eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
1.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
35.6هزار ویدیو
123 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
💖📚داستان یا پند📚💖 بنــ﷽ــام خــ💖ـــدا ✳️ اتحاد با قرآن ✍ اگر در وجود انسان پیاده شد و سراسر وجودش ظهور حقیقت قرآن گردید، قرآن با او متحد شده و انسان به وجود عینی قرآن تبدیل خواهد شد. متحد شدن با قرآن مفهومی به ظاهر ساده است ولی واقعیت آن از حد معرفت علمای بزرگ اسلام آغاز می‌شود و تا مرتبه‌ی بی‌حدّیِ روح نبی مکرم اسلام و حضرات معصومین علیهم‌السلام امتداد می‌یابد. وقتی انسان با و انس می‌گیرد، می‌یابد که کم‌کم ابواب دیگری از آیات قرآن که تاکنون برایش روشن نبود، روشن می‌شود؛ ابوابی که مانند اتاق‌های تودرتویی که کلید چراغ اتاق دوم در اتاق اول است و با ورود به اتاق اول، امکان روشن کردن چراغ اتاق دوم فراهم می‌شود، همچنین اتاق‌های بعدی که مرتبه‌به‌مرتبه روشن می‌شوند. یعنی انسان تا به مرتبه‌ای از و قرآن نائل نشود، مراتب بعد برای او پیش نخواهد آمد. 👤 📚 📖 صفحات 83 و 84 ‌⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
چه عملی ما را نجات میدهد 9.mp3
9.66M
نجات دهنده 🔖قسمت [نهم] 📌صراط مستقیم چیست؟ 🎙استاد حاجیه خانم رستمی فر @Dastanyapand برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
۔(41).mp3
10.11M
نجات دهنده 🔖قسمت [دهم] 📌حریف میدانی من کیه؟ 🎙استاد حاجیه خانم رستمی فر @Dastanyapand برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
چه عملی ما را نجات میدهد 11.mp3
9.75M
نجات دهنده 🔖قسمت [یازدهم] 📌افضل اعمال هر کس چیه؟؟ 🎙استاد حاجیه خانم رستمی فر @Dastanyapand برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
چه عملی ما را نجات میدهد 12.mp3
9.65M
نجات دهنده 🔖قسمت [دوازدهم] 📌حرمت مومن 🎙استاد حاجیه خانم رستمی فر @Dastanyapand برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
چه عملی ما را نجات میدهد 13.mp3
10.89M
نجات دهنده 📌قسمت سیزدهم 👌🏻علامت عمل درست 🎙استاد حاجیه خانم رستمی فر ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 🏴⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🖤
چه عملی ما را نجات میدهد 14.mp3
8.82M
نجات دهنده 📌قسمت چهاردهم 👌🏻عظمت دل مومن 🎙استاد حاجیه خانم رستمی فر ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 🏴⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🖤
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🌺 پیامبر اکرم صلی‌الله علیه‌وآله وسلّم : « 👈 «در روز تمام خلایق آرزو مى‌كنند ، ای‌ كاش از (شيعيان و دوستان) فاطمه سلام الله علیها بودن 💥 دوستی با فاطمه سلام الله علیها و شیعهٔ او بودن، به ادّعا نیست . ✅ باید با و و زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان عجل الله تعالیٰ فرجه الشریف، دوستی خودت را به فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها ثابت کنی .
