eitaa logo
داستان نویس نوجوان
304 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
54 ویدیو
3 فایل
تجربه خوب نوشتن! کانال پشتیبان داستان نویس نوجوان آموزش آنلاین داستان نویسی، قابلیت ارسال داستان، برگزار کننده مسابقات داستان نویسی dastannevis.com ارتباط با ما: @ashkanhasebi آدرس ایمیل پشتیبانی: support@dastannevis.com
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ب: تلخیص در زمان " پسرک یک هفته در خانه ماند و در تب سوخت. حالش که جا آمد، همان طور که در رخت خواب دراز کشیده بود، مشق هایش را نوشت و همین که کارش تمام شد، پیش استاد رفت و مشق ها را به او نشان داد...." در این عبارت داستان نویس نیازی نمی بیند که بنویسد پسرک در روز اول هفته چه کار کرد، در روز دوم چه کار و هر روز در کدام ساعت کدام کار را انجام داد. خواننده هم نیازی به دانستن ریزکاری های پسرک ندارد. نکته جالب در این عبارت، تلخیص مکانی است. آن جا که می نویسد: " همین که کارش تمام شد، پیش استاد رفت" نویسنده فاصله خانه پسرک تا خانه استاد را در هم فشرده است. @dastannevisenojavan نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من شيفته ی خوشی های ساده ام. همین فنجان چای عصر گاهی ! این ها آخرين پناه جان های خسته اند.... ☕️ dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
💥 به مدت چندين سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنيا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم. همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم. سرخ پوست ها و مکزیکی ها ی آن منطقه هم انگلیسی نمی دانستند. غذا و هوا و آب همه جا پر از شن بود ... آنقدر عذاب می کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و قید زندگی مشترک مان را زدیم ... نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی توانم دوام بیاورم. می خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه شما برگردم ... پدر نامه ام را با دو سطر جواب داده بود، دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد : " دو زندانی از پشت میله ها بیرون را مینگریستند ، یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را ...! " بارها این دو خط را خواندم و احساس شرم کردم. تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟ با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد ... وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم ، آنها اشیایی راکه به توریست نمی فروختند را به من هدیه کردند ... به اشکال جالب کاکتوس ها و یوکاها توجه می کردم. چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می کردم. دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود ، در آنجا باقی مانده بودند ... چه چیزی تغییر کرده بود؟ صحرا و بومی ها همان بودند ... این نگرش من بود که تغییر کرده و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و دلربا تبدیل کرده بود ... من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان *” خاکریز های درخشان”* در مورد زندگی درصحرای ماجوی نوشتم. من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستاره ها را یافته بودم. اگر به فرزندان خود رویارویی با سختی های زندگی را نیاموزیم ؛ در حق آنها ظلم کرده ایم ... دیل کارنگی @dastannevisenojavan نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
از خوشحالى داشتم خفه مى شدم. رو به دوستم كردم و خواستم بگويم: «وه كه چه لذتى!» اما جرئت نكردم. مى‌دانستم كه با سخن گفتن، طلسم مى‌شكند. يادم است كه یک روز روباهى ديدم. دم پرپشتش را سيخ نگه داشته بود و خرامان خرامان راه مى‌رفت. نفس در سينه حبس كردم مبادا حيوان بگريزد، اما نتوانستم جلوى شادى خود را بگيرم و فريادى كوچک كشيدم. روباه شنيد و فورى ناپديد شد. احساس مى‌كنم كه خوشحالى در زندگى انسان همواره چنين است و نباید آنرا فریاد زد. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
💥 شما به خودتان چند می دهید؟! عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر...امتحاناتی که هر هفته می گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می کرد...آن هم نه در کلاس،در خانه...دور از چشم همه اولین باری که برگه ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...نمی دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم... فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه ها برگه هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده اند به جز من...به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می کردم تا در امتحان بعدی نمره ی بهتری بگیرم... مدت ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره ی هم کلاسی هایم دیدنی بود... آن ها فکر می کردند این امتحان را هم مثل همه ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می کنند... اما این بار فرق داشت...این بار قرار بود حقیقت مشخص شود... فردای آن روز وقتی معلم نمره ها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی کردم و خودم را فریب نمی دادم... زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسان ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه امتحانمان دست معلم می افتد... آن روز چهره مان دیدنی ست... آن روز حقیقت مشخص می شود و نمره واقعی را می گیریم... راستی در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟ حسین حائریان @dastannevisenojavan نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🔴 فوری برندگان مسابقه تابستانی ۱۴۰۱ مشخص شدند! 🟢 برای مشاهده اسامی از طریق لینک زیر اقدام کنید. https://dstn.ir/s1401 🔔 مسابقه تابستانی ۱۴۰۱ به ایستگاه پایانی خود رسید. ✍️ بیانیه داوران مسابقه و جشنواره داستان نویس نوجوان به زودی منتشر خواهد شد. جشنواره داستان نویس نوجوان 🏆 dastannevis.com
بیانیه هیئت داوران مسابقه تابستانی ۱۴۰۱ منتشر شد. برای مطالعه از طریق لینک زیر اقدام کنید: https://dstn.ir/fLRmct جشنواره داستان نویس نوجوان 🏆 dastannevis.com
اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶ شنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۱ dastannevis.com
«در یک کتاب، کوچک همیشه بزرگ داشته می‌شود، نه این که بی‌درنگ او را به مرزهای بزرگسالی برساند». این جمله «اینس زاندره»،درباره کتاب داستان برای کودکان است. 📚 دغدغه بزرگسالان آن است که کودکانشان خوب بزرگ شوند و این بزرگی تنها به معنی بالا رفتن سن و قد کشیدن جسمی کودک نیست. کودکان باید از نظر روحی و ذهنی هم بزرگ شوند. کتاب داستان یکی از راه‌های تربیت درست کودک است. کتاب داستان این موقعیت را در اختیار کودکان می‌گذارد که بدون این که بزرگسال شوند رشد کنند. 📚 معمولا قهرمان کتاب داستان کودک، انسان، حیوان یا شخصیتی خیالی ست که هدفی بزرگ دارد. قهرمان در طول داستان با مشکلات مختلف روبرو می‌شود .مشکلات اما مانع رسیدن به هدف نمی‌شود. قهرمان هر بار برای چاره‌ای برای حل مشکل پیدا می‌کند و در نهایت موانع را از سر راه برمی‌دارد و پیروز می‌شود. 📚 کودک با خواندن کتاب داستان می‌آموزد اگر چه که در زندگی مشکلات فراوان وجود دارد اما راه‌حلی هم وجود دارد و زاندره درست می‌گوید: «کوچک همیشه بزرگ داشته می‌شود، نه این که بی‌درنگ او را به مرزهای بزرگسالی برساند.» 📚📚📚📚 dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
نوشتن مانند روش زندگی است؛ ما باید مسیر درست را پیدا كنیم در غیر این صورت فقط مواد خامی باقی می‌مانند كه نمی‌توان هیچ كاری با آنها كرد. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃🍃 پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیت کنند تا هر کسی که از او اشتباهی سر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بدرند. روزی یکی از وزرا رأیی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که او را جلوی سگ‌ها بیندازند. وزیر گفت : « من ده سال خدمت شما را کرده‌ام و ده روز تا اجرای حکم از شما مهلت می‌خواهم.» پادشاه گفت این هم ده روز مهلت.» وزیر رفت پیش نگهبان سگ‌ها و گفت : «می‌خواهم به مدت ده روز خدمت این سگ‌ها را بکنم.» نگهبان پرسید : «از این کار چه فایده‌ای می‌بری..؟» وزیر گفت : « به زودی خواهی فهمید .» نگهبان گفت : «پس چنین کن.» وزیر شروع به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگ‌ها کرد و دادن غذا ، شستشوی آن‌ها و هر کاری که لازم بود را انجام داد.» ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگ‌ها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظاره‌گر ماجرا بود ولی با صحنه‌ی عجیبی روبرو شد. همه‌ی سگ‌ها به پای وزیر افتادند و تکان نمی‌خوردند..! پادشاه پرسید : « با این سگ‌ها چه کرده‌ای ..!؟» وزیر پاسخ داد : « ده روز خدمت این سگ‌ها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه را فراموش کردید.» پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد. احتمال دارد در زندگی شما کسانی باشند که خطای کوچکی کرده‌اند و مدت‌هاست به خود اجازه نمی‌دهید آنها را ببخشید ، فقط کافی‌است امروز به روزهای خوبی که با آنها داشتید فکر کنید ... مطمئن هستم آنها را خواهی بخشید. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
❗️تاثیرات قصه گویی برای كودک: ▫️قلمرو شناختی: قصه ها شيوهٔ حل مشكلات را به کودک آموزش می دهند. ▫️قلمرو عاطفی: قصه به تخليهٔ هيجانی كودك كمك می كند. او از طریق همانندسازی با قهرمان داستان غم ها و اميدهايش را پردازش می كند. ▫️قلمرو بین فردی: قصه به طور غیرمستقیم مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی را به کودک آموزش می دهد. ▫️قلمرو شخصی: قصه باعث می شود كودك مشكلش را از نگاهی بيرونی ببينيد، پس به آگاهی و بصيرت می‌رسد. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
می‌دانی باید رفت یه طرف یا شروع کرد. من شروع می‌کنم؛ ولی همیشه نمی‌شود. عمر نوح هم بدک نیست؛ ولی باید قانع بود و من هستم. مثلاً یک‌چهارم قار قار کلاغ برای من بس است. یادم هست به یکی نوشتم: سه‌چهارم قناری را می‌شنوم. می‌بینی قانع شده‌ام. راست است که حجم قار قار بیشتر است؛ ولی درعوض خاصیت آن کمتر است. مادرم می‌گفت قار قار برای بعضی‌ها خاصیت دارد. من روزها نقاشی می‌کنم. هنوز روی دیوارهای دنیا برای تابلوها جا هست. پس تندتر کار کنیم. سهراب سپهری dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍂🍁🍂 مشارکت در آفرینش هر روز باید چیزی ساخت که با کار آفرینش خدا جور باشد. اگر به نوشتن علاقمندید اما این کار برایتان سخت است، بعد از خواندن ده خط، چهار جمله راجع به آن بنویسید. از جنبه‌های مختلف به آن فکر کنید و آن را در قالب جملاتی و در نهایت سادگی در دفتری مخصوص بنویسید یا در فضایی با دیگران به اشتراک بگذارید. ممکن است در ابتدا کارتان خیلی عالی نباشد اما به مرور شاهد بیان اندیشه‌های نو خواهید شد. به طور مثال: ۱- بنویسید چه چیز از جملات فهمیده‌اید؟ ۲- شما را به یاد چه تجربه‌ای انداخته؟ ۳-آیا حرف و اندیشه‌هایی مشابه آن جایی خوانده‌اید؟ ۴- چه وجه جدید و بی‌شباهتی می‌توانید به آن اضافه کنید؟ طولی نمی‌کشد که شیفته ثمرات این تمرین جذاب می‌شوید. در واقع در کتاب‌‌های آموزش «خلاقیت» از فرد می‌خواهند ده مورد از موارد کاربرد یک شی را بگوید. ( به طور مثال سنجاق قفلی) اینجاست که فرد با تحت فشار قرار دادن ذهنش به مواردی اشاره می‌کند که تا آن وقت و به شکل عادی به ذهنش نمی‌رسید. تمرین نوشتن چهار جمله هم، ورزشی بسیار مفید برای ذهن‌ و روشی مؤثر برای انگیزه دادن به خودمان برای نوشتن‌ است. می‌توانید دو یا سه بار در روز در ساعاتی معین و برای مدتی مثلا یک هفته آن را آزمایش کنید و از تأثیرات آن در پیداکردن مطالب و‌ موضوعات مختلف و اندیشه‌های جدیدی که به ذهنتان می‌رساند، شگفت زده شوید. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
یاد بگیر که کلمات را بر قصد و با تمام تعهد و ظرفیتی که دارند به کار ببری. dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
نوشتن ترکیب عجیبی است بین دو بخش ذهن شما: بخش تحلیلی و بخشی که اصلاً چیزی نمی‌داند اما می‌تواند رویا تولید کند. فقط باید به این قسمت دوم آزادی کامل بدهید. © رز تریمین dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
سطرهای اول رمان اگر نگاهی به شروع رمانهای دین کونتز بیندازید، می‌بینید او اغلب رمانهایش را با پاراگراف‌های یک سطری که در آن نام شخصیتی هم آمده شروع می‌کند، اما این پاراگراف در ضمن بیانگر به هم خوردن زندگی عادی است. • کاترین سلر' مطمئن بود که هر لحظه لاستیک‌های ماشین روی سطح صاف و یخ زده پیاده رو سر می‌خورد و کنترل ماشین از دستش در می رود/ «رقص با شیطان». اپنی دوسون از خواب پرید. صدای چیزی را در اتاق خوابش می‌شنید که داشت در تاریکی یواشکی حرکت می‌کرد/ «غروب». سه شنبه یکی از روزهای شاد کالیفرنیا، روزی آفتابی و امید بخش بود؛ حداقل تا وقتی که هاری لیونه مجبور شد سر ناهار کسی را با تیر بزند./«اشکهای اژدها» چه چیزی این سطرهای شروع را جذاب کرده است ؟ اول اینکه آنها اسم شخصیتی را ذکر کرده اند. این ویژگی از همان اول جلوه ای واقعی به این سطرها می‌دهد. نوعی دیگر از این شیوه آن است که سطرها را با ضمایر شروع کنیم: او صدای حرکت در اتاق خوابش شنید. من از یک چیز در شیوه کار کونتز خیلی خوشم می‌آید و آن این است که او با آوردن اسامی، بعدی تازه به حقیقت مانندی این سطرها می دهد و این به راحتی ناباوری ما را به حالت تعلیق در می‌آورد؛ یعنی ما موقتا احساس می‌کنیم چیزی واقعی است. نکته جالب دیگری که باید به آن توجه کنیم اتفاقی است که برای شخصیت می افتد یا قرار است بیفتد؛ البته نه هر اتفاقی، بلکه اتفاقی خطرناک. و این اتفاق نوعی به هم زدن زندگی عادی است. کاری کنید که خواننده احساس حرکت کند. احساس کند دارد اتفاقی می‌افتد یا قرار است بیفتد. کاری کنید که از همان اول او چنین احساسی کند. جیمز اسکات بل طرح و ساختار رمان dastannvis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶ یکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ dastannevis.com
آنچه در آغاز نیاز دارید، این است که بنویسید تا راهی پیدا کنید که زنده بمانید و بنویسید. چیز دیگری نمی‌توان گفت. در ابتدا نباید زیاد وسواس به خرج بدهید چراکه کتابی که آرزو داشتید هیچگاه به دست نمی‌آید. اگر کتابی شما را از جایی به جای دیگر برد و چیزی دیدید که قبلا ندیده بودید به نقطه درستی رسیده‌اید و این مایه دلگرمی است و نوشتن دارد کارش را درست انجام می‌دهد. جیمز بالدوین dastannevis.com
