازی سلول های مغز 🍃رژیم۱۰ دقیقه ای سکوت در روز برای افزایش سلامت مغز مفید است 🟨🌿🟨🌿🟨 👇👇 @kanonserat
نماز هدیه به ام البنین سلام الله علیها 🎁🎊 🎙 یکی از علماء فرمودند: من می‌خواستم به عراق و نجف اشرف بروم، پدرم حاضر نمی ‌شد، پول هم نمی‌ داد، کتاب‌های خود را فروختم تا خرج سفر کنم، ولی پدرم حاضر نمی ‌شد. خانم برادرم گفت: احمد! دورکعت نماز برای امّ البنین بخوان و نذر کن که اگر حاجتم برآورده شد، پنج ریال برای حضرت عبّاس ‌علیه السلام به عنوان صدقه می‌دهم. من دو رکعت نماز را خواندم، نماز تمام شد دیدم پدرم آمد گفت: احمد می‌خواهی بروی برو. و من مکرّر این کار را کرده‌ام و دیدم مجرب و مؤثر است. [1]. روزنه ‌هایی از عالم غیب ؛ آیت الله محسن خرازی؛ ص 113 🌹
داستانی در مورد دقت حسابرسی در قیامت 🔸حدود پنجاه سال قبل، ریاست و زعامت حوزه علمیه نجف که حدود چهارده هزار طلبه داشت بعد از آسید ابوالحسن مدیسه‌ای، به عهده آشیخ محمد علی کاظمینی بود. من آن زمان را خوب خاطرم هست. در درس ایشان که نبودم چون بچه بودم اما می‌دیدم بزرگان به درس ایشان می¬رفتند و چقدر جمعیت زیاد بود. خیلی فوق العاده بود. این بزرگوار قبول نکرد جایی نماز جماعت بخواند. با وجود اینکه اعلم و افضل از همه علما بود رساله هم ننوشت. ایشان مریض می‌شوند، در مریضی شان می‌گویند: این مرض، مرض فوت من است. عرض می‌کنند آقا تازه زمان خدمت کردن شما به حوزه و شیعه است. ایشان می‌گویند: من رویای صادقه¬ای دیدم و می‌دانم که باید بروم. از ایشان می‌پرسند مگر چه خوابی دیدید؟ تعریف می‌کنند: من در خواب دیدم که مریض شدم و دیدم که من را به بیمارستان بغداد بردند و در آنجا حضرت عزرائیلعلیه السلام تشریف آوردند و من را قبض روح کردند و آیت الله شاهرودی هم نماز من را خواند و من را دفن کردند و نکیر و منکر آمدند سوالاتشان را پرسیدند و رفتند. بنا شد ما را برای حساب و کتاب ببرند. برای حساب و کتاب که رفتیم دیدیم عجب معرکه‌ای است! خیلی وضع خراب است. گفتیم: چه خبر است؟ گفتند: شما هم باید حساب و کتاب پس بدهی. گفتیم باشد. یکی از ناراحتی‌های آنجا این بود که جا تنگ بود. از کثرت تنگی به هم فشرده بودیم و عرقها تا نرمه گوش بالا آمده بود. روایت هم دارد. خوف و وحشت عظیمی‌بر مردم غالب شده بود. بعد دیدیم منبری گذاشته شد و پیغمبر صلی الله علیه و آله بر بالای منبر نشستند و بنا شد امیرالمؤمنینعلیه السلام از طرف حضرت از امت حساب‌رسی‌ کند. نبی اکرم 9 کلیدهای بهشت و جهنم را که جبرئیل به ایشان داده بود، به امیرالمؤمنین علیه السلام دادند. حضرت شروع به حسابرسی کردند. من کمی‌دور بودم، خودم را به زحمت به ایشان رساندم. پهلوی منبر، خدمت ایشان بودم. دیدم حساب های یک نفر را دارند می‌کنند و به او می‌گویند تو فلان موقعی که غذا خوردی ته کاسه اضافه آمد چرا ریختی؟ خرماهایی که خوردی، هسته هایش را چرا ریختی؟ چرا جمع نکردی؟ دیدم اگر حسابرسی به این دقت باشد وضعمان خراب است. خیلی ناراحت شدم اگر این طوری‌ها باشد نجات ما بعید است. 🔹ایشان می‌گوید: من وقتی این حالت را دیدم بند از بندم جدا شد و گفتم: وای بر من اگر حضرت اینطور بخواهند از من سوال بکنند، اوضاع من چه می‌شود؟ رفتم و دامن حضرت را گرفتم، حضرت نگاه کردند، عرض کردم یا امیرالمؤمنین! من چند سالی است در جوار شما هستم، و حوزه های علمیه را به پا داشتم، تدریس کردم، نگهبانی کردم؛ دست من و دامن شما، اگر این رقم بخواهید حساب بکشید، که کلاه من پس معرکه است! حضرت یک تبسمی‌کردند و فرمودند: حساب تو را خودم درست می‌کنم ناراحت نباش! وقتی این را فرمودند مثل اینکه دیگر خیلی راحت شدم و یک دفعه از خواب بیدار شدم. خلاصه برادر من! ارتباطت با حضرت علی علیه السلام بیشتر باشد. یک مقدار حواست را بیشتر جمع کن. نه اینکه فقط علی علی بگویی. هزار مرتبه علی علی بگو لکن عملت را هم طبق رفتار علی قرار بده. شیعه واقعی باش. نه شیعه اسمی. خدا انشاءالله حفظت کند. ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🔻کانال رسمی آیت الله ناصری 👉 @naseri_ir
. ⭕️ ستارخان در خاطراتش میگه : من هیچوقت گریه نکردم چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد ... اما یک بار گریستم و آن زمانی بود که ۹ ماه بدون آب و غذا در محاصره بودیم ، از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل ، کودک از ‏فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه خورد . با خودم گفتم الان مادر کودک مرا ناسزا میدهد و میگوید لعنت به ستارخان ... اما مادر ، فرزند را در آغوش گرفت و گفت : "اشکالی نداره فرزندم ، خاک می خوریم ، اما خاک نمی دهیم ." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 خاطـره بسـیار جالــب و عجیب آیــت‌الله نظری منفرد از لحظـه مــرگ خطیب توانا حجةالإسلام فلسفی (ره) 🔰 @Sajedi_ir
پیرمرد ۹۳ ساله ایتالیایی وقتی برای مشکلات تنفسی یک روز در بیمارستان بستری شد وقتی مرخص کردن برای صورتحساب ۵۰۰یورو ازش خواستند او زد زیر گریه مسول اونجا ناراحت شد گفت برای نداشتن پول گریه نکن اینجا خیریه ای است میگیم کمک کنند. پیرمرد گفت : برای هزینه گریه نمی کنم کل بیمارستان هم می توانم بخرم اما گریه من بخاطر یک تحول درونی است که خیلی دیر شده ! گفتند چه تحولی : پیرمرد گفت یک عمر رایگان نفس کشیدم اما برای یک روز باید بخاطر دستگاه تنفسی ۵۰۰ یورو بدهم آنوقت خداوند بزرگ رایگان این خدمت به من کرد و هیچ وقت هزینه اش ندادم که کمترین آن شکر و عبادت به درگاهش بود وغفلت کردم وحالا در ۹۳ سالگی فهمیدم چه نعمت های خدا بهم داده و شکر گزار نبودم بخاطر این گریه ام گرفت چرا متوجه نشدم و چقدر بدهکارم 😔 گاهی خیلی دیر می شود 🔅🔅🔅🔅🔅🔅 ✴️از زبان سعدی شیرازی علیه الرحمه ✍«منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو می‌رود ممدّ حیات است و چون بر می‌آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود. و بر هر نعمت شکری واجب». از دست وزبان که برآید کز عهده شکرش بدر آید اعملوا آل داوود شکرا وقلیل من عبادی الشکور. ☕️