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🌺 پیامبر اکرم صلی‌الله علیه‌وآله وسلّم : « 👈 «در روز تمام خلایق آرزو مى‌كنند ، ای‌ كاش از (شيعيان و دوستان) فاطمه سلام الله علیها بودن 💥 دوستی با فاطمه سلام الله علیها و شیعهٔ او بودن، به ادّعا نیست . ✅ باید با و و زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان عجل الله تعالیٰ فرجه الشریف، دوستی خودت را به فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها ثابت کنی . 🖤
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆❤️ 📕❤️📕❤️📕❤️📕❤️ 📚دلــ❤️ــداده 📝مذهبی _عاشقانه_پلیسی 🍂قسمت ۹۳ و ۹۴ بعد از رفتن هانیه، استاد
اروم گفتم : -چشم عزیزجون. تلاشمو میکنم تا جبران کنم. حس میکردم گونه‌هام قرمز شده، مطمئن بودم عزیز هم دید و فهمید. عزیز دستمو گرفت و مطمئن گفت: _من مطمئنم تو میتونی عزیزدلم بیست دقیقه بعد ایلیا بهم زنگ زد. اومد دنبالم. از عزیز خداحافظی کردم رفتم بیرون از خونه. همینکه سمت ماشین ایلیا قدم برداشتم با خوردن نور چراغ های ماشینی سر برگردوندم و با یه حرکت پخش زمین شدم، تنها قطرات خون رو روی پلک هام حس میکردم و بعد سیاهی مطلق..... ❤️امیرعلی از فکر حرفای بابابزرگ، اون روز تو مغازه، به لپ‌تاپم پناه بردم... چشمم به لپ‌تاپ بود اما حواسم به حرفای اقابزرگ. مدام میگفت به مائده فرصت بدم. از بخشش گفت، از اینکه خدا چقدر مهربونه، روایت‌هایی میگفت که چقدر بخشیدن بهتر از نفرت و انتقامه.... وقتی گفت مائده هم منو دوست داره و این بار عشقش واقعیه، برام باورکردنی نبود...ولی الان که دارم اینهمه تغییرش رو میبینم، آره بابابزرگ راست میگه، فقط شاید یه فرصت نیاز داره.... تصمیم گرفتم بهش بدم، این‌همه و داریم چرا نکنم؟ من که بخشیده بودمش، چرا فرصت ندم؟ از یادآوری خواستگاری دوباره لبخندی زدم.. غرق فکر بودم و داشتم با لپ تاپم ور می‌رفتم که یهو در با شتاب باز شد..و سارا با پریشانی وارد اتاقم شد، با نگرانی پرسیدم: -چیشده؟؟اتفاقی افتاده؟ سارا با گریه گفت -دادااااش...داداش مائده استرس مثل خوره افتاد به جونم -مائده چی؟؟؟ چیشده؟؟ دِ حرف بزن دختر -مائده تصادف کرده وحشت زده از جا پریدم -یا حسییین....تصادف؟!؟؟ کجا؟؟چجوری؟؟؟ -آره، بردنش بیمارستان، نمیدونم... نمیدونم... داداش توروخدا بیا بریم بیمارستان -خ... خیلی خب باشه..سریع بپوش تا بریم از اتاق که رفت بیرون بااضطراب لباسامو عوض کردم و همراه سارا راهی بیمارستان شدیم. وقتی رسیدیم، همه بیمارستان بودن. یکساعتی می‌گذشت که مائده بیهوش رو تخت دراز کشیده بود، دکترش گفته بود خدا بهش رحم کرده، اگه زودتر نمی‌رسوندنش بیمارستان الان ممکن بود خدایی نکرده ضربه مغزی می‌شد. از پشت شیشه نگاهی بهش انداختم، قسمت چپ بدنش کلا آسیب دیده بود، مچ دست و پاش شکسته بود، سرش هم کلی بخیه خورده بود، از دیدنش تو اون حالت بغض کردم، اما بغضم را قورت دادم تا کسی چیزی نفهمه دستی رو شونم احساس کردم سرمو برگردوندم و با ایلیا روبه رو شدم که اونم داشت به مائده نگاه میکرد ایلیا: -وقتی مائده تصادف کرد خیلی ترسیدم، اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم اون‌ لحظه فقط سرجام خشکم زده بود و فقط صدای عزیز جون رو میشنیدم، امیرعلی من خیلی بی عرضم که نتونستم از خواهرم مراقبت کنم، مگه نه؟ الانم عذاب وجدان دارم سمتش برگشتم و بااینکه منم نگران بودم ولی برای دلجویی ازش گفتم: -تو هیچ اشتباهی نکردی ایلیا، چرا عذاب وجدان داری؟ الان باید خدارو شکر کنی که مائده خانم زنده‌س، الهی شکر بخیر گذشت -دست خودم نیس امیرعلی، من تاحالا مائده رو تواین حال ندیده بودم -نگران نباش داداش، بهتر میشه انشالله ... ✍🏻اسرا بانو ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆❤️