#حکایت_شفاهی
💠 نذر غدیر
👶 فرزند سومم را باردار بودم که برای معاینه پیش پزشک رفتم. ایشان بعد از بررسیهایی به من گفت: بچه از نظر سلامت مشکل دارد و باید سقط شود. راستش چون دو فرزند دیگر هم داشتم در ابتدا خیلی ناراحت نشدم، اما دکتر ادامه داد: باید اول با آمپول قلب بچه را از کار بیندازیم و بعد از آن هم به شکل چرخ شده بچه سقط شود.
جمله دکتر تمام نشده بود که حالم خیلی بد شد و توسل کردم به ائمه و این نذر به ذهنم رسید و از دلم گذشت تا هر سال، سه عروس را به قید قرعه در این ایام (ایام غدیر) رایگان درست کنم.
بعد از کلی توکل و توسل و توبه، به دکتر دیگری مراجعه کردم. دکتر بعدی با چکاپ و بررسی کامل گفت: بچه شما سالم است و هیچ مشکلی ندارد.
من این را معجزه و نشانهای از عظمت امام علی(ع) میدانم.
✍️ راوی: خانم زهره مولوی (مدیر آرایشگاه زنانه)
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮آیا علم کیمیا حقیقت دارد؟
🔥امام خمینی و علم کیمیا!
📍درخواست امام خمینی از شیخ حسنعلی نخودکی برای کسب علم کیمیا و دستورالعمل از کیمیا برتر👇
بعد از نمازهای واجب
یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» میخوانی: اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَوَتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَوَتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ؛
و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را میگویی؛
و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را میخوانی؛
و بعد سه بار صلوات میگویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد؛
و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا (سوره طلاق آیه 2 و 3)
هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه برونشو ( و نجات از مشکلات) برایش فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد، و هرکس بر خداوند توکل کند خدا او را بس است (وکفایت امرش را میکند)، خداوند فرمان خود را به انجام میرساند، و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.
🎤 #حجت_الاسلام_حیدری_کاشانی
🔹روزی در محضر مرحوم علّامه #طباطبایی بودیم که یکی از دوستان حاضر در آن جلسه این بیت عارف شیراز را زمزمه کرد:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
یکباره مرحوم علّامه، دست در مقابل صورت گرفت و سخت گریست و در حالی که شانههایش به شدت تکان میخورد، با خود زمزمه فرمود: «کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟» گویا آن کس که در بیابان از کاروان بازمانده و راه نمیداند، خود او است. آن گریه قلب حضار را چنان به آتش کشید که هرگز شعله آن در جانشان به سردی نمیگراید.
رَحِمَهُ اللّهُ وَاَنْزَلَه فِی جِوارِ قُرْبِهِ.
✍️ شهود و شناخت، آیت اللّه #ممدوحی ، ج۱، ص۱۰۶
#حافظ_غزل_458
کانال رسمی حضرت آیت الله ممدوحی(رحمة الله علیه) در ایتا
@mamduhi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینیم و لذت ببریم؛ چقدر برخی باسخاوت و شریفند؛
🌺🍀💐🌷🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌این کلیپِ ناب را برای افرادی که حوادث اخیر، "دلهایشان را نگران" کرده، بفرستید تا «دلشان قرص و محکم» شود.
چه زیبا فرمود؛ بسیار حقیرتر از آن هستند...
استاد قاضی.pdf
3.09M
💐بسیار زیبا💐
🔰 دریافت رایگان کتاب «استاد»
📚 ١٠٠روایت کوتاه و خواندنی از زندگی آیةالله سید علی قاضی رحمه الله علیه
با آب طلا بنویس!
