eitaa logo
داستان های آموزنده و اخلاقی
193 دنبال‌کننده
59 عکس
47 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دختراى عزيز ميرين بوتيكا برا پرو لباس مواظب باشين اگه جايى ديدين پيچ مشكوكه و جاى درستى نصب نشده حتما دقت كنين ازينا نباشه! @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴ثبت نام رایگان از كساني كه به دليل بضاعت مالي تاكنون نتوانسته اند به زيارت حضرت رضا(ع) مشرف شوند ✅در راستاي اهداف ستاد ساماندهي امور زائرين حضرت رضا عليه السلام ومديريت يكپارچه زائر و به منظور برخورداري كليه اقشار جامعه بويژه طبقات ضعيف و كم برخوردار از امكان سفر زيارتي و تشرف به بارگاه ملكوتي حضرت رضا (ع) كليه كساني كه به دليل بضاعت مالي تاكنون نتوانسته اند به زيارت حضرت رضا(ع) مشرف شوند مي توانند از طريق سامانه مديريت يكپارچه زائر ثبت نام نموده تا نسبت به فراهم نمودن امكان اقامت رايگان ايشان برنامه ريزي شود . ✅درخواست افراد فوق مبنی بر عدم سفر به مشهد به دلیل نداشتن استطاعت مالی باید به تائید امام جماعت و مسئول هیئت امناء مسجد، حسینیه یا بقاع متبرکه یا شورای محل سکونت ایشان برسد. 🔶️طریقه درخواست ✅ابتدا باید در سامانه ثبت نام نمایید. (ثبت نام)👇 http://mosafer-behesht.ir/users/register ✅اگر قبلا ثبت نام نموده اید باید وارد سیستم شوید (ورود) 👇 http://mosafer-behesht.ir/users/login سپس در پروفایل کاربری بر روی گزینه سفر اولی کلیک شود و فرم مربوطه تکمیل گردد. پس از تحقيق و بررسي مبني بر عدم سفر به مشهد به دليل استطاعت مالي و انجام برنامه ريزي لازم با ايشان ارتباط برقرار خواهد شد. @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عقد در ايام عادت پرسش 45. آيا خواندن عقد در حال حيض، صحيح است؟ همه مراجع: آرى، صحيح است. [1] [1] تبريزى، صراط النجاة، ج 2، س 1101 و دفتر: همه مراجع. @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
🔊 بعد از ریختن امام جمعه سابق زاهدان در بابلسر، خون گلوی طلبه مظلوم سجاد جهانگیری در هم ریخته شد ❗️ اما صدایی از امثال علوی بروجردی و سعید جوادی آملی تا احسان علیخانی و کتایون ریاحی که برای فوت مهسا امینی و ریختن سطل ماست در شاندیز توسط یک جاهل، بارها موضع گرفتند و هشتک زدند، شنیده نشد! چرا⁉️ •┈┈••✾••┈┈• 🔊@dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
غیبت در حال روزه ✍️ روایت شده دو زن در عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله) روزه‌دار بودند، در آخر روز حالشان از شدت گرسنگی و تشنگی وخیم شد و نزدیک بود که تلف شوند، پس فرستادند کسی را پیش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که تا از آن حضرت اذن افطار بگیرند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) ظرفی را فرستاد برای آن زنان، فرمود: به ایشان بگو که در داخل این ظرف قی کنید آنچه که خوردید، پس یکی از آن دو قی کرد نیمی از آن ظرف را از لخته‌های خون و گوشت خالص پر کرد و آن دیگری نیز با قی و استفراغ خویش بقیه ظرف را پر کرد، مردم از این ماجرا به شگفت در آمدند و تعجب کردند. 🔹 پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: این دو زن از آنچه که بر آنها حلال بود امساک نمودند و بر آنچه که بر آنان حرام بود روزه خویش را باطل کردند، به این صورت که نشستند در کنار هم دیگر، از مردم غیبت کردند و این است آنچه که پشت سر مردم گفتند که در این ظرف است، از گوشت‌های آنان. 📚 روزه از ديدگاه قرآن و عترت، صفحه 70 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
🌹پنج شنبه تون زیبا و شاد 🌸🍃 💗✨آخرهفته تون زیبا 🌸✨امروز از خدا 🌷✨ برای تک تک تون 💗✨اینگونه آرزو کردم 🌸✨روزتون پراز خوبی 🌷✨لحظه هاتون پراز آرامش 💗✨نگاهتون پراز مهربانی 🌸✨دوستی هاتون پرازصداقت 🌷✨رزق و روزی تون پراز برکت و 💗✨زندگیتون پراز محبت باشه @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
﷽✨ ✍️عارف سخنوری، با یک قاری قرآن در مجلسی وارد شدند. قاری قرآن شروع به تعریف از اخلاق و علم دوست سخنورش کرد و همگان مشتاق شنیدن سخنان مرد سخنور بودند. وقتی وارد مسجد شدند، در جلسه، قرآن تلاوت می‌کردند. سخنور تا رسید قرآن دادند تا بخواند و یک کلمه را اشتباه خواند و مصحح بدون رودربایستی و بلند غلط او را گرفت. نوبت تلاوت به قاری رسید، قاری دو کلمه را سقط کرد و نخواند و بلند مورد ایراد واقع شد. سخنور سخنرانی کرد و مجلس تمام شد. وقتی با دوست قاری‌اش از مجلس بیرون آمدند، سؤال کرد، چرا دو کلمه را به عمد، سقط کردی و انداختی؟ طوری که کسی از تو ایراد گرفت که یک صدم تو قرآن وارد نبود؟ قاری گفت: تو استاد منی و استاد سخن، وقتی تو یک غلط خواندی من باید دو غلط می‌خواندم تا مردم باور کنند این صفحه تلاوتش دشوار بود و وجهه ظاهری تو حفظ شود تا مردم به سخنانی که از تو می‌خواستند بشنوند، تردید بر علم تو نداشته باشند. از تو می‌خواستند مطلبی یاد بگیرند اما من جز صوت خوش چیزی نداشتم به آن‌ها بدهم. 🍀سخنور دست دوست قاری‌اش را بوسید و گفت: تو استاد اخلاق منی! چون وقتی که تو قرآن می‌خواندی شیطان در دل من نفوذ کرد و آرزو می‌کردم غلط بخوانی تا آبروی من به من برگردد. چیزی که شیطان در دل من گذاشته بود، رحمان در دل تو نهاد. 🔖 @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
☑️ نرخ کرایه تاکسی قم در سال ۱۴۰۲ @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
سیره خوبان_حفط زبان.mp3
9.44M
🎵 نسخه صوتی 🎵 💢سیره خوبان_حفظ زبان💢▫️ @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی ┅═༅𖣔༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢 👈پایداری برای حفظ حجاب حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی می‌گوید: وقتی در مؤسسه اسلامی نیویورک مشغول فعالیت بودم، روزی دختر جوانی آمد که می‌خواست مسلمان شود. گفتم: برای پذیرش اسلام، ابتدا باید خوب تحقیق کنید و بعد اگر به این نتیجه رسیدید که دین اسلام دین حق است، می‌توانید مسلمان شوید. او رفت و شروع به مطالعه کرد. در این بین، چندین بار دیگر به من مراجعه کرد و در نهایت، با ناراحتی گفت: «اگر مرا مسلمان نکنید، من می‌روم و در وسط سالن فریاد می‌زنم و می‌گویم: من مسلمانم!» گفتم: حالا که در پذیرفتن اسلام مصمم شده‌اید، بیایید تا در طی مراسمی تشرف شما انجام شود. روز بعد، در بین مراسم گفتم: این خانم می‌خواهد