#امام_هادی
بر لکنت زبان من آقا امان دهید.
یا لطف کرده و به بیانم توان دهید.
تا مدح یک فضیلتتان را بیان کنم.
قدر تمام عمر جهانم زمان دهید.
کار از کمیت لنگ غزل هم گذشته است.
الفاظ قاصرند به الفاظ جان دهید.
تا حق مطلب از سر ایمان ادا کنم.
ابن سکیت نطق مرا در فشان دهید.
بر ذوق کور من تب دریای ملتهب.
سقفی بلند تر، ز خود آسمان دهید.
از وحی در ثنای تو باید مدد گرفت.
پس کوی جبرئیل امین را نشان دهید.
تا دعبل و کمیت و فرزدق شوم به پات.
شب تا سحر غزل بسرایم، غزل برات.
بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز.
بالاتر از مسیح عدم را به هم بریز.
شعری بخوان که وقت هدایت گری شده.
ارکان کفر و ظلم و ستم را به هم بریز.
آقا اگر بناست دمی بی تو سر کنم.
تقدیر من به لوح و قلم را به هم بریز.
اصلا به دست های کریمت گل مرا.
از نو سرشته، آب و گلم را به هم بریز.
بر سائل درت نظری کن ز روی لطف.
کل معادلات کرم را به هم بریز.
آقای مهربان دلم با تبسمی.
دریای پر تلاطم غم را به هم بریز.
آرامش دلم دو جهان در پناه توست.
کارم همیشه گیر نفوذ نگاه توست.
انداخت گر چه کینه ی دشمن به زحمتت.
یک ذره کم نشد به خدا از شرافتت.
گردیده بارها متوکل ذلیل تو.
بوده رفیع سایه ی دیوار عزتت.
صد آسمان فرشته به شمشیر آخته.
دارند چشم در پی فرمان حضرتت.
راضی نشد دلت رسد آسیب بر عدوت.
جوش و خروش داشت ز بس دیگ رحمتت.
آورده دائما سر تعظیم را فرود.
دنیای علم عالمیان پای حکمتت.
اسلام رفت تا به دل قاره ی سیاه.
از برکت درایت بسیار و همتت.
نورت گرفته کشور دلها به جلوه ای.
از بس شبیه حضرت زهرا به جلوه ای.
از کفر محض با دمت ایمان درست کن.
از زنگی سیاه مسلمان درست کن.
در پای درس و بحث سراسر هدایتت.
از وحشیان حقیقت انسان درست کن.
از راز قلب مرد مسافر خبر بده.
از او کسی شبیه به سلمان درست کن.
ای حسرت بهشت خدا خاک پای تو.
از دوزخ خرابه گلستان درست کن.
یک خنده ی ملیح به لبهای خود نشان.
قبله برای یوسف کنعان درست کن.
با سطری از معارف والای حضرتت.
راهی برای بینش قرآن درست کن.
در وصف خوبی تو هزاران حکایت است.
عشقت همان میان بر راه هدایت است.
چون نوکری که خو کرده بر امیر خود.
من را نما به نیمه نگاهی اسیر خود.
تا جای دیگری نروم از درت، مرا.
بر خانه ات الی الابدی کن فقیر خود.
در باب معرفت تو مرا پای جامعه.
بخشیده ای بصیرت و کردی بصیر خود.
دست مرا بگیر و ببر تا غدیر خم.
با سطری از زیارت اهل غدیر خود.
اهل گناه بودم و با مهربانی ات.
وا کرده ای تو پای مرا در مسیر خود.
از سختی زمان گله ای نیست، شکر حق.
خواندی مرا به خنده به مهمان پذیر خود.
دل بسته ی کلامکم النورتان منم.
در باب عشق وصله ی ناجورتان منم.
دنیاست عبد خانه ی عبدالعظیم تو.
محتاج دست های همیشه کریم تو.
با اهدنا الصراط تو اهل هدایتم.
با نور توست راه دلم مستقیم تو.
این حس همیشه بوده به همراه من که هست.
مشمول من عنایت و لطف قدیم تو
در کاظمین، مدینه و قم، مشهد و نجف.
شد تازه پای جامعه روح از نسیم تو.
با جامعه، زیارت هر یک از اهل بیت.
دارم سلام بر تو و قلب سلیم تو.
حال و هوای گنبد سلطان که جای خود.
دارد هوای گنبد تو یا کریم تو.
نزدیک شد محرم شاه شهید دین.
امضا بزن حواله ی دل را یک اربعین.
رسول رشیدی راد
@deabel
#امام_هادی
اَلمِنّهُ لله که نامت شده هادی
منّت به محبانِ خود از جود نهادی
حقا که گل فاطمه، فرزند جوادی
این است نشاط و شعف و برکت و شادی
سکان هدایت به کفِ هر که خدا داد
از روز ازل قرعه بنام علی افتاد
ما گم شده بودیم، تو رخسار نمودی
دل را به نگاهی ز همان غمزه ربودی
ما را به ره عشق گرفتار نمودی
آغوش به احبابِ خود از مهر گشودی
با فطرتِ مومن به تو دادیم سلامی
والله امامی تو، امامی تو، امامی
کِی از رخ ماه تو به خورشید رسیدیم
از پرتو مهر تو به توحید رسیدیم
در نور ولای تو به تمجید رسیدیم
با مدح تو بر نابترین عید رسیدیم
یعنی تو هدایتگر دلها به غدیری
فرزند امیری و به میخانه امیری
ای منطق تو شرح معمّایی حیدر
تفسیرگرِ خطبه ی غرّای پیمبر
هم خیر کثیری تو و هم معنی کوثر
هم خُمّی و هم باده ای و هم مِی و ساغر
ما مِی زده ی خُمّ غدیریم ز هادی
هنگام سحر باده بگیریم ز هادی
ناب است عجب از تو احادیث و روایات
تاویلِ حکیمانه ی هر سوره و آیات
رفتار تو گفتار تو در باب زیارات
این است که ما بر تو نمائیم مباهات
با جامعه ی تو بشِناسیم علی را
با متن غدیریّه سپاسیم علی را
ای معرفت از علمِ تو سرریز علی جان
دریای معارف ز تو لبریز علی جان
گوشِ دلِ ما بر سخنت تیز علی جان
لحنِ تو خوش آهنگ و دلاویز علی جان
آهنگ نماز تو برَد هوش ز سرها
بس راز و نیاز تو برَد هوش ز سرها
ای سوز و گداز تو پر از نغمه ی معراج
آگاه تو هستی ز سراپرده ی معراج
هم آگهی از خنده و هم گریه ی معراج
زیباست که ما را بدهی هدیه ی معراج
آن هدیه،،، به آوای جلی حیدر کرار
دلدار علی، یار علی، حیدر کرار
هر جا که به معراج شده منزل احمد
دیده ست جلوتر ز خودش جلوه ی سرمد
دیده ست علی را همه جا هست موید
یعنی که علی هست جلودار محمد
آری بخدا مقصد و مقصود علی بود
روزیکه نبود آیتی از بود علی بود
این است تجلیِ هدایت به دو عالم
هادیست که بر ما بدمَد روح دمادم
با نام علی جلوه کند آن شهِ اعظم
این است وفا و کرم و جودِ مسلم
آرامِ دلِ فاطمه، آرامِ دلِ ماست
ایام به یُمنَش همه بر کامِ دلِ ماست
ما شیعه ی اِثنی عشرِ آل رسولیم
فرمانبرِ فرماندهیِ امرِ بتولیم
با لطفِ چنین مادری از لطف قبولیم
تا خون به رگِ ماست، سرِ عهد و اصولیم
مائیم هدایت شده ی منبر هادی
شیعه شده ی دستِ هدایتگر هادی
تا پای چنین منبر پر فیض گدائیم
هم نوکر آل علی و عبد خدائیم
هم زائر با معرفت کرب و بلائیم
آری بخدا خونجگرِ خون خدائیم
خونی که به گودال از آن حنجره میریخت
خونیست که از چشمِ حرم یکسره میریخت
ایکاش که زینب تهِ گودال نمیدید
جسم پسر فاطمه پامال نمیدید
بر کشتنِ او اینهمه اقبال نمیدید
او را ز رمق رفته و بی حال نمیدید
ایکاش نمیدید سری بر سرِ نیزه
خواهر چه کند ناله ی خود در برِ نیزه
محمود ژولیده
@deabel
#امام_هادی
دهمین چشمه ی جوشنده ی این آبادی
آیه ی نور علی نور، حدیث شادی
چارمین نام علی، صبر و وقار علوی
خلق و خوی رضوی، معرفت سجادی
هرکه گمراه شد از عشق، "فلا هادی له"
هرکه دنبال شما بود، "و انت الهادی"
کی شود مژده ی قدقامت فرزند تو را
جبرئیل آرد و آید به مبارکبادی
ای که باران به اشارات شما می بارد
تشنه لب چشم به راهند هزاران وادی
مهدی جهاندار
@deabel
#امام_هادی
آمده تا سخن از چشم خود آغاز کند
دهمین پنجره را سمت خدا باز کند
تا که یک پرده ، خدا را به من ابراز کند-
جگر شیر بیارید که اعجاز کند
دهمین مرتبه امروز، قیامت آمد
علی آخر دنیای امامت آمد
رد پایش همه جا قبله نما می سازد
خطی از جامعه اش جامعه را می سازد
خادم خانه اش از خاک، طلا می سازد
کرمش نیز به شدت به گدا می سازد
بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است
نوه ی ارشد آقای خراسان شده است
گوشه ی صحن عجب حال و هوایی دارم
برسرم سایه ی ایوان طلایی دارم
ازسر سفره ی او نان و نوایی دارم
سامراییم و عادت به گدایی دارم
سامرا ، کرب و بلایی به نظر می آید
این دو شش گوشه به دنیا چقدر می آید
مجید تال
@deabel
#امام_هادی
دلم گرفته که مرغ هوایتان باشم
هوایی نفس ربنایتان باشم
اگر چه عید رسیده ولی ادب این است
دوباره همدم شال عزایتان باشم
تمام جامعه را خواندم و نفهمیدم
بیا و حق بده محو دعایتان باشم
خدا کند که تو دست مرا بگیری باز
خدا کند که فقط من گدایتان باشم
چه می شود که به رسم "مدافعان حرم"
فدای غربت صحن و سرایتان باشم
دعا کنید لیاقت خدا به ما بدهد
شب شهادتتان سامرایتان باشم
کبوتر دل من جلد بامتان باشد
شروع سال جدیدم به نامتان باشد
اسماعیل شبرنگ
@deabel
#امام_هادی
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام
ابن الجواد حضرت ابن الرضا سلام
ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی
ای آسمان علم خدا ایهاالنقی
خورشید از تشعشع نورت منوّر است
ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است
در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است
باغ کرامت تو همیشه بهاری است
گنجینه های علم الهی است در دلت
حظِّ حضور می برم امشب ز محفلت
نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم
راهی به آسمان امامت نداشتیم
با نور تو درست شده اعتقادمان
دادی طریق عرضهء حاجات یادمان
فهمانده ای به ما ادب و احترام را
طرز چگونه حرف زدن با امام را
فهمانده ای که شآن رفیع امام چیست
ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست
لطفت اگر نبود مقرب نمی شدیم
در محضر ائمه مودّب نمی شدیم
توحید حق به نام شما آب خورده است
خضر از وجود جام شما آب خورده است
رکن خداشناسی و درهای رحمتید
فرزندهای نور و پسرهای رحمتید
جز اهل بیت بحر کرم، اصل خیر کیست؟
در این جهان بگو که چهار فصل خیر کیست؟
هر کس که باطنا" به خدا وصل می شود
با رحمت نگاه شما وصل می شود
کفر است اگر به غیر شما رو زند کسی
عشق است اگر کنار تو زانو زند کسی
ای سرو سربلند سحرهای سامرا
باز است بر گدای تو درهای سامرا
ما سائلیم و جای دگر سر نمی زنیم
جز خانه شما در دیگر نمی زنیم
ما آب و نان به دست شما صرف کرده ایم
شاهان شما، تمامی ما نیز بَرده ایم
امشب میان عشق شما سیر می کنم
از چشم پاکتان طلب خیر می کنم
ما را از آن دو چشم شریفت نگاه کن
یا هادی الائمه مرا سر به راه کن
آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد
آماده رسیدن ماه رجب نشد
باقیِّ عمر را نگرانم چه می شود
آماده نیستم رمضانم چه می شود
آقا به قلب غمزده فیضی افاضه کن
فکری برای برکت این سال تازه کن
آغاز سال من نظری کن به حال من
بی ارزشم ولی نشوی بی خیال من
خیر مرا ندیده کسی، خیره سر شدم
در آخر خَطَم به تو محتاج تر شدم
امشب ولی به عشق هوایت رسیده ام
امشب به قصد گریه برایت رسیده ام
آقا شنیده ام که غمت بی شمار بود
دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود
آقا چه ها که از متوکل کشیده ای
پای پیاده در دل صحرا دویده ای
خسته شدی عرق به جبینت نشسته بود
پایت برهنه، ناخن آن هم شکسته بود
گاهی تو را به بزم حرامی کشانده اند
گاهی تو را میان خرابه نشانده اند
جا داده اند بین فقیران چرا تورا؟
بردند بین حلقه شیران چرا تو را؟
شیران که در برابرتان سر گذاشتند
بی اذن تو سر از کف پا بر نداشتند
آنان که بر امام ارادت نداشتند
قاتل برای کشتن تو می گماشتند
هر چند زهر غم جگرت را کباب کرد
قلب مقدس پسرت را کباب کرد
سر را به روی پای حسن می گذاشتی
بهر خودت حنوط و کفن می گذاشتی
می سوخت پیکر تو ولی خانه ات نسوخت
در بین شعله دامن دُردانه ات نسوخت
در کربلای جدّ شما غم چکار کرد
طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد
آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
می سوخت بین آتش و در التهاب بود
امشب دلم شکسته و فریاد می زنم
با محتشم نشسته و فریاد می زنم
ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای صد دست و پا زده در خون حسین من
ای شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
افتاده ای به زیر سنان بین قتلگاه
جایت کم است پیکر خود را تکان نده
مادر رسیده، تشنه لب اینگونه جان نده
مجتبی شکریان
@deabel
#امام_هادی
نام تو را در دفتر خاتم نوشتند
هادی نسل حضرت آدم نوشتند
ما راه و رسم نوكری را برگزيديم
چون كه شما را رهبر عالم نوشتند
يک قطره از مدح تو را كه ثبت كردند
ديدند بالاتر ز صدها، يم نوشتند
هر كس كه از نام شما يکبار دم زد
نام ورا مداح عيسی دم نوشتند
جزو ارادتمندهای روضهی تو
شكر خدا كه نام ما را هم نوشتند
خوشبخت آنهايند كه مست تو هستند
بدبخت آنهايی كه از تو كم نوشتند
از داغ مظلوميتت آقای عالم
چشمان ما را چشمهی زمزم نوشتند
نام تو را پروردگارت گفته هادی
چون در كرامت مثل بابايت جوادی
قطعاً مسيحا هم به فرمان تو باشد
پای كلاس درس عرفان تو باشد
ذكر دعای جامعه زيباست اما
زيباترش اينكه در ايوان تو باشد
پای دعای جامعه میخواهم آقا
ابواب ايمان وا به امان تو باشد
با يک نگاهت صاحب ملک زمين است
آنكس كه يک لحظه پريشان تو باشد
وقتی محالّ معرفت الله هستی
بايد همهعالم سر خوان تو باشد
حتی مسيحیها ارادت بر تو دارند
اين هم ز الطاف فراوان تو باشد
آقا سلاطين جهان را بنده كردی
با يک نگاهت بردگان را زنده كردی
شكر خدا يک عمر دستم را گرفتی
درس كرامت از خود بابا گرفتی
اينكه دو عالم روضهخوان غربت توست
ارثیست كه از غربت مولا گرفتی
با يک دمت ارض و سما را زنده كردی
تو گوی سبقت از دم عيسا گرفتی
ياد رقيه كردهای آن لحظهای كه
در اوج غربت در خرابه جا گرفتی
وقتی تو را بردند در خان الصعاليک
روضه برای زينب كبری گرفتی
در زير پايت آسمان از جاش پاشد
از بركت تو سامرا عرش خدا شد
نامت علی بود و غريبی را چشيدی
بار غم و غربت به دوش خود كشيدی
صحن و سرای خاكیات اين را به من گفت
بعد از شهادت هم تو روز خوش نديدی
آقا شنيدم روضهخوان ياس بودی
با روضههای مادرت زهرا خميدی؟
ابنالرضايی كه علی بودهست نامت
در كوچهها آيا تو هم طعنه شنيدی؟
آيا درِ باغ تو را آتش كشيدند؟
آيا تو هم از دست اين مردم بريدی؟
آيا طناب افتاد دور گردن تو؟
قطعا در آتش همسر خود را نديدی
با اينكه تو جان دادهای از ظلم و كينه
اما امان از روضهی شهر مدينه
آتش به روی ياس و نيلوفر كشيدند
شعله به باغ سبز پيغمبر كشيدند
در جنت الاعلی پيمبر روضهخوان شد
وقتی قباله از كف مادر كشيدند
قلب تمام عرشيان شد پاره پاره
شمشيرها را تا كه بر حيدر كشيدند
ديگر ملائک لانهها را ترک كردند
از بعد زهرا از مدينه پر كشيدند
چندی گذشت و در دل گودال خونين
بر روی عشق فاطمه خنجر كشيدند
وقتی سر بابا به روی نيزهها رفت
از دختران بیپدر معجر كشيدند
بابا ز روی نيزه صدها مست میديد
بر صورت اطفال جای دست میديد
مهدی نظری
@deabel
#امام_هادی
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یاعلی النقی
به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس
برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی
هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن
بنویس سردر مشق های سیات یاعلی النقی
بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت
شود آب های جهان اگر که دوات یاعلی النقی
بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم
که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی
تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی
و سروده ای غزل از زبان خدات یاعلی النقی
و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت
شده اید رب جلی ولی به صفات یاعلی النقی
ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن
و به شیر جان بده با مسیح نگات یاعلی النقی
منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو
که سلام می دهمت به شوق لقات یاعلی النقی
نبود به بودن تو غمم، بخدا که حر جهنمم
که گرفته ام به ولات برگ برات یاعلی النقی
بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تورا
سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی
محمدعلی بیابانی
@deabel
#امام_هادی
ابر بارانی ام و این شب ها
پا به پای غم تو می بارم
تشنه ی گریه ام و می خواهم
سر به خاک قدمت بگذارم
اشک یعنی که درون قلبم
باز هم درد زیادی دارم
من عزادار گل زهرایم
ماتمِ حضرت هادی دارم
سامرا گفتم و قلبم لرزید
ناگهان پرده ی چشمم تر گشت
داغ تصویر حریمی ویران
تلخی خاطره هایم برگشت
من از احوال حریمت آقا...
شدت فاجعه را می خوانم...
با دل خسته مفاتیح به دست...
خط به خط جامعه را می خوانم...
عادت دست شما احسان است...
من به دنبال کرم آمده ام...
از گدایان قدیمی توٱم...
بازهم سمت حرم آمده ام...
اینقدر آه نکش می سوزم...
از دلم زمزمه بر می خیزد...
تا که بر روی زمین می افتی...
ناله ی فاطمه بر می خیزد...
لحظه ی آخر خود می دیدی
مادرت با دل شاکی آمد
آه اینبار خدا رحم کند
با همان چادر خاکی آمد
سرّ مظلومیت نام علی ع
غربت شهر چه کرده با تو؟؟
سخت می افتی و برمی خیزی
اثر زهر چه کرده با تو؟؟
چشم خونین تو امّا اینبار ...
راوی واقعه ی عاشوراست...
یاد غم های حسین افتادی...
سامراء شعبه ای از کرببلاست...
تشنه بودی و پریشان احوال
وسط بزم شراب افتادی
در همان حین که گریان بودی
یاد احوال رباب افتادی
زیر لب نوحه کنان می گفتی
جای هر تکه کلامی...ای وای
زینب و مجلس رقص و شادی
عمه و چشم حرامی ای وای
همه را گفتم و دیدم قطعاً
جمعه ای نور سحر می آید
انتقام علوی در راه است
عشق با تیغ دو سر می آید
اسماعیل شبرنگ
@deabel
#امام_هادی
تب دارترین تب زدهی بستر دردم
پر سوزترین زمزمهی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوهی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده ام از ساغر دردم
جای عرق از چهرهی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشتهی تیغ شرر لشکر دردم
آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذرهی ناچیز ز خاکستر دردم
خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
وحيد قاسمى
@deabel
#امام_هادی
هادیِ ما که لبش بوی هدایت می دهد
هر دَمش در جامعه طعمِ زیارت می دهد
هادیِ ما هر سلامِ عشقِ او در جامعه
عاشقان را همچنان درسِ ولایت می دهد
زائرانش خوب می دانند که دامانِ او
هر که آید بر توسل زود حاجت می دهد
نور هست و آسمانش جلوه ای جز نور نیست
گر چه صحنِ با صفایش بوی غربت می دهد
کاش دشمن هم به اعجازش کمی امید داشت
اینکه هر تارِ عبایش اذنِ جنت می دهد
بس که تلخ و ناگوار است این بلا بر شیعیان
سینه را این داغ بر تیغِ جراحت می دهد
می رود نخلِ ولا با زهرِ کین امّا ز عشق
عالمی را مژده ی شورِ شهادت می دهد
نورِ او در چهره ی عالم نخواهد شد خموش
داغِ تلخش سینه را گر چه ملالت می دهد
این مصیبت قلبِ جدّش را مکدر کرده است
بشکند دستی چنین مزدِ رسالت می دهد
شالِ غم بر سر کن و بر پا نما شورِ عزا
قطره اشکِ روضه اش اجرِ شفاعت می دهد
باید از داغِ غمِ آقای مظلومان گریست
او که مزد گریه را بر شیعه راحت می دهد
سامرا یادآورِ کرببلای غربت است
هر کجای شهرِ او بوی مصیبت می دهد
سوختی از زهرِ کین راست ولی بر نی نرفت
این فقط ما را کمی صبر و صلابت می دهد
تل و گودال و رقیه چشم سوی علقمه
اشکِ چشمانش عمو را چه خجالت می دهد
هستی محرابی
@deabel