✡️ یهود و نقشهٔ قتل پیامبر اسلام (١)
1️⃣ هرچه از برقراری حکومت اسلام در مدینه میگذشت، #نقش_یهود در تصمیمگیریهای منافقان و کارشکنیهای آنان بیش از پیش جدی میشد.
2️⃣ آنگاه که مرکز حکومت اسلامی بهوسیلهٔ #رومیان مورد تهدید قرار گرفت، کارگزاران سیاست #یهود، فرصت را برای لطمهزدن به اسلام مناسب دیدند. لذا با طرح بهانههای گوناگون برای کاستن از عظمت سپاه اسلام تصمیم به عدم شرکت در این نبرد گرفتند.
3️⃣ آنان در نیمههای شب در خانه «سُوَیلم» #یهودی گرد هم آمده، برای جلوگیری از شرکت مسلمین در جنگ با رومیان نقشههای مؤثری را طرح کردند؛ ولی دیری نپایید و پیامبر (ص) از موضوع مطلع شده و دستور آتش زدن خانهٔ نفاق و فساد را دادند.
4️⃣ یهود و #منافقان باز از حیلههای خود دست برنداشته و تصمیم داشتند بعد از خروج لشکر مدینه، در شهر اقداماتی را صورت دهند؛ ولی چون پیامبر (ص) مطلع شد و علی (ع) را در مدینه به جانشینی خود برای مقابله با اقدامات آنان قرار داد، در پی طرح نقشهای دیگر برآمدند و آن نبود مگر #قتل_پیامبر (ص)!
5️⃣ دشمنانِ همقسم شده با یهود که عدهٔ آنان را مورّخان به اختلاف ١٢، ١٣، ١۴، ١۵، ١٧ و نیز ٢۴ نفر ذکر کردهاند، نقشهٔ قتل پیامبر (ص) را کشیدند. جریان مفصل این حادثه را علامه مجلسی در بحارالانوار ذکر کرده است.
✍️ ابوبصير از امام باقر (ع) روايت میكند كه فرمودند:
1️⃣ چون پيامبر اکرم (ص) بهدنيا آمد مردى [یهودی] از اهل كتاب نزد جمعى از #قريش كه در ميان آنها: هشام بن مغيره، وليد بن مغيرة، عاص بن هشام، ابو وجزة بن أبى عمرو بن امية و عتبة بن ربيعة بودند آمده و گفت: آیا ديشب در ميان شما نوزادى بهدنيا آمده؟ گفتند: نه، گفت: پس چنين نوزادى بايد در #فلسطين بهدنيا آمده باشد و نامش #احمد است، و خالى در بدن دارد كه رنگش چون خز خاكسترى است [منظور «مُهر نبوت» است] و نابودى #اهل_كتاب و #يهود بهدست او است، و بهخدا اى گروه قريش اين مولود نصيب شما نشده است!
2️⃣ قریشیان (كه اين سخن را شنيدند) از نزد آن مرد پراكنده شده به جستوجو پرداختند و اطلاع پيدا كردند كه در خانهٔ #عبدالله بن عبدالمطلب نوزادى بهدنيا آمده است. پس بهدنبال آن #عالم_یهودی گشتند و او را ديدند و گفتند: چرا، بهخدا قسم که در ميان ما پسرى بهدنيا آمده است. #یهودی پرسيد: آيا پيش از آنكه من به شما بگويم يا بعد از آن بهدنيا آمده؟ گفتند: پيش از آنكه آن سخن را به ما بگوئى، گفت: مرا پيش او ببريد تا او را ببينم.
3️⃣ آنها نزد مادر آن حضرت (آمنه) آمدند و گفتند: پسرت را بياور تا ما او را ببينيم، آمنه گفت: بهخدا اين فرزند من وقتى بهدنيا آمد مانند بچههاى ديگر نبود، او دو دست خود را به زمين نهاد و سر بهسوى آسمان بلند كرد و بدان نگريست سپس نورى از او ساطع گشت كه من كاخهاى بصرى را [شهرى در سرحد شام] مشاهده كردم و شنيدم هاتفى در هوا میگفت: همانا تو سَروَر مردم را زادى، و چون او را بر زمين نهادى بگو: او را از شرّ هر حسودى به خداى يگانه پناه دادم، و نامش را #محمد بگذار.
4️⃣ یهودی گفت: او را بياور، و چون آمنه آن حضرت را آورد آن مرد او را نگريست و برگردانيد و چون آن خال [مهر نبوت] را در ميان دو شانهاش ديد بيهوش شده روى زمين افتاد، قريش آن حضرت را گرفته به مادرش دادند و گفتند: خدا اين فرزند را بر تو مبارک سازد.
5️⃣ همين كه از نزد #آمنه [س] بيرون رفتند آن مرد به هوش آمد، به او گفتند: واى بر تو! اين چه حالى بود كه به تو دست داد؟ گفت: نبوت #بنىاسرائيل تا روز قيامت از بين رفت، بهخدا اين کودک همان كسى است كه آنها را نابود سازد، قريش از اين سخن خوشحال شدند، آن مرد كه خوشحالى قريش را ديد به آنها گفت: شادمان شديد؟! بهخدا سوگند چنان حمله و يورشى بر شما بَرَد [و بر شما مسلط شود] كه اهل شرق و غرب زمين از آن یاد كنند!
✡ چون پیامبر (ص) [در مسیر احد] به دروازهٔ ثنیه رسیدند، متوجه گروهی از سپاهیان سراپا مسلّح شدند که هیاهوی زیادی داشتند؛ فرمودند: اینها چه کسانی هستند؟ گفتند: همپیمانان #یهودی عبدالله بن اُبَیّ هستند. [طبق نقلی، اینان ۶٠٠ نفر از همپیمانان عبدالله بن اُبَیّ و از یهودیان #بنیقینقاع بودند.] پیامبر (ص) فرمودند: برای مقابله با مشرکان از اهل شرک یاری خواسته نمیشود! و آنان را برگرداندند.
📚 المغازى، ج۱، ص۲۱۵.
📚 الطبقات الکبری، ج٢، ص٣٧.