eitaa logo
دستنوشت عشق | رجبی ، ملکش | خوشنویسی
1.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
125 ویدیو
68 فایل
اگر سری بزنی شاید هم پیاله شویم🥀 ادمین👇🏼 @dejavu_nisay @dastneveshteshq470 کانال تلگرام https://t.me/dastneveshteshq 👇🏼 مینی آموزش عکاسی ادیت 📸 @noortasvirdastkhat 🪶🎼 موسیقیِ خطاطی 👇🏼 @MusicCalligraphy
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊️ غیر از حسین چاره‌ای نبود؛ غیر از خدا کاره‌ای نبود... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
٩ همهٔ اصحاب شهید شده بودند الوتر الموتور... تنهای تنها بود... ندای هل من ناصر ینصرنی را که سر داده بود، جوابی نشنیده بود... اینجا بود که علی اصغر طاقت نیاورد و به پدر لبيک گفت... گریه برای غریبی پدر برای یاری امام علی اصغر گریه کرد تا چگونه لبيک گفتن را به «من» نشان دهد لبیکی که هنوز صدای آن به گوش میرسد برای غریبی و تنهایی که هنوز ادامه دارد... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ سلام بر آن شیرخوارِ کوچـک ادامه... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
دستنوشت عشق | رجبی ، ملکش | خوشنویسی
#داستان_همین_شبها ٩ همهٔ اصحاب شهید شده بودند الوتر الموتور... تنهای تنها بود... ندای هل من ناصر
۱۰ 🥀 برای غریبی و تنهایی که هنوز ادامه دارد... الوتر الموتور... تنهای تنهاست... ندای هل من ناصر ینصرنی را که سر داده است: 💔 اگر شیعیان ما به اندازۀ یک لیوان آب تشنۀ ما بودند، ما ظهور می‌کردیم... هنوز جوابی نشنیده است... ادامه... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
١١ با مادر و برادر و عمّه هایت وداع نما صدای علی اکبر که به گوش پرده نشینان حرم رسید همگی به دور او حلقه ماتم زدند و به علی اکبر گفتند: إرحَم غُربَتَنا به غربت ما رحم کن عجله به جانب میدان نکن فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک ما فراق تو را طاقت نداریم ابی عبدالله فرمود: اهل بیت من، رهایش کنید فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله امام حسین (ع) بدست خود سلاح جنگ به قامت علی اکبر پوشانید و او را روانه میدان کرد. امام از شدّت غم گاهی می نشست و گاهی بر می خاست سر خود را به آسمان بلند کرد و گفت:‌ خدایا شاهد باش که علی را فدای امّت جدّم کردم زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود ارباً اربا دل بابای علی اکبر بود 💔 ادامه... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود ارباً اربا دل بابای علی اکبر بود 💔 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
🥀 حالا که روضهٔ عطش بالا گرفته، بگذار من هم فریاد بزنم: الهی من نیز تشنهٔ توام... ای محبوب من! 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
✨ نگاه او به همه یکسان هست اگر طلب، حقیقی باشه و علی اکبر باشی، به تو هم میگه: هَاتِ لِسانَکَ! زبانت را بیرون بیاور... ❤️ و حقیقت وصال، آن‌جاست که ارباً ارباً شوی... آنجاست که امام به سجده می‌افتد و تا قتلگاهت همان، طور سینای عشق پا برهنه می‌آید.... به‌شرط آنکه علی باشی... دانستی در هــوای عاشـــقی سیراب شدن به‌دست امام چگونه است؟! 🌱 تشنهٔ کام تو هستم یا اباعبدالله! 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
١٢ ✨مشک از آب خالی شد... شاید حضرت ابوالفضل ع بیشتر از شرمندگی و ناراحتی از اینکه آب به خیمه نرسید، در تحیر بود از کار مردم تعجب کرد که: من که برای بچه‌های حسین آب می‌بردم! چرا تیر تو مشک می‌زنید؟! ادامه... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
دستنوشت عشق | رجبی ، ملکش | خوشنویسی
#داستان_همین_شبها ١٢ ✨مشک از آب خالی شد... شاید حضرت ابوالفضل ع بیشتر از شرمندگی و ناراحتی از اینکه
١٣ ✨ شاید حضرت از این ناراحت بود که کوفیان با بستن راه آب، راه حیات خودشون رو قطع کردند! ✨ شاید اگر آب به خیمه می‌رسید لشکریانِ عمرسعد هم نجات پیدا می‌کردند! میگن وقتی در گودی قتلگاه امام حسین(ع) از شمر طلب آب کرد، نه برای تشنگی خودش، نه! برای نجات خودِ شمر، طلب آب کرد. امام دید شمر متوجه نیست که باید خواهش کنه و برای همین خودشون بجای شمر، این کار رو کردند و بظاهر فرمود: اگر می‌خواهی مرا بکشی، با جرعه‌ای آب سیرابم کن ✨ قمر بنی هاشم هم به همین خاطر با مَشک رفت سمت فرات... امام حسین بجای شمر، برای خودش بظاهر طلب آب کرد؛ حضرت ابوالفضل علیه‌السلام اینجا هم ادب کرد و برای فرزندان حسین تا قیامت، سقایت! اینقدر مهربان 💔 عشق ما را پی کاری به جهان آورده ادامه... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
🌱 سرمایه و دارایی من، این است که مانند ترک های پشت کوه، صاف و بی غل و غش به حضرت ابوالفضل ع ارادت و ایمان دارم. 🪶خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
💔 از عصــــر روز نهـــــم، دیگر دل در دل نداشت؛ چون امام به او فرموده بود: بِنَفسی اَنتَ...! قربانت شوم! ✨ می‌دانست که اگر دیر بجنبد، امام، خودش را فـــــدا می‌کند! ادامه... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
🌱 او با نگاهش هم مرا سیراب میکرد 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
🖤 ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است 🖤 این آخرین شبانهٔ آرام زینب است 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
🖤 یا حسین مظلوم 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
کل یوم عاشورا ❤️ کل ارض کربلا 🖤 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
🌿 وَفَدَيْنَٰهُ بِذِبحٍ عَظِيمٖ 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
اگر غریب بودی... بی یار شدی... دستت رو بستن... سیلی خوردی... شرمنده هم شدی... آروم بگو: امان از دل زینب... 🖤 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
١۵ در خیمهٔ نیم‌سوخته‌ای همه زن‌ها و بچه‌ها را جمع کردند؛ ولی دونفر از اطفال نبودند... ام‌کلثوم، نگاهی مضطرب به زینب انداخت و زینب با عجله بلند شد. هر دو بیرون دویدند و در جستجوی امانت‌های برادر این‌طرف و آن‌طرف صحرا می‌رفتند. کمی دورتر از خیمه‌ها، آنجا که خارهایش را حسین نچیده بود، پیدایشان کردند؛ ساکت و آرام؛ بی‌حرکت و خاموش... 🥀 هر دو، دست به گردن هم انداخته و در آغوش یکدیگر جان داده بودند. آنها را آرام برداشتند... ادامه... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq