eitaa logo
دعوت به نماز🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
587 ویدیو
181 فایل
بسم الله النور مطالب کانال: 🔰 شنبه: دعوت به نماز 🔰 ۱شنبه: نماز در دوره اول رشد 🔰 ۲شنبه: نماز در دوره دوم رشد 🔰 ۳شنبه: نماز در دوره سوم رشد 🔰 ۴شنبه: موانع نماز 🔰 ۵شنبه: اسرار نماز 🔰 جمعه: راهکارهای جذب به مسجد شناسه ارتباط: @namaznor
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
توسل به حضرت مادر 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 @davat_namaz
12.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*نماهنگ صدات می زنم مادر ...* ضبط و تولید شده در تیم رسانه دبستان اندیشه صفا ایام فاطمیه ۱۳۹۸ @andishesafa_ir
19.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ تسبیحات حضرت فاطمه سلام الله علیها @davat_namaz
جریانی که حدود شصت سال پیش اتفاق افتاده است: پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست: (در بزم غم حسین مرا یاد کنید) بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده؟؟ روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست!!! وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد: در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند. از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد، من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت: حسین آقا قربان اسمت، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد. من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟ من طلبی از حاجی ندارم!! بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد. گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته. آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم. وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد: آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند، من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است. حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم!! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!! وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده، همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده، و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده. و یک حسینی حسینی راستین بوده است ..... اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا والاخره. صلی الله علی الباکین علی الحسین ع. @davat_namaz
#تمثیل بطری وقتی پراست و میخواهی خالی اش کنی، خمش می کنی، دل آدم هم همینطور است. گاهی وقتها پر میشود از غم، از غصه قرآن میگوید: *هرگاه دلت پرشد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت و کُن مِنَ الساجدین.* سجده کن، ذکر خدا بگو. این موجب میشود تو خالی شوی، تخلیه شوی، سبک شوی. این نسخه ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده: وَلَقَد نَعلم؛ ما قطعا میدانیم اطلاع داریم دلت میگیرد. فَسَبّح بحمدِ رَبّک و کُن مِنَ السّاجدین.... *سر به سجده بگذار و خدا را تسبیح کن... * @davat_namaz
🤗 *شستن انگشتان دست در حین وضو:* بچه ها معمولا کف و انگشتان دست را هنگام شستن دستها، نمی شویند. برای آموزش آن می توان به صورت نمایشی جلوی آنها وضو گرفت و در حین آن، صداهایی را از خود در بیاوریم مثل صدای شیرآب، بستن آب و غیره... و وقتی به شستن کف دستها رسیدیم، با دستی که آب میریزیم، کف دست دیگر را سفت میگیریم و می گوییم: "عه، ول کن، ول کن، ول کن" و هر بار که آب را از بالا می ریزیم و به کف دست می رسیم این جمله را تکرار می کنیم. 💦 💦 💦 💦 @davat_namaz
*آموزش حد آب ریختن از 4 انگشت بالاتر از آرنج:* مربی 4 انگشت خود را بالای آرنج بچه ها قرار می دهد و با خودکار روی بازوی دانش آموزان یک دستبند گل گلی می کشد و به آنها می گوید از این دستبند به پایین آب بریزید. 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 @davat_namaz
دختر حضرت امام تعریف می کند: عمل جراحي انجام شد و خطر عمل تا آن موقع مهار شده بود ، همه از نهايت توانايي خود استفاده کرده بودند . شوق و خوشحال از گذشتن اين مرحله در سيماي همه جاري بود ، امّا بلافاصله پس از بهوش آمدن با وجود ضعف شديد عارض شده ، وقت نماز را سؤال کرد و اشاره کرد که يکي از آقايان امامه اش را ببندد و محاسن ايشان را شانه بزند ؛ همه مبهوت بوديم ، خدايا اين بنده عاشقي است ، چقدر در حضور خداوند ادب را مراعات مي کند . در بيمارستان ، ايّام بستري در هر فرصت که براي غذا دادن به ايشان مي رفتيم توصيه هاي اخلاقي را فراموش نمي کرد . چندين بار به من و همشيره ها مي فرمود : *راه آخرت سخت است ، گناه نکنيد ، ترک گناه آسان تر از عذاب خداست ، و مي فرمود : نماز را حتي اگر در پياده رو خيابان باشي اوّل وقت بخوان .* حضرت امام خميني (ره) درباره نماز مي فرمود : *در اسلام از نماز هيچ فريضه اي بالاتر نيست .* @davat_namaz
🖌 👤آیت الله حائری شیرازی ره 🔸ضرورت جشن های خانگی برای دهه فجر 🔸 بهترین جشن ها آن جشنی است که مردم در خانه های خودشان می گیرند. ، مردمی ترین نوع جشن است. مثلاً شما یک گوشه دیواری را به بچه هایتان بدهید، بگویید این جا را به عنوان جشن دهه فجر برایمان تزئین کن. بعد هم یک پول جزئی به آن ها بدهید برای این کار. جشن را به زندگی بچه ها بیاورید. مثلاً ای به خانه بیاورید. بعد بچه ها می پرسند که علت این هدیه چیست؟ شما پاسخ بدهید که این به خاطر ورود امام و پیروزی انقلاب است که برای شما هدیه خریده ام. به مناسبت دهه جشن، این مبلغ را به شما هدیه می دهم. قومی که در عالم، جشنشان مردمی است، قوم است. علتش این است که جشنشان را خدا آورده در خانه شان. جشن خروجشان از مصر را خداوند با یک ابتکاری وارد زندگیشان کرده. به موسی (علیه السلام) گفته: «به بنی اسرائیل بگو در هیچ یک از خانه هایشان در چنین روزی خمیر مایه ترش به نان نزنند. خمیر را بلافاصله به تنور بزنند تا درست شود. بچه ها از مزه نان سوال کنند که چرا این نان این مزه را می دهد؟ بعد پدر به پسر و مادر به دختر توضیح بدهد که ما آن سالی که می خواستیم از مصر خارج شویم فرصت نداشتیم صبر کنیم تا خمیر ور بیاید. بلافاصله نان را خمیر کردیم و به تنور زدیم و همراه بردیم. امروز را به یاد آن روز نان اینطوری می خوریم. با این روش، جشن یهود آمد در خانه ها.
آموزش : مربی اسم چند نوع مواد غذایی روی مقوا یا توپهای کوچک نوشته و نام چند نوع غذا را بر روی ظرفهایی می نویسد و از بچه ها می خواهد نام مواد مخصوص هر غذا را داخل ظرف مرتبط با آن بیندازند. سپس مربی در مورد احکام به دانش آموزان توضیح می دهد: "بچه ها می دانید احکام مثل غذا درست کردن می ماند؟ آیا شما می توانید هرچی دلتان خواست در هر غذایی با هر مقدار بریزید؟ ✨ *احکام هم قواعد و دستوراتی است که از جانب تهیه کننده آن تعیین شده است و برای اینکه دقیقا همان چیزی بشود که امر کننده به آن خواسته است، باید همان را دقیق انجام داد.* @davat_namaz
🌱 یه روز بهاری بود، عصر پنج‌شنبه، هوا عالی و جون می‌داد برای پیاده روی به اتفاق دوستام به سمت حرم امام‌زاده حسین یزد راه افتادیم. از خوابگاه تا حرم نیم‌ساعتی پیاده راه بود در راه که می‌رفتیم اذون مغرب رو گفتن. ما همون موقع به یه مسجد کوچیک رسیده بودیم. من به دوستام گفتم: تا حرم که خیلی مونده، بیاین نماز جماعت رو توی این مسجد بخونیم و بعد به زیارت حرم بریم. وضو هم که داریم. وارد مسجد شدیم، مسجد باصفا و کوچیک بود و تو قسمت خانم‌ها کسی نبود. جلو رفتیم و صف گرفتیم، یه پنج، شش‌تایی بودیم. کمی بعد از تمام شدن اذون، صدای تکبیر یک مرد از پشت پرده به گوش رسید. ما هم بلند شدیم و نماز مغرب رو به ایشون اقتدا کردیم. ساکت و منتظر موندیم تا الله اکبر بعدی رو بشنویم که به رکوع بریم. خیلی انتظار کشیدیم تا صدایی بشنویم اما بازم سکوت. خیلی طول کشیده بود. بالاخره یکی از دوستام به رکوع رفت، ما هم فکر کردیم حتما چیزی شنیده، رکوع رفتیم و ذکر گفتیم و بازم صبر و صبر و صبر. نمی‌شد کاری کنیم. نه دیگه می‌تونستیم نمازمون رو فردا بخونیم، نه صدای نماز جماعت به گوش می‌رسید. آخه نمی‌تونستیم که خودمون رو گول بزنیم یکی از دوستام صبرش سر اومد، از رکوع بلند شد و قدش رو بالا کشیده و با دستش کمی پرده رو پایین گرفت، حالا می‌تونست قسمت آقایون رو ببینه. کنجکاوانه نگاه می‌کرد ناگهان بی‌اراده زیر خنده زد. 😬 همه با تعجب نگاش می‌کردیم با هم برخاستیم و اون طرف رو نگاه کردیم. دیدیم یه آقایی تنها نشسته و داره سلام آنر نمازش رو میگه. تازه فهمیدیم که از نماز جماعت خبری نبوده و اونم داشته نمازش رو فردا می‌خونده، فقط تکبیر اوّل نمازش رو بلند گفته بود. و ما هم فکر کرده بودیم که حالا کلی آقایون اون طرف پرده صف کشیدن و دارن نمازشون رو به جماعت می‌خونن! بعد از این که نمازمون رو شکسته بودیم، استغفار کردیم و از خدای متعال طلب بخشش نمودیم. نمازمون رو خوندیم و بعدش به طرف حرم امام‌زاده راه افتادیم. 😇 برامون درس عبرت شد که دیگه ندونسته هیچ کاری رو نکنیم حتی نماز خوندن! من هیچ‌وقت خاطره‌ی اون نماز جماعت رو از یاد نمی‌برم، هرچند که نماز جماعتی در کار نبود... @davat_namaz
در مدرسه بچه‏ها از نماز حرف مي‏زدند. دعا بلد بودم؛ اما هيچ‏وقت نماز نخوانده بودم و نمي‏دانستم چه ‏طور بايد آن را به‏ جا بياورم. در خانه ي ما کسي اهل نماز نبود. پدرم و مادرم آن قدر گرفتار بودند که گاهي فراموش مي‏ کردند به امور من رسيدگي کنند و گاه مي ‏شد که من مدت‏ها در خانه تنها مي‏ ماندم، تا اين‏که عزيزخانم به خانه ي ما آمد. عزيزخانم پرستار بود و در اصل آمده بود که در نبود پدر و مادرم از من مواظبت کند. روز جمعه بود که به خانه ي ما آمد. چهره ‏اش فوق‏ العاده مهربان بود. ظهر هنگام چادر سفيد و زيبايي سرش کرد و سجاده ي مخملي سرمه ‏اي رنگي را پهن کرد که رويش يک مهر زيبا بود با عکس برجسته ي يک مسجد، نه، انگار يک بارگاه. واي! چه تسبيح زيبايي داشت، مثل طلا مي‏ درخشيد. وقتي به نماز ايستاد ياد بچه‏هاي کلاس افتادم. مدتي مات به عزيزخانم نگاه کردم. وقتي نمازش تمام شد و ديد که چگونه با اشتياق نگاهش مي‏کنم، به رويم لبخند زد. با خوشحالي گفتم:«عزيزخانم به من هم نماز را ياد مي‏دهي؟» و او خوشحال‏تر از من سرش را به علامت مثبت تکان داد. از آن روز به بعد عزيزخانم، کارش را شروع کرد. خوشحال بودم و پيش بچه‏ هاي مدرسه به خودم مي‏ باليدم که من هم دارم نماز ياد مي ‏گيرم. عزيزخانم جايگاه ويژه‏ اي در قلبم پيدا کرد. با آمدنش زندگي‏ ام تغيير کرد و از اين رو به آن رو شد. روزها همين‏طور از پي هم مي‏ گذشتند تا اين‏که... روزي از مدرسه به خانه آمدم؛ ولي خبري از عزيزخانم نبود. از مادرم پرسيدم که کجاست. با اخم از من خواست که ديگر هيچ‏وقت سراغ او را نگيرم. اشک در چشمانم حلقه بسته بود. منتظر يک تلنگر بودم که با صداي بلند گريه کنم. نمي‏دانستم چه کنم. من عزيزخانم را دوست داشتم و تازه، آموزش سلام نماز هم مانده بود. در يک شرايط نامساعد تصميم گرفتم نماز بخوانم. بلافاصله وضو گرفتم و به نماز ايستادم. بعد از نماز عجيب احساس آرامش مي ‏کردم. در آخر نماز نمي‏ دانستم چه بگويم، آرام به طرف راست و بعد به چپ نگاه کردم و گفتم: «سلام». فقط همين. بعد گريه‏ ام گرفت و از خداوند خواستم عزيزخانم را به من برگرداند. 😘 يک هفته بعد وقتي از مدرسه برگشتم عزيزخانم در را به رويم باز کرد. آه چه‏ قدر خوشحال شدم. او مي‏گفت فقط به خاطر تو برگشته‏ ام... @davat_namaz
هر آن کس با نماز است همیشه سرفراز است نماز آرد سعادت دهد جان را طراوت به هر جا و به هر کار خدا را در نظر دار مشو ای طفل عاقل ز حق یک لحظه غافل نماز اساس دین است نماز ستون دین است 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 @davat_namaz
✨ نماز از بالاترین نعمت های خداوند است و شکر آن بر همه واجب است. نمازگزاری که دیگران را به نماز دعوت نمی کند، نه تنها حق این موهبت را ادا نکرده، بلکه وظیفه خود را نسبت به خانواده و اطرافیان انجام نداده است مانند حضرت ابراهیم علیه السلام که در سوره مریم می فرماید: * "وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا". * ایشان خاندان خویش را به نماز و زکات امر می کرد و پروردگارش از او خشنود بود. ما نیز اگر می خواهیم رضایت خدا بدست آوریم، باید نماز را در خانواده خود احیا نماییم. از سویی بهترین بستر برای دعوت به نماز و انس دادن دیگران با آن، خانواده است بویژه اگر برای آن یک برنامه چند ساله در نظر گرفته شود. *بنابراین مجهز کردن والدین به معارف و مهارتهای دعوت فرزندان به نماز بسیار مهم می باشد.* @davat_namaz
آيت الله مجتهدی تهرانی؛ ✳️⇦•من علمای بسياری را درک كردم ، و اگر بخواهم در يک كلام نصيحت تمام بزرگان را بگويم می گويم : 💠اگر دنيا و آخرت می خواهيد ، 💠اگر رزق و روزی می خواهيد 💠و در يک كلام *اگر همه چيز می خواهيد، نماز اول وقت بخوانید.* @Arefaneh
*👆کتاب شیوه های دعوت به نماز استاد قرائتی* @davat_namaz
یکتا گُهر بحر رسالت زهراست محبوبه حق، ظرف ولایت زهراست همتای علی، نور دو چشم احمد سرچشمه دریای امامت زهراست میلاد حضرت فاطمه(س) و روز مادر پیشاپبش مبارک باد . 🌺 🌺🌺 دوستان و همراهان گرامی 🙏🙏 الهی زندگیهایتان پر از بهانه های شاد بودن 🌹🌼🌻 🌸🌸 دوستان عزیز با توجه به فرارسیدن میلاد با سعادت حضرت زهرا و روز مادر باز هم در کنارتان هستیم و پذیرای انواع سفارشات شما هستیم . لطفا برای سفارش روز مادر زودتر سفارشاتتون را قطعی بفرمایید . با توجه به ایام جشن و تراکم کاری اولویت با دوستانی هست که زودتر سفارششون را قطعی کردند . .🌺🌺🌺 جهت سفارش با شماره ی ۰۹۱۹۲۶۸۴۷۱۸ تماس بگیرید . لینک کانال ما در تلگرام : کلبه ی کیک وشیرینی خانگی خورشید @simacake لینک کانال در سروش کلبه ی کیک و شیرینی خانگی خورشید sapp.ir/sima.sh لینک کانال ما در ایتا @simacake
*در مورد نمازتان اهمال و سستی نکنید* 🕌 امام همیشه می فرمودند در مورد نمازتان اهمال و سستی نکنید. به ما می گفتند *همین که شما می گویید اول این کار را بکنم بعد نماز بخوانم این خلاف است، نگویید این حرف را؛ به نمازتان اهمیت دهید، اول نماز...* @davat_namaz
✅ *فردا همه می‌آییم...* 🔰 *نخستین گردهمایی خانواده بزرگ مجمع مدارس دانشجویی قرآن و عترت علیهم السلام دانشگاه تهران* 🔸 *در روز ۲۲ بهمن ماه، سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی* 🔹 با حضور همه مدارس و کارگروه های تخصصی مجمع مدارس 📍آدرس: خیابان انقلاب اسلامی، تقاطع خیابان ۱۲ فروردین ▫️ *منتظر حضور گرم شما هستیم* #اطلاعیه #مجمع_مدارس #۲۲_بهمن 🕋 *مجمع مدارس دانشجویی قرآن و عترت(ع) دانشگاه تهران* 🔻 ما را در رسانه ها دنبال کنید: * [سایت](www.QuranEtratSchool.ir) | [بله](ble.im/quranetratschool) | [سروش](sapp.ir/quranetratschool) | [آپارات](aparat.com/quranetratschool) | [اینستاگرام](instagram.com/quranetratschool) * @qURANeTRATsCHOOL
14.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رایحه انقلاب 🔻رهبر انقلاب: مفاهیم انقلاب و مفاهیم اسلام، مثل عطر گلهای بهاری است؛ هیچ کسی نمیتواند جلوی آن را بگیرد؛ پخش میشود، همه‌جا میرود؛ نسیم روح‌افزا و روان‌بخشی است که همه‌جا را به خودی خود میگیرد. ۱۳۹۳/۰۹/۰۶ #۲۲بهمن ☑️ @Khamenei_ir
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 *درسهایی از نماز نوجوانم* میگویند نوجوان نان خالی هم که بخورد چنان ملچ ملوچی میکند که انگار چلو کباب میخورد و آب دهان آدم را راه می اندازد . این صحنه را که ببینی و مادر هم که باشی انگار تمام لذت خوردن نوجوانت توی وجودت میریزد و با شعف رو به او میگویی؛الهی مادرت فدای تو... نوش جانت. گوشت شود به تنت. گاهی نماز نوجوان میشود مثل خوردن نان خشک خالی ... لقمه ای که شاید هیچ وقت بزرگترها رغبت به آن نکنند اما نوجوان که گاز به آن میزند آب دهان آدم راه می افتد و نمازشان میشود درس خوب خوردن و خوب شکر کردن نعمات الهی... نماز نوجوان درسهایی عجیب و بزرگی دارد درسهایی برای زندگی مثلا وقتی فرزندت تکلیف میشود قدرت برنامه ریزی عجیبی در او شکوفا میشود .مانده ام در قدرت برنامه ریزی شان که مو لای درز آن نمیرود .طوری برنامه میریزند که دقیقا شش دقیقه مانده به غروب آفتاب در کمال آرامش از جایش بلند می شود به قصد نماز. دو دقیقه اش برای دست به آب و وضو و چهار دقیقه هم برای هشت رکعت نماز ظهر و عصر و چنان دقیق عمل میکند که با سلام آخر نمازش آفتاب از پهنه آسمان ناپدید میشود .البته این برنامه ریزی برای نماز مغرب و عشا دقیق تر است و با احتساب هر رکعت سی ثانیه، از پنج دقیقه و نیم قبل از نیمه شب شرعی شروع شده و با سلام آخر نماز عشا وارد نیمه شب شرعی میشود و حتی همه غر زدن و امر و نهی کردن وحرص و جوش خوردن مادر هم هیچ اثری در جلو انداختن یا عقب انداختن این زمان ندارد. و از همه اینها جالبتر حرکت پر از آرامشی است که نوجوان خانه من بعد از نماز دارد و در حالی که سعی میکنی عصبانیت خودت را قایم کنی و را با یک آرامش مصنوعی بعد از نماز به او «قبول باشد بگویی» و امر کنی که بلند شو مسواک بزن و بخواب، نماز صبح خواب نمونیم ،او بعد از نماز بدون اینکه حالت نماز را به هم بزند صورتش را به آدم میکند و با لبخند ملیحی میگوید حیفه مامان وضو دارم رو به قبله ام فردا هم که امتحان دارم ،پس چند رکعت نماز شب بخوانم...این را میگوید قامت نمازش را میبندد. و حرص خوردن آدم را توام میکند با حس پنهان رضایت مادرانه .قد و بالای کوتاهش دیدنی است وقتی که تمام آرامشی که در نماز ادا نداشته است میریزد درون نماز مستحبی اش .آن هم با همه مستحباتش . سیصد تا العفو و هفتاد تا استغفرالله و حتی فکر کردن به تک تک آدمهایی که باید از میان انبوه آشنایانش انتخاب کند و در لیست چهل تا مومن بگذارد ... و چهره مادر ها در این لحظه دیدنی تر است وقتی که قربان صدقه چلو کباب خوردن نوجوانشان میروند و آرزو میکنند که گوشت شود به تنشان و انرژی شود در مسیرشان. @davat_namaz
❗️شباهت عجیب! 🔆 خیلی ها جمع شده بودند تا از حضور ایشان استفاده کنند. پیامبر هم در مسجد نشسته بودند و یاران، اطراف ایشان حلقه زده بودند و به گفت و گو با ایشان مشغول بودند. 🌀 پس از مدتی نشستن، پیامبر یک پای خود را برای رفع خستگی دراز میکنند. اصحاب منتظر ادامه گفت و گو هستند که با سوالی از طرف پیامبر رو به رو می‌شوند. ❓پیامبر اکرم از حضار می‌پرسند: به نظر شما این پای من شبیه چیست؟ حاضران در مجلس هر کدام چیزی می‌گویند و هر یک پا را به چیزی تشبیه می‌کنند. یکی میگوید شبیه ستون‌های آسمان است، دیگری میگوید شبیه پایه‌های خلقت است و هر کس تشبیهی که به ذهنش می‌رسد را بیان می‌کند و سعی میکنند پاسخی حکیمانه بدهند... 😊 چون خستگی، از پای آن حضرت رفع شد، لبخندی زدند و پای خود را جمع کردند، سپس اشاره به آن یکی پایشان کرده و فرمودند: این پا، شبیه این پای دیگر من است! @davat_namaz