eitaa logo
داستان نویس نوجوان
357 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
190 ویدیو
3 فایل
تجربه خوب نوشتن! کانال رسمی داستان نویس نوجوان آموزش آنلاین داستان نویسی، قابلیت ارسال داستان، برگزار کننده مسابقات داستان نویسی dastannevis.com آدرس ایمیل پشتیبانی: support@dastannevis.com ارتباط با ما و تبلیغات: @dastannevis_support
مشاهده در ایتا
دانلود
❓ پرسش همیشگی یک نویسنده ➰ پاسخ شما به این سوال چیست؟ چرا می‌نویسم؟ هدف از نوشتن برای هر کسی متفاوت است. ممکن فکر کنیم داریم می‌نویسم تا زندگی پس از مرگ را تجربه کنیم. (با خلق یک اثر قابل توجه برای همیشه جاویدان شویم.) نوشتن افزودن چیزیست به جهان،نویسنده خلاقیت را در نوشتن تجربه می‌کند، او حقیقت خودش را با نوشتن بروز می‌دهد. هر ایده ای که به سراغ نویسنده می‌آید، بسته به تجربه های زیسته اش، به شکلی تازه نمود پیدا می‌کند. زمانی که می‌نویسیم، ایده هایمان پرورش می‌یابند، رشد می‌کنند و فضای تازه ای خلق می‌کنند که پیش از این وجود نداشته است. (بنابراین نگران نوشتن از موضوعات تکراری نباشید.) پس این سوالی ابدیست که یک نویسنده تا زمانی که زنده است از خود می‌پرسد: چرا می‌نویسم؟ می توانیم مدت ها به پاسخ آن فکر کنیم و نیز به نتایج مختلفی برسیم. همچنین با پرسیدن این سوال می‌توانیم با سوال های تازه ای مواجه شویم. (با نوشتن خودتان را به چالش بکشید.) توجه داشته باشید هر چه سوالات بیشتری در ذهن شما شکل بگیرد، به دیدگاه ها و تفکرات بیشتر و متنوع تری دست می‌یابید که در مسیر نوشتن کمک حال شما خواهد بود. dastannevis.com
📝 چگونه آزاد نویسی خلاقانه تری داشته باشیم؟ آزادانه نوشتن، یعنی باز کردن دایره ذهن و بخشیدن شعاع های بیشتری به آن. زمانی که در حال نوشتن هستیم باید بدون سانسور قلم را جاری کنیم، روند خلاق شدن نه به صورت الهام و نه به طور ناگهانی، بلکه تدریجی و کند رخ می‌دهد. برای رشد خلاقیت در نوشتن و داشتن ذهنی رها باید خودسانسوری را کنار گذاشت. پیشنهاد من برای رهایی از سانسور، نوشتن اعترافات نامه ای به خودمان است. هر نویسنده ای نیاز دارد خودش و جهانی که در آن زندگی می‌کند بشناسد، درک کند و تعریفش از مفاهیم مختلف را گسترش و ارتقا دهد. این ها با نوشتن امکان پذیرند و ما با خواندن نوشته های هر کسی به میزان عمق و دانسته های او پی می‌بریم. این خاصیت نویسندگی است که ما با مطالعه آثار نویسندگان از افکار، عقاید، باور ها و درونیات شان آگاه می‌شویم. سعی کنید در نوشتن از کلمات سخت و پیچیده دوری کرده، ساده و صادقانه خودتان را به صفحه سفید مقابل تان تسلیم کنید. بنابراین، عمیق بنویسید ولی ساده و شفاف بیان کنید تا خلاقیت به آرامی در وجودتان بیدار و شکوفا شود. dastannevis.com
دکتر قزلسفلو همه چیز از فکر آغاز می شود فکر ما تبدیل به احساس می شود و احساس در ما موجب بروز یک رفتار می شود و این رفتار ما پس از مدت ها عادت و سپس تبدیل به شخصیت ما میشود. لذا ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺩﺭﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯿﺪ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺑﺪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﻫﯿﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺭﻧﺞ ﺷﻤﺎ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﺩ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﯿﺪ‌ﻭ ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﮐﻨﯿﺪ... در گرفتاری باید اندیشه را به جنب و جوش درآورد، نه اعصاب را.خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد ، بلکه خوشبخت کسی است که با مشکلات مشکلی ندارد. باید تمام مان را خرج اهدافمان کنیم، آنگاه است که رویاهایمان را زندگی خواهیم کرد. dastannevis.com
فهمیدم که برای هر چیز زمانی است و هیچ چیز زودتر از زمانی که تعیین شده اتفاق نمی‌افتد، پس باید صبرمان را بیشتر کنیم و علل اتفاق نیفتادن را با صبر پیدا کنیم. گاهی فکر می‌کنیم که مگر من چه کرده‌ام که این جریان اتفاق نمی‌افتد؛ ولی باید صبر کرد تا خودش چرایش را بگوید. 👤 dastannevis.com
✍️ چرا نوشتن از تجربه های شخصی مهم است؟ گابریل گارسیا مارکز در مصاحبه ای با پاریس ریویو، بر اساس تجربه های شخصی خود به نویسندگان جوان توصیه کرد، آنچه را که می دانند بنویسند: 📇 اگر از من بخواهید که توصیه ای به نویسندگان جوان بکنم، من به آنها می گویم که آن چیزی را بنویسند که زمانی برای خودشان اتفاق افتاده، همیشه به راحتی می توان تشخیص داد که متن یک نویسنده برخاسته از تجربیات شخصی اوست یا آنچه از دیگران شنیده یا خوانده. وی می افزاید: همیشه از این نکته متحیرم که مرا به خاطر تخیلات قوی ام تشویق می کنند، در حالیکه به واقع تمامی آثار من پایه ای در واقعیت دارند. مشکل اینجاست که واقعیت های حوزه کارائیب، بیشتر شبیه تخیلات رام نشدنی است. 📍 گرترود استین، درباره فرایند نوشتن می گوید: حس خلاقانه نوشتن خواهد آمد، البته اگر وجود داشته باشد و شما اجازه صادر کنید. dastannevis.com
همیشه دو باور درباره داستان نویسی وجود داشته، بعضی از افراد معتقد هستن که نویسندگی یک هنر ذاتی هست و برخی دیگه هم عقیده دارن که نویسندگی رو هم مثل باقی هنرها میشه یاد گرفت. واقعیت اینه که همه ی آدم ها تا حدودی خلاقیت نویسندگی دارن اما باید توجه کرد هر چقدر بیشتر برای نوشتن وقت بگذاریم و تمرین کنیم و توی زندگی روزمره بهش توجه داشته باشیم، باعث شکوفایی استعداد های بیشتری میشه. پس زیاد بنویسید به این فکر کنید که قرار نیست همین ابتدا نوشته ی شما رو کسی بخونه یا منتشر بشه، برای خودتون بنویسید، بعد از یک مدت اگر حس کردید که دوست دارید نظر دیگران رو هم بدونید برای دوستان نزدیک تون بخونید و همینطور کم کم خواننده ی نوشته هاتون رو افزایش بدید. بزرگترین مانع شما ترس از نوشتن هست، این مانع رو از بین ببرید و بنویسید، زیاد بنویسید. یادتون باشه تبحر توی هر کاری از تکرار اون کار بوجود میاد پس به نوشتن عادت کنید. dastannevis.com
این کتاب‌ها رو باید بخونی چون بهت یاد می‌دن چطوری زندگیت رو تو موقعیت‌های مختلف نجات بدی و به خودت کمک کنی 1.هنر تلخ نکردن زندگی اثر رافائل سانتاندرو 2.افسردگی نهفته اثر مارگارت رابینسون رادرفورد 3.کتاب شکست عشقی اثر ریچارد بی راس 4.محکم در آغوشم بگیر اثر سو جانسن 5.قدرت شروع ناقص اثر جیمز کلیر 6.کتاب مهربانی با خود اثر تیم دزموند 7.زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جِفری ای. یانگ 8.فرندز اثر متیو پری 📚 dastannevis.com
ضرب المثل کار نیکو کردن از پر کردن است ! روزی روزگاری در پشت کوه های بلند اذربایجان علی بن مجدالدین از پدری به نام عبدالله و مادری به نام امنه متولد شد. علی پسری بازیگوش و نافرمان بود و تمام روز خود را به آزار و اذیت دیگران,سپری میکرد و نصیحت های خانواده اش در او اثری نداشت. در یکی از روزهای بسیار گرم تابستان علی چوپانی را دید که به تنهایی گله ای که از ده ها میش بزرگ تشکیل شده بود را ,به تنهایی به سمت آغل هدایت میکرد و در نزدیکی آغل آنها را روی دست میگرفت و به داخل میبرد.این صحنه که هم علی را به خنده انداخته بود ,و هم باعث شده بود کنجکاوی او تحریک شود,باعث شد به سمت جوان رفته و از او سوالی را بپرسد. علی به نزدیکی در آغل رفت و با طعنه به چوپان گفت:موجود ضعیف و لاغری چون تو چگونه میتواند کار مردان جنگی ورزیده را انجام دهد,نکند گوشت میش های تو از پنبه است و یا آنها پر در می آورندو همچون فرشته ها پرواز کنان به آغل میروند.چوپان با آرامش سری تکان داد و گفت:تو چگونه تمام روز را میتوانی به تمسخر دیگران بپردازی ,نکند در دهان تو هم به جای زبان ماری با نیش زهراگین وول میخورد.علی که اینبار فکر کرد چوپان اورا فردی حاضر جواب میداند با غرور گفت:من سالهاست که بارها و بارها این کار را انجام میدهم و برای من بسیار آسان شده است.تمسخر دیگران زحمتی برای من ندارد. جوان با لبخند گفت:پس برای من هم که از کودکی شبانی کرده و هرروز این کار را انجام میدهم,بلند کردن و هدایت چند میش بسیار آسان است .اماچه خوب است نتیجه کارنیک را با پرکردن بیابی. dastannevis.com
نگاهی دیگر به داستان‌های روباه و زاغ و چوپان دروغگو ✅ روباه و زاغ از داستان‌های مشهور کودکان و نوجوان می‌توان از داستان روباه و زاغ نام برد. درواقع اصل آن به نام افسانه روباه و کلاغ شهرت دارد که جزء یکی از قدیمی‌ترین حکایت‌های یونان باستان محسوب می‌شود؛ این مهم بدان معناست که تصاویری از روباه و کلاغ بر روی گلدان‌های یونان باستان به چشم می‌خورد. از این داستان، روایت‌های متعددی در نقاط مختلف جهان به چشم می‌خورد، اما این داستان را ژان دو لافونتن برای اولین بار در کتاب " حکایات " در سال ۱۶۶۸ نام برده که مضمون آن نیز هشداری در برابر گوش دادن به چاپلوسی است. داستان روباه و زاغ توسط حبیب یغمایی ترجمه و در یکی از درس‌های کتاب فارسی کلاس سوم دبستان گنجانده شد که زاغی با قالب پنیر به دهان، بر بالای درختی نشسته و روباهی پای درخت مشغول صحبت ( گول زدن ) با اوست. درواقع حبیب یغمایی شعر منظوم روباه و کلاغ ژان دو لافونتن فرانسوی را ترجمه کرده اما در کتاب درسی به نام شاعر اصلی آن اشاره‌ای نشده است. ✅ چوپان دروغگو گله‌ای گرگ که شب و روز را با گرسنگی سپری می‌کردند از قضا در صحرا چوپان جوانی را دیدند که مشغول چراندن گوسفندان و بره‌های خود بود. عزم خود را جزم کرده تا هجوم برند و دلی از عزا در آوردند ... از بزرگ خویش رخصت طلبیدند و گرگ پیر هم موافقت کرد اما به آنها گفت: اگر می‌خواهید در این هجوم آسوده باشید و با دلی قرص مشغول نابودی این گله شوید به حرف من گوش کرده و هر کدام پشت سنگی خود را پنهان کنید؛ وقتی من اشاره کردم هر کدام بیرون جهید و به گله حمله کنید ولی به هیچ گوسفندی چنگ و دندان نبرید و آن لحظه که دوباره اشاره کردم به همان مخفیگاه سابق برگردید و آرام باشید. گرگ‌ها چنان کردند و هرکدام به گوشه‌ای رفته و پنهان شدند بعد با اشارۀ گرگ پیر به گله حمله بردند و چوپان غافلگیر که ترسیده بود بانگ برداشت که آی گرگ آی گرگ ... همان لحظه گرگ پیر ندا داد که عقب نشینی کنند و پنهان شوند. همۀ گرگ‌ها چنان کردند و آن کسانی که به کمک چوپان شتابیده بودند گرگی ندیده و خشمگین و عصبانی بازگشتتد. ساعتی بعد گرگ پیر دستور حملۀ خونیـن را داد و گرچه بانگ کمک خواهی چوپان بلندتر از پیش بود اما دیگر خبری از مردان چوب به دست نشد؛ گرگ پیر پوزخندی زد و بره‌ای را نیش کشید و گرگان نیز چنین کردند .... از آن ایام تا امروز کاتبان بی آنکه به این تاکتیک جنگی گرگ‌ها بیندیشیند یک قلم در سرکوفت آن چوپان جوان نوشته‌اند و آن بیچارۀ بی‌گناه را برای طفل‌های معصوم دروغگو جازده و معرفی کردند. ✍🏻 احمد شاملو dastannevis.com
مردی از خانه اش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانه اش را بفروشد. دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند: خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست، در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی. خیلی وقت ها نعمت هایی که در اختیار داریم را نمی بینیم، چون به بودنشان عادت کرده ایم...! dastannevis.com
آغازین سرود شاهنامه‌ی فردوسی بزرگ: «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد» آغازین سرود ایلیاد هومر اثر حماسی یونان باستان: «ای الهه شعر، بخوان سرود خشم و غضب آشیل، پسر پِله را ...» تفاوت اندیشه نیاکان ما مشخص است ... dastannevis.com
حکایتی زیبا از مثنوی معنوی صوفی با خرش وارد خانقاهی شد، صوفیان مقیم خانقاه به خادم گفتند برو خر او را بفروش تا از پول آن امشب سماعی برپا کنیم. خادم چنین کرد. شب هنگام همه صوفیان و از جمله صوفی خر باخته شروع به پایکوبی و سماع و سرود خوانی کردند؛ ترجیع بند سرودشان هم این بود که: خر برفت و خر برفت و خر برفت صبح وقتی صوفی خواست خانقاه را ترک کند از خادم سراغ خر خود را گرفت؛ خادم گفت آن سماع و سرود دیشب از فروش خر تو بود. صوفی با اعتراض گفت: چرا این موضوع را به من خبر ندادی؟ خادم گفت: دیشب چندبار آمدم و موضوع را درِ گوشَت گفتم، ولی تو چنان غرق در شور و هیجان بودی که حرف مرا متوجه نشدی؛ وانگهی خود تو وقتی دیشب با آن شور و هیجان سرود * خر برفت و خر برفت * را تکرار می‌کردی هیچ از خودت پرسیدی که معنا و منظور از آن چیست؟ صوفی گفت: من کاری به معنا نداشتم؛ چون همه می‌خواندند من هم خواندم. مثنوی معنوی مولوی dastannevis.com