eitaa logo
بنیاد دعبل
387 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
291 _عزای حضرت ام البنین سلام الله علیها ( سیدتی فاطمه حضرت ام البنین ) کنج بقیع دلغمین نشسته روی زمین مرثیه خوانی کند بهر "قطیع الیمین" سیدتی فاطمه....... جام و سبو گریه کرد لاله بر او گریه کرد ز گریه ی مادری چشم عدو گریه کرد سیدتی فاطمه...... نمی شود باورش چه آمده بر سرش دست علمدار عشق جدا شد از پیکرش سیدتی فاطمه..... دو چشم او شد زغم چشمه ی اشک و الم یکی به یاد حسین یکی به یاد حرم سیدتی فاطمه...... گریه کند بی حساب مادر سقای آب خجل شد از تشنگان خجل بود از رباب سیدتی فاطمه...... بر غم آن پاره تن سر جدا از بدن به جای زهرا کند گریه بر آن بی کفن سیدتی فاطمه... @deabel
روضه ی کربلاست تقدیرش مثل زینب شکسته تصویرش داغ شرمندگیِ عباس است علت قد و قامت پیرش کربلا را ندید، اما ماند روی قلبش همیشه تأثیر‌ش داغ عباس ها نه، داغ حسین کرد با موج غم زمین گیرش با سکینه همیشه می فرمود: بگذرد از عمو و تقصیرش آب می شد رباب را می دید آتش شرم کرده تبخیرش از لبِ تشنه ی علی می گفت اشک هر روز و آه دلگیرش: حرمله در نبودِ عباسم با سه شعبه گرفته از شیرش روزگارش تمام روضه شده کار او صبح و شام روضه شده اشک و خون نقش چشم هایش بود کربلای بقیع جایش بود گرچه ام البنینِ تنها شد داغدار غم پسرها شد گرچه قطع الیمین شد عباسش روی نیزه نگین شد عباسش چار فرزند او شدند شهید نخل او را تبر اگر چه برید کم نشد از محبتش به حسین بیشتر شد ارادتش به حسین همه فکرش حسین بود حسین فکر و ذکرش حسین بود حسین حسن کردی @deabel
ای که بر دامان مهرت ماه را می پروری آسمان را زیر دین چشم هایت می بری درمقاماتت همین بس انتخاب حیدری تو همان روح زلال از چشمه سار کوثری بعد زهرا بعد زینب از همه زن ها سری ای تمام مادران قربان تو نا مادری خاک پایت سجده گاه نه فلک روی زمین جای پینه آسمان خورشید دارد بر جبین بعد زهرا این قبیله مادری خواهد چنین تا بنی الزهرا تو را خوانند یا ام البنین زن ولیکن هیبتت مرد آفرین روزگار رشته های چادرت جود کرم را آبشار در کلاس درس حجب تو حیا زانو زده قطره لطف تو بر بحر کرم پهلو زده شب زلبخندت ستاره بر سر گیسو زده زیر سایه سار پلکت مهر و مه سوسو زده گرشرف با عزت و لطف و وفا گردد عجین عشق معنا می شود با واژه ام البنین ردپایت عشق را تا بیت حق تحریر کرد چشمهایت آیه های حجب را تفسیر کرد اشک ها را دستهای گرم تو تبخیر کرد تو چه کردی که خدا کار تو را تقدیر کرد نو عروسی که پی بخت سپیدت آمده پیش پای بچه های فاطمه زانو زده گفتی ای مردم کجا آیینه زهرا شوم آمدم خاک در انسیة الحورا شوم آمدم تا که کنیز زینب کبری شوم قطره ای امیدوارم وصل بر دریا شوم اهل این خانه همه شمعند و من پروانه ام وقت احرام است من حاجیه ی این خانه ام گرچه با تو باز خانه صاحب غمخوار شد گرچه قلبت از محبت نورگشت و نار شد خاطرات فاطمه با نام تو تکرار شد یاد گل احوال بلبل های خانه زار شد شد تمام خواهش تو از امیر المومنین فاطمه نه، بعد از این بر من بگو ام البنین باز می ماند دهان از مهر این نا مادری شیر را با شیره عشق و وفا می پروری مثل هدیه پیش کش بر طفل زهرا می بری عرضه می داری قبولش کن برای نوکری مادری هرگز ندیدم بگذرد از طفل خود مثل تو نا مادری، نه، مادری پیدا نشد آن هم آن طفلی که چشمش قبله گاه انبیاست از همان میلاد دستش بوسه گاه مرتضاست چهره او والقمر چشمان او شمس الضحاست گر بگویم لم یلدیولد شبیه او رواست دُر در آغوش صدف آری چو گوهر می شود دامن ام البنین عباس پرور می شود تو ندیدی کربلا از راه تو پا بر نداشت داغ لبهای خودش را بر دل دریا گذاشت علقمه یک مشک از عشق و وفا بر دوش داشت چون نگهبان جان خود را بر سر مشکش گماشت گفت با خود جان مشک و جان طفلان حرم هر چه تیر آید به جان خسته خود می خرم دستهایش رفت اما کم نشد از آن شتاب می شنید از دور آه از خیمه های اضطراب با امیدی خویش را انداخت روی مشک آب ناگهان روی سرش شد آسمان گویا خراب تیر بر مشکش زدند و مثل مشک از تاب رفت ایستادو قطره قطره پیکر او آب رفت آنقدر روی زمین شد پیکر او چاک چاک ماند از آن کوه گویا گرد و خاکی روی خاک داشت تنها یک نفس درجان خود آن نفس پاک گفت با آن یک نفس هم یا اخا ادرک اخاک نه فقط عباس از شرمندگی بی تاب شد از خجالت مادرش ام البنین هم آب شد موسی علیمرادی @deabel
گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه ذکرِ یا اُم‌ُالبَنین یعنی همان یا فاطمه خانه‌ی بی فاطمه هرگز نمی‌خواهد علی هست شیرینیِ مولا در دو دنیا فاطمه حضرتِ اُم‌ُالبَنین از جلوه‌های فاطمه‌است گرچه زهرا رفت اما هست اینجا فاطمه بچه‌های فاطمه بر دامنِ اُم‌ُالبَنین خواب می‌رفتند و می‌دیدند رویا: فاطمه از همان اول همه گفتند مادرجان به او چشمشان می‌دید در این خانه تنها فاطمه با ادب فرمود : آقاجان بگو اُم‌ُالبَنین وَرنه نامش را صدا می‌کرد مولا  فاطمه او کنیزی آمد و زهرا عزیزِ خویش کرد او زمین بوسید و زینب گفت اُمّا فاطمه مریم و آسیه و حوا و هاجر کیستند مادرِ عباس وقتی می‌رسد با فاطمه روزِ محشر چادر او هم شفاعت می‌کند تا که می‌آید به محشر پشتِ زهرا فاطمه بچه‌های او هم آری بچه‌های فاطمه‌اند نیست او در کربلا و هست اما فاطمه بسکه یا اُم‌ُالبَنین از ما گره وا می‌کند هست بر لبهای ما یافاطمه یافاطمه دورِ زهرا بچه‌ها بودند و مولا بود حیف وای از اُم‌ُالبَنین این‌بار تنها بود حیف حسن لطفی @deabel
السلام علیکِ یا زوجة وصی رسول الله، السلام علیکِ یا عزیزة الزهراء، السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور السَّواطع یا فاطمة بنت حِزام الکِلابیه المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته ای بر مدارِ عشقِ علی، رُکنِ استوار ای بر سرِ تو سایه ی خورشیدِ روزگار ای اُمِّ فضل و اُمِّ فداکاری و ادب مستوره ای و گنجِ نهان می شوی شمار ای وسعتِ کمالِ تو بر عقل ناپدید پیشِ جلال و حُجْبِ تو زانو زده وقار حقّا کُمیتِ قافیه لنگ است پیشِ تو ماندم چگونه مدح ِ تو گویم به اختصار با زینبین تا نفسِ آخرینِ خویش عهدی که داشتی ز وفا، بود پایدار خواندی کنیزِ حضرت زهرا تو خویش را اینگونه نامِ نامی تو گشت ماندگار سرمشقِ عاشقی تو به عشّاق داده ای عباس داده ای و ندادی ز کفْ قرار بر عشق و جان سپردنِ در راهِ عشقْ هم پرورده ای ز دامنِ تو داد اعتبار عصرِ دهم که سینه ی او تنگ گشته بود راهی سوی شریعه شد از بینِ کارزار آه از دمی که دستِ اباالفضل شد قلم تیرِ سه شعبه چشمِ قمر کرد اختیار خم شد به زانوان بِکِشَد تیر را برون از چشمِ نافذی که همی داشت اقتدار در پیش ِ پای فاطمه افتاد بر زمین ارثِ ادب ز مادرِ خود داشت آن سوار آه از تنی که روی زمین مانْد بی حسین آه از هجومِ لشگرِ در دستْ حربه دار بهتر نبودی و تو ندیدی به کربلا «روزی که شد به نیزه سرِ آن بزرگوار» اُمُّ البنین که در رهِ دین، بی بنین شده همواره داشت بر پسران خود افتخار خیمه میان خاکِ بقیع داشت صبح و شام عُمری برای کرب و بلا بود سوگوار در حشر هم بنای شفاعت، یقین شود با دستِ با کفایتِ عباس، برقرار آن را که نیست روی امیدی به سوی خلق گردد به فضلِ دستِ اباالفضل امیدوار وحید دکامین @deabel
من اگر گریه برایت نکنم پس چه کنم روضه خوانی به عزایت نکنم پس چه کنم چه کنم مادرم و داغ جوان سنگین است تا دمِ مرگ صدایت نکنم پس چه کنم من که از قبر تو و کرببلا دورم دور شهر را کرببلایت نکنم پس چه کنم باز هم سائل هرساله تو پشت در است یادِ آن دست عطایت نکنم پس چه کنم ماهِ من ، بعد تو چشمم که می افتد بر ماه تو بگو باز هوایت نکنم پس چه کنم پسرم دست تو را دست خدا می بوسید گریه بر دست جدایت نکنم پس چه کنم تو سرت خورد عمود و سر من درد گرفت گریه بر فرق دوتایت نکنم پس چه کنم تیر بر مشک تو خورد و جگرم تیر کشید من از آن تیر شکایت نکنم پس چه کنم میرسید آب اگر خیمه نمی سوخت دلم من به جای تو سِقایت نکنم پس چه کنم رفت بر نیزه سرت زودتر از راس حسین همه عمر دعایت نکنم پس چه کنم ..... پسر فاطمه عالم به فدای سر تو پسرم را که فدایت نکنم پس چه کنم غم بی مادری از بی کفنی سخت تر است جای او گریه برایت نکنم پس چه کنم عبدالحسین میرزایی @deabel
🌷 امام صادق (عليه السلام) فرمودند : ✍ الْأَيَّامُ ثَلَاثَةٌ فَيَوْمٌ مَضَى لَا يُدْرَكُ وَ يَوْمٌ النَّاسُ فِيهِ فَيَنْبَغِي أَنْ يَغْتَنِمُوهُ وَ غَداً إِنَّمَا فِي أَيْدِيهِمْ أَمَلُه‏ 👌 ايّام زندگى ، سه روز است: 1⃣ روزى كه گذشته است و برگشت ندارد 2⃣ روز حاضر كه مردم در آن قرار دارند و در اختيار آنهاست كه بايد آن را مغتنم شمارند و از آن استفاده نمايند 3⃣ فردايى كه نيامده و تنها آرزوى آن را در دست دارند 📚 تحف العقول ، ص 324 @deabel
دلم گرفته که مرغ هوایتان باشم هوایی نفس ربنایتان باشم اگر چه عید رسیده ولی ادب این است دوباره همدم شال عزایتان باشم تمام جامعه را خواندم و نفهمیدم بیا و حق بده محو دعایتان باشم خدا کند که تو دست مرا بگیری باز خدا کند که فقط من گدایتان باشم چه می شود که به رسم "مدافعان حرم" فدای غربت صحن و سرایتان باشم دعا کنید لیاقت خدا به ما بدهد شب شهادتتان سامرایتان باشم کبوتر دل من جلد بامتان باشد شروع سال جدیدم به نامتان باشد اسماعیل شبرنگ @deabel
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام ابن الجواد حضرت ابن الرضا سلام ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی ای آسمان علم خدا ایهاالنقی خورشید از تشعشع نورت منوّر است ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است باغ کرامت تو همیشه بهاری است گنجینه های علم الهی است در دلت حظِّ حضور می برم امشب ز محفلت نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم راهی به آسمان امامت نداشتیم با نور تو درست شده اعتقادمان دادی طریق عرضهء حاجات یادمان فهمانده ای به ما ادب و احترام را طرز چگونه حرف زدن با امام را فهمانده ای که شآن رفیع امام چیست ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست لطفت اگر نبود مقرب نمی شدیم در محضر ائمه مودّب نمی شدیم توحید حق به نام شما آب خورده است خضر از وجود جام شما آب خورده است رکن خداشناسی و درهای رحمتید فرزندهای نور و پسرهای رحمتید جز اهل بیت بحر کرم، اصل خیر کیست؟ در این جهان بگو که چهار فصل خیر کیست؟ هر کس که باطنا" به خدا وصل می شود با رحمت نگاه شما وصل می شود کفر است اگر به غیر شما رو زند کسی عشق است اگر کنار تو زانو زند کسی ای سرو سربلند سحرهای سامرا باز است بر گدای تو درهای سامرا ما سائلیم و جای دگر سر نمی زنیم جز خانه شما در دیگر نمی زنیم ما آب و نان به دست شما صرف کرده ایم شاهان شما، تمامی ما نیز بَرده ایم امشب میان عشق شما سیر می کنم از چشم پاکتان طلب خیر می کنم ما را از آن دو چشم شریفت نگاه کن یا هادی الائمه مرا سر به راه کن آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد آماده رسیدن ماه رجب نشد باقیِّ عمر را نگرانم چه می شود آماده نیستم رمضانم چه می شود آقا به قلب غمزده فیضی افاضه کن فکری برای برکت این سال تازه کن آغاز سال من نظری کن به حال من بی ارزشم ولی نشوی بی خیال من خیر مرا ندیده کسی، خیره سر شدم در آخر خَطَم به تو محتاج تر شدم امشب ولی به عشق هوایت رسیده ام امشب به قصد گریه برایت رسیده ام آقا شنیده ام که غمت بی شمار بود دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود آقا چه ها که از متوکل کشیده ای پای پیاده در دل صحرا دویده ای خسته شدی عرق به جبینت نشسته بود پایت برهنه، ناخن آن هم شکسته بود گاهی تو را به بزم حرامی کشانده اند گاهی تو را میان خرابه نشانده اند جا داده اند بین فقیران چرا تورا؟ بردند بین حلقه شیران چرا تو را؟ شیران که در برابرتان سر گذاشتند بی اذن تو سر از کف پا بر نداشتند آنان که بر امام ارادت نداشتند قاتل برای کشتن تو می گماشتند هر چند زهر غم جگرت را کباب کرد قلب مقدس پسرت را کباب کرد سر را به روی پای حسن می گذاشتی بهر خودت حنوط و کفن می گذاشتی می سوخت پیکر تو ولی خانه ات نسوخت در بین شعله دامن دُردانه ات نسوخت در کربلای جدّ شما غم چکار کرد طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود می سوخت بین آتش و در التهاب بود امشب دلم شکسته و فریاد می زنم با محتشم نشسته و فریاد می زنم ای کشته فتاده به هامون حسین من ای صد دست و پا زده در خون حسین من ای شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه افتاده ای به زیر سنان بین قتلگاه جایت کم است پیکر خود را تکان نده مادر رسیده، تشنه لب اینگونه جان نده مجتبی شکریان @deabel
نام تو را در دفتر خاتم نوشتند هادی نسل حضرت آدم نوشتند ما راه و رسم نوكری را برگزيديم چون كه شما را رهبر عالم نوشتند يک قطره از مدح تو را كه ثبت كردند ديدند بالاتر ز صدها، يم نوشتند هر كس كه از نام شما يک‌بار دم زد نام ورا مداح عيسی دم نوشتند جزو ارادتمندهای روضه‌ی تو شكر خدا كه نام ما را هم نوشتند خوشبخت آن‌هايند كه مست تو هستند بدبخت آن‌هايی كه از تو كم نوشتند از داغ مظلوميتت آقای عالم چشمان ما را چشمه‌ی زمزم نوشتند نام تو را پروردگارت گفته هادی چون در كرامت مثل بابايت جوادی قطعاً مسيحا هم به فرمان تو باشد پای كلاس درس عرفان تو باشد ذكر دعای جامعه زيباست اما زيباترش اينكه در ايوان تو باشد پای دعای جامعه می‌خواهم آقا ابواب ايمان وا به امان تو باشد با يک نگاهت صاحب ملک زمين است آنكس كه يک لحظه پريشان تو باشد وقتی محالّ معرفت الله هستی بايد همه‌عالم سر خوان تو باشد حتی مسيحی‌ها ارادت بر تو دارند اين هم ز الطاف فراوان تو باشد آقا سلاطين جهان را بنده كردی با يک نگاهت بردگان را زنده كردی شكر خدا يک عمر دستم را گرفتی درس كرامت از خود بابا گرفتی اينكه دو عالم روضه‌خوان غربت توست ارثی‌ست كه از غربت مولا گرفتی با يک دمت ارض و سما را زنده كردی تو گوی سبقت از دم عيسا گرفتی ياد رقيه كرده‌ای آن لحظه‌ای كه در اوج غربت در خرابه جا گرفتی وقتی تو را بردند در خان الصعاليک روضه برای زينب كبری گرفتی در زير پايت آسمان از جاش پاشد از بركت تو سامرا عرش خدا شد نامت علی بود و غريبی را چشيدی بار غم و غربت به دوش خود كشيدی صحن و سرای خاكی‌ات اين را به من گفت بعد از شهادت هم تو روز خوش نديدی آقا شنيدم روضه‌خوان ياس بودی با روضه‌های مادرت زهرا خميدی؟ ابن‌الرضايی كه علی بوده‌ست نامت در كوچه‌ها آيا تو هم طعنه شنيدی؟ آيا درِ باغ تو را آتش كشيدند؟ آيا تو هم از دست اين مردم بريدی؟ آيا طناب افتاد دور گردن تو؟ قطعا در آتش همسر خود را نديدی با اينكه تو جان داده‌ای از ظلم و كينه اما امان از روضه‌ی شهر مدينه آتش به روی ياس و نيلوفر كشيدند شعله به باغ سبز پيغمبر كشيدند در جنت الاعلی پيمبر روضه‌خوان شد وقتی قباله از كف مادر كشيدند قلب تمام عرشيان شد پاره پاره شمشيرها را تا كه بر حيدر كشيدند ديگر ملائک لانه‌ها را ترک كردند از بعد زهرا از مدينه پر كشيدند چندی گذشت و در دل گودال خونين بر روی عشق فاطمه خنجر كشيدند وقتی سر بابا به روی نيزه‌ها رفت از دختران بی‌پدر معجر كشيدند بابا ز روی نيزه صدها مست می‌ديد بر صورت اطفال جای دست می‌ديد مهدی نظری @deabel
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی سفری کنم و سری زنم به سرات یاعلی النقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سردر مشق های سیات یاعلی النقی بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آب های جهان اگر که دوات یاعلی النقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سروده ای غزل از زبان خدات یاعلی النقی و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت شده اید رب جلی ولی به صفات یاعلی النقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یاعلی النقی منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو که سلام می دهمت به شوق لقات یاعلی النقی نبود به بودن تو غمم، بخدا که حر جهنمم که گرفته ام به ولات برگ برات یاعلی النقی بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تورا سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی محمدعلی بیابانی @deabel