eitaa logo
دست نوشته های یک روانشناس
552 دنبال‌کننده
93 عکس
51 ویدیو
14 فایل
دکتر زهرا وافر نویسنده،روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه دانش‌آموخته دانشگاه تهران و علامه‌طباطبایی رتبه برتر کنکور درمان وسواس،افسردگی، اضطراب و پانیک شماره پروانه:7861 آیدی منشی جهت دریافت نوبت مشاوره حضوری و غیرحضوری: @ashena_64 اینستاگرام: _zahra_vafer
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فضای مجازی بهشت خودشیفته هاست. بهشت آدمهایی که خودشان را زیباتر، باهوش تر، باسوادتر و خلاصه همه چی «تر» از آنچه که واقعا هستند می دانند یا حداقل تلاش می کنند این‌گونه نشان دهند. فضای مجازی بهشت آدمهای «خود نظریه پرداز پندار» و «خود خاص پندار» است (این اصطلاحات من در آوردی را از این حقیر بپذیرید! چیز دیگری پیدا نکردم که حق مطلب را ادا کند). اما قسمت غم‌انگیزتر ماجرا این است که اکثر ما پس از مدتی زندگی در فضای مجازی، به سمت این خودشیفتگی میل می کنیم. کم کم ما هم تلاش می کنیم خودمان را خاص نشان دهیم. انگار فقط بچه ماست که شیرین زبانی می کند، فقط همسر ماست که محبت می کند، فقط شغل ماست که جذابیت دارد، فقط ما هستیم که درس می خوانیم یا مشغولیت داریم یا پیشرفت می کنیم یا... کم کم دچار یک نوع خودمحوری می شویم. انگار «من» قطب عالم امکان هستم و افکار و اعمال و احساسات و زندگی روزمره من آن قدر مهم هستند که همگان باید از آن مطلع شوند. گاهی هم با خودم فکر می کنم شاید اپلیکیشن هایی مثل اینستاگرام با همین هدف ساخته شده اند، با این هدف که انسانها را بیش از پیش خودمحور و خودشیفته کنند. شاید بدون آنکه خودمان بفهمیم، آهسته آهسته به سمت پرتگاهی می رویم که در نهایت، ما را از «اصل» خودمان دور می کند... @dastneveshtehapsy
جهت دریافت نوبت مشاوره غیرحضوری به صورت آنلاین، آفلاین و تلفنی، به آیدی منشی در ایتا یا تلگرام پیام دهید 👇 @ashena_64 ✅ارائه مشاوره در زمینه درمان اختلالات بالینی بزرگسالان ✅هزینه مشاوره نصف تعرفه سازمان نظام روانشناسی ایران
💠کودکان و مفاهیم انتزاعی 🖋️ زهرا وافر شما یادتان نیست، اما یک زمانی در خانه اکثر مردم یک کاست «آهنگران» یا «کویتی پور» پیدا می شد. ما هم یک کاست آهنگران داشتیم که در آن آهنگران با صدای محزون، شعر معروف «سبکباران خرامیدند و رفتند» را در رثای دوستان شهیدش می خواند. خوب یادم هست که وقتی این شعر را می شنیدم، نه تنها غمگین، بلکه گیج و سردرگم می شدم. مثلا توی شعر می گفت: رفیقانم دعا کردند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند رها کردند در زندان بمانم دعا کردند سرگردان بمانم... شعر پر از ابیات این چنینی بود و من مدام از خودم می پرسیدم آخر چرا دوستانش این قدر با او بدرفتاری کرده اند؟ اصلا چرا این قدر دلش برای چنین دوستان بدی تنگ شده؟ با همه وجود دلم می سوخت برای صاحب صدا، برای کسی که دوستانش با بدرفتاری تنهایش گذاشته‌اند... سالها گذشت تا من به آن هوش انتزاعی برسم که بتوانم این مفاهیم استعاری را درک کنم و منظور آهنگران را بفهمم، اما در همه این سالها، این شعر فوق‌العاده ناراحت‌کننده بود برای من... پیاژه جمله معروفی دارد که می گوید «کودک مینیاتور بزرگسال نیست، کودک کودک است». یعنی کودک موجود متفاوتی است، دنیای متفاوتی دارد و همه چیز را به گونه ای متفاوت می بیند و درک می کند. بچه ها هنوز به هوش انتزاعی نرسیده اند و نمی توانند مفاهیم انتزاعی و استعاری را درک کنند، در نتیجه زمانی که شما راجع به یک مفهوم انتزاعی - مانند بسیاری از مفاهیم دینی- با او حرف می زنید، او نه تنها حرف شما را به درستی درک نمی کند، بلکه ممکن است کاملا دچار کج فهمی شده یا گیج و سردرگم شود. وقتی به بچه ای که پدربزرگش را از دست داده می گویید «بابابزرگ اون قدر خوب بود که خدا برد پیش خودش»، ممکن است بچه از «خوب بودن» بترسد، چون نتیجه اش مرگ است! یا خدا را موجود بدی تصور کند، چون پدربزرگ مهربانش را از او جدا کرده و پیش خودش برده! می خواهم بگویم بسیاری از اوقات دلزدگی افراد از مفاهیم دینی به این دلیل است که مفاهیم زمانی که آمادگی ذهنی اش را نداشته اند و یا به شیوه ای غلط به آنها آموزش داده شده است. اگر می خواهید راجع به مسائل دینی با فرزندان خود صحبت کنید، به نظرم استفاده از داستانهای کودکانه ای که با استفاده از کلمات ساده و عینی بیان می شوند، بهتر از آموزش دادن مفاهیمی باشد که جنبه انتزاعی دارند. همین! @dastneveshtehapsy
💠 دروغ 🖋️زهرا وافر بعضی ها به دیگران دروغ می گویند، بعضی ها به خودشان. بعضی ها آن قدر قشنگ به دیگران دروغ می‌گویند که کم کم خودشان هم باور می کنند. اما برخی هم هستند که اصلا در دروغ «زندگی» می کنند، دنیایی برای خود ساخته اند که تار و پودش از دروغ است. تجربه به من نشان داده است که انسان ها هرچه به لحاظ روانی بیمارتر باشند، بهتر و بیشتر به خودشان یا دیگران دروغ می گویند. در واقع صداقت داشتن با خود و دیگران، بیان واقعیت و پذیرفتن تمام و کمال حقیقت، ظرفیت روانی بالایی می طلبد که فقط در انسانهای بسیار پخته و سالم دیده می شود. خارج از ملاک های DSM، من در روابط شخصی خودم برای سنجش میزان سلامت روانی انسانها، میزان صداقتی که با خودشان و دیگران دارند را می سنجم و تجربه نشان داده است که ملاک دقیقی است... پ. ن: یک کتاب عالی برای کشف دروغ هایی که به خودمان می گوییم. ✅کانال دست‌نوشته‌های یک روانشناس 👇 @dastneveshtehapsy
💠 در ستایش کتاب 🖋️ زهرا وافر یک ماه تمام، حداکثر یک یا دو ساعت در شبانه روز می توانستم بخوابم، که همان یکی دو ساعت هم به کابوس دیدن می گذشت. نمی دانم آیا تجربه اش را دارید یا نه؟ اما وقتی کم خوابی آدم شدید و طولانی شود، دیگر در هر حالتی ممکن است به خواب رود؛ نشسته، ایستاده، حتی وسط حرف زدن وقتی چشمهایت را چند ثانیه می بندی تا سوزشش آرام گیرد، ناگهان به خواب می روی. به مرحله ای می رسی که برای بیدار ماندن باید جان بکنی، تلاش کنی. از یک جایی به بعد، دیگر مغزت مثل قبل کار نمی کند؛ بی دقت و حواس پرت و کج خلق می شوی. با خودت فکر می کنی همین روزهاست که از شدت کم خوابی بمیری. اینجاست که باید خودت به داد خودت برسی. شما را نمی دانم، اما من در روزهای سخت زندگی، کتاب هایی که خوانده ام به فریادم رسیده اند. وقتی ذهنت پر از کلمه و تاریخ و زندگی نامه و خاطره مرتبط با مشکلی که داری باشد، بهتر می توانی از پس مشکل بر بیایی. و من همه آنچه که در کتاب‌ها خوانده بودم را به یاد آوردم. یاد ویکتور فرانکل افتادم در اردوگاه کار اجباری نازی ها، یاد شهید باکری که برای یک عملیات آن قدر نخوابید که مویرگ چشمش پاره شد، یاد یوگینا گینزبرگ در اردوگاه سیبری و مرضیه دباغ در زندان ساواک یا احمد شاه مسعود در دره پنجشیر که هرگز خواب آسوده ای نداشت... و با خودم گفتم اگر آنها توانسته اند تاب بیاورند و زنده بمانند، پس من هم می توانم. اصلا به قول نیچه «هر چیزی که مرا نکشد، پس قوی ترم می کند»؛ پس این روزهای سخت مرا قوی تر می کنند. می خواهم بگویم کتاب هایی که می خوانید، در جاهایی که حتی فکرش را نمی کنید به کمکتان می آیند، به نظر من کتاب خواندن زندگی را برای هر انسانی آسانتر و شیرین تر می کند. ‌ کتاب بخوانید، اگر می خواهید حال بهتری داشته باشید! کانال دست نوشته های یک روانشناس 👇 @dastneveshtehapsy
💠در باب آرزو 🖋️زهرا وافر هوس سفر. رویای هجرت. وسوسه رها کردن تمام مسئولیت های ریز و درشت و رفتن به دورترین نقطه ممکن؛ جایی که نه تو کسی را بشناسی و نه کسی تو را. محتوای خیالات و رویاپردازی های من از کودکی تا بزرگسالی همین بوده. تمام کسانی که مرا از نزدیک می شناختند می دانستند که اصلا و ابدا آدم «ماندن» نیستم، آدم رفتنم. شخصیتم درست مثل این بادکنکهای هلیومی بود که فقط کافی است یک لحظه رهایشان کنی تا پرواز کنند به دورترین نقطه ممکن. اما وقتی خانواده تشکیل دادی، وقتی بچه دار شدی، می شوی یک بادکنک هلیومی که با چند بند محکم به این طرف و آن طرف بسته شده. هرچه قدر هم که تقلا کند، نمی تواند از جایش تکان بخورد... چند روز پیش یک کلیپ دیدم که در آن یک مادری به دخترش می گفت وقتی «مادر» شوی، دیگر هرگز نمی توانی به ورژن قبلی خودت برگردی، دیگر هیچ راه بازگشتی وجود ندارد. حرفش درست ترین حرف دنیا بود به نظرم. نه این که ورژن الانم را دوست نداشته با‌شم - که بسیار هم خدا را شاکرم- اما دروغ چرا، دلم برای ورژن قبلی خودم زیاد تنگ می شود. برای ورژن لاغر و رها و کله شق. برای آن ورژن جسور و اهل ریسک که با احتیاط کردن و روزمرگی میانه ای نداشت. حالا که به چاق ترین و محتاط ترین بادکنک هلیومی دنیا تبدیل شده ام، به کسی که تماما غرق در روزمرگی و یکنواختی است، به رویاهای فراموش شده ام مدام فکر می کنم. امروز تخیل خودم را عمیقا به کار گرفتم - تکنیکی که در روانشناسی به آن می گویند تصویرپردازی هدایت شده- و ورژن قبلی خودم را تصور کردم که بالاخره یک روز صبح از خواب بیدار می شود، بلیط سفر به دورترین نقطه دنیا را می خرد، جایی که نه کسی او را بشناسد و نه او کسی