eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
790 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۱۴۹ 🔅•✾••┈ 🔸اما ای احنف، اگر آنچه در ابتدای سخنم برایت بازگفتم، فراموش
┈••✾•🔅 /قسمت ۱۵٠ 🔅•✾••┈ ⭕️ در خانه زیاد بن عبید به دیدار زیادبن‌عبید رفتم. منزل وی مملو از اصحاب رسول خدا بود. ، ، و بسیاری از اهل بدر حضور داشتند. نامه‌ای از شام رسید که معاویه مردم را به خون‌خواهی عثمان دعوت می‌کند و آنان را علیه من می‌شوراند. در این جمع سخنرانی کردم و بعد از حمد و ثنای الهی گفتم: 🔸از زمانی که رسول خدا رحلت کردند، چه صحنه‌های عجیبی از این امت مشاهده کردم: 📍عمر و یارانش بر ضد من متحد شدند و ابوبکر را به پا داشتند و با او بیعت کردند. 📍در آن هنگام، من مشغول غسل رسول خدا و کفن و دفن ایشان بودم. هنوز از آن فراغت نیافته بودم که با او بیعت کردند. 🔸به خدا سوگند، عمر و کسانی که با وی همراه و هم‌صدا شدند، به یقین می‌دانستند که من نسبت به ابوبکر، برای خلافت سزاوارترم. 📍وقتی اجتماع آنان بر خلافت ابوبکر و بی‌اعتنایی آنان به خودم را دیدم، آن را به خدای متعال قسم دادم و فاطمه را بر مرکبی سوار کردم و دست دو پسرم، حسن و حسین، را گرفتم و به سراغشان رفتم تا شاید برگردند. 📍از تک‌تک اهل بدر و سابقه‌داران مهاجر و انصار کمک خواستم و آنان را درباره حق خود قسم دادم؛ 📍ولی درخواست مرا نپذیرفتند و مرا یاری نکردند. شما، ای کسانی از اهل بدر که حاضر هستید، می‌دانید که من جز حق نگفتم. 🔸از طرفی، مردم هنوز خاطره جاهلیت را در سر داشتند و من از و اختلاف میان آنان نگران بودم و آنچه رسول خدا با من عهد کرده بود به یاد داشتم؛ چه اینکه آن حضرت به من اطلاع داده بود چه حوادثی اتفاق خواهد افتاد و به من دستور داده بود که «اگر کسانی به یاری‌ام آمدند، با کمک آنان برای احقاق حق جهاد کنم، ولی اگر کسی به یاری من نیامد، دست نگه دارم و خون خود را حفظ کنم». 🔸پس از سپری شدن دوران ، وی خلافت را به واگذار کرد؛ بااینکه به خدا سوگند، او به یقین می‌دانست که من نسبت به عمر، برای خلافت سزاوارترم. 🔸با این حال، باز هم تفرقه را خوش نداشتم، لذا بیعت با عمر را پذیرفتم و گوش فرا دادم و اطاعت کردم. سپس عمر مرا در بین شش نفر قرار داد و کار را به دست عبدالرحمان عوف سپرد. ابن‌عوف هم با عثمان خلوت کرد و خلافت را به او سپرد. به شرط اینکه بعد از خود، خلافت را به وی واگذار کند! و بعد با او بیعت کرد. 🔸بازهم تفرقه و اختلاف‌افکنی را خوش نداشتم. البته عثمان به عبدالرحمن‌بن‌عوف وفادار نماند و خلافت را از او دور نگه داشت. ابن‌عوف هم از او اظهار برائت کرد و طی خطابه‌ای، عثمان را از خلافت خلع کرد، همانطور که کفش خود را از پایش درآورد. و سپس از دنیا رفت و وصیت کرد که عثمان بر جنازه او نماز نخواند. فرزندان ابن‌عوف هم چنین پنداشتند که عثمان او را مسموم کرده است. 🔸بالاخره عثمان هم کشته شد و مردم سه روز جمع شدند و درباره حکومت به مشورت پرداختند. سپس نزد من آمدند و با رغبت و بدون اجبار، با من بیعت کردند. پس از بیعت، زبیر و طلحه نزد من آمدند تا برای انجام عمره از من اجازه بگیرند. من از آنان پیمان گرفتم که بیعت مرا نشکنند و برای من نقشه نکشند و بر ضد من فتنه‌‌ای برپا نکنند. آنها به مکه رفتند و بعد عایشه را همراه خود، نزد اهل شهری آوردند که جهلشان بسیار و فهم‌شان از دین کم بود و آنان را به شکستن بیعت من و حلال شمردن خون من وادار کردند. آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist