eitaa logo
دستنوشت عشق | رجبی ، ملکش | خوشنویسی
2.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
141 ویدیو
69 فایل
اگر سری بزنی شاید هم پیاله شویم🥀 ادمین👇🏼 @dejavu_nisay @dastneveshteshq470 کانال تلگرام https://t.me/dastneveshteshq 👇🏼 مینی آموزش عکاسی ادیت 📸 @noortasvirdastkhat 🪶🎼 موسیقیِ خطاطی 👇🏼 @MusicCalligraphy
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من 🌱 ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
نگویید جا مانده‌ایم! کسی که ‎قلب و روحش رفته جامانده نیست! جامانده کسی است که عشق و شور و طلب زیارت ‎ به ذهنش هم نمی‌رسد و علاقه‌ای ندارد. اگر به هر دلیلی اشتیاق رفتن هست و شرایطش نیست، خیری بوده و ثواب نیت را برده‌اید. شاکر باشید و نگویید جامانده ایم. 🌿 هو معکم این ما کنتم 🌱 مرا امیدِ وِصالِ تو زنده می‌دارد آیت الله 🪶 خط 🎨 نقاشی ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
دستنوشت عشق | رجبی ، ملکش | خوشنویسی
#داستان_همین_شبها ٣٠ 🔆 اباعبدالله بود که اجابت کرد انسان خودش که میبینه، متوجه میشه اصلا خودش نبو
۳١ اگر خاری به پا رفته، اگر ناله‌ای بوده، نالۀ محبوبش بوده... 🍂 در طی مسیر، سرِ اباعبدالله ع همراه حضرت رقیه س بوده و نوحه‌هایی هم در این رابطه سروده‌اند اونجا که رقیه س درد دل میکنه با آقا اباعبدالله که: من پام اینطوری شد، و وقتی از قافله جا میموندم، با تازیانه منو می‌آوردند. 💔 تو کجا بودی بابا جان؟! تو کجا بودی وقتی که منو کتک میزدند و به زنجیر می‌بستند؟ ⚡️ جواب این شعر این بود: من کی از تو جدا بودم؟ من همیشه داشتم به تو نگاه میکردم! از بالای نی تو رو میدیدم! منزل به منزل من بودم؛ خار به پای من میرفت! من بودم تازیانه میخوردم! تو نبودی که... خودِ ابی عبدالله طی کرد این منازل رو و حضرت رقیه س، حسین شده بود و داشت حرکت میکرد 🔆 خودِ حسین بود که حرکت میکرد ... و رسید! ادامه... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ 🦋 دستــــنوشتـــــ༄عــــــشـق❥︎ 💠 @dastneveshteshq
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 ای باد صبا... برسون به حسین سلام منو سلام بر حسین ❤️ 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
🌱 تا شدم حلقه به گوش در میخانهٔ عشق هردم آید غمی از نو به مبارک بادم 🪶 خط خط نستعلیق ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
🌱 چون بهاران می‌رسد با ما خزانی می‌کند... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
دستنوشت عشق | رجبی ، ملکش | خوشنویسی
#داستان_همین_شبها ۳١ اگر خاری به پا رفته، اگر ناله‌ای بوده، نالۀ محبوبش بوده... 🍂 در طی مسیر، سر
٣٢ 🔆 رقیه، حسین شده بود و داشت حرکت میکرد خودِ حسین بود که حرکت می‌کرد! ... و رسید! اینقدر این تمنا زیاد شده بود و دست نکشید تا دشمن رو هم به زانو درآورد! ⚡ اینکه میفرمایند شیطان بندۀ شما می‌شود، اگر طالب باشد، اگر راه بپیمایید... این شیاطین بندۀ رقیه سلام‌الله‌علیها شدند! خاضعِ در برابر او شدند! با چی؟! با زاری، با ناله، با طلب با خواستن، با تمنا! 💔 ما از تو به غیر تو نداریم تمنا ادامه... 🪶 خط... ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ 🦋 دستــــنوشتـــــ༄عــــــشـق❥︎ 💠 @dastneveshteshq
دستنوشت عشق | رجبی ، ملکش | خوشنویسی
❤️‍🔥 پرسيدم: راه به #او چون است‌؟ گفت: بشارت باد تو را كه اگر نه #او تو را خريدار بودى، تو خريدار
🌼 سلام بر تو که حقیقتا دلتنگتم ♥️ عشق تو دارم در دل و جانم ماه تمامم ، جز تو نخواهم من هیچ شدم تا تمام خودم را به تو دادم 🥀 ای همۀ جان! از تو چه پنهان که خوشنام شدم تا نامت شود ورد زبانم قرارم بردی ای دار و ندارم! ای! چشم به راهم که شاید رسیدی تو به دادم! چگونه از جان نگذرد آن که میداند جان بهای دیدار است؟! مرتضی آوینی 🎼 موسیقی سعید شریعت 🎨 نقاشی ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