مرحوم ديلمى از علماى قرن نهم در كتاب «ارشاد القلوب» خود حديث را به اين صورت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده، که می فرماید:
«خَمْسُ كَلِماتٍ فِي التَّوْراةِ وَ يَنْبَغي أَنْ تُكْتَبَ بِماءِ الذَّهَبِ أَوَّلُها حَجَرُ الْغَصْبِ فِي الدّارِ رَهْنٌ عَلَى خَرابِها وَ الْغالِبُ بِالظُّلْمِ هُوَ الْمَغْلُوبُ وَ ما ظَفَرَ مَنْ ظَفَرَ الاِثْمُ بِهِ وَ مَنْ أَقَلَّ حَقَّ اللهِ عَلَيْكَ أنْ لَا تَسْتَعِينَ بِنِعَمِهِ عَلَى مَعَاصِيهِ وَ وَجْهُكَ ماءٌ جامِدٌ يَقْطُرُ عِنْدَ السُّؤالِ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تَقْطُرُهُ»
پنج جمله در تورات آمده است كه سزاوار است با آب طلا نوشته شود:
۱-نخستين آنها اين است كه سنگ غصبى در بناى خانه گروگان ويرانى آن است
۲- و آن كس كه با ظلم غلبه مى كند در حقيقت مغلوب و شكست خورده است
۳-و كسى كه از طريق گناه پيروز شود در واقع پيروز نشده است
۴-و كمترين حق خداوند بر تو اين است كه از نعمت هاى او براى معصيتش كمك نگيريد
۵- و آبروى تو همچون آب منجمدى است كه تقاضا آن را آب مى كند مراقب باش نزد چه كسى آن را آب مى كنى.
👈هر پنج مورد هم در نهج البلاغه شریف و کلمات حضرت سید الشهدا بیان شده است.
روایت ها و حکایت ها را همراهی کنید
https://eitaa.com/revayathavahekayatha
حمله شیطان از جهات چهارگانه
قرآن کریم در آیه ۱۷ اعراف میفرماید:
-ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ-
[شیطان گفت] سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان میروم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!»
حضرت باقر آل محمد در حدیثی در تفسیر این آیه چنین فرمودند:
«ورود ابليس از پيشِ رو بدين شكل است كه امر آخرت را براى انسان ساده و سبك جلوه مىدهد.
و از پشت سر به اين است كه ثروتاندوزى و بخل و توجّه به اولاد و وارث را تلقين مىكند.
و از طرف راست با ايجاد شبهه، دين را متزلزل و تباه مىسازد
و از طرف چپ، لذّات و شهوات و منكرات را غالب مىكند».
... ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ مَعْنَاهُ أُهَوِّنُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ الْآخِرَهًِْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ وَ الْبُخْلِ بِهَا عَنِ الْحُقُوقِ لِتَبْقَی لِوَرَثَتِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ أُفْسِدُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ بِتَزْیِینِ الضَّلَالَهًِْ وَ تَحْسِینِ الشُّبْهَهًِْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ بِتَحْبِیبِ اللَّذَّاتِ إِلَیْهِمْ وَ تَغْلِیبِ الشَّهَوَاتِ عَلَی قُلُوبِهِم وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِین....
بحار الانوار جلد ۶۰ ص ۱۵۲
تفاسیر نور الثقلین و البرهان ذیل آیه ۱۷ اعراف.
✍در حديث مىخوانيم: آن هنگام كه شيطان سوگند خورد از چهار طرف در كمين انسان باشد تا او را منحرف يا متوقّف كند، فرشتگان از روى دلسوزى گفتند: پروردگارا! اين انسان چگونه رها خواهد شد؟ خداوند فرمود: «دو راه از بالاى سر و پايين باز است و هرگاه دست به دعا بر دارد، يا صورت بر خاك نهد، گناهان هفتاد سالهاش را مىبخشايم»
فيروى ان الشيطان لما قال هذا الكلام رقت قلوب الملائكة على البشر فقالوا: يا الهنا كيف يتخلص الإنسان من الشيطان مع كونه مستوليا عليه من هذه الجهات الأربع فأوحى اللّه تعالى إليهم انه بقي للإنسان جهتان: الفوق و التحت فإذا رفع يديه الى فوق في الدعاء على سبيل الخضوع او وضع جبهته على الأرض على سبيل الخشوع غفرت له ذنب سبعين سنة و اللّه اعلم.
تفسیر نور به نقل از تفسیر الفرقان
تفسیر فخر رازی ذیل آیه ۱۷ اعراف.
روایت ها و حکایت ها را همراهی کنید
https://eitaa.com/revayathavahekayatha
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
رتبه ۴ ڪنڪور شد، پزشڪی شیراز .
از دانشگاههای فرانسه و ڪانادا هم دعوت نامه داشت . میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یڪ زندگی راحت . حتی میتونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به ڪارش بده و توجیه ڪنه ڪه میرم پزشک میشم و بعدش هم خدمت به مردم !
اما به همه اینا پشت پا زد و برای حفظ ڪشور موند .
#شهید_مهدی_زینالدین♥️🕊
.
.
هدیه با روح بلندش صلوات🍂
🌹🍃🌹🍃
هدایت شده از قرآن وسنت
سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه
گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!
دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه
گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست.
من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید💔
خاطره زیبایِ یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر۱۴۰۱
@DasTanaK_ir | داناب 👈
🔘عنايت خداوند به خادمه حضرت زهرا سلام الله عليها
ام ایمن از بانوان بسیار ارجمند و پاک سرشت است که فرزندش «اَیمن» در جنگ حنین به شهادت رسید.
از افتخارات این بانوی بلند مقام اینکه از شاگردان و کنیزان حضرت زهرا علیها السلام بود، پس از شهادت حضرت زهرا علیها السلام ام ایمن به قدری ناراحت شد که دیگر نتوانست در مدینه بماند و جای خالی حضرت زهرا علیها السلام را بنگرد، تصمیم گرفت به مکه برود و در آنجا در کنار خانه خدا به زندگی ادامه دهد. بار سفر بست و به سوی مکه حرکت کرد، در مسیر راه در بیابان تشنه شد، آبی که همراه داشت، تمام شده بود، شدت تشنگی او به حدی رسید که در خطر مرگ افتاد، در این لحظه دل به خدا بست و چنین دعا کرد: «یا رب انا خادمه فاطمه اتقتلنی عطشا؟»؛ پروردگارا! آیا مرا بر اثر تشنگی می مرانی، با اینکه من کنیز فاطمه علیها السلام هستم. پس از این دعا، خداوند دلوی پر از آب از آسمان برای او نازل کرد، او از آب آن آشامید، از آن پس، تا هفت سال گرسنه و تشنه نشد، حتی در روزهای گرم تابستانی، در بیابانها مردم می دیدند او تشنه نمی شود.
📚 بحار الانوار، ج ۴۳، ص ٢٨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #استاد_قرائتی
✅ یک گونی پر از گربه...
🌺🍀💐🌷🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ببینید | آیا نمیشود تاریخ دقیق شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها را مشخص کرد؟!
♨️ چرا تحقیق شیخ جعفر کاشف الغطاء پیرامون پیدا کردن تاریخ دقیق #شهادت_حضرت_فاطمه (س) به سرانجام نرسید؟!
♨️ شهادت حضرت فاطمه (س) به روایت 75 روز درست است یا 95 روز؟
__________________________
🔹 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کربلایی کاظم ساروقی، کشاورز بیسوادی که به یک باره حافظ کل قرآن شد..
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
💠 دنیا مانند گردویی است بی مغز!
📌ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند...
به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد.
یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن،
♨️گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند...
ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
🔻پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟!
گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا میڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت...
❗️دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم...
#ملامهرعلی_خوئی
نکته هایِ ناب
جالبه به زبان ساده
خاطره شیخ قمی
🔴چند وقت پیش رفتیم جایی یکی از پیرزن های مجلس شروع کرد فحش به نظام ✊
و دعا برای روح شاهنشاه ...😕
اون موقع چیزی نگفتم
اما بعد اینکه شام صرف شد نشستم کنارش گفتم حاج خانوم شنیدم ماشالله همه بچه ها و نوه هاتون تحصیلکرده هستن !
لبخندی زد و با افتخار گفت بله اون پسرم لیسانس هست اون نوه ام دکتری هست اون یکی پزشکی میخونه و... خداروشکر نان حلال و زحمتکشی دادیم بهشون ☺️
گفتم : آفرین به شما ، خودتون تا کلاس چندم خوندین؟!
گفت: من تا کلاس پنجم درس خوندم 😓
گفتم : کدوم مدرسه؟
گفت : تا کلاس سوم مدرسه روستامون ، کلاس چهار و پنجم رو هم نهضت سواد آموزی خوندم
گفتم : پس هوش بچه ها و نوه هاتون به شما نرفته احتمالا به خاله ای و عمه ای کسی رفتن درس خون شدن 😉
گفت : نه خواهر برادرام هم بیشتر از دبستان سواد ندارن !! اتفاقا هوشی من داشتم هیچکس نداشت 😏
گفتم : پس چرا درس نخوندین ؟ حتما تنبل بودین ،! 😅
گفت: نخیر !! خیلی هم زرنگ بودم منتها بد شانسی ما اون موقع امکانات نبود ، مدرسه تو روستاها اکثرا نبود یا تا دبستان بود !! اگه امکاناتی که بچه های الان دارن من داشتم الان مدرک پروفسوری داشتم 😌 قدیم اصلا برای سواد ارزش قائل نبودن ، از بچگی دست چپ و راستم شناختم بردنم پشت دار قالی ، تو قالیباف خونه بزرگ شدم ، صبح تا شب باید برای ارباب قالی میبافتیم بعدشم بدو بریم از سرچشمه آب بیاریم گاو و گوسفند علف بدیم و مثل الان لوله کشی و لباسشویی و این حرفا نبود ... وقتی برای درس خوندن نداشتیم همون سه کلاس رو هم شبانه خوندم !!
