eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
35.8هزار ویدیو
124 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
پادکست قصه شب.mp3
21.72M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 📚﴿یادت باشد﴾ 📝﴿سرگذشت شهید مدافع حرم 🌷حمید سیاهکالی مرادی﴾ 💞به روایت:فرزانه سیاهکالی مرادی 🔖قسمت 27 ✍🏻 محمد رسول ملاحسنی 🎙اقلیما ... ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
پادکست قصه شب.mp3
14.73M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 📚﴿یادت باشد﴾ 📝﴿سرگذشت شهید مدافع حرم 🌷حمید سیاهکالی مرادی﴾ 💞به روایت:فرزانه سیاهکالی مرادی 🔖قسمت 28 ✍🏻 محمد رسول ملاحسنی 🎙اقلیما ... ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
پادکست قصه شب.mp3
20.35M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 📚﴿یادت باشد﴾ 📝﴿سرگذشت شهید مدافع حرم 🌷حمید سیاهکالی مرادی﴾ 💞به روایت:فرزانه سیاهکالی مرادی 🔖قسمت 29 ✍🏻 محمد رسول ملاحسنی 🎙اقلیما ... ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
پادکست قصه شب.mp3
20.47M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 📚﴿یادت باشد﴾ 📝﴿سرگذشت شهید مدافع حرم 🌷حمید سیاهکالی مرادی﴾ 💞به روایت:فرزانه سیاهکالی مرادی 🔖قسمت 30 ✍🏻 محمد رسول ملاحسنی 🎙اقلیما ❌ پایان ❌ ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚فرار از جهنم 🔖قسمت 👇🏻 سی بلد نیستم معنی؟ ...😧 _من معنی قر
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 📚فرار از جهنم 82 ✍🏻شهید مدافع حرم طاها ایمانی 🔖66 قسمت 🪧 82رمان کانال پارت 1 الی 30 https://eitaa.com/Dastanyapand/82881 پارت 31 الی 66 https://eitaa.com/Dastanyapand/83576 ❌ پایان ❌ ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🤕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚فرار از جهنم 🔖قسمت 👇🏻 سی بلد نیستم معنی؟ ...😧 _من معنی قر
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 📚فرار از جهنم 🔖قسمت 👇🏻 سی_ویک خدای مرده همه رفتن ... بچه ها داشتن وسایل رو جمع و مسجد رو مرتب می کردن ... . یه گوشه ایستاده بودم ... حاج آقا که تنها شد، آستین بالا زد تا به بقیه کمک کنه ... رفتم جلو ... سرم رو پایین انداختم و گفتم: _من مسلمان نیستم ...😔 همون طور که سرش پایین بود و داشت آشغال ها رو توی پلاستیک می ریخت گفت: _می دونم ... شوکه شدم ... 😳😧 با تعجب دو قدم دنبالش رفتم ... برگشت سمتم ... _همون اوایل که دیدم اصلا حواست به نجس و پاکی نیست فهمیدم ...😊  بعد هم با خنده گفت: _اون دفعه از دست تو مجبور شدم کل فرش های مسجد رو بشورم ... آخه پسر من، آدم با کفش از دستشویی میاد روی فرش؟ ... مگه ندیده بودی بچه ها دم در کفش هاشون رو در می آوردن ... خدا رحم کرد دیدم و الا جای نجس نمیشه نماز خوند ...😄 سرم رو بیشتر پایین انداختم. 😞 خیلی خجالت کشیده بودم ... اون روز ده تا فرش بزرگ رو تنهایی شست ... هر چی همه پرسیدن؛ چرا؟ ... جواب نداد ... . من سرایدار بودم و باید می شستم اما از نجس و پاکی چیزی نمی دونستم ... از دید من، فقط یه شستن عادی بود ... برای اینکه من جلو نرم و من رو لو نده ... به هیچ کس دیگه ای هم اجازه نداد کمکش کنه ... ولی من فقط به خاطر دوباره شستن اون فرش های تمییز، توی دلم سرزنشش کردم ...😓 خیلی خجالت کشیدم ... در واقع، برای اولین بار توی عمرم خجالت کشیدم ... همین طور که غرق فکر بودم، حاج آقا یهو گفت: _راستی حیف تو نیست؟ ... اینقدر خوب قرآن رو حفظی اما نمی دونی معنیش چیه ... تا حالا بهش فکر نکردی که بری ترجمه اش رو بخونی ببینی خدا چی گفته؟ ...😊 _برام مهم نیست یه خدای مرده، چی گفته ... ترجیح میدم فکر کنم خدایی وجود نداره تا اینکه خدایی رو بپرستم که مسبب نکبت و بدبختی های زندگی منه...😐 ... ✍🏻شهید مدافع حرم طاها ایمانی شادی روحش صلوات ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🤕
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚فرار از جهنم 🔖قسمت 👇🏻 سی_ویک خدای مرده همه رفتن ... بچه ها
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 📚فرار از جهنم 🔖قسمت 👇🏻 سی_ودو گاو حیوان مفیدی است هنوز چند قدم ازش دور نشده بودم که بلند وسط مسجد داد... _هی گاو ...🗣 همه برگشتن سمت ما ... جا خورده بودم ... رفتم جلو و گفتم: _با من بودی؟ ... 😳 باور نمی کردم آدمی مثل حاج آقا، چنین حرفی بزنه ... _بله با شما بودم ... چی شده؟ ... بهت برخورد؟ ...😊  هنوز توی شوک بودم ... .😳😧 _چرا بهت برخورد؟ ... مگه گاو چه اشکالی داره؟ ... . دیگه داشتم عصبانی می شدم ... 😠 _خیله خوب فهمیدم، چون به خدات این حرف رو زدم داری بهم اهانت می کنی ... اصلا فکرش رو هم نمی کردم چنین آدمی باشه ... بدجور توی ذوقم خورده بود ... به خودم گفتم تو یه احمقی استنلی ... چطور باهاش همراه شده بودی؟ ... در حالی که با تحقیر بهش نگاه می کردم ازش جدا شدم ... _مگه فرق تو با گاو چیه که اینقدر ناراحت شدی؟ ...😊 دیگه کنترلم رو از دست دادم ... رفتم توی صورتش ...😡👊 _ببین مرد، به الانم نگاه نکن که یه آدم آرومم ... سرم رو می اندازم پایین، میام و میرم و هر کی هر چی میگه میگم چشم ... من یه عوضیم پس سر به سر من نزار ... تا اینجاشم فقط به خاطر گذشته خوب مون با هم، کاری بهت ندارم ... . بچه ها کم کم داشتن سر حساب می شدن بین ما یه خبری هست ... از دور چشم شون به من و حاجی بود ... _گاو حیوون مفیدیه ... گوشت و پوستش قابل استفاده است... زمین شخم می زنه ...😊 دیگه قاطی کردم ... پریدم یقه اش رو گرفتم ... . _زورشم از تو بیشتره ... .😊 زل زدم تو چشم هاش ... 👀😡 _فکر نکن وسط مسجدی و اینها مراقبت ... بیشتر از این با اعصاب من بازی نکن ... . ... ✍🏻شهید مدافع حرم طاها ایمانی شادی روحش صلوات ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🤕
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚فرار از جهنم 🔖قسمت 👇🏻 سی_ودو گاو حیوان مفیدی است هنوز چند ق
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 📚فرار از جهنم 🔖قسمت 👇🏻 سی_وسه انتخاب بچه ها حواسشون به ما بود ... با دیدن این صحنه دویدن جلو ...🏃🏃🏃 صورتش رو چرخوند طرف شون ... _ برید بیرون، قاطی نشید ... یه کم به هم نگاه کردن ... _مگه نمیگم از مسجد برید بیرون؟... دل دل کنان و با تردید رفتن بیرون ... . زل زد توی چشم هام ... _تو می فهمی، شعور داری، فکر می کنی ... درست یا غلط تصمیم می گیری ... اختیار داری الان این وسط من رو خفه کنی یا لباسم رو ول کنی .... ولی اون گاو ؛ نه ... هر چقدر هم مفید باشه با غریزه زندگی می کنه ... بدون عقل ... بدون اختیار ... اگر شعور و اختیار رو ازت بگیرن، فکر می کنی کی بهتر و مفیدتره ... تو یا گاو؟ ... هم می فهمیدم چی میگه ... هم نمی فهمیدم ... . _من نمی دونم چی بهت گذشته و چه سرنوشتی داشتی... اما می دونم؛ ما این دنیا رو با انتخاب های غلط به گند کشیدیم ... ما تصمیم گرفتیم که غلط باشیم پس جواب ها و رفتارهامون غلط میشه ... و گند می زنیم به دنیایی که سهم دیگران هم هست ... مکث عمیقی کرد ... _حالا انتخاب تو چیه؟ ... یقه اش رو ول کردم ... خم شد، کت کتانم رو از روی زمین براشت، داد دستم و گفت ... _به سلامت ... من از در رفتم بیرون... و بچه ها با حالت نگران و مضطرب دویدن داخل ...🏃🏃🏃 برگشتم خونه ... خیلی به هم ریخته و کلافه بودم ... ولا شدم روی تخت ... تمام روز همون طور داشتم به حرف هاش فکر می کردم ... به اینکه اگر مادرم، انتخاب دیگه ای داشت ... اگر من، از پرورشگاه فرار نکرده بودم ... اگر وارد گروه قاچاق نشده بودم ... اگر ... اگر ... تمام روز به انتخاب هام فکر کردم ... و اینکه اون وقت، می تونستم سرنوشت دیگه ای داشته باشم؟ ... چه سرنوشتی؟ ... . همون طور که دراز کشیده بودم از پنجره به آسمان🌃 نگاه کردم ... . تو واقعا زنده ای؟ ... پس چرا هیچ وقت کاری برای من نکردی؟ ... چرا هیچ وقت کمکم نکردی؟ ... جایی قرار دارم که هیچ حرفی رو باور نمی کنم ... اگر واقعا زنده ای؛ خودت رو به من نشون بده ... اگر با چشم هام ... قسم می خورم بهت میارم ... ☔️پ.ن سعی کنین در مورد حاج آقا قضاوت نکنین... کارشو بلده☺️☝️ ... ✍🏻شهید مدافع حرم طاها ایمانی شادی روحش صلوات ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🤕
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚فرار از جهنم 🔖قسمت 👇🏻 سی_وسه انتخاب بچه ها حواسشون به ما ب
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🤕 🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕🔥🤕 📚 📚فرار از جهنم 🔖قسمت 👇🏻 سی_وچهار خدا نیامد اون شب دیگه 👈قرآن گوش نکردم تا وضعیت مشخص بشه... نه تنها اون شب، بلکه فردا، پس فردا و ... مسجد هم نرفتم... و ارتباطم رو با همه قطع کردم ... یک هفته ... 10 روز ... و یک ماه گذشت ... اما از خدا خبری نشد ... هر بار که از خونه بیرون می رفتم یا برمی گشتم؛ منتظر خدا یا نشانه از اون بودم ... برای خودم هم عجیب بود؛ واقعا دیدنش بودم ... اون شب برگشتم خونه ... چشمم به Mp3 player افتاد ... تمام مدت این یه ماه روی دراور بود ... چند لحظه بهش نگاه کردم ... نگه داشتنش چه ارزشی داشت؟ ... حرف های یک خدای مرده ...  با ناراحتی برش داشتم و بدون فکر انداختمش توی سطل زباله ... نهار نخورده بودم ... برای همین خودم رو به خوردن همبرگر🍔 دعوت کردم ... بعد هم رفتم بار ... اعصابم خورد بود ... حس می کردم یه ضربه روحی شدید بهم وارد شده ... انگار یکی بهم خیانت کرده بود ... بی حوصله، تنها و عصبی بودم ... تمام حالت های قدیم داشت برمی گشت سراغم ... انگار رفته بودم سر نقطه اول ... دو سالی می شد که به هیچی لب نزده🔥 بودم ... چند ساعت بعد داشتم بدون تعادل توی خیابون راه می رفتم ... بی دلیل می خندیدم و عربده می کشیدم ... 🔥 دیگه چیزی رو به خاطر ندارم ... . اولین صحنه بعد از به هوش اومدنم توی بیمارستان🏥 بود ... سرم داشت می ترکید و تمام بدنم درد می کرد ... کوچک ترین شعاع نور، چشم هام رو آزار می داد ... سر که چرخوندم، از پنجره اتاق بیمارستان، یه افسر پلیس👮 رو توی راهرو دیدم... اومدم به خودم تکانی بدم که ... دستم به تخت دستبند زده شده بود ... .😳 اوه نه استنلی ... این امکان نداره ... دوباره ...😣 بی رمق افتادم روی تخت ... نمی تونستم چیزی رو که می دیدم، باور می کردم ... ... ✍🏻شهید مدافع حرم طاها ایمانی شادی روحش صلوات ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🤕