دستنوشت عشق | رجبی ، ملکش | خوشنویسی
#داستان_همین_شبها ٣٢ 🔆 رقیه، حسین شده بود و داشت حرکت میکرد خودِ حسین بود که حرکت می‌کرد! ... و رس
٣٣ 🥀 طبق رو آوردند... و اون حضرت به زیبایی اجابت کرد حضرت رقیه شاید فرموده باشند من غذا نخواستم! من کِی غذا میخواستم؟ من هیچوقت نخواستم! من توجهی به این چیزها نداشتم! 🥺💔 اون روپوش رو برداشت، دید همون چیزی که تمناش رو داشت، یافت! این جلوهٔ دیگری بود... این غیر اون سری بود که بالای نی بود و دستش نمی‌رسید و او رو در آغوش بگیره! اون خوب بود، زیبا بود، خواستنی بود، ولی دست به او نمی‌رسید! چه شده پدر جان؟ بابا جان! چه شده؟ از بالای نی پایین نمی‌آمدی در آغوش من! حالا از کنار اون نانجیب‌ها اومدی پیش من و اینطور به من نزدیک شدی؟! 🥺 اونجا دیگه از اون وصل‌ی که اتفاق افتاده بود، سخنانی رو گفت و دیگه جایی نداشت... ✨ طلبش اونقدر شدت داشت که دیگه این بدن قابلیت این رو نداشت که محقق بشه و از این قالب خارج شد! نه تنها از قالب تن، بلکه اون روح و علی الارواح التي حلت بفنائک اون روحش هم در حضرت گم شد! قدسیان ناله برآرند که جانم زینب نام زینب تا که بردم، صبر زیر گریه زد ادامه... 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ 🦋 دستــــنوشتـــــ༄عــــــشـق❥︎ 💠 @dastneveshteshq
🌱 گفت مشق نام لیلی میکنم خاطر خود را تسلّی میکنم 🪶 خط ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ دست نوشت عشق 💠 @dastneveshteshq
دستنوشت عشق | رجبی ، ملکش | خوشنویسی
#داستان_همین_شبها ٣٣ 🥀 طبق رو آوردند... و اون حضرت به زیبایی اجابت کرد حضرت رقیه شاید فرموده باشند
٣۴ من چطور رقیه رو فراموش کنم؟ همین امشب، چطور میتونم به ابی‌عبدالله برسم؟ مرتب خطورات میاد، چیزهایی میاد، رفیقی، کسی، حرف غیرضروری داره، کار غیرضروری پیش میاد میخوام همراه رقیه باشم یا میخوام خداحافظی کنم؟ یکی رو باید انتخاب کنم اگر میخوام همراهِ حضرت باشم، من اصلا نمیشنوم! کاری به اینها ندارم! غیرضروری پیش اومد، من اصلا نمی‌بینم! من داغدارم! 💔 شب برم بخوابم؟! من مگه می‌تونم بخوابم؟! گاهی اوقات آدم به خودش زور میکنه: نخواب! بیدار باش! بیدار بودن سحر خوبه! دستورِ! 🥀 گاهی اوقات، شعله‌ای تو دلش هست که میخواد بخوابه، خوابش نمی‌بره! چکار کنه؟ اصلا نمیتونه بسمت خواب بره؛ بیدارِ شب‌ها! این میشه طلب، این میشه خواهش، این میشه تمنا! سرِ درس میره، سر کار میره یا تو خونه، متوجه نیست، انگار همه می‌فهمند این حالش یه جور دیگه‌ایِ! من باید اینجور داغدار باشم تا برسم به پای رقیه سلام الله علیها من باید برسم والا او رفته! و ان‌شاءالله خواهیم رسید! و این تمثلاتی که هست، و اون راهِ پیاده‌روی برامون باز شده برای همین؛ که بیشتر احساس همراهی کنیم اینها تازیانه هست من هر روز باید تازیانه بخورم! اصلا تازیانه نخورم زیبا نیست! لذتم در اینه که تازیانه بخورم! تازاینهٔ من چی هست؟ غذای اضافه ای رو نخورم، حرف اضافه‌ای رو نزنم! این شلاقی هست به من؛ خاری هست به پای من. این خارها رو تحمل کن، این تازیانه رو بخور، اشکال نداره؛ در راه محبوب، انسان باید کتک بخوره! حضرت زهرا سلام الله علیها منتظرند این کودکی که شبیه حضرت شده بود در اون خواهش و تمنای خودش، منتظر ما هستند حضرت زهرا س خیلی زیبا ظهور داد، که هرچی لگد زدند به این در، میخ به پهلو رفته، حضرت از هوش رفته، - یه آدم عادی نمیتونه تحمل کنه- ولی ول نمیکنه! علی او رو بلند میکنه... عشق علی، شور علی، تمنای علی، نمیگذاره و او رو بهوش میاره کاری نداره حالا پهلویم شکسته، بدنم مجروحِ، میاد و خودش رو ميرسونه، دست دراز میکنه و کمربند علی رو میگیره و میگه نمیگذارم و میگه من باید به علی خودم برسم! اگر می‌خواهیم فاطمی باشیم، دستمون رو جدا نکنیم 🍂 مگر اینکه اجل برسه و دستمون رو کوتاه کنه... 👈🏼 خاموش مکن آتش افروخته‌ام را ۱۴۰۲ ✾•┈┈••✦••┈┈•✾ 🦋 دستــــنوشتـــــ༄عــــــشـق❥︎ 💠 @dastneveshteshq