امروز به دین مبین اسلام مشرف شود. یکی از حضار گفت: «لابد این دختر عاشق یک پسر مسلمان شده و چون دین ما اجازه ازدواج او را نمی‌دهد، می‌خواهد به صورت صوری مسلمان شود.» گفتم: از صراحت لهجه شما متشکرم؛ ولی این‌طورکه شما گفتید، نیست؛ زیرا او در مورد حقانیت اسلام مطالعه گسترده‌ای داشته است و به عنوان مثال، در عقاید اسلامی چیزی به نام «بداء» هست که می‌دانم هیچ‌کدام از شما چیزی از آن نمی‌دانید؛ ولی این دخترخانم می‌داند. به‌هرحال، او در آن مراسم، مشرف به اسلام شد. خانواده‌ وی، مسیحی بودند و با دیدن حجاب او، شروع به آزار و اذیتش کردند. این آزار واذیت روزبه‌روز بیشتر می‌شد؛ به‌حدی‌که مجبور شدم با آیت‌الله مظاهری تماس گرفته، جریان را با ایشان در میان گذارم. ایشان فرمود: «آیا احتمال خطر جانی وجود دارد؟» گفتم: بی‌خطر هم نیست. فرمود: «پس، شما به ایشان بگویید روسری خود را بردارد. ماجرا را به آن خانم ابلاغ کردم و گفتم: می‌توانید روسری خود را بردارید. او پرسید: «آیا این حکم اوّلیه است یا حکم ثانویه و به جهت تقیه صادر شده است؟» گفتم: نه؛ حکم ثانویه است و به دلیل تقیه صادر شده است. گفت: «اگر روسری خود را برندارم و برای حفظ حجابم کشته شوم، آیا من شهید محسوب می‌شوم؟» گفتم: بله. گفت: «والله، روسری خود را برنمی‌دارم؛ هرچند در راه حفظ حجابم جانم را از دست بدهم!» البته بعد از این ماجرا، خانواده او نیز با مشاهده رفتار بسیار مؤدبانه دخترشان، از این خواسته صرف‌نظر کردند. پایگاه مؤسسه فرهنگی و اطلاع‌رسانی تبیان 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
⚠️ کسانی که قصد سرمایه گذاری دارند: ♦️ پلیس فتا: قبل از سرمایه‌گذاری‌های مجازی با شماره ۰۹۶۳۸۰ تماس بگیرید تا از اعتبار محل سرمایه‌گذاری مطمئن شوید. @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
۱۵ شوال سالروز شهادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام تسلیت باد. 📢 @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑دختری‌ک‌امام‌زمان‌را‌ ب‌ عروسیش راه نداد😢👇🏻با کار هایی ک کرده بود🚶‍♂👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند. 💌هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند. 📜لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند. از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود… کاش می آمد🚶‍♂ … خیلی از کارت ها مخصوص بودند📨. مثلا فلان دوست و فلان رئیس … خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند😍 اگر نیایید دلخور میشوم🙁. دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد😌. همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم دیده بود. آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!🙃 میگفت: بهترین تالار شهر را آذین بسته ام. چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. آخر شوخی نبود که. شب عروسی ام بود😌☺️😉😍 همان شبی که هزار شب نمیشود. همان شبی که همه به هم محرمند. همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم… «همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست» . آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید. همان شبی که داماد هم آرایش می کند. همه و همه آمدند حتی … اما ………………… کاش امام زمانمان “عج” بود.🥺 حق پدری دارد بر ما😢 مگر می شود او نباشد؟😔 عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.😥 به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند: (ورود امام زمان “عج” اکیدا ممنوع!)😞 دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!😢 ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم😞 مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید. من آمدم اما …😢 گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد…. یا صاحب الزمان شرمنده ایم 😞 ک همیشه شرمنده ایم 🚶‍♂ 🛑(داستان‌بالاصرفایک‌داستان تلنگرانه هست ک دریابیم خیلی جاها تابلو " ورود امام زمان عج اکیدا ممنوع" زده ایم شاید هم بر سَر در دلهایمان🚶‍♂ مراقب تابلو هایی ک نصب میکنید باشید ... ) تعجیل در فرج اقامون هرکدوم سه صلوات عنایت بفرمایید @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
🔻 چرا ایران بهشت قانون‌شکن‌هاست؟ 🔹 در آمریکا، شهروندی که پرچم شیطانی هم‌جنس‌بازان رو آتش زد به ۱۵ سال زندان محکوم شد. 🔹 در آلمان، پیرزن ۹۳ساله به‌خاطر انتقاد از دروغ‌های هولوکاست، بیش از ۱۲ سال را در زندان سپری کرد. 🔹و ده‌ها مورد مشابه دیگه از سراسر دنیا... 🔹اما در ایران و در حکمی سنگین، سلبریتی به‌خاطر بی‌حجابی علنی، ۱/۵میلیون تومان جریمه شد! @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی
📢📢📢 توجه توجه توجه 📢📢📢 📚کتابخانه جامع به ایتا پیوست📚 ♻️ شامل کتابها مذهبی و دانشگاهی و حوزوی و عمومی ♻️ 👤امکان سفارش کتاب از ادمین کانال👤 👤 ادمین درخواست کتاب : @g_m_na_m 💥 به کتابخانه جامع بپیوندید. https://eitaa.com/joinchat/1527906696Ce66339b5ab
لبیک یا خامنه ای: تو را دست از سر این بردارید!!😡 خانمی که میگفت من پیش شما نمیکنم!!😳😳 قضیه از آنجایی شروع شد که بنده به همراه چند تن از کنار ساحل مشغول بودیم که ناگهان چشمم به افتاد که را بر شانه هایش انداخته بود و بود. جلو رفتم و با و با او کردم و او با سردی و به سختی جواب سلام و احوالپرسی ام را داد: – خوبید شما؟ – خوبم مرسی – میتونم بپرسم از کجا تشریف آوردید؟ – از – خیلی خوش آمدید. در همین لحظه که سالها در ذهنش می گذشت را پرسید و به سرعت و پشت سرهم گفت: حاج آقا شما اینجا چی کار می کنید؟😱 نمیخواهید بگذارید راحت باشند؟😡 من دلم برای مردم ایران میسوزه که نمی توانند هیچ جا بدون شما بکشند😭 باورکنید که من هم وقتی شما را میبینم احساس امنیت ندارم !! من همچنان 😂 و با آرامش گفتم: بنده و دوستانمون آمدیم به مسافرین خوش آمد بگوییم و تا جایی که توانش را داشتیم اگر مشکلی داشتند و یا نیاز به مشاوره ای خدمتی کنیم و… اما سوال دوم شما✍ باور کنید ما اینجاییم تا به مردم بگوییم آفرین به شما که دست خانواده تان را گرفتید و آمده اید . و سوال سوم شما✍ فرمودید که دلتان برای مردم می سوزد و فرمودید کنار ما احساس امنیت نمی کنید درسته؟ او جواب داد: بله😉 اصلا نمیکنم و از این و شما متنفرم – اگر امکان داره علتش را بگید؟ – چون خودتون به که هستید عمل نمیکنید! – ماعمل نمیکنیم؟😍 به کجای قرآن عمل نکردیم؟😉 – مگر در قرآن ما نیست ؟ پس چرا آنقدر سخت میگیرید به این مردم؟ – کجا سخت گرفتیم مگر چه گفتیم؟ – پس برای چی آمدید به سمت من و دو تا پسرای من؟ مگر غیر ازاین هست که الان میخوای بگی شال خودتون را بزارید روی سرتان؟ – برای همین آمدم اما نه با اون تفکر شما!! خیلی خوب شد که این آیه را مطرح کردید اما یه قول میخوام اگر قانع شدید باید اول خودتون حجابتون را درست کنید و بعد برای چند تا از دوستان وبستگانتان این آیه را توضیح دهید قبول میکنید؟ آقایی که کنار ایشان بود گفت حاج آقا قبول ولی اگر قانع نکردی دیگه به ما گیر نده !!😉 گفتم باشه. عرض کردم اما توضیح این آیه ( لا اکراه فی الدین) این آیه میفرماید ( لا اکراه فی انتخاب الدین، لا اکراه فی اصل الدین) یعنی اینکه اگر شما میخواهید دینی را انتخاب کنید ما به شما زور نمیگوییم ولی اگر دینی را انتخاب کردید باید به باشید اینجا بود که برای تبیین این آیه از مثالی استفاده کردم : اگر شما دنبال باشید هیچ اداره و ارگانی نمی تواند به زور شما را کند بلکه اختیار انتخاب هر شغلی با شما هست مثلا شما با انتخاب خودتان می توانید شوید اما بحث اینجاست که حالا شما با انتخاب خودتان کارمند بانک شدید آیا میتوانید بگویید که میخواهم با تیپ اسپرت سرکار بیایم؟💪 یا میخواهم از ساعت ده صبح بیایم تا ده شب؟ خیر نمی توانید!! چون خودش را دارد یعنی حتی رنگ کت و شلواری که باید بپوشی را برایت مشخص می کند چه برسد به ساعت کاری!! حالا اگر کسی نخواست به این قوانین پایبند باشد مشکل از بانک هست یا آن شخصی به یقین از آن شخص هست چون کسی به زور او را کارمند بانک نکرد. واین قضیه در هم صادق هست یعنی میتوانستید بروید شوید ، شوید ، شوید. البته این را هم بگویم که در همان ادیان هم قوانینی وجود دارد که باید به آن ها پایبند باشید.😉 گفت اگر بخوام دینم را تغییر بدم نداره از نظر ؟😉 گفتم،پسرتون اگه بخواد از بده جریم نداره ؟☺️ اینجا بود که آن خانم آرام گفت: حاج آقا حالا کی به من پنجاه ساله نگاه میکنه😌 گفتم: بله شاید کسی دیگه به شما نگاه نکنه ولی خیلی از دخترهای جوان وقتی شما را درساحل به این شکل می بینند الگو میگیرند و مثل شما رفتار میکنند آن وقت هست که دو پسر جوان شما و امثال آنها دچار مشکل می شوند.😌 در جواب گفت: خب جلوی چشمانشان را بگیرند😇 گفتم: مادر من اگر بنده عطر بزنم میتوانم به شما بگویم خواهشا بو نکنید!!😏 یعنی اصلا امکان دارد که بوی عطر به مشام شما نرسد؟ حتما بوی عطر به مشام شما میرسد پس بهتره یه مقدار از خودگذشتگی داشته باشیم وقتی حرفهایم را شنید و احساس کرد که دیگر پاسخی برایشان ندارد گفت: عجب 😋 و در نهایت با لبی خندان حجابش را درست کرد و گفت: تا الان فکرش را نمیکردم که بتوانم با یک به این راحتی درد دلم را بگویم و او هم گوش دهد. ۲۵ سال مقیم آمریکابود.  @dastanmazhabiakhlaghi
🌼💗مهربانان... 💫💗امروز و هر روزتون گلباران 🌼💗صبحتان پراز محبت 💫💗الهی... 🌼💗سهم امروزتان شادی 💫💗سهم زندگیتون عشق 🌼💗سهم قلبتون مهربانی 💫💗سهم چشمتون زیبایی و 🌼💗سهم عمرتون عزت باشه 💫💗اول هفته تون زیبا و در پناه خدا @dastanmazhabiakhlaghi داستان های آموزنده و اخلاقی