eitaa logo
داستان های واقعی📚
52.4هزار دنبال‌کننده
455 عکس
789 ویدیو
0 فایل
عاشقانه ای برای ♡تو @Admindastanha 👈ادمین داستانسرا برای تولیدمحتوا وقت و هزینه صرف میشه کپی شرعا حرام❌️❌❌ لینک دعوت👈https://eitaa.com/joinchat/4172481026Ca22de8dd1c تبلیغات👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/679936538C06a4df64eb
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستام سلام، این عزیزمون مشکلشون و برامون فرستادن خواستن که کمکشون کنید شمام میتونین مشکلتون و تو یه پارت برامون بفرسین من تو بخش سنگ صبور، لابلای داستان ها میذارم و هر وقت موعد باز کردن گروه شد به این دوستان هم راهکارهای مفید بدین❤️ من یاسمن هستم 24 ساله از یکی ازروستاهای نهاوندهمدان تا 4 سال پیش گوشی نداشتم باهزاربدبختی والتماس به خانواده صاحب گوشی شدم وقتی گوشی خریدم انگاردنیاروبهم داده باشن خوشحال بودم .چندتابرنامه نصب کردم که یکیشون روبیکابود.یه روز که داشتم توروبیکا چرخ میزدم پستی دیدم خوشم اومدلایکش کردم شب همون روز یه نفراومد پیویم خودش روحسام معرفی کرد اولین حرفش این بوداصل بده .من حتی نمیدونستم اصل چیه..پرسیدم منظورت چیه خندید(استیکر)گفت یعنی اسمت منم گفتم یاسمن 24ساله نهاوند .اونم گفتم منم حسام 26ساله سیستان وبلوچستان... اینجوری شد که چندروز پیام دادازم عکس خواست ولی من بهش ندادم وخداحافظی کردم ..ولی بعداز دوروز نمیدونم چم شدبهش پیام دادم همین که دیگه ماالان 4سال بیشتره باهم ارتباط داریم هردو نمیتونیم تمامش کنیم وخانواده هامخالفن بیشترخانواده من.نمیدونم چکارکنم ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ @dastansaraaa ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾
دوستام سلام، این عزیزمون مشکلشون و برامون فرستادن خواستن که کمکشون کنید شمام میتونین مشکلتون و تو یه پارت برامون بفرسین من تو بخش سنگ صبور، لابلای داستان ها میذارم و هر وقت موعد باز کردن گروه شد به این دوستان هم راهکارهای مفید بدین. سلام من یه دختر۱۳ ساله بودم از اقوام دور بابام برام خواستگار اومد من که بچه بودم میترسیدم و ازش خجالت می‌کشیدم .شب و روزم اشک بود تا اینکه ردش کردن از اون روز به بعدخواستگار پشت خواستگار بود که میومد. تا اینکه پسری ۲۱ ساله رو قبول کردن و جشن بعله برون گرفتن، ولی دوسال بعدش آمدن برای عقد،که بابام ردش کرد. بعدش پسر دیگه ای از اقوام مادرم آمد خواستگاریم با چرب زبونیای مادرم ،پدرم قبولش کرد منکه فهمیدم بامادرم دعوام شد ،مادر لعنتیم گرفتم زیر باد کتک و بهم گفت ترشیده، پدرو داداشام راضی به این وصلت نبودن خدا لعنت کنه مادرمو که بابام وراضی کرد منم کتکای هر روز مادرمو نمیتونستم تحمل کنم بالاخره راضی شدم. مارو عقدمون کردن منی که هیچ زمان راضی به این وصلت نبودم حالا زن عقدیش بودم ولی رابطه ای باهاش نداشتم. توی عقدمم عاشق پسر عموم شدم ولی یه عشق پنهان اونم عاشقم بود تا این که پسری که عقدش بودم و۱۰ سال ازم بزرگتر بود، از عشق منو پسر عموم بو برده بود.کمکم خودشو بهم نزدیک کرد ولی من هیچ حسی بهش نداشتم ،ولی با حرفای عاشقانه و چرب زبونیاش کمی خامش شدم ولی بازم باهاش رابطه ای نداشتم بعد از گذشت یک سال عروسی گرفت ولی با این که هر روز خونمون بود بهش هیچ حسی نداشتم اونکه متوجه عشق پنهان منو پسر عموم شده بود از حسادت داشت کور میشد شب عروسی باهم یک خانه شدیم آرایش گر بهم گفت تو خیلی عروس آرامی هستی ولی از دلم خبر نداشت خلاصه بعد از تمام شدن عروسی شب توی حجله بزور وارد رابطه شد حال گرفته ام رو گرفته تر کرد بعدش از زیر زبونم کشید که چرابا پسر عموت اونقد خوب بودی ولی به من که شوهرت بودم محل نمیذاشتی منم بهش توضیح دادم لعنتی از این توضیحاتم سو استفاده کرد و خونه باباش باهام دعوا کرد بهم گفت تو دختر نبودی ولی ازخودم مطمئن بودم. وااااای دنیا روی سرم خراب شد فکر خودکشی زد به سرم بعد از سه ماه متوجه بار داریم شدم سنو رفتم بچه پسر بود شوهرم هر روز باهام دعوا میکردمنم دل داشتم دلم میخواست یه دختر داشته باشم. با بد اخلاق یای این مرد که هر روز فحش میداد کتکم میزد به خودم گفتم این از بخت شوم خودم خدایا بهم دختر نده بعدش دوباره پسر حامله شدم ولی شوهرم خیلی بد اخلاقه معتاده خیلی وقتا که از خونه میره بیرون حس آرامش میکنم خیلی وقتا دلم تنگ یه دختر میشه ولی با اخلاق و رفتار این مرد راضی به داشتن دختری که آرزوی بهترین پدرومادر رو داره نیستم دلم شکسته برام دعا کنید من دوتا پسر بچه دارم یکی ۵ ویکی ۲ سالش هست اگر ازش طلاق بگیرم بچه هارو میگیره ازم . بچه ها نیاز به یه مادر دارن من که ۲۶ سالمه اما دلی ۷۰ ساله دارم لطفا برای آرامشم دعا کنید🤲 ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ @dastansaraaa ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾
من یک زن پنجاه ساله هستم در یک خانواده آبرومند زندگی کردم سه خواهر و دو برادر دارم در سن ۱۸ سالگی یک ازدواج سنتی داشتم که از همون اول سختی کشیدم با اینکه خانه پدر آسایش داشتم ولی بخاطر شوهرم به یک منطقه دور و بدون امکانات رفتم خلاصه دو بچه یک پسر و یک دختر آوردم ولی از همون اول شوهرم مرد هوس بازی بود منو بچه ها تو سختی زندگی میکردم ولی اون دنبال زنای مردم بود. پسرم و داماد کردم و صاحب یک نوه شدم دخترم ۱۸ سالشه از قشنگی و نجابت حرف نداره ولی شوهرم عاشق یک زن شوهر دار شد و باهم رابطه داشتند.آخرش از شوهر خودش جدا شد و هنوز عده طلاقش تموم نشده بود که حامله شد و شوهرم کلا منو زندگیمو بخاطر اون زن و بچه هاش ترک کرد . دیگه اصلا پیش من نمیومد همون اول گاهی وقتها مثل غریبه یک سر می‌آمد ولی الان اصلا، تازه خرج زندگیمو قطع کرده که مجبورم تو این سن برم سر کار.اون زن هم سنش بالا بود و دو تا دختر داره که شوهر من داره اونا رو جمع می‌کنه ولی بی غیرت بچه های خودش و نوه خودش و گذاشت کنار. منم نمیتونم این شرایط و قبول کنم واقعا سخته هر کار کردم هرچی تلاش کردم فایده نداشت.طلاقم نمیتونم بگیرم چون از اول با آبرو تو محله و فامیل بودم نمی‌دونم چکار کنم واقعا خسته شدم دلم خیلی شکسته لطفا راهنمایی کنید چکار کنم. ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ @dastansaraaa ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