eitaa logo
🇮🇷 دلـتنـگـ♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ
567 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
24 فایل
🙃گذشت‌و‌گذشت.... روزی‌شد‌که‌تصمیم‌گرفتیم‌یه‌محفلی‌داشته‌باشیم‌که‌با کمک‌هم‌رشدکنیم...🦋 💔|دلتنگِ|⁦♡⁩مولامونیم‌وامیدواریم‌باایجاداین‌کانال انشاالله‌بتونیم‌حتی‌شده‌یه‌قدم‌کوچیکی‌برداریم:-)⁩🔮و سرباز‌آقامون‌بشیم☘️انشاءالله🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای خواب حضرت زهرا که دیدن ..... اصلا چی شد که این خواب را ابراهیم دید ؟😢🤔❤️
💎جواد مجلسی می گه: پائیز سال 1361 بود. یکبار دیگه به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا «علیها سلام» بود. هرجا میرفتیم از اون حرف میزدن!😍 🔮خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های ابراهیم رو در عملیات ها تعریف می کردن. 🤩همه ی اون ها ظ«حماسه آفرینی ها» با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره ، مادر جان «علیها سلام» انجام شده بود.😍🤲📿 🖊|دلتنگ|‌♡
🦋به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستن که برای آن ها مداحی کنه🎤 و ازحضرت زهرا علیها سلام بخوانه.🥺🥺 شب بود🌙. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.✨ صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!😢 🌸بعد از تموم شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردن و صدایش را تقلید کردن😒. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.😔 🖊|دلتنگ|⁦♡
💫اون شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، اینا مجلس حضرت رو شوخی گرفتن. برای همین دیگه مداحی نمی کنم!😔💔 🖍هر چی می گفتم: حرف بچه ها رو به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.😟 🌌آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!❌ ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.😴 قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد.😢 چشمام رو به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من رو صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.🤲📿 من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟!😒 💎 البته می دانستم که اون هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شه و مشغول نماز. 😇 ⭐️ابراهیم بقیه بچه ها رو هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. 💎 🖊|دلتنگ|‌♡
♥️بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خوندن دعا کرد.🤲 بعد هم مداحی حضرت زهرا «علیها سلام»!! 😳 اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمای همه ی بچه ها را جاری کرد.😭 من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم!‼️‼️‼️ ولی چیزی نگفتم.❌ 💫بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب ابراهیم بودم.🧐 😉ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!😀 🙃گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که..... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گم رو تا زنده ام جایی نقل نکن.❌ 🖊|دلتنگ|⁦♡
🔮بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: 🌙دیشب خواب به چشمم نمیومد، نیمه های شب کمی خوابم برد.😴 😓یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره «علیها سلام» تشریف آوردن و گفتن: 🥺نگو نمی خونم، ما تو را دوست داریم.💕 هرکه گفت بخون تو هم بخون🥺🥺🥺 دیگه گریه امون صحبت کردن به اونو نمی داد.😢😭😭😭 ابراهیم از اون به بعد بود که مداحی را ادامه داد و مداحی میکرد 🎤 📖کتاب سلام بر ابراهیم – ص 190 «با اندکی تغییر» 🖊|دلتنگ|‌♡
رفیق مثل ابراهیم هادی.Mp3
10.33M
حالا که در قسمت شهدا ، رفتیم پیش آقا ابراهیم و به محضر حضرت زهرا «سلام الله علیها» رسیدیم ....... رزق امشبمون هم همین باشه😍😍😍😍 رقیق مثل ابراهیم هادی ...😍 ❤️ 🖊|دلتنگ|⁦♡
پیکسل شهید هادی و پلاک هم برای شهید محمد جواد جبلی هستش ، پلاک خودشونه😍😍😍😍 پ.ن :عکاس خودمم 😉😉 ✍|دلتنگ|⁦♡ 𝓭𝓮𝓮𝓵𝓽𝓪𝓷𝓰𝔂
تا حالا رفیق شهید داشتین ؟😊 ✍|دلتنگ|⁦♡ 𝓭𝓮𝓮𝓵𝓽𝓪𝓷𝓰𝔂
میدونی مشکل ما از کی شروع شد ؟ از وقتی برای رضای همه کار کردیم جز خدا (شهید ابراهیم هادی ) ✍|دلتنگ|⁦♡ 𝓭𝓮𝓮𝓵𝓽𝓪𝓷𝓰𝔂
یه قاب پر از حرف 🙃 ✍|دلتنگ|⁦♡ 𝓭𝓮𝓮𝓵𝓽𝓪𝓷𝓰𝔂
امروز سالگرد شهادت هستش ... هدیه به ایشون همگی یه صلوات بفرستیم 🙂❤️
از این حرف که برخی می‌گفتند «فقط میریم جبهه برای شهید شدن و...🕊» اصلأ خوشش نمی آمد ! به دوستانش می‌گفت: «بگید ما تا لحظه آخر ، تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت میکنیم ، اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آنوقت شهید می‌شویم . 🌸 ولی تا آن لحظه‌ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم. ❣ می‌گفت باید اینقدر با این بدن کار کنیم ، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید پای کارنامه ما را امضا کند و شهید شویم.🥰» @deeltangy
هدایت شده از افـ زِد ڪُمیـلღ
میگفت: هر شهیدی را که دوست داری کوچه ی دلت را بنامش کن یقین بدان در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهایت نمی گذارد.. و حال کوچه ی دلم بنام شماست؛کوچه ای که شما هادیش بودید و لبخندتان چراغی برای شب های تاریک این کوچه بود! ای که لبخندت پایان پریشانی ونگاهت دریای امید تولدت مبارکمون:)🥲🤍🌱
- +سَلمٌ عَلى اِبراهيم یڪ بار کھ از کنار عکس شهید ابراهیم‌ هادی میگذشتیم . . ؛ - مھدی سلام کرد!! با تعجب گفتم مهدی جان حمدی بخون، صلواتی بفرست چرا سلام میکنی؟! در جوابم گفت : به چشماش نگاه کن  ابراهیم زنده است داره ما رو میبینہ✨ 🤍 🤍 ‌• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz