🌹پنج شنبه تون زیبا و شاد 🌸🍃
💗✨آخرهفته تون زیبا
🌸✨امروز از خدا
🌷✨ برای تک تک تون
💗✨اینگونه آرزو کردم
🌸✨روزتون پراز خوبی
🌷✨لحظه هاتون پراز آرامش
💗✨نگاهتون پراز مهربانی
🌸✨دوستی هاتون پرازصداقت
🌷✨رزق و روزی تون پراز برکت و
💗✨زندگیتون پراز محبت باشه
@dastanmazhabiakhlaghi
داستان های آموزنده و اخلاقی
﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️عارف سخنوری، با یک قاری قرآن در مجلسی وارد شدند. قاری قرآن شروع به تعریف از اخلاق و علم دوست سخنورش کرد و همگان مشتاق شنیدن سخنان مرد سخنور بودند. وقتی وارد مسجد شدند، در جلسه، قرآن تلاوت میکردند. سخنور تا رسید قرآن دادند تا بخواند و یک کلمه را اشتباه خواند و مصحح بدون رودربایستی و بلند غلط او را گرفت. نوبت تلاوت به قاری رسید، قاری دو کلمه را سقط کرد و نخواند و بلند مورد ایراد واقع شد. سخنور سخنرانی کرد و مجلس تمام شد.
وقتی با دوست قاریاش از مجلس بیرون آمدند، سؤال کرد، چرا دو کلمه را به عمد، سقط کردی و انداختی؟ طوری که کسی از تو ایراد گرفت که یک صدم تو قرآن وارد نبود؟ قاری گفت: تو استاد منی و استاد سخن، وقتی تو یک غلط خواندی من باید دو غلط میخواندم تا مردم باور کنند این صفحه تلاوتش دشوار بود و وجهه ظاهری تو حفظ شود تا مردم به سخنانی که از تو میخواستند بشنوند، تردید بر علم تو نداشته باشند. از تو میخواستند مطلبی یاد بگیرند اما من جز صوت خوش چیزی نداشتم به آنها بدهم.
🍀سخنور دست دوست قاریاش را بوسید و گفت: تو استاد اخلاق منی! چون وقتی که تو قرآن میخواندی شیطان در دل من نفوذ کرد و آرزو میکردم غلط بخوانی تا آبروی من به من برگردد. چیزی که شیطان در دل من گذاشته بود، رحمان در دل تو نهاد.
🔖 @dastanmazhabiakhlaghi
داستان های آموزنده و اخلاقی
☑️ نرخ کرایه تاکسی قم در سال ۱۴۰۲
@dastanmazhabiakhlaghi
داستان های آموزنده و اخلاقی
سیره خوبان_حفط زبان.mp3
9.44M
🎵 نسخه صوتی 🎵
#محتوا_شماره_۸۳
💢سیره خوبان_حفظ زبان💢▫️
@dastanmazhabiakhlaghi
داستان های آموزنده و اخلاقی
┅═༅𖣔༅═┅─
🟢#داستان
👈پایداری برای حفظ حجاب
حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی میگوید:
وقتی در مؤسسه اسلامی نیویورک مشغول فعالیت بودم، روزی دختر جوانی آمد که میخواست مسلمان شود.
گفتم: برای پذیرش اسلام، ابتدا باید خوب تحقیق کنید و بعد اگر به این نتیجه رسیدید که دین اسلام دین حق است، میتوانید مسلمان شوید.
او رفت و شروع به مطالعه کرد. در این بین، چندین بار دیگر به من مراجعه کرد و در نهایت، با ناراحتی گفت: «اگر مرا مسلمان نکنید، من میروم و در وسط سالن فریاد میزنم و میگویم: من مسلمانم!»
گفتم: حالا که در پذیرفتن اسلام مصمم شدهاید، بیایید تا در طی مراسمی تشرف شما انجام شود.
روز بعد، در بین مراسم گفتم: این خانم میخواهد امروز به دین مبین اسلام مشرف شود.
یکی از حضار گفت: «لابد این دختر عاشق یک پسر مسلمان شده و چون دین ما اجازه ازدواج او را نمیدهد، میخواهد به صورت صوری مسلمان شود.»
گفتم: از صراحت لهجه شما متشکرم؛ ولی اینطورکه شما گفتید، نیست؛ زیرا او در مورد حقانیت اسلام مطالعه گستردهای داشته است و به عنوان مثال، در عقاید اسلامی چیزی به نام «بداء» هست که میدانم هیچکدام از شما چیزی از آن نمیدانید؛ ولی این دخترخانم میداند. بههرحال، او در آن مراسم، مشرف به اسلام شد.
خانواده وی، مسیحی بودند و با دیدن حجاب او، شروع به آزار و اذیتش کردند.
این آزار واذیت روزبهروز بیشتر میشد؛ بهحدیکه مجبور شدم با آیتالله مظاهری تماس گرفته، جریان را با ایشان در میان گذارم.
ایشان فرمود: «آیا احتمال خطر جانی وجود دارد؟»
گفتم: بیخطر هم نیست.
فرمود: «پس، شما به ایشان بگویید روسری خود را بردارد.
ماجرا را به آن خانم ابلاغ کردم و گفتم: میتوانید روسری خود را بردارید.
او پرسید: «آیا این حکم اوّلیه است یا حکم ثانویه و به جهت تقیه صادر شده است؟»
گفتم: نه؛ حکم ثانویه است و به دلیل تقیه صادر شده است.
گفت: «اگر روسری خود را برندارم و برای حفظ حجابم کشته شوم، آیا من شهید محسوب میشوم؟»
گفتم: بله.
گفت: «والله، روسری خود را برنمیدارم؛ هرچند در راه حفظ حجابم جانم را از دست بدهم!»
البته بعد از این ماجرا، خانواده او نیز با مشاهده رفتار بسیار مؤدبانه دخترشان، از این خواسته صرفنظر کردند.
پایگاه مؤسسه فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان
#خواندنی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
@dastanmazhabiakhlaghi
داستان های آموزنده و اخلاقی
⚠️ کسانی که قصد سرمایه گذاری دارند:
♦️ پلیس فتا: قبل از سرمایهگذاریهای مجازی با شماره ۰۹۶۳۸۰ تماس بگیرید تا از اعتبار محل سرمایهگذاری مطمئن شوید.
@dastanmazhabiakhlaghi
داستان های آموزنده و اخلاقی
۱۵ شوال سالروز شهادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام تسلیت باد.
📢 @dastanmazhabiakhlaghi
داستان های آموزنده و اخلاقی
🛑دختریکامامزمانرا ب عروسیش راه نداد😢👇🏻با کار هایی ک کرده بود🚶♂👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند. 💌هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.
📜لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود
برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند. از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود…
کاش می آمد🚶♂ …
خیلی از کارت ها مخصوص بودند📨. مثلا فلان دوست و فلان رئیس …
خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند😍
اگر نیایید دلخور میشوم🙁.
دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد😌.
همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم دیده بود. آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!🙃
میگفت: بهترین تالار شهر را آذین بسته ام. چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. آخر شوخی نبود که. شب عروسی ام بود😌☺️😉😍
همان شبی که هزار شب نمیشود. همان شبی که همه به هم محرمند. همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم…
«همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست»
. آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید. همان شبی که داماد هم آرایش می کند. همه و همه آمدند حتی …
اما …………………
کاش امام زمانمان “عج” بود.🥺
حق پدری دارد بر ما😢
مگر می شود او نباشد؟😔
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.😥
به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:
(ورود امام زمان “عج” اکیدا ممنوع!)😞
دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!😢
ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم😞
مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید.
من آمدم اما …😢
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد….
یا صاحب الزمان شرمنده ایم 😞 ک همیشه شرمنده ایم 🚶♂
🛑(داستانبالاصرفایکداستان تلنگرانه هست ک دریابیم خیلی جاها تابلو
" ورود امام زمان عج اکیدا ممنوع"
زده ایم شاید هم بر سَر در دلهایمان🚶♂ مراقب تابلو هایی ک نصب میکنید باشید ... )
تعجیل در فرج اقامون هرکدوم سه صلوات عنایت بفرمایید
@dastanmazhabiakhlaghi
داستان های آموزنده و اخلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دهن کجی دیگر عبدالحمید نسبت به اسلام