eitaa logo
داستان کوتاه📚☕
923 دنبال‌کننده
389 عکس
35 ویدیو
4 فایل
کپی برداری با ذکر آدرس کانال بلا مانع است. سال تاسیس: آذر 1398 ارسال داستان و ارتباط با ادمین: @admindastan تبلیغات و تبادل: @tablighat_arzaan
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ فدا شدن سگی برای صاحبش مرحوم حاج شيخ سهام الدين مزبور نقل كرد از پدرش و آن مرحوم از جدش كه مرحوم حسينعلى ميرزا فرمانفرما در كنار دريا برهنه شد كه در دريا شنا كند ، سگى كه داشت مانعش مى شود ، فرمانفرما به سگ اعتنايى نمى كند و آماده رفتن در آب مى شود ، آن لحظه كه مى خواسته خود را در آب بيندازد و سگ که مى بيند جلوگيرى كردنش فايده ندارد و الان صاحبش داخل آب مى رود ، ناچار خود را در نقطه معينى از دريا پرتاب مى كند ، ناگاه حيوان بزرگى او را مى بلعد . فرمانفرما مى فهمد دلیل جلوگيرى كردن سگ چه بود و چگونه خودش را فداى صاحبش كرده است ، از رفتن به آب منصرف مى شود و از كار سگ حيران و سخت ناراحت و گريان مى گردد. منبع 📚: داستانهای شگفت، آیت الله دستغیب ┈••✾◾️◼️⬛️◼️◾️✾•┈ •✾▪ @dastankoutah▪️ ✾•
✨﷽✨ ساحل و صدف مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم می زد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم می شود و چیزی را از روی زمین بر میدارد و توی اقیانوس پرت می کند. نزدیک تر می شود، می بیند مردی بومی صدف هایی را که به ساحل می افتد در آب می اندازد.جلو رفت و گفت: - صبح بخیر رفیق، خیلی دلم می خواهد بدانم چه می کنی؟ ـ این صدف ها را در داخل اقیانوس می اندازم. الآن موقع مد دریاست و این صدف ها را به ساحل دریا آورده و اگر آنها را توی آب نیندازم از کمبود اکسیژن خواهند مرد. - دوست من! حرف تو را می فهمم ولی در این ساحل هزاران صدف این شکلی وجود دارد. تو که نمی توانی آنها را به آب برگردانی .خیلی زیاد هستند و تازه همین یک ساحل نیست. نمی بینی کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمی کند؟ ـ مرد بومی لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت و گفت: «برای این صدف اوضاع فرق کرد!» ┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈ •✾📚 @dastankoutah 📚✾•