گفتم : خب نمیرفتین قالیباف خونه ،
گفت: خب اگه نمیرفتیم چیزی نداشتیم بخوریم باید قالی میبافتیم که اخر برج پدرمون پولی از ارباب بگیره قند و چایی و کبریت وبقیه مایحتاجمون رو بخره
گفتم: شاه میدونست شما اینجور زندگی دارید؟! آخه زندگی سردار سلیمانی خوندم مثل شما بود ، پدر خودمم مثل شما بوده و تو سختی زندگی میکردن ، چرا شاهنشاه براتون کاری نمیکرد؟! چرا ۸۰ درصد مردم ایران تو زمان شاه بیسواد بودن؟! تازه انقلاب اومده یک نهضت راه انداخته که بتونه بیسوادی رو ریشه کن کنه؟!
حاج خانوم یک نگاهی کرد 😨
گفتم : چرا دارید حقایق رو وارونه جلوه میدین ؟
گفت: چی بگم از بس گرونیه
گفتم : مدل ماشین بابات زمان شاه چی بود؟! حتما تو اون ارزانی ها بهترین ماشین خریدین؟
گفت : ما اصلا ماشین نداشتیم فقط ارباب داشت !
گفتم : زمان شاه مستطیع شدین رفتین حج حاج خانوم شدین؟!
گفت : نه چند سال پیش رفتم مکه سوریه و کربلا هم رفتم
گفتم : چرا تو زمان شاه همه چیز ارزون بود نرفتین
گفتم : شاهنشاه استان بحرین رو چند فروخت؟!
دشت ناامید و هیرمند را چند؟ جزایر اریایی و زردکوه را چطور؟و......
گفت : مگه شاه فروخت ؟!
گفتم : وقتی استان فروخته نفهمیدین چطوری از بقیه اختلاس هاشون باخبر میشدین؟!
خلاصه گفتم تاریخ رو تحریف نکنید لطفا از شاه اسطوره تو ذهن بچه هایی که حاضر نیستن لحظه ای تو شرایط و امکانات زمان شاه زندگی کنند نسازید !!!
سرش انداخت پایین و چیزی نگفت.😂
@orve313
🔰یک خاطره
✍ دوران نوجوانی روزانه بعد از نماز صبح ها یک صفحه قرآن می خواندم. سال پنجم دبستان ختم قرآن را با ترجمه شروع کردم که تا اواسط اول راهنمایی طول کشید. بلافاصله مرحله دوم ختم قرآن را البته بدون ترجمه شروع کردم که اواخر سال دوم راهنمایی تمام شد. سومین ختم قرآن را هم بلافاصله پس از آن و این بار هم با ترجمه شروع کردم که توفیقی الهی بود و خدا را بابت آن لطف سرشار شاکرم چون شاکله شخصیتی و چارچوب کلی اندیشه هایم از همان زمان مطابق با کلام خدا شکل گرفت.
🔶یک روز معلم علوم که معمولا یک ربع آخر کلاس را برای بحث های آزاد قرار می داد و بسیاری اوقات هم تحت تاثیر فضای روشنفکری، حرف های نامربوطی می زد در رابطه با حضرت عیسی علیه السلام مطلبی را طرح کرد که سبب موضع گیری من شد. ایشان درلابلای سخنانش در مورد حضرت عیسی گفت: «عیسی را کشتهاند و او زنده نیست»!
من چون همان روزها آیات مربوط به این مطلب را در سوره مبارکه نساء آیات ۱۵۷ و ۱۵۸ خوانده بودم به این سخن آقا معلم اعتراض کردم و گفتم خدا در قرآن خلاف نظر شما سخن گفته و فرموده حضرت عیسی زنده است و کشته نشده اما آقا معلم قبول نمی کرد. بحث کاملا دو طرفه شده بود و بقیه ناظر این مجادله بودند، قرار شد بعد از کلاس برویم دفتر مدرسه و کتاب قرآن را ببینیم، بعد از به صدا درآمدن زنگ به اتفاق آقا معلم و تعداد زیادی از بچه های کلاس رفتیم و وارد دفتر مدرسه شدیم مدیر و مربی پرورشی مدرسه از این ازدحام تعجب کرده بودند. قرآن را آوردم و همان صفحات را باز کردم که میفرمود:
🔸«وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا».
🔹ترجمه: «او رانکشتند و به دار نیاویختند، بلکه بر آنان مُشتبه شد [به این خاطر شخصی را به گمان اینکه عیسی است به دار آویختند و کشتند]؛ و کسانی که درباره او اختلاف کردند، نسبت به وضع وحال او در شک هستند، و جز پیروی از گمان و وهم، هیچ آگاهی و علمی به آن ندارند، و یقیناً او را نکشتند».
✅وقتیکه آقا معلم این آیه را در خود قرآن دید دیگر چیزی برای گفتن نداشت و روزهای بعد هم در بیان دیدگاههایش بیشتر احتیاط می کرد و من بعد از آن روز بیش از گذشته به این معجزه جاودانه پیامبر علاقمند شدم.
#قرآن_کریم
@ostovarmeymandi
هدایت شده از قرآن وسنت
❁﷽❁
پای درس 📖
🌷 امام محمد باقر (علیه السلام)🌷
📖 درس اول : اثر معصیت
🔹بنا برروایتی امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
« بنده گناه می کند و به سبب آن، رزق از او گرفته می شود.»🔹
📚کافی، ج۲، ص۲۷۰
📃متن روایت👇
🔸الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: «إِنَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُزْوَى عَنْهُ الرِّزْق»🔸
📖 درس دوم : اثر «راستگویی» ، «حُسن نیّت» و «نیکوکاری»
🔹بنا برروایتی امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
«هر کس زبانش راستگو باشد، عملش پاکیزه می شود و هر کس خوش نیت باشد، رزقش زیاد می شود و هر کس به خانواده اش به خوبی نیکی کند، عمرش طولانی می شود.»🔹
📘تحف العقول ، ص ۲۹۵
📃متن روایت👇
▫رُوِیَ أن قال الباقرُ (علیه السلام) «مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَا عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِهِ وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زِيدَ فِي عُمُرِهِ.»▫
📖 درس سوم : راه تشخیص محبت
🔸بنا برروایتی امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
«میزان محبت قلبی برادرت(نسبت به خودت) را با میزان محبت قلبی خود نسبت به او بشناس.»🔸
📗تحف العقول ، ص ۲۹۵
📃متن روایت👇
▫رُوِیَ أن قال الباقرُ (علیه السلام) : «اعْرِفِ الْمَوَدَّةَ فِي قَلْبِ أَخِيكَ بِمَا لَهُ فِي قَلْبِكَ. »▫
📖 درس چهارم : پنج نصحیت گرانسنگ
💎بنا برروایتی امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
« تو را به پنج چیز سفارش می کنم :
✅اگر مورد ستم واقع شدی، ستم نکن
✅اگر به تو خیانت شد، خیانت نکن
✅اگرتکذیب شدی، غضبناک نشو
✅اگر مدح شدی، خوشال نشو
✅اگر مذمت شدی، بی تابی نکن.»💎
📘تحف العقول، ص۲۸۷
📃متن روایت👇
🌟رُوِیَ أن قال الباقرُ (علیه السلام): «أُوصِيكَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ وَ إِنْ کُذِّبتَ فَلَا تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَع.»🌟
📖 درس پنجم : گنج های نیکوکاری
🌷بنا برروایتی امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
« چهار چیز از گنج های نیکوکاری است :
✅کتمان حاجت
✅کتمان صدقه
✅کتمان درد
✅کتمان مصیبت.»🌷
📙تحف العقول، ص۲۹۵
📃متن روایت👇
💎رُوِیَ أن قال الباقرُ (علیه السلام): «أَرْبَعٌ مِنْ كُنُوزِ الْبِرِّ كِتْمَانُ الْحَاجَةِ وَ كِتْمَانُ الصَّدَقَةِ وَ كِتْمَانُ الْوَجَعِ وَ كِتْمَانُ الْمُصِيبَةِ.»💎
📖 درس ششم : اثر دعا در هنگام سحر
🔸بنا برروایتی امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
« خداى عز و جل از ميان بندگان مؤمنش، آن بنده اى را دوست دارد كه بسيار دعا كند، بر شما باد به دعا کردن درهنگام سحر تا طلوع آفتاب؛ زيرا این زمان، وقتی است كه درهاى آسمان باز می شود و رزق ها تقسيم می شود و حاجت هاى بزرگ برآورده شود.»🔸
📚کافی، ج۲، ص۴۸۷
📃متن روایت 👇
💎عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ صَنْدَلٍ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ كُلَّ عَبْدٍ دَعَّاءٍ فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فِي السَّحَرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنَّهَا سَاعَةٌ تُفَتَّحُ فِيهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ تُقَسَّمُ فِيهَا الْأَرْزَاقُ وَ تُقْضَى فِيهَا الْحَوَائِجُ الْعِظَامُ.»💎
🎁 احادیث ناب
♦️حکایتی عجیب از امام هادی علیه السلام و درمان زخم متوکل با کود حیوانی وقتی همه اطبا عاجز شدند
🔹طبیب نگاهی به زخم پهلوی متوکل انداخت و گفت: «ای خلیفه، این زخم به دلیل عفونت زیادی که در آن جمع شده، روز به روز ورمش بیشتر می شود.»
متوکل ناله ای کرد و گفت: «فکر چاره باشید که این درد مرا از پای در می آورد»
🔹طبیب نگاهی به صورت رنگ پریدهی متوکل انداخت و گفت: «باید سر زخم را بشکافیم تا عفونت بیرون بیاید»
ـ سر زخم را بشکافید؟! من همین طور هم آرام و قرار ندارم، چه رسد به این که بخواهید چاقو را به زخم نزدیک کنید.
طبیب دیگر گفت: «ای خلیفه! هیچ راهی غیر از این وجود ندارد.» فتح بن خاقان تعظیمی کرد و گفت: «ای خلیفه! اگر اجازه بدهی، شخصی را نزد علی النقی بفرستیم. شاید دوایی برای این مرض شما داشته باشد»
🔹متوکل با اشارهی سر، حرف او را تایید کرد. فتح بن خاقان بیرون رفت و لحظاتی بعد برگشت و گفت: «حتماً غلام با راه چاره ای بر خواهد گشت» بطحایی که چشم دیدن امام را نداشت، گفت: «هیچ کاری از او بر نمیآید» طبیب نگاهی تمسخر آمیز به فتح بن خاقان انداخت و گفت: «چه راهی غیر از شکافتن سر زخم وجود دارد؟!»
مادر متوکل با دستمال اشکهایش را گرفت و پیش خود گفت: «نذر میکنم اگر فرزندم شفا پیدا کند، کیسه ای زر برای امام بفرستم»
🔹ساعتی بیشتر نگذشته بود که غلام وارد جمع شد و گفت: «امام گفت که کود گوسفند را در گلاب بخیسانید و آن را روی زخم ببندید.»
صدای خنده فضای اتاق را پر کرد:
- کود؟!
ـ عجب حرفی!
ـ واقعاً مسخره است. (=درست مانند کسانی که تجویز شیاف روغن بنفشه از امام صادق علیه السلام را مسخره میکردند)
🔹صدای فتح بن خاقان آنها را به خود آورد:
ـ حرف امام بی حساب نیست. به آنچه دستور داده، عمل کنید. ضرری نخواهد داشت؛ و برای تهیهی آن، از در بیرون رفت. یکی از اطباء گفت: «بهتر است ما هم بمانیم تا نتیجهی کار را ببینیم».
🔹ساعتی بیش از گذاشتن دارو روی زخم نگذشته بود که شکافته شد و عفونت بیرون زد. طبیب که به زخم خیره شده بود، با ناباوری گفت: «به خدا قسم که علی النقی دانای به علم است و حرف های ما دربارهی او اشتباه بود»
🔹بطحایی که کنار متوکل ایستاده بود، این حرف برایش گران آمد. سر در گوش متوکل برد و گفت: « ای خلیفه! بهتر است زودتر این طبیبان را مرخّص کنی. جایز نیست در حضور شما کسی را مدح کنند که خلافت شما را قبول ندارد.»
متوکل که کمی دردش آرام شده بود، به آنها گفت: «شما مرخص هستید، می توانید بروید». و رو به بطحایی گفت: «اگر داروی علی النقی نبود، من الآن حال خوشی نداشتم»
🔹 بطحایی چشم های نگرانش را به زمین دوخت و به فکر فرو رفت. متوکل که متوجه نگرانی او شده بود، گفت: «در چه فکری؟ اتفاقی افتاده؟»
ـ ای خلیفه! علی النقی مال و اسلحهی زیادی در خانهی خود جمع کرده و میخواهد علیه شما قیام کند. بهتر است زودتر فکر چاره ای بکنی. متوکل دستش را به هم کوبید و نگهبان را صدا زد.
ـ برو سعید حاجب را خبر کن.
وقتی سعید وارد شد، متوکل گفت: «همین امشب مخفیانه به منزل علی النقی برو و هر چقدر اسلحه و اموال دارد، به اینجا بیاور.»
🔹تاریکی کوچه را پوشانده بود. سعید نردبان را به دیوار کاهگلی تکیه داد و از آن بالا رفت. خود را به دیوار آویزان کرد تا جاپایی پیدا کند که صدای امام او را به خود آورد:
ـ ای سعید! همان طور بمان تا برایت شمعی بیاورم!
گوشهی عمامهی پشمی را دور سرش پیچید و از روی سجاده ای که روی ایوان انداخته بود، بلند شد. وقتی امام شمع را به حیاط آورد، سعید جاپایی پیدا کرد و خود را از دیوار پایین کشید. امام با دست اشاره کرد و گفت: «برو اتاق ها را بگرد و هر چه پیدا کردی، بردار»
سعید به فرش حصیری کف اتاق چشم دوخت و گفت: «ای سید! شرمنده ام. مرا ببخش. دستور خلیفه بود.» و به طرف اتاق ها رفت.
ـ ای خلیفه! در منزل علی النقی غیر از شمشیر که غلافی چوبی دارد و این کیسه چیزی پیدا نکردم. نگاه متوکل به یکی از کیسهها افتاد که مُهر شده بود. رو به سعید گفت: «این که مهر مادرم است! برو او را صدا کن.»
🔹کیسهی دیگر را باز کرد، چهارصد دینار داخل آن بود. وقتی مادرش وارد شد، کیسه را زمین گذاشت و گفت: «مادر! این کیسه را در منزل علی النقی پیدا کردیم که نشان مهر شما روی آن است. می خواهم بدانم مهر شما روی این کیسه چه می کند؟»
🔹مادر متوکل نگاهی به کیسه انداخت و گفت: «چند روز پیش نذر کردم که اگر شفا پیدا کنی، ده هزار دینار برای امام علی النقی بفرستم. نشان مهر خود را نیز بر آن زدم.»
🔹صورت متوکل از شرم سرخ شد، رو به سعید گفت: «شمشیر و این کیسهها را بردار و کیسه ای دیگر به آن اضافه کن و به منزل علی النقی برو و عذرخواهی بکن.»...
منابع:
📕کافی، ج ۱، ص ۴۹۹
📚بحارالأنوار، ج ۵۰، ص ۱۹۸
#حضرت_هادی
#درمان_عفونت
هدایت شده از قرآن وسنت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اگه فحش داد، جوابشو نده
🔹🔸 حجت الاسلام حسینی قمی
✴️ این کلیپ با کلیپ قبلی (کنترل خشم)، یکجورایی مکمل هم هستن. پس سعی کن هر دو رو ببینی.
.
🔶 شخصی به قنبر (غلام امیرالمومنین علیهالسلام) فحش داد؛ رفت که جوابشو بده...
امیرالمومنین فرمودند رهایش کن؛ بگذار در ننگ دشنامش بماند.
.
.
🔆 وقتی جواب ندی 3 اثر مثبت داره (براساس روایت):
.
1️⃣ خدا ازت راضی میشه (بهترین وسیله رضایت خدا حلم هستش)
.
2️⃣ شیطان از دستت عصبانی میشه (بهترین چیزی که شیطان رو عصبانی میکنه، سکوته)
.
3️⃣ فرد فحشدهنده رو تنبیه میکنی (بدترین مواخذه برای شخص نادان، سکوته)
.
.
⁉️ خیلی ساده میپرسم..
وقتی از یه غریبه فحش میشنوی عکسالعملت چیه؟
.
.
🔴 آیت الله شاه آبادی پسر آیت الله العظمی شاه آبادی ره: از دورانی که در نجف در خدمت حضرت امام قدس سره بودم، خاطرهٔ جالبی را به یاد دارم.
♦️قبل از تشریف فرمایی امام به نجف، شبی در خواب دیدم که در ایران، آشوب و جنگ است، مخصوصا در خوزستان. سر تمام نخلهای خرما یا قطع شده بود و یا سوخته بود، و در این جنگ یکی از نزدیکان من شهید شده بود -و البته بعدها برادرم حاج آقا مهدی در جنگ شهید شد- جنگ که خیلی طولانی شده بود، با پیروزی ایران تمام شد. در تمام مدت خواب، من چنین تصور میکردم که جنگ میان حضرت #سیدالشهداء و دشمنانش است. وقتی که جنگ تمام شد، پرسیدم « آقا #امام_حسین علیه السلام کجایند؟» طبقهٔ بالای ساختمانی را نشان دادند که دو اتاق داشت. یکی درسمت راست و دیگری در سمت چپ، من به آنجا رفتم و خدمت حضرت #سیدالشهداء مشرّف شدم و عرض ادب کردم.
♦️در همین حین از خواب بیدار شدم. پس از تشریف فرمایی امام به نجف، این خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان تبسمی کردند و فرمودند: «این جریانها واقع خواهد شد.»
عرض کردم: «چطور آقا؟»
فرمودند: «بالاخره معلوم میشود این بساط.»
♦️من دوباره اصرار کردم و سرانجام ایشان فرمودند: «من یک نکته به تو میگویم ولی باید تا زمانی که من زنده هستم، جایی بیان نشود. زمانی که در قم در خدمت مرحوم والدت بودم، بسیار به ایشان علاقه داشتم، به طوری که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم نسبت به اسرار نمیدانستند. روزی برای من مسیر حرکت و کار را بیان کردند. حالا البته زود است و تا آن زمان که این مسیر شروع شد، زود است، اما میرسد.
♦️این حرف امام تا وقوع انقلاب و پس از آن و نیز جنگ ایران و عراق به یاد من نماند، یعنی اصلا آن را فراموش کرده بودم. تا اینکه زمان جنگ فرا رسید. در طول جنگ من بارها به جبهه رفتم.
در یکی از این سفرها بود که ناگهان چشمم به نخلستانهایی افتاد که سرهای نخلها یا قطع شده و یا سوخته بودند. در آن زمان به یاد همان خواب افتادم و صحبتهایی که امام در خصوص آن فرموده بودند.
♦️اوضاع تقریبا همانطور که دیده بودم، پیش رفت تا اینکه در اردیبهشت ۱۳۶۳ برادرم حاج آقا مهدی به شهادت رسید و دوباره به یادم آمد که حضرت امام فرموده بودند که تمام جریانهای خواب من اتفاق خواهند افتاد.
📚منبع: #کرامات_امام_خمینی به نقل از پا به پای آفتاب، ج۳، ص۲۶۰.
🌍 @ebratha_ir
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
🔹️🔸️روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست.
🔸️ آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند.
🔹️سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله.
🔸️در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:
جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.)
🔹️عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.
🔸️سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند.
🔹️وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند.
🔸️علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش) خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست.
🔹️عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند : دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟!
🔸️سلطان گفت: او عالِم است.
دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید.
🔸️پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟
🔹️علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم"صلوات الله علیه و آله" را دزدید.
🔸️علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟ ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.
🔹️احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر "صلوات الله علیه و آله"را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است.
🔸️علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.
🔹️علامه گفت: پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند.
🔸️در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا"صلوات الله علیه و آله" حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند...
🔹️سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند.
🍃آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم( امیرالمومنین"علیه السلام) که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا "صلوات الله علیه و آله" بود و از کودکی در دامان پیامبر"صلوات الله علیه و آله" پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا "صلوات الله علیه و آله"معرفی شد.
🔸️سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود، پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟
علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید؟
سلطان گفت: نه! علامه گفت:
در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است.
🔸️🔹️ آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار"علیهم السلام, سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.🌷
📚 پیرامون غدیر دکتر علی هراتیان
💫حقانیت شیعه و غدیر خم
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b