#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
#دعا_سوم_7
قسمت 6
✳️ مذمّت هواى نفس در قرآن و روايات
خداوند تبارك و تعالى در مذمّت اتّباع نفس و هواى آن فرمايد:
وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ
[و گفتيم:] اى داود! همانا تو را در زمين جانشين [و نماينده خود] قرار داديم؛ پس ميان مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مىكند. بىترديد كسانى كه از راه خدا منحرف مىشوند، چون روز حساب را فراموش كردهاند، عذابى سخت دارند.
و در آيه ديگر فرمايد:
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ
پس اگر پاسخ تو را ندادند بدان كه فقط از هواهاى نفسانى خود پيروى مىكنند و گمراهتر از كسى كه بدون هدايتى از سوى خدا از هواهاى نفسانى خود پيروى كند، كيست؟ مسلماً خدا مردم ستمكار را هدايت نمىكند.
در «كافى» سند به حضرت باقر عليه السلام رساند كه:
قالَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله: يَقُولُ اللّهُ: وَعِزَّتى وَجَلالى وَعَظَمَتى وَكِبْريائى وَنُورى وَعُلُوّى وَارتِفاعِ مَكانى لا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلى هَواىَ إلّاشَتَتُّ عَلَيْهِ أمْرَهُ، وَلَبَّسْتُ عَلَيْهِ دُنْياهُ، وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِها، وَلَمْ اؤْتِهِ مِنْها إلّامَا قَدَّرْتُ لَهُ. وَعِزَّتى وَجَلالى وَعَظَمَتى وَنُورى وَعُلُوّى وَاْرتِفاعِ مَكانى لايُؤْثِرُ عَبْدٌ هَواىَ عَلى هَواهُ إلّااسْتَحْفَظْتُهُ مَلائِكَتى، وَكَفَّلْتُ السَّماواتِ وَالْأرَضينَ رِزْقَهُ، وَكُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ كُلِّ تاجِرٍ، وأتَتْهُ الدُّنْيا وَهِىَ راغِمَةٌ.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداى عز و جل مىفرمايد: قسم به عزّت و جلال و عظمت و كبريا و نور و علوّ و ارتفاع مقامم كه اختيار نكند بندهاى هواى خودش را بر هواى من، مگر آن كه به تفرقه اندازم كارش را و در هم نمايم دنيايش را و مشغول سازم به مادّيات قلبش را، و حال آن كه ندهم به او از آن مگر آنچه مقدّر فرمودم براى او. و به عزّت و جلال و عظمت و نور و علوّ و رفعت مكانتم قسم كه اختيار نكند بندهاى هواى مرا بر هواى خود، مگر آن كه او را به ملائكهام سپارم و آسمانها و زمين را متكفّل روزى او سازم و من باشم از براى او از دنباله تجارت هر تاجر (به اين معنا كه من براى او تجارت كنم و روزى او را رسانم) و بيايد او را دنيا در حالى كه دليل و منقاد اوست.
از امام صادق عليه السلام است:
احْذَرُوا أهواءَكُم كَما تَحْذَرُونَ أعْداءَكُمْ، فَلَيسَ شَىْءٌ أعْدى لِلرِّجالِ مِنِ اتِّباعِ أهْوائِهِمْ وَحَصائِدِ ألْسِنَتِهِمْ.
از هواى نفس خود بترسيد آن چنان كه از دشمنان خود مىترسيد، چرا كه چيزى دشمنتر براى مردم از متابعت هواى نفس و محصولات زبان آنان نيست.
اى عزيز! بدان كه خواهشهاى نفس و تمنّيات او منتهى نشود به جائى و اشتهاى آن به آخر نرسد. اگر انسان يك قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد. و اگر با يكى از هواهاى آن همراهى كند، ناچار شود با چندين تمنّاى آن همراهى نمايد. اگر يك در به روى خواهش نفس باز كنى، لابدّى درهاى بسيارى به روى آن باز نمايى. يك وقت به واسطه يك متابعت نفس به چندين مفاسد و از آن به هزاران مهالك مبتلا شوى، تا آن كه خداى نخواسته در دم آخر جميع راه حق بر تو مسدود شود، چنانچه خداى تعالى در نصّ كتاب كريم از آن خبر داده است. و البته امير مؤمنان و ولىّ امر و مولا و مرشد و متكفّل هدايت و راهنماى عائله انسانيّت از اين خوف دارد و ترسناك است، بلكه روح مكرّم رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه هدى عليهم السلام در اضطراب و وحشت است كه مبادا برگهاى درخت نبوّت و ولايت ريخته شود و خزان گردد.
👈 ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج3، ص: 141
دعای #سوم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
#دعا_سوم_7
قسمت 7
✳️ فراموشى آخرت
انسان تا تنبّه پيدا نكند كه مسافر است و لازم است از براى او سير، و داراى مقصد است و بايد به طرف آن مقصد ناچار حركت كند، و حصول مقصد ممكن است، عزم براى او حاصل نشود و داراى اراده نگردد.
و بايد دانست كه از موانع بزرگ اين تنبّه كه اسباب نسيان مقصد مىشود و اراده و عزم را در انسان مىميراند آن است كه انسان گمان كند وقت براى سير وسيع است، اگر امروز حركت به طرف مقصد نكند فردا مىكند. و اين حال طول امل و درازى رجا و ظنِّ بقا و اميد حيات و رجاى سعه وقت، انسان را از اصل مقصد كه آخرت است و لزوم سير به سوى آن و لزوم اخذ رفيق و زاد طريق باز مىدارد و انسان به كلّى آخرت را فراموش مىكند و مقصد از ياد انسان مىرود. و خدا نكند كه انسان سفر دور و دراز و پر خطرى در پيش داشته باشد و وقت او تنگ باشد و عِدّه و عُدّه براى او خيلى لازم باشد، و هيچ نداشته و با همه وصف از ياد اصل مقصد بيرون رود. و معلوم است اگر اين نسيان حاصل شود، هيچ در فكر زاد و توشه برنيايد و لوازم سفر را تهيّه نكند و ناچار وقتى سفر پيش آيد بيچاره شود و در آن سفر افتاده و در بين راه هلاك گردد و راه به جايى نبرد.
👈 ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج3، ص: 141
دعای #سوم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
#دعا_سوم_7
قسمت 8
✳️ پيروى از شهوات، علّت هلاكت
بدون شك هيچ ملّتى به هيچ بليّهاى گرفتار نخواهند شد مگر وقتى كه راههاى خير و صلاح را از دست بدهند و در طريق شرّ و فساد و طغيان و عصيان قرار گيرند و به خويشتن ستم كنند.
خداوند متعال در هر جاى از كتاب شريفش كه عذاب و هلاكت ملّتى را تذكّر داده، جرم آنان را نيز يادآورى كرده است تا براى مردم روشن گردد كه در اثر اعمال زشت انسان كه معلول تبعيّت از شهوات است، دنيا و آخرتش فاسد مىگردد.
خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد:
فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلكِن كَانُوا انفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
پس همه را به گناهانشان گرفتيم، بر برخى از آنان توفانى سخت [كه با خود ريگ و سنگ مىآورد] فرستاديم، و بعضى را فرياد مرگبار گرفت، و برخى را به زمين فرو برديم، و بعضى را غرق كرديم؛ و خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند، ولى آنان بودند كه به خودشان ستم كردند.
👈 ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج3، ص: 141
دعای #سوم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
#دعا_سوم_7
قسمت 9
✳️ اهل مدين و پيروى از شهوات
از جمله آن ملّتها اهل مَدْيَن بودند. اين ملّت وقتى به عذاب خدا گرفتار شدند كه تمامشان خائن و متقلّب و بدعمل گشتند. كم فروشى و خيانت در معاملات از صفات بد شمرده نمىشد. حسّ اخلاقى به حدّى در آنان نابود گشته بود كه وقتى ايشان را درباره كارهاى زشت ملامت مىكردند، اصلًا خجالت نمىكشيدند، بلكه شخص ناصح را ملامت و سرزنش مىنمودند. عيوب خودشان را اصلًا درك نمىكردند. منكرات و معاصى را قبيح نمىدانستند. خداوند بزرگ درباره آنان مىفرمايد:
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ* وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ
و به سوى [مردم] مَدين، برادرشان شعيب را [فرستاديم.] گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد، شما را جز او هيچ معبودى نيست؛ و از پيمانه و ترازو مكاهيد، همانا من شما را در توانگرى و نعمت [ى كه بىنياز كننده از كم فروشى است] مىبينم و بر شما از عذاب روزى فراگير بيمناكم.* و اى قوم من، پيمانه و ترازو را عادلانه [و منصفانه] كامل و تمام بدهيد، و اجناس مردم را [هنگام خريدن] كمشمارتر و كمارزشتر [از آنچه كه هست] به حساب نياوريد و در زمين تبهكارانه فتنه و آشوب برپا نكنيد.
