#یک_قاچ_کتاب📚📚
🖋 آرتورشوپنهاور
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
آدمی همیشه عاشق آن چیزیست که ندیده است، نشنیده است و فهم نکرده است
و شب و روز آن را می طلبد. اما
از آنچه فهم کرده و دیده، ملول و گریزان است .
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚فیهمافیه
🖋مولوی
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
«گفت: احتمالاً باید نوهی آیتالله حججی باشی؛ همون که حالا مسجدی هم به نام اوست..درسته؟ … با سری بلند و اعتماد به نفسی قوی جواب دادم: خیر ایشون عموی پدرم بودند و بنیانگذار حوزه علمیهی نجفآباد.. من نوهی آیتالله ابوالقاسم حججی هستم که شاگرد آیتالله صدر و آیتالله حجت بودند.. یکی از پسرعموهای پدرم؛ محمدعلی حججی هم سال ۶۱ در عملیات والفجر یک شهید شدهاند؛ ۲۱ سال داشتند..کمی بزرگتر از حالای من….
خوشم آمد، حسابی روغنش را زیاد کرده بودم تا بداند ما خانوادهی ریشهدار و با سابقه و مذهبیای هستیم و نباید با ظاهر افراد، آنها را قضاوت کند....✨🌻
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚صبح واقعه
🖋ابراهیم حسن بیگی
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
درد دوباره از پهلوهایم شروع شد و بعد در یک نقطه از شکمم جمع شد.. عرق پیشانیام را پوشاند.. درد از شکم به کمرم رفت انگار مهره داغ روی کمرم بگذارند در یک لحظه درد گرفت اما زود آرام شد انگار که اصلاً دردی نبوده است..🍃 دوباره صدای طفل در گوشم پیچید:«یا اماه یا خدیجه» مگر میشد طنین این صدای بهشتی را بشنوم و درد داشته باشم؟ صدایش آرامشی داشت که نگرانی و درد را از بین میبرد. این بار هم که صدایش رسید آرام شدم....🌸🌙
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚شرح الف خمیده
🖋لیلا مهدوی
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
محبت خوب است؛ اما تا آدمش که باشد.. زمانی دلی تو را دوست دارد که قد خواستههایش بهاندازهٔ همین دنیاست و زمانی قلبی دوستدار توست که زلال و آسمانی شده است.. برای من مبدأ عشق و منشأ تراوش آن مهم بود.. هرکسی را به دل راه نداده بودم و منتظر کسی بودم که خداوند او را برایم بخواهد، تا اینکه قضای روزگار دستانم را در دست سید علی گذاشت.. با خودم عهد بسته بودم کمککارش باشم.. کنارش بمانم، هرچند در راه تصمیماتش آواره شوم.. مگر یک زن از مردش جز عشق و پاکی و محبت چه میخواهد؟
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚کهکشان نیستی
🖋محمد هادی اصفهانی
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
حسین همیشه پیشِ روی بقیه بود نه پشتسرشان، همیشه پناهگاه دیگران بود نه در پناهشان؛ همانطور كه شایستۀ امام است..✨در كربلا هركدام از یارانش كه میافتادند و صدایشان درمیآمد، حسین را صدا میزدند و دوست داشتند سرشان را بگذارند روی پای كسی كه همیشه در همهچیز ازشان جلو بوده. خودش اما چه كسی را باید صدا میزد وقتی روی زمین افتاده بود؟
»خدایا راضیام به رضایت و تسلیمم به قضایت، معبودی جز تو نیست..🕊
و شاید حضرت حق در جواب زمزمههای حسین جواب میداده: (وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي) یا میگفته بیا...
(ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً)
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚قصه کربلا
🖋مهدی قزلی
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
حرکتهایی که نسنجیده باشند ؛
در انسان باروری نمیآورد.
و علامت آن هم این است که یا مغرور عملمان میشویم و یا خسته از عمل.
اگر مارا بکوبند خستهایم و اگر تشویقمان کنند ، مغروریم.
ولی اگر ریشهها در ما پا گرفته باشد ؛
نه در تشویقها غروری میآید و نه در ضربهها خستگی
که مدام باروری دارد🌱📚.
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚 حرکت
🖋استاد علی صفائی حائری
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
پدر ساره پیش از آنکه خانوادهاش را از لبنان بیاورد، آپارتمان کوچک طبقه آخر را خریده بود.. این آپارتمان سه اتاق خواب داشت به همراه اتاق نشیمن آشپزخانه حمام و بالکن کوچک رو به دریا پدر ساره ماهیگیر بود و وقتی در جنگ اخیر مغازههای واقع در نوار غزه بمباران شد سرمایهاش را از دست داد و از آن روز وضعیتش بدتر شد؛ چون همه داراییهایی را که با تحمل رنج آوارگی و به سختی به دست آورده بود از کف داد و حالا این آپارتمان تنها داراییاش بود؛ آپارتمانی که هزاران فلسطینی که در کمپها با چادرهای برزنتی در غزه زندگی میکردند، به آن غبطه میخوردند. پنجره اتاق ساره رو به دریا باز میشد؛ جایی که از کودکی آرزو داشت از خط جدا کننده آسمان و دریا عبور کند؛ جایی که قرص خورشید هر روز در آن فرو میرفت و آسمان با گونههای سرخ برافروخته به دنبال ماهش میگشت.. ساره درباره دریا بسیار خوانده بود و میدانست هزاران نفر از سرزمینهایی که هیچ میراث و تاریخی ندارند، برای زندگی به اطراف آنجا مهاجرت میکنند...
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚تل آویو سقوط کرد
🖋سمیه علی هاشم
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
جیمز کلیر در کتاب عادت های اتمی میگه :موثر ترین راه برای تغییر عادت هایتان این است که تمرکزتان را روی شخصیتی بگذارید که می خواهید داشته باشید نه... روی چیزی که می خواید به دست بیاورید.
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚عادت های اتمی
🖋جیمز کلیر
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
دلم را سخت و به تکرار شکسته ای. با این حال نشستم و با قلبی رنجیده و روحی آزرده برای آرامشت دعا کردم.
امروز به این نتیجه رسیدم که سختیهای زندگی را به فالِ نیک بگیرم، که دردهایم را گرامی بشمارم، بخصوص آنهایی که تو بر روحِ شکننده و روانِ بی پروایم به جای گذاشتی؛ که اشتباهاتم را، حتی تلخ ترینشان را دوست داشته باشم و عواقبشان را با جان و دل بپذیرم. عشق ورزیدن به عاقبتی اندوهبار و گزنده... میفهمی؟
به نقطه ی والایی از رهایی رسیدهام که تنهایی حتا از نوع بغض آلودش دیگر عذاب آور نیست.
فهمیدم برای رسیدن به خود، باید از خودم و از آنچه بر قلب و روحم سایه افکنده عبور کنم. فهمیدم باید از تو عبور کنم. فهمیدم باید ببخشم. باید تو را ببخشم، نه به خاطر آنچه بودی، به خاطر آنچه که کردی و باید خودم را ببخشم نه به خاطر آنچه کردم، بلکه به خاطر آنچنانی که با تو بودم.
دستهایم را بالا بردم و از اعماق قلبم آنچنان صادقانه برایت دعا کردم که اگر خدا تنها شاهدمان نبود، شاید خودش را برای افرینشِ فاجعهای به نامِ من تا ابدیّت سرزنش میکرد. برایت آرامش آرزو کردم، چراکه گذر از تو، گذر از آن شبهای جهنمی، گذر از لحظههای شک و تردید و دودلی، گذر از رابطهای بی هویت، گذر از سکوت، مرا به آرامش و به زندگی دوباره رساند.
در سینهام صدای باران پیچیده است ... میفهمی؟🌨
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚ساعتِ هشت و چهل و پنج دقیقه صبح
🖋نیکی فیروزکوهی
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
میخواهم بدانم که
راستی راستی زندگی یعنی
اينکه توی يک تکه جا،
هی بروی و برگردی،
تا پير بشوی و ديگر هيچ؟!
يا اينکه طور دیگری هم
توی دنيا میشود زندگی کرد؟
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚ماهی سیاه کوچولو
🖋 صمد بهرنگی
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#یک_قاچ_کتاب 🍉
اگر دو برادر همسان را به مدت سه سال هر روز به بدترین شکل کتک بزنند و به اولی بگویید کتک خوردنش جزئی از یک تمرین ورزشی است و به دومی هیچ دلیلی برای کتک خوردنش ارائه ندهید، برادر اول بعد از سه سال به ورزشکاری قوی با اعتماد به نفس بالا و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشار از عقدهها و کینهها تبدیل می شود.
کتک خوردن و رنج برای هر دو یکسان است اما تفاوت در حکمتی است که می تواند به رنج کشیدن «معنا» بخشد. یکی به امید روزهای بهتر رنج می کشد و دیگری با هر ضربه خردتر و حقیرتر میشود.
اینکه چگونه با سختیها و مشقتهای زندگی کنار بیاییم و به آنها واکنش نشان دهیم، نهایتاً محصول یک «تصمیم شخصی» است. میتوانیم تصمیم بگیریم به سختیها و مصائب اجتنابناپذیر زندگی از منظر «معنا و حکمت» نگاه کنیم تا در پسِ هر ضربهٔ روحی و هر لطمهٔ جسمی تنومندتر، مقاومتر و آگاهتر بیرون بیاییم یا اینکه تصمیم بگیریم در بهترین حالت یک «قربانی منفعل» با حیاتی پر از غم باشیم.
#ویکتور_فرانکل
#معنا_درمانی
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh