eitaa logo
بنیاد دعبل
388 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سینه ی زخمیِ مسمار عواقب دارد ضربه های در و دیوار عواقب دارد بعد از آن کوچه ی باریک و قباله وقتی می شود حادثه تکرار عواقب دارد هیزم و شعله و دود و لگد وشش ماهه مادر و حمله ی اغیار عواقب دارد به زمین خوردن مجنون که امری عادیست چون طرفداریِ از یار عواقب دارد به زمین خورده و پا میشود از جا زهرا خانه داریِ به ناچار عواقب دارد قامتش خم شده حیدر به خدا حق بدهید دیدن بستر بیمار عواقب دارد مادری می رود اما به نظر سخت تر است رفتن میر و علمدار عواقب دارد بر سر عمه ی سادات همه سنگ‌ زدند زینب و کوچه و بازار عواقب دارد علی‌ علی بیگی @deabel
مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید از غم بال و پرش، بال و پرم تیر کشید چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست تا سرش خورد به دیوار، سرم تیر کشید @deabel
شمعم که آب کرده مرا شعله های در بسته دَرِ اُمید به من ماجرای در مانند درد سر شده این دردِ سر مرا بد جور خورده بر سر من تخته های در یاسم که ساقه ام پُره از یادگاری است خورده غلاف پیکرم از لا به لای در شبها ز خواب ناخوش و پُر درد می پرم با یاد داغ محسنم و با صدای در در بود و شعله بود و لگد بود و ازدحام من بودم و شرار غم از جای جای در از خیبر عقده داشت به دل در که کنده شد این در شد انتقام بدی در اِزای در شد باعث تمامی این زخم کاری ام آن میخ تعبیه شده روی بنای در یارب به وقت غسل به داد علی برس چون پُر ز تاول است تنم از دمای در بی مادری زینب من گردن در است عُمر کم مرا بنویسید پای در مجتبی صمدی شهاب @deabel
حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی چشم و چراغ خانه ی ما خوب می شوی نبضت اگر چه فاطمه جان کُند می زند! جدی نگیر بغض مرا، خوب می شوی جانِ حسن سفارش تابوت را نده! کوری چشم عایشه ها خوب می شوی کافور و سدر دست علی می دهی چرا!؟ عطرخوش بهشت خدا خوب می شوی حرف مرا دو تا نکنی پیش بچه ها! من قول داده ام که شما خوب می شوی 《اجل وفاتی》 تو غرور مرا شکست در شهر گفته ام همه جا خوب می شوی گفتم که کار می دهد این زخم دست ما! گفتی که بی طبیب و دوا خوب می شوی مویت اگر چه سوخت، عروس منی هنوز افتاده ای به گریه چرا؟ خوب می شوی غصه نخور جواب سلامم نمی دهند با غربتم کنار بیا خوب می شوی کمتر بگو حسین، صدایت گرفته است ای روضه خوان خانه ی ما خوب می شوی وحید قاسمی @deabel
خدا مادرم را کجا میبرند گمانم برای شفا میبرند من و خانه داری من و سوگواری مرو فاطمه گل یاس حیدر کجا میروی بگو بی من آخر کجا میروی غمت حاصل من ربودی دل من ز جان خسته ام غریب غریبم بسویت حبیبم نظر بسته ام چرا چهره از من نهان میکنی علی را زغم نیمه جان میکنی تو که با وفایی مگو از جدایی بمن مونسم تمام قرارم ببین ای نگارم که من بیکسم بزخم دل من نمک میزدند ترا بین کوچه کتک میزدند من و دسته بسته تو پهلو شکسته گل پرپرم چه گرددزمانی بر من بمانی مرو از برم فلک کرده غارت همه هست من گرفته تب و تابم از دست من عدو ظالمانه چه با تازیانه نموده جفا که گل شد ز غنچه جدا بما بین کوچه ز شاخه جدا امید علی شد دگر نا امید دریغا زمان جدایی رسید زجا خیز و بنگر ز هجرانت اخر شدم دل کباب نه بر احترامم که حتی سلامم ندارد جواب فلک با دل من چها کرده ای گلم را زغنچه جدا کرده ای تو با ضرب سیلی زدی رنگ نیلی به آمال من مرا در فراقش کشیدی به آتش ببین حال من خدا باشد آگه که تا زنده ام ز روی کبود تو شرمنده ام تو ای یادگارم بمان در کنارم گل یاس من در این وادی غم که پاچیده از هم شد احساس من شب سرد و تارم نداردبسی گل و غنچه من زند بالو پر خزان شد بهارم سیه روزگارم من دل غمین خدایا گواهی در این بی پناهی شدم بی معین @deabel
اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر! شاید که خندیدی کمی با این بهانه وقتی به دستت نای بالا آمدن نیست من میزنم بر تار موهای تو شانه بعدش برایت لقمه میگیرم عزیزم هی ضعف کردی هی قرار از سینه بردی زینب فدایت! آب رفتی بین بستر یک چندوقتی هست که چیزی نخوردی حالا برای بیشتر مثل تو بودن از بقچه ات سر میکنم چادرنمازی یک امشبی را قول دادی که بخندی جان پدر گریه نکن هی بین بازی مثل خودت من گَرد میگیرم ز خانه بعدش غبار ذوالفقار پر ز هیبت‌... جای حسن را پهن کردم خاطرت جمع اینهم بفرما کاسه ی آب حسینت مثل تو هرشب می‌نشینم رو به قبله مثل همان شبها که سالم بود پهلوت همسایه ها را هم دعاشان میکنم من هرچند درب خانه را بستند بر روت شیرین زبانی میکنم شاید بخندی شاید نبینم لحظه ای محزونی ات را از فضه (شستن) یاد میگیرم بزودی تا که بشُویَم رخت‌های خونی ات را اما خودمانیم، خیلی کار سختیست! مادر شدن،جای تو بودن،غصه خوردن با سن اندک خانه داری کار سختیست زود است کار خانه را بر من سپردن محمد کابلی @deabel
شكسته تر شده و دست بركمر دارد  چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟  به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش  عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد  شبيه روز برايم  نرفته روشن  بود  فدك گرفتن از اين قوم  دردسر دارد  گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...  تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد  شهود خواسته از دختر نبي خدا  اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد  سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش  ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...  كسي نبود به معمار اين محل گويد  عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟ وحید قاسمی @deabel
باز هم ای دختر ِ پیغمبر ِ اکرم بمان مَرهَم ِ دردِ علی ، ای دردِ بی مَرهَم بمان زندگیِّ رو به راهی داشتم چشمم زدند کوریِّ چشم ِ همه با شانه هایِ خم بمان دستهایِ تو شکستَش هم پناهِ مرتضاست تکیه گاهِ محکم ِ من پیش ِ من محکم بمان تو نباشی پیش ِ من اینها زمینم میزنند ای علمدار ِ مدینه پایِ این پرچم بمان این نفس هایِ شکسته قیمتِ جانِ من است زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان کم ببوس دستِ مرا دارم خجالت میکشم من حلالت میکنم اما تو هم یک کم بمان آب ها از آسیاب افتاد خوبت میکنم یار ِ هجده ساله ، هجده سالِ دیگر هم بمان رفته رفته کار ِ من دارد به خواهش میکشد التماست میکنم پیشم بمان پیشم بمان علی اکبر لطیفیان @deabel
هنوز وقتِ نمازت پرِ تو می‌اُفتد به رویِ شانه‌یِ زینب سَرِ تو می‌اُفتد بگیر چهره ولی عاقبت که می‌دانم نگاهِ من به دو پلکِ ترِ تو می‌اُفتد حسین پا شُد و یک دفعه پیشِ تو اُفتاد از آن به بعد ببین دخترِ تو می‌اُفتد کَمر خمیده‌یِ این خانواده پا نَشَوی... که باز ساقه‌یِ نیلوفرِ تو می‌اُفتد بخواب سُرفه برایَت بَد است می‌شِکنی تَرَک به هر طرفِ پیکرِ تو می‌اُفتد تو خنده میکُنی و شهر هم که میخندد نگاهِ جمع که بر شوهرِ تو می‌اُفتد حواسِ من به درِ خانه بود می‌گفتم اگر که در شِکَنَد بر سرِ تو می‌اُفتد شکسته شد در و از آن به بعد میبینم هنوز خون رویِ بسترِ تو می‌اُفتد نبود باورم اینکه مقابلم آنجا که ردِ شعله رویِ معجر تو می‌اُفتد فقط سفارشِ پیراهن است و زیرِ گلو همینکه چشمِ تو بر دخترِ تو می‌اُفتد حسین را تو بغل میکنی و میخوانی چقدر لطمه به انگشترِ تو می‌اُفتد عزیزِ من به زمین می‌خوری و می‌بینی درست پیشِ سَرَت مادرِ تو می‌اُفتد حسن لطفی @deabel
فاطمه بعد از پیمبر دائمأ سردرد داشت دستمالی بر سرش می بست دیگر ؛ درد داشت غصه اسلام را می خورد جای نان شب انحراف دین برایش خیلی آخر درد داشت شهر پیغمبر! چرا دخت پیمبر را زدند؟ شهر پیغمبر! چرا دخت پیمبر درد داشت؟ خاک عالم بر دهانم در به پهلویش گرفت خاک عالم بر دهانم ضربهء در درد داشت بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت صبح تا شب زخم برمیداشت ، شب تا صبح درد آه ، سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت یک نفر از بچه ها هم سمت آغوشش نرفت بچه ها هر وقت می دیدند ... مادر درد داشت علی اکبر لطیفیان @deabel
آنچه مادر می کشد،دردش به دختر می رسد گر بیفتد مادری ، دختر خجالت می کشد دست این از دست آن و...دست آن از دست این.... آه....دارد همسر از همسر خجالت می کشد هر کجا حرف "در" و "دیوار" و...از این چیزهاست چشم خشک از چشمهای تر خجالت می کشد علی اکبر لطیفیان @deabel