eitaa logo
🇮🇷 دلـتنـگـ♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ
566 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
24 فایل
🙃گذشت‌و‌گذشت.... روزی‌شد‌که‌تصمیم‌گرفتیم‌یه‌محفلی‌داشته‌باشیم‌که‌با کمک‌هم‌رشدکنیم...🦋 💔|دلتنگِ|⁦♡⁩مولامونیم‌وامیدواریم‌باایجاداین‌کانال انشاالله‌بتونیم‌حتی‌شده‌یه‌قدم‌کوچیکی‌برداریم:-)⁩🔮و سرباز‌آقامون‌بشیم☘️انشاءالله🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل حضرت زهرا «سلام الله علیها» شهید شد😢😢
🇮🇷 دلـتنـگـ♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ
#شهید_عباس_دانشگر مثل حضرت زهرا «سلام الله علیها» شهید شد😢😢 #شهدا
یعنی بین در و دیوار سوخت و از بین ما زمینیا پر کشید و رفت به آسمون😢 رفت تو بغل بابا مهدی 🥺 رفت تو بغل ارباب 🥺 رفت و محکم چادر را گرفت ✨ رفت و دست مادر زهرا رو بوسید 🌟 ✍|دلتنگ|⁦♡
☄وقتی که اباذری هم کم آورد… تقصیر نداشت ،عباس پنج سال، همیشه کنارش بود…😭 🖍اباذری راز را فاش کرد، راز شهادت عباس را…😞 ⭐️آخر میگویند تنها اباذری جسم پاره پاره عباس را دید.💔 ❄️اباذری میگفت بچه ها رو قبل رفتن جمع کردم تو اتاقم گفتم 10نفرید مطمئن باشید که 2تا3نفرتون یا شهید میشن یا مجروح…😢🤕 🙃گذشت… گفت از این جمع همشون هم قسم شده بودن که عباس رو عملیات ها نبرن و کلا مواظبش باشن😶‍🌫 این آخرین بار هم خطی که اینا بودن کلا 8 یا 9 نَفَر از بچه های دانشگاه امام حسین بودن که عباس خبر دار میشه بچه ها وضعیتشون خوب نیست 😓 عباس و یه نَفَر دیگه با ماشین میرن جلو، یه جایی کنار دیوار پارک میکنه.🏢 وقتی خواستن بیان پایین، با موشک ضد تانک ماشین رو میزنن، تا پیاده بشه “بین در و دیوار” نارنجک منفجر میشه و میسوزه.🔥💔😢 ❄️حاجی گریه میکرد ،شونه هاش میلرزید…حاجی گفت من جنازشو دیدم😭 نه پهلو مونده بود…نه صورت… نه چشم…عباس خوش سیما بود،… سیمای قشنگشم گذاشت و رفت ..😭😭😭😭 آره حقش بود مثل زهرا (س) شهید بشه ،تو آتیش ،بین در و دیوار با پهلو و صورت زخمی💔🥺 حاجی براش اسم گذاشت ‘’عباس،جوان مومن انقلابی😇 ✍|دلتنگ|⁦♡
نحوه آشنایی با شهید والامقام عباس دانشگر : برعکس خیلی از دوستداران شهید من با فضای مجازی با شهید آشنا نشدم بلکه داستان آشنایی من با شهید به صورت خیلی ناگهانی با یک کتاب شروع شد (راستی دردهایم کو؟)واقعیتش کمی برام تعجب آور بود که یه آدم نظامی یه آدم پاسدار چجوری میتونه انقدر عاشق باشه ، انقدر مهربون باشه ، انقدر محجوب و خنده رو و بشاش باشه .کتاب رو تموم کردم توی اینترنت سرچ کردم شهید عباس دانشگر مستند (نامه ای از دمشق )رو برام آوردو من صفحه اش رو باز کردم و شروع به دیدن کردم ساعت حوالی یازده شب بود همه خانواده خواب بودن و خونه در سکوت بود و اما حال من نمیدونم بگم بد بود یا خوب. آخه وقتایی که درمورد شهدا میخونم نمیتونم حسم رو اسمی روش بذارم یه خوشحالی توام با غم. ولی با دقیقه به دقیقه فیلم اشک می ریختم وتنها سوالم این بود چجوری گذشت از جوونیش از دامادی اش از زندگیش که با خوندن کتاب لبخندی به رنگ شهادت به جواب سوالم رسیدم . یکی از دوستانم داخل یکی از زنگ تفریح ها وقتی در کتاب( راستی دردهایم کو ؟ )غرق شده بودم کتاب را دستم دید و ازم خواست برای مدتی اون رو بهش بدم تا بخونه .امتحانات دی ماه فرا رسید و سرگرم درس خواندن بودم تا اینکه دوستم بهم گفت :نمیدونم چرا با اینکه زندگینامه شهدای زیادی رو خوندم ولی انگار این شهید تاثیر بیشتری بر من گذاشته این حرفش باعث شروع شدن درگیری ذهنی من شد که چرا باید دوستم از این شهید تاثیر بیشتری بپذیره و من ساده از کنارش رد شدم چند وقت بعد با دوستم به کتاب فروشی رفته بودیم و دوستم کتاب (لبخندی به رنگ شهادت )رو خرید بهش گفتم اگر زود میخونی زود بخون و به من بده تا بخونمش گفت فکر نکنم من هم از فرصت استفاده کردم و گفتم بده به من تا زود بخونم و بهت بدم . امتحانات اردیبهشت ماه شروع شده بود و من درس میخوندم به عشق اینکه سریع تر درس هام تموم بشه و سراغ کتاب برم با تموم شدن امتحانا خوندن کتاب هم تموم شد .با تموم کردن کتاب متوجه این شدم که میتونم تا حدودی با خانواده شهید (پدر شهید )در ارتباط باشم. بسته مجازی فرهنگی شهید رو دریافت کردم . با پدر شهید ارتباط گرفتم و به ایشون گفتم ما دلمون میخواد به عنوان چندتا نوجوان بتونیم کاری برای شهید انجام بدیم و بقیه افراد رو با آقا عباس آشنا کنیم که ایشون برامون یه بسته فرهنگی پست کردند. شب قبل از میلاد حضرت معصومه (س)بود داشتم با داداش عباس درددل میکردم که یه دفعه به ذهنم رسید که بگم داداش امسال برای روز دختر از شما یه کادو میخوام صبح روز میلاد حضرت معصومه(س)که دوستم بهم خبر داد بسته رسیده و من اصلا در شوک بودم و نمیدونستم چی بگم از شوق انگار زبونم بند اومده بود شاید بعضی افراد بگن این یه اتفاق بود اما این برای من نشونی بود که داداش عباس منو میبینه و صدام رو میشنوه تا قبل از این اتفاق ایمان داشتم به زنده بودن شهدا (و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء و عند ربهم یرزقون) اما این اتفاق برای من اثبات کننده بود . ۱۴۰۲/۲/۳۱ روز میلاد حضرت فاطمه ی معصومه (س) ✍|دلتنگ|⁦♡ 𝓭𝓮𝓮𝓵𝓽𝓪𝓷𝓰𝔂
هدایت شده از افـ زِد ڪُمیـلღ
خدایا! دلم تنگ است. هم جاهلم هم غافل، نه در جبهه‌ی سخت می‌جنگم نه در جبهه‌ی نرم. کربلای حسین (ع) تماشاچی نمی‌خواهد. یا حقی یا باطل ... راستی من کجا هستم؟ .. 💕↬@ef_zed_komeyl
بی مقدمه بگویم😊 . . . لمسِ صفحات این کتاب هم عبادت است !✨ عباس ، نورِ رستگاری را نشانمان می‌دهد ☝. وقتی کتابِ آخرین نماز در حلب را می‌خواندم ؛ قلبم هیجانِ غیرقابل وصفی را لمس می‌کرد که مطمئنم از طرف خود شهید حواله شده بود . . در عرضِ دو روز تمامِ صفحاتش را خواندم .. عجیب و عمیق بود . سراسر عشق بود و امید ، راه بود و نگار ، شوق بود و قرار ‌. بیش از این نمی‌گویم .. ✍|دلتنگ|⁦♡ 𝓭𝓮𝓮𝓵𝓽𝓪𝓷𝓰𝔂
برای اینکه گره محبت محکم تر بشه باید در حق هم دیگه دعا کنیم 😍🤲 ✍|دلتنگ|⁦♡ 𝓭𝓮𝓮𝓵𝓽𝓪𝓷𝓰𝔂 @deeltangy
🔸️خاطره ای به روایت از یکی از دوستان شهید ... بعد از شهادت شهید مدافع حرم، عباس دانشگر، یک عکس کوچک از شهید جلوی آینۀ ماشینم آویزان کرده بودم. زمانی که ماشین در حال حرکت بود، عکس تکان می‌‌خورد. یک روز مادرم سوار ماشین شد. تا عکس را دید، گفت: «این کیه؟» گفتم: «این شهید مدافع حرم شهید دانشگره. تازه‌دامادی بود که رفت سوریه و شهید شد.» گفتم: «مادر، این شهید حاجت خیلی‌ها رو برآورده کرده.» یکی-‌دو مورد از محبت‌های شهید را به افرادی که در زندگی مشکلی داشته‌اند، برایش گفتم. مادرم در حالی که با جان و دل گوش می‌‌کرد، گفت: «چقدر چهرۀ مهربون و شادی داره.» ... 📗 کتاب ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نام و نام خانوادگی: عباس دانشگر نام پدر : مومن محل تولد : سمنان تاریخ ولادت: ۱۳۷۲/۲/۱۸ تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۳/۲۰ محل شهادت: حومه جنوبی حلب - سوریه مدت عمر: ۲۳سال محل مزار : امامزاده علی اشرف سمنان قطعه و ردیف و شماره : ------- کتاب مربوط به این شهید: آخرین نماز در حلب _ لبخندی به رنگ شهادت_تاثیر نگاه شهید _رفیق شهیدم مرا متحول کرد ✍|دلتنگ|‌♡ @deeltangy
شهید عباس دانشگر ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۲ در خانواده ای مذهبی ومومن در سمنان چشم به جهان گشود. او با تربیت مذهبی پدر و مادر، از همان دوران کودکی با احکام و قرآن و تعالیم دینی آشنا شد؛پدرش او را مرتب به همراه خود به مسجد محل می بردو همین باعث شده بود او از بچگی با این فضا انس بگیرد.تقریبا از سن هشت سالگی به بعد مرتب در نماز جماعت مسجد محل حضور داشت و با دوستانش هر سال در اعتکاف ماه رجب شرکت می کرد. بزرگتر که شد زیاد هیئت می‌رفت، به قول معروف بچه هیئتی بود، پا منبری ثابت اکثر سخنرانی هایی مسجد محل و دیگر مساجد شهر محسوب می‌شد و علاوه بر شرکت در مراسمات مذهبی مثل عزاداری های ماه محرم و شب‌های قدر و تلاوت جزء خوانی قرآن در ماه مبارک رمضان، در طول سال نیز خصوصا پنجشنبه شب ها در دعای کمیل امام زاده یحیی سمنان و جمعه صبح ها در دعای ندبه شهرستان (بیشتر در مسجد المهدی سمنان) حضوری مرتب و فعال داشت. عباس هوش و استعداد خوبی داشت، در دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان برای ارتقاء تحصیل خودش همواره تلاش میکرد و همیشه جزو شاگردان ممتاز کلاس بود. اوج تلاشش در مقطع پیش دانشگاهی بود، ساعات روزانه خود را برنامه ریزی کرده بود و اکثر وقت های روزانه خود را در سالن مطالعه کتابخانه مرکزی سمنان میگذراند او با اراده ای قوی میخواست بهترین نتیجه را در کنکور بگیرد. در نهایت هم توانست با رتبه خوب در دانشگاه سمنان در رشته مهندسی کامپیوتر(نرم افزار) قبول شود. ✍|دلتنگ|‌♡ @deeltangy
همزمان با شرکت در کنکور سراسری؛ به خاطر عشق و علاقه ای که برای ورود به سپاه پاسداران داشت در آزمون ورودی دانشگاه امام حسین(ع) هم شرکت کرد. خبر قبولی در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع)، تقریبا همزمان با خبر قبولی در رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه سمنان به عباس داده شد. قبولی در هر دو آزمون، او را حدود یک هفته در فکر فرو برد که کدام راه را انتخاب کند. از دوستان زیادی مشورت خواست، اکثر دوستان و آشنایان به او پیشنهاد دادند که در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل بدهد ولی او در نهایت دانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب کرد و بعدها به دیگران می‌گفت در سپاه بهتر می‌توان به اسلام خدمت کرد. ✍|دلتنگ|‌♡ @deeltangy
شهید دانشگر در۵ مهر ماه سال ۱۳۹۰؛ در حالی که ۱۸ سال داشت وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد. جوّ مذهبی و عقیدتی دانشگاه، محیط مناسبی را برای رشد بیش از پیش برای او فراهم کرد، اودر طول دوره آموزش افسری و پاسداری مدام به فکر افزایش سطح تفکر و آگاهی خودش بود و توانست همزمان با دوره آموزش نظامی، مطالعاتش را در موضوعات مختلف خصوصا موضوعات عقیدتی فزونی بخشد.این شهید بزرگوار تا قبل از اعزام اکثر کتاب های شهید مطهری را خوانده بود و از مرکز بینش مطهر گواهی سطح یک را گرفته بود. مطالعه زیاد در عمق دید و وسعت نظر عباس تأثیر بسیار مثبتی گذاشت و کم کم او را به مرحله شعور و خودشناسی رساند (وصیت نامه و دلنوشته هایش گویای این تاثیر است). ✍|دلتنگ|‌♡ @deeltangy
در دانشگاه با دو نفر از هم دوره ای هایش توانسته بود حلقه های معرفتی تشکیل دهد که بعدها پایه گذار یکی از کانون های فعال تربیتی و مذهبی دانشگاه شده بود تا جایی که حتی طرح مطالعاتی و تشکیل چنین کانونی را به مسئولین دانشگاه ارائه داده بودند و قرار بود آن طرح اجرایی شود. عباس گزینش سپاه استان سمنان بود وبعد از اتمام دوره آموزش افسری در تابستان ۹۲‌، باید به سمنان می آمد. اما به خاطر فعالیت های فرهنگی اش مورد توجه فرماندهی دانشگاه قرار گرفت و همان فعالیت ها در نهایت سبب شد تا عباس و دو دوستش با تأکید فرمانده دانشگاه به جای رفتن به رده معرفی کننده، در دانشگاه ماندنی شوند تا محیط دانشگاه و دانشجویان بیشتر از وجود آنان بهره ببرند. بعد از یک سال در دفتر جانشین فرماندهی دانشگاه مشغول به کار شد. او با استفاده از فضای معنوی دانشگاه و با مطالعه توانست بنیه ی اعتقادی و اخلاقی خود را روز به روز کامل تر کند. در این مسیر سردار اباذری معلمی دلسوز برای او بود. از دست نوشته های مناجات او با خداوند متعال برمی آید که در او تحول عظیمی رخ داده بود . ✍|دلتنگ|‌♡ @deeltangy
عباس من برای مردن حیف بود. او باید شهید می‌شد. این اواخر فوق‌العاده شده بود، نماز خواندنش را خیلی دوست داشتم، خیلی زیبا نماز می‌خواند. با نگاه کردن به او هنگام نماز آرامش می‌گرفتم. یقین داشتیم عباس شهید می‌شود. وقتی پسرم رفت از خدا خواستم اگر عاقبت به خیری بچه‌ام در شهادت است، شهید و اگر در ماندن و خدمت کردن است بماند. عباسم از من خواسته بود برای شهادتش دعا کنم. هنگام دفن کردن پیکرش، به او گفتم: «شیرم حلالت مادر! ازت راضیم. سربلندم کردی» ✍|دلتنگ|‌♡ @deeltangy
۱- یکی از خصیصه های بارز شهید دانشگر ؛ شجاع و نترس بودن او در دوران کودکی و نوجوانی اش بوده است. ۲- او همیشه خنده ای بر لب خود داشت و در ارتباط با دیگران روابط عمومی بالایی داشت .او در اولین برخورد انقدر گرم و صمیمی می شد که رابطه ای صمیمی و عاطفی با اطرافیان برقرار می‌کرد. ۳-شهید عباس دانشگر هیچ‌وقت از کارها و کلاس‌هایش چیزی به خانواده اش نمی‌گفت. بعد از شهادتشان خانواده ی او گفتند:« که ایشان دوره‌های بینش مطهر را گذرانده و مدتی بود در دانشگاه، سطح ۱ بینش مطهر را تدریس می‌کرده است. یا اینکه مدرک کارشناسی ادوات نظامی را هم گرفته بود. از دوستانشان شنیدیم که مرتب در کلاس‌های استاد پناهیان و دکتر عباسی شرکت می‌کرده است.» ✍|دلتنگ|‌♡ @deeltangy
عباس در ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ در منطقه خلصه در حومه جنوبی حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید. فرمانده اش سردار اباذری به او لقب " جوان مومن انقلابی" داد و با دلی پر از اندوه این چنین گفت:«مجموعه سپاه یکی از فرماندهان شجاع و مدیر خود را از دست داد.» ✍|دلتنگ|‌♡ @deeltangy
پیکر مطهر شهید عباس دانشگر پس از تشییع باشکوه در دانشگاه امام حسین(ع) به زادگاهش سمنان آورده شد و در شهرستان سمنان هم پس از تشییع مردم شهید پرور در امامزاده حضرت علی اشرف(ع) به خاک سپرده شد. ✍|دلتنگ|‌♡ @deeltangy
فاتحه ای هدیه به روح مطهر شهدا اللخصوص شهید عزیزمون شهید عباس دانشگر کنیم 🤍 ✍|دلتنگ|⁦♡ @deeltangy
ابتدا چندان اعتقادی به رفیق شهید نداشتم؛ اما با تشویق دوستانم علاقه‌مند شدم تا شهیدی را به‌عنوان دوست انتخاب کنم. زندگی‌نامۀ چندین شهید را مرور کردم. تا اینکه به شهید عباس دانشگر رسیدم. او را به‌عنوان دوست شهیدم انتخاب کردم. مدتی به‌نیتش برخی اعمال عبادی را انجام می‌‌دادم؛ ولی احساس رفاقت و حضور او را درک نمی‌‌کردم. این موضوع را به یکی از دوستانم گفتم. گفت: «باید از خود شهید بخوای.» یک شب بعد از نماز، به شهید التماس کردم تا به من توجه کند. چند شبی گذشت. یک شب در عالم رؤیا دیدم در حرم مطهر امام‌رضا(علیه‌السلام) هستم. گویا گم شده‌‌ بودم. حیران و سرگردان به این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتم. یک مرتبه دیدم شهید عباس دانشگر روبه‌رویم ایستاده. به من گفت: «چی شده؟» گفتم: «گم شده‌م.» گفت: «بیا راه رو به تو نشون بدم.» از خوشحالی از خواب بیدار شدم. بعد از دیدن این خواب، باور کنید روحیۀ معنوی من از قبل خیلی بهتر شد. همواره حضور شهید عباس را در زندگی‌ام می‌‌بینم و یقین دارم عباس به من کمک می‌‌کند تا راه واقعی و حقیقی را که همان راه بندگی و عبودیت است، پیدا کنم و به آن هدف متعالی برسم. 📗 ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯
۳۰۴ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍صفحاتِ پایان کتاب 🔶️ 💠 مستندات شهید 📄 نامه‌ها ✅️ نامه‌هایی برای همسرش(از سوریه) ✉️ نامۀ دوم فاطمه‌جان، عزیزم، دوستت دارم! دعا می‌کنم امتحاناتت را به‌خوبی پشت‌سر بگذاری و حالت هر روز از دیروز بهتر باشد! من هم به یادت خواهم بود؛ امیدوارم تو هم مرا یاد کنی! امیدوارم فاصلۀ جسم‌هایمان، قلب‌هایمان را به هم نزدیک‌تر سازد تا بتوانیم ظرفیت عاشق شدن را پیدا کنیم. شنیدی می‌گویند زنده بودن فاصلۀ گهواره تا گور است و زندگی کردن فاصلۀ زمین تا آسمان؟ امیدوارم هر روز آسمانی‌تر شوی! تو هم مرا دعا کن. خداوند قلب‌هایمان را به رنگ خود درآورد و پاکمان کند! ✍️عباس دانشگر 📗 ╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahiddaneshgar ╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