eitaa logo
دیده بان انقلابی🇵🇸
74 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
116 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ 5 🔴 حقيقت و عظمت (2) 11- بارهاى سنگين گناهان، آنان را سنگين نساخته است. كنايه از اين كه در عين داشتن نوعى اختيار، از گناه و معصيت پاك هستند. 12- گذشت شب‏ها و روزها در آنان تأثيرى نمى‏نمايد. 13- انگيزه‏ها و اميال، شكّ و ترديدها، استحكام ايمان آنان را متزلزل و مختل نمى‏سازد. 14- گمان‏ها و پندارها به دژهاى محكم يقين آنان ازدحام و هجوم نمى‏آورند. 15- عوامل بر افروزنده حسدها و كينه‏ها نمى‏توانند در ميان آنان به وجود بيايند و تاريكى حيرت سلب نكرده است، آنچه را كه از معرفت خداوندى در دل‏هاى آنان جايگزين گشته و محو نكرده است، آنچه را كه از عظمت و هيبت و جلال خداوندى در لابه لاى سطوح سينه‏هاى آنان راه يافته و تثبيت شده است. 16- وسوسه‏ها طمع در راهيابى به آنان ندارند تا فكر آنان را به كثافت خود بكوبند. 17- گروهى از آن فرشتگان در خلقت ابرهاى پر باران وظيفه انجام مى‏دهند و عدّه‏اى در كوههاى بزرگ و مرتفع، و دسته‏اى در سياهى ظلمت كه راهى براى خروج از آن ديده نمى‏شود. 18- گروهى ديگر از آن فرشتگان هستند كه قدم‏هاى آنان حدود پائين زمين را شكافته است، پاهاى آنان مانند پرچم‏هاى سفيدند كه از شكاف‏هاى هوا نفوذ كرده‏اند. (منظور از بال و قدم و پا قدرت است نه بال و قدم اصطلاحى). در زير آن پاها كه مانند پرچم‏هاى سفيدند بادى است با وزش آرام، كه آنها را در حدود متناهى كه پايان قرارگاه آنهاست نگه داشته است. 19- اشتغالات آن فرشتگان به عبادت الهى، آنان را از همه چيز فارغ نموده است. حقايق ايمان ميان آنان و معرفت خدا را بهم پيوسته است. يقين به وجود ذات اقدس ربوبى آنان را به اشتياق شديد به خدا از همه چيز منقطع ساخته است و رغبت‏ها و اميال آنان از آنچه كه در نزد حق است به آنچه كه در نزد غير خداست تجاوز ننموده است. آنان شيرينى معرفت ربوبى را چشيده، و شربت محبّت خداوندى را با كاسه‏هاى سيراب كننده سركشيدند و در مغز دل‏هاى آنان رگه‏هاى خوف از خدا جايگير شده و استمرار در عبادت، استقامت پشتشان را منحنى نموده است. به طول انجاميدن رغبت و اشتياق به خداوند، مادّه ناله و تضرّع آنان را تمام نكرده است و عظمت تقرّب به بارگاه ربوبى، ريسمان‏هاى خشوع را از گردن جان‏هاى آنان باز ننموده است. عُجْب بر آنان مستولى نشده تا عبادات گذشته را زياد محسوب نمايند و احساس ناتوانى و ناچيزى در دريافت جلال خداوندى براى بزرگداشت حسناتى كه انجام مى‏دهند نصيبى نگذاشته است. و به جهت امتداد طولانى و تكاپو در عبادت، سستى‏ها در وجود آنان راه نيافته است و از اشتياق‏هاى آن فرشتگان چيزى نكاسته است تا از اميد پروردگارشان روى گردان شوند.» «طول مناجات با پروردگارشان اطراف زبان‏هاى آنان را نخشكانيده و اشتغالات ديگرى آنان را مملوك خود نساخته است كه صداهاى بلند آنان را زمزمه‏هاى خفيف تضرّع قطع نمايد، و شانه‏هاى آنان در صفوف عبادت مختلف نگشته است، و گردن‏هاى خود را براى به دست آوردن آسايش از روى تقصير در انجام دستور خداوندى خم نكرده‏اند. كندى غفلت‏ها بر قاطعيّت كوشش و تلاش آنان نفوذى ندارد و عوامل فريبنده شهوات دست به سوى همّت‏هاى آنان نمى‏يازند.» خداوندِ صاحب عرش را براى روز احتياجشان ذخيره نموده‏اند، در آن هنگام كه خلق از خدا منقطع و به مخلوقات متوجّه‏اند فرشتگان فقط خدا را مورد توجّه و گرايش قرار مى‏دهند. براى عبادت حق پايانى تعيين نمى‏كنند. علاقه شديد آن فرشتگان براى التزام اطاعت خداوندى آنان را ارجاع نمى‏كند مگر به موادّى در دل‏هاى آنان كه از رجا و خوف خداوندى گسيخته نمى‏شوند، عوامل بيم آميخته با اشتياق از آنان قطع نمى‏شود تا در تلاش و كوشش سست شوند، و حرص و آزهاى دنيوى آنان را به اسارت نكشيده است تا كوشش‏هاى منتج منافع دنيوى را بر كوشش و جديت برابديّت مقدّم بدارند. آنان اعمال گذشته خود را بزرگ نمى‏شمارند و اگر اعمالشان را بزرگ بشمارند اميد آنان، بيم و هراسشان را از بين مى‏برد. غلبه و اغواى شيطانى موجب اختلاف درباره پروردگارشان نمى‏گردد، جدايى هاى ناروا آنان را از يكديگر متفرّق ننموده و سنگينى و خيانت و حسد بر آنان پيروز نگشته است. عوامل دگرگون كننده شك و پندار آنان را تقسيم به گروه‏ها نكرده و پستى همّت‏ها آنان را از يكديگر جدا نساخته است. فرشتگان وابستگان ايمانند، نه لغزشى آنان را از طناب ايمان بريده است و نه انحراف و مسامحه و سستى. در طبقات آسمان به انداره محل پوستى نيست مگر اين كه فرشته‏اى بر آن در حال سجده است، يا فرشته‏اى در حال سير و حركت براى انجام دستور حق؛ آن فرشتگان با امتداد طولانى اطاعت پروردگارشان بر علم خود مى‏افزايند و به عزّت و عظمت خداوندى در قلوب آنان افزوده مى‏شود.» ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 97 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 6 ✳️ مذمّت هواى نفس در قرآن و روايات‏ خداوند تبارك و تعالى در مذمّت اتّباع نفس و هواى آن فرمايد: وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ [و گفتيم:] اى داود! همانا تو را در زمين جانشين [و نماينده خود] قرار داديم؛ پس ميان مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مى‏كند. بى‏ترديد كسانى كه از راه خدا منحرف مى‏شوند، چون روز حساب را فراموش كرده‏اند، عذابى سخت دارند. و در آيه ديگر فرمايد: وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ پس اگر پاسخ تو را ندادند بدان كه فقط از هواهاى نفسانى خود پيروى مى‏كنند و گمراه‏تر از كسى كه بدون هدايتى از سوى خدا از هواهاى نفسانى خود پيروى كند، كيست؟ مسلماً خدا مردم ستمكار را هدايت نمى‏كند. در «كافى» سند به حضرت باقر عليه السلام رساند كه: قالَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله: يَقُولُ اللّهُ: وَعِزَّتى وَجَلالى وَعَظَمَتى وَكِبْريائى وَنُورى وَعُلُوّى وَارتِفاعِ مَكانى لا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلى‏ هَواىَ إلّاشَتَتُّ عَلَيْهِ أمْرَهُ، وَلَبَّسْتُ عَلَيْهِ دُنْياهُ، وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِها، وَلَمْ اؤْتِهِ مِنْها إلّامَا قَدَّرْتُ لَهُ. وَعِزَّتى وَجَلالى وَعَظَمَتى وَنُورى وَعُلُوّى وَاْرتِفاعِ مَكانى لايُؤْثِرُ عَبْدٌ هَواىَ عَلى‏ هَواهُ إلّااسْتَحْفَظْتُهُ مَلائِكَتى، وَكَفَّلْتُ السَّماواتِ وَالْأرَضينَ رِزْقَهُ، وَكُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ كُلِّ تاجِرٍ، وأتَتْهُ الدُّنْيا وَهِىَ راغِمَةٌ. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداى عز و جل مى‏فرمايد: قسم به عزّت و جلال و عظمت و كبريا و نور و علوّ و ارتفاع مقامم كه اختيار نكند بنده‏اى هواى خودش را بر هواى من، مگر آن كه به تفرقه اندازم كارش را و در هم نمايم دنيايش را و مشغول سازم به مادّيات قلبش را، و حال آن كه ندهم به او از آن مگر آنچه مقدّر فرمودم براى او. و به عزّت و جلال و عظمت و نور و علوّ و رفعت مكانتم قسم كه اختيار نكند بنده‏اى هواى مرا بر هواى خود، مگر آن كه او را به ملائكه‏ام سپارم و آسمان‏ها و زمين را متكفّل روزى او سازم و من باشم از براى او از دنباله تجارت هر تاجر (به اين معنا كه من براى او تجارت كنم و روزى او را رسانم) و بيايد او را دنيا در حالى كه دليل و منقاد اوست. از امام صادق عليه السلام است: احْذَرُوا أهواءَكُم كَما تَحْذَرُونَ أعْداءَكُمْ، فَلَيسَ شَىْ‏ءٌ أعْدى‏ لِلرِّجالِ مِنِ اتِّباعِ أهْوائِهِمْ وَحَصائِدِ ألْسِنَتِهِمْ. از هواى نفس خود بترسيد آن چنان كه از دشمنان خود مى‏ترسيد، چرا كه چيزى دشمن‏تر براى مردم از متابعت هواى نفس و محصولات زبان آنان نيست. اى عزيز! بدان كه خواهش‏هاى نفس و تمنّيات او منتهى نشود به جائى و اشتهاى آن به آخر نرسد. اگر انسان يك قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد. و اگر با يكى از هواهاى آن همراهى كند، ناچار شود با چندين تمنّاى آن همراهى نمايد. اگر يك در به روى خواهش نفس باز كنى، لابدّى درهاى بسيارى به روى آن باز نمايى. يك وقت به واسطه يك متابعت نفس به چندين مفاسد و از آن به هزاران مهالك مبتلا شوى، تا آن كه خداى نخواسته در دم آخر جميع راه حق بر تو مسدود شود، چنانچه خداى تعالى در نصّ كتاب كريم از آن خبر داده است. و البته امير مؤمنان و ولىّ امر و مولا و مرشد و متكفّل هدايت و راهنماى عائله انسانيّت از اين خوف دارد و ترسناك است، بلكه روح مكرّم رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه هدى عليهم السلام در اضطراب و وحشت است كه مبادا برگ‏هاى درخت نبوّت و ولايت ريخته شود و خزان گردد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 141 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 7 ✳️ فراموشى آخرت‏ انسان تا تنبّه پيدا نكند كه مسافر است و لازم است از براى او سير، و داراى مقصد است و بايد به طرف آن مقصد ناچار حركت كند، و حصول مقصد ممكن است، عزم براى او حاصل نشود و داراى اراده نگردد. و بايد دانست كه از موانع بزرگ اين تنبّه كه اسباب نسيان مقصد مى‏شود و اراده و عزم را در انسان مى‏ميراند آن است كه انسان گمان كند وقت براى سير وسيع است، اگر امروز حركت به طرف مقصد نكند فردا مى‏كند. و اين حال طول امل و درازى رجا و ظنِّ بقا و اميد حيات و رجاى سعه وقت، انسان را از اصل مقصد كه آخرت است و لزوم سير به سوى آن و لزوم اخذ رفيق و زاد طريق باز مى‏دارد و انسان به كلّى آخرت را فراموش مى‏كند و مقصد از ياد انسان مى‏رود. و خدا نكند كه انسان سفر دور و دراز و پر خطرى در پيش داشته باشد و وقت او تنگ باشد و عِدّه و عُدّه براى او خيلى لازم باشد، و هيچ نداشته و با همه وصف از ياد اصل مقصد بيرون رود. و معلوم است اگر اين نسيان حاصل شود، هيچ در فكر زاد و توشه برنيايد و لوازم سفر را تهيّه نكند و ناچار وقتى سفر پيش آيد بيچاره شود و در آن سفر افتاده و در بين راه هلاك گردد و راه به جايى نبرد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 141 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 8 ✳️ پيروى از شهوات، علّت هلاكت‏ بدون شك هيچ ملّتى به هيچ بليّه‏اى گرفتار نخواهند شد مگر وقتى كه راههاى خير و صلاح را از دست بدهند و در طريق شرّ و فساد و طغيان و عصيان قرار گيرند و به خويشتن ستم كنند. خداوند متعال در هر جاى از كتاب شريفش كه عذاب و هلاكت ملّتى را تذكّر داده، جرم آنان را نيز يادآورى كرده است تا براى مردم روشن گردد كه در اثر اعمال زشت انسان كه معلول تبعيّت از شهوات است، دنيا و آخرتش فاسد مى‏گردد. خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد: فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلكِن كَانُوا انفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ پس همه را به گناهانشان گرفتيم، بر برخى از آنان توفانى سخت [كه با خود ريگ و سنگ مى‏آورد] فرستاديم، و بعضى را فرياد مرگبار گرفت، و برخى را به زمين فرو برديم، و بعضى را غرق كرديم؛ و خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند، ولى آنان بودند كه به خودشان ستم كردند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 141 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 9 ✳️ اهل مدين و پيروى از شهوات‏ از جمله آن ملّت‏ها اهل مَدْيَن بودند. اين ملّت وقتى به عذاب خدا گرفتار شدند كه تمامشان خائن و متقلّب و بدعمل گشتند. كم فروشى و خيانت در معاملات از صفات بد شمرده نمى‏شد. حسّ اخلاقى به حدّى در آنان نابود گشته بود كه وقتى ايشان را درباره كارهاى زشت ملامت مى‏كردند، اصلًا خجالت نمى‏كشيدند، بلكه شخص ناصح را ملامت و سرزنش مى‏نمودند. عيوب خودشان را اصلًا درك نمى‏كردند. منكرات و معاصى را قبيح نمى‏دانستند. خداوند بزرگ درباره آنان مى‏فرمايد: وَإِلَى‏ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ* وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ و به سوى [مردم‏] مَدين، برادرشان شعيب را [فرستاديم.] گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد، شما را جز او هيچ معبودى نيست؛ و از پيمانه و ترازو مكاهيد، همانا من شما را در توانگرى و نعمت [ى كه بى‏نياز كننده از كم فروشى است‏] مى‏بينم و بر شما از عذاب روزى فراگير بيمناكم.* و اى قوم من، پيمانه و ترازو را عادلانه [و منصفانه‏] كامل و تمام بدهيد، و اجناس مردم را [هنگام خريدن‏] كم‏شمارتر و كم‏ارزش‏تر [از آنچه كه هست‏] به حساب نياوريد و در زمين تبهكارانه فتنه و آشوب برپا نكنيد. و پس از آياتى چند مى‏فرمايد: وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْباً وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ و هنگامى كه عذاب ما رسيد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، با رحمتى از سوى خود نجات داديم، و كسانى را كه [به آيات ما] ستم كردند، فرياد مرگبار فرا گرفت، پس در خانه‏هايشان به رو در افتاده جسمى بى‏جان شدند. ملّت نوح، ملّت صالح، ملّت لوط و اقوام ديگرى كه به عذاب الهى دچار شدند، از قماش ملّت مدين بودند و در يك كلمه پيرو شهوات خويش گشتند، و اين پيروى، آنان را از نظر رحمت حق انداخت و عاقبت به هلاكت و عذاب دچارشان كرد. فرق ميان بندگى حق و بندگى شهوت، فرق ميان نور و ظلمت و حق و باطل و دنيا و آخرت و مرگ و حيات است. بنده و برده شهوت از هيچ ستم و ظلمى و فساد و جنايتى چشم نمى‏پوشد، و بنده حق از هيچ كار مثبت و عمل خيرى بازنمى‏ماند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 141 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 10 ✳️ مقاله‏اى در بردگى بشر نسبت به شهوات‏ جبران خليل در مقاله‏اى داستان بردگى بشر را نسبت به شهوات چنين توضيح مى‏دهد: «مردم بنده زندگى‏اند، و در نتيجه اين بندگى، روز با زبونى و ننگ همدمند، و شب با اشك و خون دمسازند. هر چه تا به حال ديده‏ام بنده سرسپرده و گردن كج و زندانى زنجيرى بوده است. هر سوى گيتى را گشته و شام و روز زندگى را پژوهيده‏ام كاروان ملّت‏ها و اقوام را ديده‏ام كه از غار به كاخ و آسمانخراش ره سپرده است، و چشمم تا به حال جز به‏ اثر زنجيرهايى كه به دست و پايش آويخته بوده در كنار ردّپايش بر شن صحرا نمودار است، و به گوش خويش از دشت و جنگل و دمن طنين ضجّه و فرياد جگرخراش نسل‏هاى قرون و اعصار را شنيده‏ام. به كاخ‏ها و دانشگاه‏ها و معابد در آمده‏ام و در برابر هر تخت و قربانگاه و كرسى خطابه ايستاده و ديده‏ام كه كارگر، بنده سرمايه‏دار و سوداگر است و سرمايه‏دار و سوداگر بنده نظامى، نظامى بنده سياستمدار، سياستمدار بنده شاه، شاه بنده كاهن، و كاهن بنده بت و بت خود خاكى است كه اهريمنان سرشته و بر تلّى از جمجمه مردگان افراشته‏اند. به كاخ توانگران مقتدر و كلبه فقيران زير دست درآمده و به تماشاى خزائنى كه پر از جواهرات و شمش‏هاى طلا بوده و بيغوله‏هايى كه شبح نوميدى و بازدم مرگ، خفقان آورش كرده، ايستاده‏ام. كودكان را ديده‏ام كه راه و رسم بندگى را از مادر با شيرى كه از پستانش مى‏مكند فرا مى‏گيرند، نونهالان رسم سرسپردگى و زبونى را همراه الفبا مى‏آموزند، و جوانان جامه تن سپارى و گردن كجى به تن مى‏كنند، و زنان در بستر فرمانبردارى و حلقه گوشى مى‏غلتند. نسل‏هاى آدمى را از كناره گنگ تا ساحل فرات، مصبّ نيل، كوهستان سينا، ميدان‏هاى آتن، كليساهاى روم، كوچه‏هاى قسطنطنيه و آسمانخراش‏هاى لندن پى گرفتم، همه جا بندگى را ديدم كه با جاه و عظمت در كاروان پرشكوهى روان است، و مردم به گردش و كُرنش و شادمانى‏اند، گاه آن را خدا مى‏نامند و پسران و دختران را در آستانش قربانى مى‏كنند. گاهى امپراطور مى‏دانند و به پايش شراب و عطر نثار مى‏نمايند، زمانى غيب دان مى‏دانند و در پيشگاهش بخور مى‏سوزانند، نام قانون بر آن مى‏نهند و در برابرش سجده مى‏برند، ميهن‏پرستى مى‏شمارند و در راهش كمر به جنگ مى‏بندند و خون يكديگر را مى‏ريزند و شهر و آشيانه‏شان را به خاطرش ويران مى‏كنند و اسم اين كار را برادرى و مساوات مى‏گذارند، آن را سايه خدا پنداشته سر به فرمانش فرود مى‏آورند، اسمش را پول و كاسبى گذاشته به خاطرش جان مى‏كنند و عرق مى‏ريزند و جان مى‏فشانند. خلاصه يك چيز است با نام‏هاى مختلف و رنگارنگ، يك واقعيّت است كه جلوه‏هاى گوناگون دارد، يك بيمارى ازلى و ابدى است كه هر بار گريبانگير مى‏شود، علائم و آثار تازه و عجيبى دارد؛ مرضى كه فرزند با جان گرفتن از پدر به ارث مى‏گيرد و ميكرب آن را نسل قديم به دامن نسل جديد انتقال مى‏دهد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 141 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 11 ✳️ انواع بندگى‏ها [بندگى چشم بسته ] شگفت انگيزترين بندگى‏هائى كه ديده‏ام انواع زير است: بندگى چشم بسته: نوعى از بندگى كه حال شخص را به گذشته نياكانش وابسته مى‏دارد و سرش را در مقابل آداب و رسوم اجدادى فرود مى‏آورد و از او جسد تازه‏اى پديد مى‏آرد كه روح كهنه‏اى در آن دميده با گور مرمرينى كه پر از استخوان پوسيده باشد. [بندگى زبان بسته] بندگى زبان بسته: آن بندگى‏اى است كه گردونه عمر مرد را به دم همسرِ ناسازگارش مى‏بندد، و تن زن را به بستر مردى كه از او متنفّر است مى‏چسباند، چنانكه رابطه‏شان با زندگى رابطه كفش است با پا. [بندگى گوش بسته‏] بندگى گوش بسته: همان كه شخصى را به پيروى از سليقه محيط و همرنگى با جماعت وا مى‏دارد، به طورى كه شخصيّتش انعكاس صداى جامعه و سايه و هم‏آميزى از اشيا است! [بندگى پاى بسته‏] بندگى پاى بسته: بندگى‏اى كه گردن آدم نيرومند را زير فرمان حقّه باند مى‏خماند و اراده قدرتمند را تسليم هوس‏هاى مشتى افتخارجوى شهرت طلب مى‏گرداند تا مثل عروسك به سرانگشت آنان برقصد و پس از مدتى از حركت باز ايستد و بالاخره بشكند و دور ريخته شود. و [در عرصه قيامت‏] همگى در پيشگاه خدا ظاهر مى‏شوند؛ پس ناتوانان [ى كه بدون به كار گرفتن عقل، بلكه از روى تقليد كوركورانه پيرو مستكبران بودند] به مستكبران مى‏گويند: ما [در دنيا بدون درخواست دليل و برهان‏] پيروِ [مكتب‏] شما بوديم، آيا امروز چيزى از عذاب خدا را [به پاداش آن كه از شما پيروى كرديم‏] از ما برطرف مى‏كنيد؟ مى‏گويند: اگر خدا ما را [در صورت داشتن لياقت‏] هدايت كرده بود، همانا ما هم شما را هدايت مى‏كرديم، [اكنون همه سرمايه‏هاى وجودى ما و تلاش و كوششمان بر باد رفته‏] چه بيتابى كنيم وچه شكيبايى ورزيم، براى ما يكسان است، ما را هيچ راه گريزى نيست. [بندگى دورگه‏اى‏] بندگى دورگه‏اى: آن كه كودكان معصوم را از فضاى پهناور نيكبختى به خاكستر سيه‏روزى مى‏نشاند، آنجا كه نياز به كنار كودكى نشسته و بيچارگى در بغل زبونى آرميده تا با بدبختى به جانى رسند و از آن پس مثل يك مجرم، عمر بگذرانند و مثل يك مطرود و وازده بميرند. [بندگى جوگندمى‏] بندگى جوگندمى: همان كه ارزش اشيا و امور را وارونه مى‏نمايد و مفهوم امور را دگرگون مى‏كند، به طورى كه حقّه‏بازى را زرنگى بشمارند، و پرچانگى را دانايى، و ناتوانى را بردبارى و مسالمت، و بزدلى را پرهيزكارى. [بندگى مُذَبْذَبانه‏] بندگى مُذَبْذَبانه: كه زبان بزدل سست عنصر را مى‏لرزاند و از حق گوئى بازمى‏دارد تا بر خلاف آنچه در دل دارد به زبان آرد و در چنگال تيره روزى چون جامه‏اى باشد كه مچاله و پهن شود. [بندگى پشت خمانى‏] بندگى پشت خمانى: مقيَّد شدن ملّتى با زنجير قوانين و حقوق و رسوم ملّتى ديگر. [بندگى واگيرى‏] بندگى واگيرى: كه باعث جانشينى پسر به جاى پدر مى‏شود. [بندگى سياه‏] بندگى سياه: كه بر پيشانى سپيد فرزند بى‏گناه، مجرم داغ ننگ مى‏چسباند. بالأخره بندگى بندگى، كه نيروى محرّك و استمرار دهنده همه بندگى‏هاست». «1» و اين همه كه قرن‏هاست سايه شومش را بر سر بشر، و طناب و غل و زنجيرش را بر دست و پاى انسان، و لجامش را بر زبان آدمى، و پنبه‏اش را در گوش نسل‏ها، و چشم بندش را بر بصيرت فرزندان آدم و حوّا قرار داده، معلول پيروى از هواى نفس و افتادن در لجنزار شهوات است. و اين انبيا و اوليا و امامان معصومند كه براى نجات بشر از اين همه ذلّت و خفّت و پَستى و بدمستى و برداشتن زنجير و غل اسارت از دست و پاى عقل و جان انسان، از جانب خدا قيام كردند و خود را براى تأمين سعادت دنيا و آخرت مردم به هر آب و آتشى زدند و از هيچ كوششى تا جان دادن در راه محبوب و معشوقشان كه حضرت رب العزّه است مضايقه نكردند. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 141 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 12 ✳️ مقامات انسانى آزادگان وارسته‏ طيران مرغ ديدى، تو ز پايبند شهوت به درآى تا ببينى طيران آدميت‏ (سعدى شيرازى) وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» و خدا براى مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامى كه گفت: پروردگارا! براى من نزد خودت خانه‏اى در بهشت بنا كن ومرا از فرعون وكردارش رهايى بخش ومرا از مردم ستمكار نجات ده. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: شريف‏ترين و گرامى‏ترين زنان جهان و بهشت چهار نفر هستند: 1- آسيه همسر فرعون. 2- مريم دختر عمران. 3- خديجه دختر خويلد. 4- فاطمه دختر محمد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله. «1» از چهره‏هايى كه بايد نامش را به بزرگى ياد كرد و در رديف قهرمانان برجسته عرصه ايمان و صبر و مقاومت قرار داد، آسيه دختر مزاحم همسر فرعون است. عظمت و شخصيت آسيه همسر فرعون‏ وى بانويى بى‏نظير و برجسته و بنده شايسته خدا بود، او خداى جهان را از روى معرفت و اخلاص پرستش مى‏نمود، از ايمان كاملى كه در خور مقام يك انسان كامل و واقعى است برخوردار بود و از لحاظ تقوا و زهد و پاك دامنى در محيط خفقانى و كفرآميز فرعونى، نمونه‏اى بى‏نظير بود. آسيه، با آن كه از عالى‏ترين موقعيّت‏هاى مادى و اجتماعى برخوردار بود، به رنگ محيط درنيامد و تا سر حدّ امكان در تغيير و اصلاح محيط مى‏كوشيد و هرگز افكار و عواطف و عقايد و آراى افراد در او اثر نمى‏كرد. آسيه اول زنى بود كه به موسى بن عمران عليه السلام ايمان آورد و در ايمان راستين خود استوار بود و هيچ وقت در اين زمينه رنگ نباخت و ترسى به خود راه نداد. به طورى كه از تفاسير و تواريخ و اخبار و سِيَر استفاده مى‏شود: از ابتداى آفرينش آدم، در محيط ظلم و ستم و در خانواده كفر و زندقه زنى همانند آسيه در ايمان و اطمينان و در دوستى با خدا و رسول، ثابت‏تر و مقاوم‏تر نيامده است. آسيه، از جمله زنان فرزانه جهان است كه خداوند او را بر زنان عالم امتياز و برترى داده و در قرآن از او ستايش كرده و او را از سيّدات زنان بهشت قرار داده است. آسيه، نخستين زنى است كه ايمانش به درجه كمال رسيد و اوّل زنى است كه در خانه فرعونِ كافر، سال‏ها ايمان و عقيده خود را مخفى نگاه داشت و در پنهانى خدا را پرستش مى‏كرد. «هنگامى كه فرعون ستمگر «ماشطه» همسر حزقيل را به شهادت رساند، آسيه پرده از جلوى ديدگانش برداشته شد و ديد ملائكه روح ماشطه شهيده را با كمال احترام و تجليل به آسمان مى‏برند. اين داستان بر اعتقاد و يقين او افزود و از ستمگرى و بى عدالتى همسرش بى‏نهايت افسرده شد. در آن هنگام فرعون بر آسيه وارد شد و خبر قتل همسر حزقيل را به وى داد. آسيه ديگر تاب مقاومت نياورد و بر فرعون بانگ زد و گفت: واى بر تو اى ستمگر، چقدر مغرورى و بى‏پروا، و بر حكومت ظالمانه و سلطه‏گر خود مى‏نازى و هر آن بر گناه خود مى‏افزايى! همانا به كيفرى سخت گرفتار خواهى شد. فرعون گفت: مگر تو را نيز جنون عارض شده مثل جنونى كه بر ماشطه عارض شده بود؟ آسيه گفت: خير، مرا ديوانگى عارض نشده، بلكه ايمان آوردم به خدائى كه پروردگار من و شما و همه جهان است. از آنجايى كه فرعون آسيه را دوست مى‏داشت دست به يك سياست ليّن و زيركانه زد و مادر آسيه را احضار كرده، به وى گفت: مثل اين كه دخترت را ديوانگى عارض شده، از او بخواه كه از دين جديد خود دست بردارد. مادر آسيه جريان را عنوان كرد، ولى سودى نبخشيد و حيله و نيرنگ فرعون، او را در دين و آيين خود استوارتر ساخت. فرعون همين كه از ايمان او اطلاع يافت، دنيا در نظرش تيره و تار شد و از شدّت خشم و غضب مدتى مبهوت ماند. همواره به خود مى‏پيچيد و آسيه را تكليف به قبول ربوبيّت خود مى‏كرد، در حالى كه آسيه اعتنائى به گفته‏هاى بى‏اساس وى نكرده و مى‏گفت: هرگز از آيين حق دست برندارم؛ من به اسلام گرويده‏ام و اكنون به پروردگار موسى مؤمنم و تو را مشرك مى‏دانم. فرعون به دژخيمان خود دستور داد او را به چهارميخ كشند و وى را به بدترين وضعى شكنجه كنند. از اين جهت قرآن مجيد او را «ذِى الْأوْتاد» ناميد. آسيه عنصر شجاعت و استقامت بود و با شهامت بى‏نظير خود در برابر شكنجه‏هاى دژخيمان فرعونى يك تنه و قهرمانانه ايستاد و كمترين ترس و وحشتى به خود راه نداد و همواره توكّل بر خدا مى‏كرد و هر چه مى‏خواست از او مى‏طلبيد و غير از حق به احدى تكيه نداشت. فرعون او را همى عذاب كرد، تا اين كه آسيه قهرمان، زير بار ضربات شكنجه ددمنشان فرعونى به شهادت رسيد» «1» و از دروازه شهادت، به مقامات عالى الهى و انسانى و به منازل معنوى و عرفانى نايل شد. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 141 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
درود بر فرشته های ‏ «13» وَخُزَّانِ الْمَطَرِ وَزَوَاجِرِ السَّحَابِ «14» وَالَّذِي بِصَوْتِ زَجْرِهِ يُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَإِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِيفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ «15» وَمُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَالْبَرَدِ وَالْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ وَالْقُوَّامِ عَلَى خَزَائِنِ الرِّيَاحِ وَالْمُوَكَّلِينَ بِالْجِبَالِ فَلَا تَزُولُ «16» وَالَّذِينَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِيلَ الْمِيَاهِ وَكَيْلَ مَا تَحْوِيهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَعَوَالِجُهَا و درود بر خزانه‏داران باران و حركت دهندگان ابر و فرشته‏اى كه به صداى فريادش، غرّش رعدها شنيده مى‏شود، و هنگامى كه ابر خروشان به وسيله او به حركتى شتابانه درآيد، شعله‏هاى برق درخشيدن گيرد. و درود بر فرشتگانى كه برف و تگرگ را بدرقه مى‏كنند، و فرشتگانى كه همراه قطره باران، چون ببارد، فرود آيند. و درود بر آنان كه سرپرست خزينه‏هاى بادند، و آنان كه بر كوه‏ها گماشته شده‏اند؛ بنابراين از جا در نمى‏روند، و درود بر آنان كه وزن آب‏ها، و اندازه باران‏هاى سيل‏آسا، و رگبارهاى متراكم را به آنها شناسانده‏اى. 👌بخشی از دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
‏ قسمت اول 🔴 در جملات زيباى بالا سخن از باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد و كوه است، كه هر يك در عرصه‏گاه با عظمت حيات وظايفى را با كمك فرشتگان انجام‏ مى‏دهند، و اگر سايه يكى از آنها از سر زمين كم شود به حيات موجودات زنده و حتّى به حيات خود زمين خاتمه داده مى‏شود. باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد در رابطه باهمند، و شرح هر يك از آنها كتابى جدا مى‏خواهد، در اين نوشتار با كمك آيات و روايات به توضيح مختصرى از اين حقايق اكتفا مى‏كنم، و شما را براى درك مسائل عمده و مفصّل اين واقعيت‏ها به كتب علمى ارجاع مى‏دهم. باران كه در لطافت و شيرينى و منافع آن خلاف نيست از ابر است، و ابر محصول بخار و بخار محصول تابش خورشيد بر سطح درياها، و اين همه به توسط فرشتگان و عمل فرشتگان هم به اذن حضرت ربّ العزّه است. 👈ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 169 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
‏ قسمت دوم 🔴 و در قرآن‏ قرآن مجيد در زمينه باران و ابر و باد، آيات فراوانى دارد كه به گوشه‏اى از آن آيات اشاره مى‏شود: وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ و از آسمان، آبى [مانند برف و باران‏] نازل كرد و به وسيله آن از ميوه‏هاى گوناگون، رزق و روزى براى شما بيرون آورد. وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را پس از مردگى‏اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده‏اى پراكنده كرده و گرداندن‏ بادها و ابرِ مسخّر ميان آسمان و زمين، نشانه‏هايى است [از توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] براى گروهى كه مى‏انديشند. «آب‏هاى روى زمين در اثر حرارت خورشيد بخار مى‏شود، بخار بالا مى‏رود و به طبقات سردسير مى‏رسد، ابر مى‏شود، ابر هم باران مى‏شود. همه مى‏دانند كه اگر باران بر زمين نبارد چه مى‏شود، آيا اين را هم مى‏دانند كه اگر حرارت خورشيد به اندازه كافى به آب‏هاى روى زمين نرسد بارانى نخواهد بود. اگر آب‏ها جورى بودند كه براى تبخير احتياج به حرارت شديدترى داشتند بارانى نبود. اگر بخارى كه بالا مى‏رود نتواند خود را به طبقات سردسير برساند بارانى نبود. اگر بخار كه به طبقات سردسير مى‏رسيد جورى بود كه بسته نمى‏شد و ابر نمى‏گرديد، بارانى نبود. اگر ابرها ناقص مى‏ماندند و نمى‏رسيدند، بارانى نبود. اگر جاذبه زمين قطرات باران را جذب نمى‏كرد و به سوى خود نمى‏كشيد، بارانى نبود. و اگر صدها علل ديگر كه در وجود باران دخيل هستند نمى‏بودند بارانى نبود. تبخير آب‏هاى روى زمين لطفى است از او، ابر شدن بخارها لطف ديگرى، و گردش ابر به وسيله باد عنايت فوق العاده‏ترى. پس در فرود آمدن باران صدها لطف نهفته است. از عجايب اين كه: آب درياها شور است، ولى بارانى كه از ابر ساخته شده از بخار آب دريا فرو مى‏ريزد، شيرين است! تمام آب‏هاى شيرين و گواراى زمين از آب شور پيدا شده است. حدوداً دو هفتم كره زمين خشكى است و بقيّه آن را درياهاى شور تشكيل مى‏دهند، و همه باران‏هاى شيرين از اين آب‏هاى شور مى‏باشد. وجود مقدّس او آب‏هاى درياها را تقطير كرده و آب شيرينى براى سلسله گياهان و سلسله جانوران و انسان‏ها فرستاده است. دستگاه تقطير آب درياها مانند دستگاه تقطير بشر كوچك نيست اين دستگاه تقطير آن قدر بزرگ است كه همه درياها در آن جاى مى‏گيرند. دستگاه تقطير آب درياها ساخته او مى‏باشد نه ساخته دست انسان كه از زير، حرارت ببيند. دستگاه تقطير آب دريا جورى ساخته شده كه از رو حرارت مى‏بيند. خورشيدى كه هزاران بار از كره زمين بزرگتر مى‏باشد آب‏هاى درياها را گرم مى‏كند، آب بخار مى‏گردد، بخار بالا مى‏رود، باز هم بالا مى‏رود، باد در بالا رفتن بخار كمك مى‏كند، بخار كه بالا رفت در آن جوّ پهناور تكثيف مى‏شود، ابر مى‏گردد! ابر حركت مى‏كند و نزديك زمين اشباع مى‏شود و مى‏بارد، رودها جارى مى‏شود، جوى‏ها روان مى‏گردد، زمين زنده مى‏شود، ديباى سبز بر تن مى‏كند و فرش زمرّدين مى‏گستراند. بخشى ديگر از باران به زمين فرود مى‏رود، منابع و مخازن زيرزمينى تشكيل مى‏دهد، در اثر آن چشمه سارها پيدا مى‏شود، كاريزها آماده مى‏گردد. 👈ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 169 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
‏ قسمت 3 بخشى ديگر از آب باران به وسيله رودها دوباره به درياها باز مى‏گردد، جريان سابق تكرار مى‏شود، قطره‏اى از اين آب‏ها در اثر تقطير به هوا نمى‏رود، چون يا انسان‏ها و جانورها و گياهان از آن بهره برمى‏دارند، يا زمين مى‏مكد، يا بخار مى‏شود و يا به دريا بازمى‏گردد. آب پيوسته اين مسافرت دوره را طى مى‏كند: دريا بخار مى‏شود، بخار ابر مى‏شود، ابر باران مى‏شود، باران جوى مى‏شود، جوى رود مى‏شود، رود دريا مى‏گردد. تا وقتى كه او بخواهد اين گردش ادامه خواهد داشت. آيا ماده بى‏شعور ناتوان قادر به اين تقطير عظيم مى‏باشد؟ هرگز. آرى: إِنَّ فِى خَلْقِ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلفِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى‏ تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَآءِ مِن مَّآءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلّ دَآبَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرّيحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ لَأَيتٍ لّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ بى‏ترديد در آفرينش آسمان‏ها و زمين و رفت و آمد شب و روز و كشتى‏هايى كه در درياها [با جابجا كردن مسافر و كالا] به سود مردم روانند و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را پس از مردگى‏اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده‏اى پراكنده كرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر ميان آسمان و زمين، نشانه‏هايى است [از توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] براى گروهى كه مى‏انديشند. آب باران هم شيرين است، هم گوارا و هم در باريدن به زمين داراى اندازه معيّن است. در اين زمينه‏ها به آياتى از كتاب حق توجّه كنيد: أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ* ءَأَنتُمْ أَنْزَلْتُمُوُهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ* لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجاً فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ به من خبر دهيد آبى كه مى‏نوشيد،* آيا شما آن را از ابر باران‏زا فرود آورده‏ايد يا ما فرود آورنده‏ايم؟* اگر بخواهيم آن را تلخ مى‏گردانيم، پس چرا سپاس گزارى نمى‏كنيد؟ وَأسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً و شما را آبى گوارا نوشانديم. وَأنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأسْكَنّاهُ فِى الْأرْضِ وَإنّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ‏ لَقادِرُونَ و از آسمان، آبى به اندازه نازل كرديم و آن را در زمين جاى داديم؛ و بى‏ترديد به از بين بردن آن كاملًا توانمنديم. 👈ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏3، ص: 169 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2