و پس از آياتى چند مىفرمايد:
وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْباً وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ
و هنگامى كه عذاب ما رسيد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، با رحمتى از سوى خود نجات داديم، و كسانى را كه [به آيات ما] ستم كردند، فرياد مرگبار فرا گرفت، پس در خانههايشان به رو در افتاده جسمى بىجان شدند.
ملّت نوح، ملّت صالح، ملّت لوط و اقوام ديگرى كه به عذاب الهى دچار شدند، از قماش ملّت مدين بودند و در يك كلمه پيرو شهوات خويش گشتند، و اين پيروى، آنان را از نظر رحمت حق انداخت و عاقبت به هلاكت و عذاب دچارشان كرد.
فرق ميان بندگى حق و بندگى شهوت، فرق ميان نور و ظلمت و حق و باطل و دنيا و آخرت و مرگ و حيات است. بنده و برده شهوت از هيچ ستم و ظلمى و فساد و جنايتى چشم نمىپوشد، و بنده حق از هيچ كار مثبت و عمل خيرى بازنمىماند.
👈 ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج3، ص: 141
دعای #سوم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
#دعا_سوم_7
قسمت 10
✳️ مقالهاى در بردگى بشر نسبت به شهوات
جبران خليل در مقالهاى داستان بردگى بشر را نسبت به شهوات چنين توضيح مىدهد:
«مردم بنده زندگىاند، و در نتيجه اين بندگى، روز با زبونى و ننگ همدمند، و شب با اشك و خون دمسازند.
هر چه تا به حال ديدهام بنده سرسپرده و گردن كج و زندانى زنجيرى بوده است.
هر سوى گيتى را گشته و شام و روز زندگى را پژوهيدهام كاروان ملّتها و اقوام را ديدهام كه از غار به كاخ و آسمانخراش ره سپرده است، و چشمم تا به حال جز به اثر زنجيرهايى كه به دست و پايش آويخته بوده در كنار ردّپايش بر شن صحرا نمودار است، و به گوش خويش از دشت و جنگل و دمن طنين ضجّه و فرياد جگرخراش نسلهاى قرون و اعصار را شنيدهام.
به كاخها و دانشگاهها و معابد در آمدهام و در برابر هر تخت و قربانگاه و كرسى خطابه ايستاده و ديدهام كه كارگر، بنده سرمايهدار و سوداگر است و سرمايهدار و سوداگر بنده نظامى، نظامى بنده سياستمدار، سياستمدار بنده شاه، شاه بنده كاهن، و كاهن بنده بت و بت خود خاكى است كه اهريمنان سرشته و بر تلّى از جمجمه مردگان افراشتهاند.
به كاخ توانگران مقتدر و كلبه فقيران زير دست درآمده و به تماشاى خزائنى كه پر از جواهرات و شمشهاى طلا بوده و بيغولههايى كه شبح نوميدى و بازدم مرگ، خفقان آورش كرده، ايستادهام.
كودكان را ديدهام كه راه و رسم بندگى را از مادر با شيرى كه از پستانش مىمكند فرا مىگيرند، نونهالان رسم سرسپردگى و زبونى را همراه الفبا مىآموزند، و جوانان جامه تن سپارى و گردن كجى به تن مىكنند، و زنان در بستر فرمانبردارى و حلقه گوشى مىغلتند.
نسلهاى آدمى را از كناره گنگ تا ساحل فرات، مصبّ نيل، كوهستان سينا، ميدانهاى آتن، كليساهاى روم، كوچههاى قسطنطنيه و آسمانخراشهاى لندن پى گرفتم، همه جا بندگى را ديدم كه با جاه و عظمت در كاروان پرشكوهى روان است، و مردم به گردش و كُرنش و شادمانىاند، گاه آن را خدا مىنامند و پسران و دختران را در آستانش قربانى مىكنند. گاهى امپراطور مىدانند و به پايش شراب و عطر نثار مىنمايند، زمانى غيب دان مىدانند و در پيشگاهش بخور مىسوزانند، نام قانون بر آن مىنهند و در برابرش سجده مىبرند، ميهنپرستى مىشمارند و در راهش كمر به جنگ مىبندند و خون يكديگر را مىريزند و شهر و آشيانهشان را به خاطرش ويران مىكنند و اسم اين كار را برادرى و مساوات مىگذارند، آن را سايه خدا پنداشته سر به فرمانش فرود مىآورند، اسمش را پول و كاسبى گذاشته به خاطرش جان مىكنند و عرق مىريزند و جان مىفشانند.
خلاصه يك چيز است با نامهاى مختلف و رنگارنگ، يك واقعيّت است كه جلوههاى گوناگون دارد، يك بيمارى ازلى و ابدى است كه هر بار گريبانگير مىشود، علائم و آثار تازه و عجيبى دارد؛ مرضى كه فرزند با جان گرفتن از پدر به ارث مىگيرد و ميكرب آن را نسل قديم به دامن نسل جديد انتقال مىدهد.
👈 ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج3، ص: 141
دعای #سوم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
#دعا_سوم_7
قسمت 11
✳️ انواع بندگىها
[بندگى چشم بسته ] شگفت انگيزترين بندگىهائى كه ديدهام انواع زير است:
بندگى چشم بسته: نوعى از بندگى كه حال شخص را به گذشته نياكانش وابسته مىدارد و سرش را در مقابل آداب و رسوم اجدادى فرود مىآورد و از او جسد تازهاى پديد مىآرد كه روح كهنهاى در آن دميده با گور مرمرينى كه پر از استخوان پوسيده باشد.
[بندگى زبان بسته] بندگى زبان بسته: آن بندگىاى است كه گردونه عمر مرد را به دم همسرِ ناسازگارش مىبندد، و تن زن را به بستر مردى كه از او متنفّر است مىچسباند، چنانكه رابطهشان با زندگى رابطه كفش است با پا.
[بندگى گوش بسته] بندگى گوش بسته: همان كه شخصى را به پيروى از سليقه محيط و همرنگى با جماعت وا مىدارد، به طورى كه شخصيّتش انعكاس صداى جامعه و سايه و همآميزى از اشيا است!
[بندگى پاى بسته] بندگى پاى بسته: بندگىاى كه گردن آدم نيرومند را زير فرمان حقّه باند مىخماند و اراده قدرتمند را تسليم هوسهاى مشتى افتخارجوى شهرت طلب مىگرداند تا مثل عروسك به سرانگشت آنان برقصد و پس از مدتى از حركت باز ايستد و بالاخره بشكند و دور ريخته شود.
و [در عرصه قيامت] همگى در پيشگاه خدا ظاهر مىشوند؛ پس ناتوانان [ى كه بدون به كار گرفتن عقل، بلكه از روى تقليد كوركورانه پيرو مستكبران بودند] به مستكبران مىگويند: ما [در دنيا بدون درخواست دليل و برهان] پيروِ [مكتب] شما بوديم، آيا امروز چيزى از عذاب خدا را [به پاداش آن كه از شما پيروى كرديم] از ما برطرف مىكنيد؟ مىگويند: اگر خدا ما را [در صورت داشتن لياقت] هدايت كرده بود، همانا ما هم شما را هدايت مىكرديم، [اكنون همه سرمايههاى وجودى ما و تلاش و كوششمان بر باد رفته] چه بيتابى كنيم وچه شكيبايى ورزيم، براى ما يكسان است، ما را هيچ راه گريزى نيست.
[بندگى دورگهاى] بندگى دورگهاى: آن كه كودكان معصوم را از فضاى پهناور نيكبختى به خاكستر سيهروزى مىنشاند، آنجا كه نياز به كنار كودكى نشسته و بيچارگى در بغل زبونى آرميده تا با بدبختى به جانى رسند و از آن پس مثل يك مجرم، عمر بگذرانند و مثل يك مطرود و وازده بميرند.
[بندگى جوگندمى] بندگى جوگندمى: همان كه ارزش اشيا و امور را وارونه مىنمايد و مفهوم امور را دگرگون مىكند، به طورى كه حقّهبازى را زرنگى بشمارند، و پرچانگى را دانايى، و ناتوانى را بردبارى و مسالمت، و بزدلى را پرهيزكارى.
[بندگى مُذَبْذَبانه] بندگى مُذَبْذَبانه: كه زبان بزدل سست عنصر را مىلرزاند و از حق گوئى بازمىدارد تا بر خلاف آنچه در دل دارد به زبان آرد و در چنگال تيره روزى چون جامهاى باشد كه مچاله و پهن شود.
[بندگى پشت خمانى] بندگى پشت خمانى: مقيَّد شدن ملّتى با زنجير قوانين و حقوق و رسوم ملّتى ديگر.
[بندگى واگيرى] بندگى واگيرى: كه باعث جانشينى پسر به جاى پدر مىشود.
[بندگى سياه] بندگى سياه: كه بر پيشانى سپيد فرزند بىگناه، مجرم داغ ننگ مىچسباند.
بالأخره بندگى بندگى، كه نيروى محرّك و استمرار دهنده همه بندگىهاست». «1» و اين همه كه قرنهاست سايه شومش را بر سر بشر، و طناب و غل و زنجيرش را بر دست و پاى انسان، و لجامش را بر زبان آدمى، و پنبهاش را در گوش نسلها، و چشم بندش را بر بصيرت فرزندان آدم و حوّا قرار داده، معلول پيروى از هواى نفس و افتادن در لجنزار شهوات است.
و اين انبيا و اوليا و امامان معصومند كه براى نجات بشر از اين همه ذلّت و خفّت و پَستى و بدمستى و برداشتن زنجير و غل اسارت از دست و پاى عقل و جان انسان، از جانب خدا قيام كردند و خود را براى تأمين سعادت دنيا و آخرت مردم به هر آب و آتشى زدند و از هيچ كوششى تا جان دادن در راه محبوب و معشوقشان كه حضرت رب العزّه است مضايقه نكردند.
👈 ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج3، ص: 141
دعای #سوم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان
#دعا_سوم_7
قسمت 12
✳️ مقامات انسانى آزادگان وارسته
طيران مرغ ديدى، تو ز پايبند شهوت
به درآى تا ببينى طيران آدميت
(سعدى شيرازى)
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»
و خدا براى مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامى كه گفت:
پروردگارا! براى من نزد خودت خانهاى در بهشت بنا كن ومرا از فرعون وكردارش رهايى بخش ومرا از مردم ستمكار نجات ده.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
شريفترين و گرامىترين زنان جهان و بهشت چهار نفر هستند:
1- آسيه همسر فرعون.
2- مريم دختر عمران.
3- خديجه دختر خويلد.
4- فاطمه دختر محمد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله. «1» از چهرههايى كه بايد نامش را به بزرگى ياد كرد و در رديف قهرمانان برجسته عرصه ايمان و صبر و مقاومت قرار داد، آسيه دختر مزاحم همسر فرعون است.
عظمت و شخصيت آسيه همسر فرعون
وى بانويى بىنظير و برجسته و بنده شايسته خدا بود، او خداى جهان را از روى معرفت و اخلاص پرستش مىنمود، از ايمان كاملى كه در خور مقام يك انسان كامل و واقعى است برخوردار بود و از لحاظ تقوا و زهد و پاك دامنى در محيط خفقانى و كفرآميز فرعونى، نمونهاى بىنظير بود.
آسيه، با آن كه از عالىترين موقعيّتهاى مادى و اجتماعى برخوردار بود، به رنگ محيط درنيامد و تا سر حدّ امكان در تغيير و اصلاح محيط مىكوشيد و هرگز افكار و عواطف و عقايد و آراى افراد در او اثر نمىكرد.
آسيه اول زنى بود كه به موسى بن عمران عليه السلام ايمان آورد و در ايمان راستين خود استوار بود و هيچ وقت در اين زمينه رنگ نباخت و ترسى به خود راه نداد.
به طورى كه از تفاسير و تواريخ و اخبار و سِيَر استفاده مىشود: از ابتداى آفرينش آدم، در محيط ظلم و ستم و در خانواده كفر و زندقه زنى همانند آسيه در ايمان و اطمينان و در دوستى با خدا و رسول، ثابتتر و مقاومتر نيامده است.
آسيه، از جمله زنان فرزانه جهان است كه خداوند او را بر زنان عالم امتياز و برترى داده و در قرآن از او ستايش كرده و او را از سيّدات زنان بهشت قرار داده است.
آسيه، نخستين زنى است كه ايمانش به درجه كمال رسيد و اوّل زنى است كه در خانه فرعونِ كافر، سالها ايمان و عقيده خود را مخفى نگاه داشت و در پنهانى خدا را پرستش مىكرد.
«هنگامى كه فرعون ستمگر «ماشطه» همسر حزقيل را به شهادت رساند، آسيه پرده از جلوى ديدگانش برداشته شد و ديد ملائكه روح ماشطه شهيده را با كمال احترام و تجليل به آسمان مىبرند.
اين داستان بر اعتقاد و يقين او افزود و از ستمگرى و بى عدالتى همسرش بىنهايت افسرده شد. در آن هنگام فرعون بر آسيه وارد شد و خبر قتل همسر حزقيل را به وى داد.
آسيه ديگر تاب مقاومت نياورد و بر فرعون بانگ زد و گفت: واى بر تو اى ستمگر، چقدر مغرورى و بىپروا، و بر حكومت ظالمانه و سلطهگر خود مىنازى و هر آن بر گناه خود مىافزايى! همانا به كيفرى سخت گرفتار خواهى شد.
فرعون گفت: مگر تو را نيز جنون عارض شده مثل جنونى كه بر ماشطه عارض شده بود؟
آسيه گفت: خير، مرا ديوانگى عارض نشده، بلكه ايمان آوردم به خدائى كه پروردگار من و شما و همه جهان است.
از آنجايى كه فرعون آسيه را دوست مىداشت دست به يك سياست ليّن و زيركانه زد و مادر آسيه را احضار كرده، به وى گفت: مثل اين كه دخترت را ديوانگى عارض شده، از او بخواه كه از دين جديد خود دست بردارد.
مادر آسيه جريان را عنوان كرد، ولى سودى نبخشيد و حيله و نيرنگ فرعون، او را در دين و آيين خود استوارتر ساخت. فرعون همين كه از ايمان او اطلاع يافت، دنيا در نظرش تيره و تار شد و از شدّت خشم و غضب مدتى مبهوت ماند. همواره به خود مىپيچيد و آسيه را تكليف به قبول ربوبيّت خود مىكرد، در حالى كه آسيه اعتنائى به گفتههاى بىاساس وى نكرده و مىگفت: هرگز از آيين حق دست برندارم؛ من به اسلام گرويدهام و اكنون به پروردگار موسى مؤمنم و تو را مشرك مىدانم.
فرعون به دژخيمان خود دستور داد او را به چهارميخ كشند و وى را به بدترين وضعى شكنجه كنند. از اين جهت قرآن مجيد او را «ذِى الْأوْتاد» ناميد.
آسيه عنصر شجاعت و استقامت بود و با شهامت بىنظير خود در برابر شكنجههاى دژخيمان فرعونى يك تنه و قهرمانانه ايستاد و كمترين ترس و وحشتى به خود راه نداد و همواره توكّل بر خدا مىكرد و هر چه مىخواست از او مىطلبيد و غير از حق به احدى تكيه نداشت.
فرعون او را همى عذاب كرد، تا اين كه آسيه قهرمان، زير بار ضربات شكنجه ددمنشان فرعونى به شهادت رسيد» «1» و از دروازه شهادت، به مقامات عالى الهى و انسانى و به منازل معنوى و عرفانى نايل شد.
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج3، ص: 141
دعای #سوم
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2