دربارهٔ لحظه‌ای بنویسید که تغییری ایجاد شده است. تجربه‌هایی را نشانمان بدهید که به طریقی تغییرتان داده‌اند. بعضی از رخدادهای زندگی عظیم‌اند، اما لزوماً تغییرتان نمی‌دهند. اخراج می‌شوید، ترکتان می‌کنند، بیمار می‌شوید، یا جفا می‌بینید. این تجربه‌ها بی‌تردید شرایط‌تان را عوض می‌کنند و عمیقاً بر شما اثر می‌گذارند، و به همین سبب حس می‌کنید معنایی دارند. اما آیا برای خواننده هم همان‌قدر معنا دارند؟ خیلی از رویدادهای ناراحت‌کننده در دسته‌ی «بالاخره پیش می‌آید»ها قرار می‌گیرند. ممکن است در تلاش برای نوشتن درباره‌ی آن‌ها وقت زیادی را تلف کنید. چند وقتی خون خون‌تان را می‌خورد و یادداشت‌هایی می‌نویسید. اتفاق عظیمی به نظرتان می‌رسد، و عظیم هم هست. اما قربانیِ بی‌عدالتی بودن، قصه نیست. همتای ادبیِ با ماشین به کسی زدن و در رفتن است. شما همان شما می‌مانید، فقط کج‌خلق‌تر، تلخ‌تر و در مهمانی‌ها کم‌نشاط‌تر. شش ماه است که شما و برادرتان با هم حرف نزده‌اید. بعد، او می‌میرد. وقتی چهارده‌ساله بودید آزارِ جنسی می‌دیدید ولی مادرتان هیچ کاری نمی‌کرد که جلویش گرفته شود. سال‌ها فکر و ذکرتان کسی بوده است که در نهایت فهمیده‌اید آدمِ چندش‌آوری است (ما خواننده‌ها در همان صفحه‌ی دوم این را فهمیده‌ایم). بگذارید از رخدادهای اثرگذاری که با وجودِ اثرگذاری‌شان، نشانی از تغییر ندارند مثالی بزنم: خواهرم نورا برایم تعریف کرد که در شهر تایپه در خیابان فرعیِ تاریکی تاکسی گرفت تا به جلسه‌ای کاری در یک هتل برود، اما راننده اما راننده ناگهان از ماشین بیرون پرید و پا به فرار گذاشت. نورا با چمدان و ساک آبی‌رنگ کوچکش در تاکسیِ خالی تنها ماند. حتی نمی‌توانست تابلوهای خیابان‌ها را بخواند و هیچ نمی‌دانست کجاست. اما دست آخر، بی‌این‌که زیاد دردسر بکشد، راه برگشت به هتل را پیدا کرد. روزی از او پرسیدم «این تجربه تغییرت داد؟» جواب داد «فهمیدم اگه لازم باشه می‌تونم گلیمم رو از آب بیرون بکشم.» پرسیدم «قبل از این‌که سوار اون تاکسی بشی، فکر می‌کردی نمی‌تونی گلیمت رو از آب بیرون بکشی؟» گفت «خب، نه. همیشه فکر می‌کردم می‌تونم.» تغییری در کار نبود. بعد از آن تجربه، او همان آدمِ با اعتمادبه‌نفسی بود که قبلش هم بود. هیچ‌ چیز تازه‌ای درباره‌ی خودش کشف نکرده بود. این‌که در کافه‌ای در نیویورک به میک جَگِر برخورده‌اید هیجان‌انگیز است، اما کشمکش کجاست؟ تغییرتان کجاست؟ نقاط تغییر (نقاط عطف، نقاط یادگیری) را در زندگی‌تان پیدا کنید. این‌طوری، مادهٔ خامتان را خواهید یافت. حواس‌تان باشد که موضوع تغییر شرایط نیست؛ بلکه باید از تغییر در خودتان حرف بزنید. نویسنده: اَدایر لارا مترجم: الهام شوشتری‌زاده dastannevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
قاعده اصلی نوشتن این است که اگر اعتماد به نفس و باور داشته باشی و تزلزل‌ناپذیر ادامه دهی، می‌توانی هر چه می‌خواهی بنویسی. پس داستانت را صادقانه بنویس و هر چه می‌خواهی بگو. فکر نمی‌کنم قانون ديگری وجود داشته باشد و اگر هم وجود داشته باشد، خیلی مهم نیستند. نیل گیمن dastnnevis.com نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃 معرفی کتاب مرزبان نامه مرزبان نامه کتابی شامل داستانها و حکایتهایی به زبان وحوش و طیور و حاوی پند و حکمت تالیف مرزبان بن رستم بن شروین از شاهان طبرستان که آن را در قرن چهارم هجری به لهجه قدیم طبرستان تالیف کرده است. این کتاب دوبار به زبان فارسی دری ترجمه شده است. در قرن ششم به وسیله محمد بن غازی ملطوی که آن را روضه العقول نامیده، و در اوایل قرن هفت به وسیله سعد الدین وراوینی که آن را به نام یکی از اتابکان آذربایجان ترجمه کرده است. از این کتاب بازنویسی های زیبایی برای نوجوانان انجام گرفته است. @dastannevisenojavan نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