را، و «می رود»... رها، کله شق و تنها... و تنها... راستش ترسیدم. حداقل این ورژن فعلی که دیگر عادت کرده به سر و صدا و شلوغی، این ورژنی که سالهاست حتی یک لحظه هم به معنای حقیقی کلمه تنها و رها نبوده، از آن مدل زندگی ترسید، بدجوری هم ترسید... خواستم بگویم حتی هلیومی ترین بادکنک های دنیا هم بالاخره یک روز تغییر می کنند... خواستم بگویم آدم گاهی وقتها حتی از آرزوهای خودش هم می ترسد... کانال دست نوشته های یک روانشناس 👇 @dastneveshtehapsy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕🏻 زهرا وافر ✅ دانشجوی دکترای روانشناسی ✅ نویسنده‌ و مترجم کتب روانشناسی، مدرس دانشگاه ✅ درمان اختلالات بالینی بزرگسالان ✅ دانش آموخته‌ی ممتاز دانشگاه تهران و علامه طباطبایی جهت تنظیم وقت حضوری 👇👇 ☎️ ۰۲۵۳۲۹۴۱۸۰۰ کلینیک زندگی به رنگ خدا☝️ 0936 318 7058 کلینیک روشنان ☝️ 🆔 تنظیم نوبت غیرحضوری پیام به آیدی 👇 @ashena_64 کانال دست نوشته های یک روانشناس در ایتا 👇 @dastneveshtehapsy
💠پذیرش و تعهد 🖋️زهرا وافر ما روانشناس ها نسخه نویس های خوبی بودیم. خوب بلد بودیم نسخه خوشبختی آدمها را بنویسیم، نسخه سلامت روح و روانشان را، اما نمی دانم چرا همیشه خدا یک جای کار خودمان می لنگید. فروید یک بار گفته بود مهمترین بیماری که داشته «خودش» بوده است. هورنای که تمام عمر درمورد تربیت فرزند و عشق ورزیدن به کودک نوشته بود، مشکلات عمیقی با دخترش داشت. درست همان طور که دختر ژاک لاکان با پدرش مشکل داشت و درنهایت خودکشی کرد. مزلو همیشه با «کمرویی» خودش مشکل داشت. اریک برن که نظریه ارتباط متقابلش معروف است، سه بار ازدواج کرد و هر سه بار طلاق گرفت و... از یک جایی به بعد روانشناس ها فهمیدند که ما نمی‌توانیم درد روانی را تمام و کمال از زندگی خودمان و دیگران حذف کنیم، نمی توانیم زندگی های بی عیب و نقص و کامل داشته باشیم. از یک جایی به بعد، به جای تلاش برای حذف دردهای گریزناپذیر زندگی، تمرکز را بر «پذیرش» آن گذاشتند. یعنی بیایید بپذیریم که ذات این دنیا آمیخته به کمی و کاستی و نقص و درد است. در میان همه اینها، ما چه طور می توانیم سبک زندگی‌ای را اتخاذ کنیم که در عین پذیرش دردها و نقص ها، هم رنج کمتری ببریم و هم تا حد امکان ظرفیت‌های درونی خودمان را شکوفا کنیم؟ چه طور در عین درد کشیدن، زندگی ارزش محور و متعهدانه ای داشته باشیم، زندگی‌ای که ارزش زیستن داشته باشد (رویکرد موسوم به درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد). درمان و بهبودی درست از همان جایی شروع می شود که به مقام «پذيرش» برسیم، از جایی که در درجه اول با خودمان، و سپس با جهان پیرامون‌‌مان به صلح برسیم... کانال دست نوشته های یک روانشناس 👇 @dastneveshtehapsy
اگر آن دنیا قرار است به حرف بیایید، یادتان باشد این را هم به خداوند عرضه کنید که من آدم تعمیر کردن و ساختن و رفو کردن و بند زدن بودم. زود هر چیزی را نینداختم دور. سعی کردم همه چیز را احیا کنم‌‌‌‌؛ حتی رابطه های بریده را. بلند بلند بگویید و تاولها و زخم ها را نشان خدا بدهید. بگویید این آدم دنبال احیای همه چیز بود، بلکه خدا رفویم کند و بپذیردم... پ. ن: مادرها نکته عکس رو متوجه میشن... 🖋️ متن از دوست نویسنده ام خانم زهرا برقعی کانال دست نوشته های یک روانشناس 👇 @dastneveshtehapsy
💠خانم جلسه‌ای 🖋️زهرا وافر اولین بار که در زندگی ام جلوی دیگران ایستادم و سخنرانی کردم، به معنای حقیقی کلمه سخت‌ترین مورد ممکن بود. بیست و شش ساله بودم. تازه فوق لیسانس را تمام کرده بودم و هنوز سابقه کار به عنوان یک روانشناس را نداشتم. تمام کاری که تا آن زمان انجام داده بودم، نویسندگی بود. یک آدم درونگرا که توی اتاق خودش، پشت میز تحریرش می‌نشست و می‌نوشت. ماجرا از آن روزی شروع شد که یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت خاله اش سخنران مذهبی است و در ایام محرم در یک محله فقیرنشین، در یک خانه شخصی ١٠ روز سخنرانی و روضه‌خوانی دارد. گفت سطح فرهنگ و اطلاعات در آن منطقه این قدر پایین است که وقتی سوالاتشان را با سخنران مطرح کرده اند، سخنران آگاه فهمیده است که اینها بیشتر به یک روانشناس نیاز دارند. از من خواهش کرد سه روز آخر، من به جای خاله اش برای سخنرانی بروم و راجع به مسائلی مثل تربیت فرزند صحبت کنم. من هم قبول کردم. اما... روز اول که با هزار بدبختی آدرس خانه صاحب مجلس را پیدا کردم و وارد خانه شدم، با برخورد سرد صاحبخانه مواجه شدم. اولین سوالش این بود که «بلندگو آوردید با خودتون؟» بلندگویم کجا بود؟! گفتم نه. گفت «خب بلندگو هم که ندارید، پس خانم جلسه ای به حساب نمیاید!» دوزاری ام افتاد که صاحب مجلس نگران این است که من بابت حرف زدن در مجلسش پول بخواهم و از حالا می خواست به من بفهماند که خبری از پول نیست. راستش با دیدن محله و سر و وضع خانه، اصلا به پول فکر نکرده بودم. اما صاحب مجلس همچنان نگران بود. روز اول سخنرانی، حاضران در مجلس هم متعجب بودند و هم خوشحال، این تجربه متفاوتی برای آنها بود. روز دوم جمعیت دو برابر شد و صاحبخانه چندان از این مسئله خوشحال نبود. روز سوم و آخر، جمعیت به قدری زیاد شده بود که به زحمت در آن خانه نه چندان بزرگ جا شدند. وقتی می خواستم مجلس را ترک کنم، صاحبخانه نه تنها حتی یک تشکر هم نکرد، بلکه با ترشرویی از من خداحافظی کرد. اما با این حال تجربه باارزشی بود برای من، اینکه فهمیدم مردم تا چه حد عطش دارند برای دریافت اطلاعات روانشناختی و چه قدر نیاز عموم جامعه به روانشناس بی پاسخ مانده است. و این چه ایده خوبی بود که از پتانسیل مراسم های مذهبی برای ارتقای فرهنگ و آموزش مهارت های زندگی به عموم مردم استفاده کنیم... کانال دست نوشته های یک روانشناس 👇 @dastneveshtehapsy
آیدی منشی برای دریافت نوبت مشاوره غیرحضوری (با نصف نرخ مصوب سازمان نظام روانشناسی) در زمینه درمان وسواس، افسردگی و اضطراب یا دريافت صوت و پاورپوینت کارگاه های برگزار شده (با هزینه مناسب) : @ashena_64 کانال دست نوشته های یک روانشناس 👇 @dastneveshtehapsy