eitaa logo
دست نوشته های یک روانشناس
545 دنبال‌کننده
88 عکس
49 ویدیو
14 فایل
دکتر زهرا وافر نویسنده،روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه دانش‌آموخته دانشگاه تهران و علامه‌طباطبایی رتبه برتر کنکور درمان وسواس،افسردگی، اضطراب و پانیک شماره پروانه:7861 آیدی منشی جهت دریافت نوبت مشاوره حضوری و غیرحضوری: @ashena_64 اینستاگرام: _zahra_vafer
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حرم، قلب شهر ماست 🖋️ زهرا وافر برای منی که در یکی از سردترین شهرها ریشه داشتم،برای منی که در یک کلبه چوبی، وسط جایی درست شبیه به یک جنگل، زبان باز کرده و اولین کلمات زندگی ام را با لهجه غلیظ شمالی ادا کرده بودم، حکم تبعیدگاه را داشت، حکم ماداگاسکار! در واقع تمام روزهای بی شماری که در قم زیسته ام، با این امید بوده است که بالاخره روزی از این سرزمین کویری با آب شور و آفتاب هلاک کننده، هجرت می کنم به سرزمینی باصفاتر و خوش آب و هواتر؛ و البته تا به حال چندین و چند بار هم از قم هجرت کرده ام و بعد دوباره بازگشته ام به قم. قسمت عجیب ماجرا دقیقا همین جاست، که هر بار از قم دور شدم، درست مثل بچه هایی که دلبستگی ناایمن دارند، مثل دوسوگراها، خیلی زود بی قرار و دلتنگ قم شده ام. مثل مجنونی که به سمت لیلی می شتابد، خودم را رسانده ام به قم و پرتاب شده ام در آغوش داغ و تفتیده اش. در قم چیزی بود شبیه به سرنوشت ، که انگار گریزی از آن نبود. قم تراژدی زندگی من بود که مدام می گریختم از آن وبعد دوباره پناه می بردم به او؛ که از جغرافیایش بی زار و روحش را سخت عاشق بودم، و روح قم برای من در آن حرمی خلاصه می شد که انگار قلب تپنده شهر بود. و حرم فقط جایی نبود که ما زیارت نامه خوانده باشیم در آن ، حرم جایی بود که ما در آن قد کشیده بودیم، بزرگ شده بودیم. چه روزهایی که در کودکی، در حیاط حرم، در کنار حوض های بزرگش شادمانه دویده و بازی کرده بودیم، چه روزهایی که غم در دلمان سنگینی می کرد و بعد از درد دل با این خانم، سبک شده بودیم، چه روزهایی که در این حرم درس خوانده بودیم، مباحثه کرده بودیم، و حتی قرارهای دوستانه گذاشته بودیم، لطیفه گفته و خندیده بودیم، درد دل کرده و گریسته بودیم،و حتی گاهی، دور از چشم خدام غذا خورده بودیم! ما دراین حرم که حتی از خانه هایمان امن تر بود ودر کنار بانویی که از اعضای خانواده هایمان صمیمی تر بود، زندگی کرده بودیم... . هرچند فقط کافی است چند دقیقه ای آفتاب تیز قم مستقیم بر مغز پر سوالم بتابد تا سردرد وحشتناک میگرنی ام عود کند و بعد به خودم ناسزا بگویم که چرا از این شهر فرار نمی کنم؟ اما درست درهمان لحظه است که به یاد می آورم به هر کجای دنیا که بروم، قم با من است، در درون من، تکه ای از روح و گوشه ای از جان من است که اصلا و ابدا جدا شدنی و فراموش کردنی نیست. کوچه در کوچه قم دیار من است، هر چند که شهر ایل و تبار من نیست... 🌻کانال دست نوشته های یک روانشناس 👇 @dastneveshtehapsy