┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۴۱ 🔅•✾••┈
☀️پاسخی به فرصتطلبی ابوسفیان
ای مردم، امواج فتنهها و گردابهای بلا را با کشتیهای نجات درهم بشکنید و از #اختلاف و #پراکندگی_بپرهیزند. به تیره و تبار خویش مبالید و #تاجهای_فخرفروشی و #برتریجویی را #برزمین_نهید. رستگار آن کسی است که با یاران به پا خیزد یا از مردم کنارهگیری کند و آنان را آسوده بگذارد. این خلافت همچون آبی بدمزه و لقمهای گلوگیر است. آن کسی که میوه را نرسیده بچیند، مانند کشاورزی است که در زمین دیگران بذر بپاشد.
در موقعیتی قرار دارم که اگر سخن بگویم، میگویند:
#خلافت میخواهد و بر حکومت #حریص است و اگر #خاموش باشم، میگویند: از #مرگ میترسد.
هرگز! #من_و_ترس_از_مرگ! پس از آن همه جنگها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا، انس فرزند ابوطالب با مرگ در راه خدا، از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است.
#سکوتم برای این است: چیزهایی که بر شما پوشیده است، از #علوم و #حوادثی_پنهانی آگاهی دارم که اگر بگویم و بشنود، چونان ریسمانی در چاه عمیق به لرزه در میآیید و مضطرب میشوید.
☀️صبر و سکوت
من برای #بازپسگیری حقم #منازعه نکردم؛ زیرا میدانستم جمعی با من همراهی و در مقابل، جمعی مخالفت خواهند کرد و این دوگانگی به زد و خورد کشیده خواهد شد و نهال نورسته اسلام، که هنوز فاصله چندانی با دوران جاهلیت نداشت و با اندک تند بادی بیم ریشه کن شدنش میرفت، با خطر جدی مواجه خواهد شد و #اساس_دین با این جدالها در #معرض_نابودی قرار خواهد گرفت. آری، جمعی از خواص و یاران رسول خدا(ص) که خیر اندیش بودند و صفا و اخلاصشان را در راه خداو رسول خدا(ص) و قرآن و دین به خوبی میشناختم، پیوسته در رفت و آمد با من بودند. اینان در آشکار و نهان، مر ا به گرفتن حق خویش تشویق کرده و برای یاری من تا پای جان اعلام آمادگی میکردند و بدین وسیله میخواستند حق بیعتی را که با من داشتند، ادا کنند.
اما من در پاسخ آنان میگفتم : کمی آرام و شکیبا باشید. امید است خداوند با آسانی و بدون درگیری و خونریزی حق مرا به من بازگرداند؛ زیرا امروز اوضاع اینگونه است: بسیاری از مردم بعد از رحلت رسول خدا(ص) #گرفتار_شک و #شبهه شدهاند، کسانی که به جانشینی آن حضرت چشم طمع دوختهاند که هیچ شایستگیاش را ندارند، از هر گروهی #فریاد_سهمخواهی مشارکت در این کار به گوش میرسد و هر قبیلهای تنها خود را لایق حکومت و زمامداری میداند، و البته روشن است که این همه تفرقه و تشتت آرا و طمع به دلیل خارج شدن زمام کار از دست من و تسلط یافتن افراد دیگر بر حکومت به وجود آمده است.
☀️گفت و گویی مستدل با ابوبکر
🔹شروط زمامدار
[ابوبکر ناراحتی مرا از چهرهام میخواند و هرچه تلاش میکرد که با خوشرویی و اظهار علاقه نظر مرا به سوی خود جلب کند، موفق نمیشد. تا اینکه یک روز مرا در خلوتی پیدا کرد و شروع کرد به عذرخواهی دربارهی آنچه اتفاق افتاده بود و از دلایلش برای پذیرش خلافت، سخن گفت.
او به من گفت: #ای_ابالحسن، به خدا سوگند که این جریان را از روی تبانی و اقدام و رغبت و حرص من صورت نگرفت و هیچ اعتمادی به خود نداشتم که بتوانم از پس این امر بربیایم و امور امت را آن طور که باید، اداره کنم. من از هرگونه قدرت مالی و خویشان و خاندان زیاد دستم خالی بود؛ لذا نمیتوانستم از آن طریق اساس نقشه خود را استوار کنم. پس برای چه از من دلتنگ و ناراحت شدهای و آنچه شایسته من نیست، درباره من تصور میکنی و با بغض و عداوت به من مینگری؟!
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۴۲ 🔅•✾••┈
🔹شروط زمامدار
[ابوبکر ناراحتی مرا از چهرهام میخواند و هرچه تلاش میکرد که با خوشرویی و اظهار علاقه نظر مرا به سوی خود جلب کند، موفق نمیشد. تا اینکه یک روز مرا در خلوتی پیدا کرد و شروع کرد به عذرخواهی دربارهی آنچه اتفاق افتاده بود و از دلایلش برای پذیرش خلافت، سخن گفت.
او به من گفت: #ای_ابالحسن، به خدا سوگند که این جریان را از روی تبانی و اقدام و رغبت و حرص من صورت نگرفت و هیچ اعتمادی به خود نداشتم که بتوانم از پس این امر بربیایم و امور امت را آن طور که باید، اداره کنم. من از هرگونه قدرت مالی و خویشان و خاندان زیاد دستم خالی بود؛ لذا نمیتوانستم از آن طریق اساس نقشه خود را استوار کنم. پس برای چه از من دلتنگ و ناراحت شدهای و آنچه شایسته من نیست، درباره من تصور میکنی و با بغض و عداوت به من مینگری؟!
🔸من از او پرسیدم:
اگر به زمامداری علاقه و رغبتی نداشتی و بدان #حریص نبودی و #اطمینانی به خود احساس نمیکردی که از عهده آن برآیی، #پس_چرا آن را پذیرفتی و در #جایگاه_زمامداری نشستی؟!
#ابوبکر در پاسخم گفت: به دلیل حدیثی بود که از رسول خدا(ص) شنیدم: "خداوند امت مرا بر گمراهی و خطا هم رای نمیکند." و چون اجتماع امت را دیدم، از همان فرمایش پیروی کردم و هرگز گمان نبردم که اجماع امت خلافت هدایت و مبتنی بر گمراهی باشد؛ به همین دلیل تن به این تکلیف سپردم و اگر میدانستم حتی یک نفر هم از موافقت با خلافت من سر باز خواهد زد، به طور مسلم از پذیرش آن خودداری می کردم.
🔸به او گفتم:
درباره حدیثی که از رسول خدا(ص) نقل کردی، آیا من نیز یکی از افراد این امت هستم یا نه؟
🔹ابوبکر گفت: آری.
🔸به او گفتم:
همچنین آیا آن گروهی که از بیعت با تو خودداری کردهاند، مانند سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، سعدبن عباده و انصار همراه وی، از امت به شمار میآیند یا نه؟
🔹ابوبکر: آری، همه از امت بودند.
🔸از او پرسیدم:
پس با اینکه این افراد حاضر نشدند با تو بیعت کنند، چگونه به حدیث رسول خدا(ص) استدلال میکنی و میدانی که در میان امت، کسی در صلاحیت آنها تردیدی ندارد و همگان اعتراف میکنند که آنان از یاران رسول خدا(ص) بودهاند و با آن حضرت رابطه خوبی داشتهاند؟!
🔹ابوبکر گفت: پس از تحقق بیعت بر من متوجه مخالفت این افراد با خلافتم شدم و ترسیدم اگر از پذیرش خلافت سر باز زنم و خود را کنار بکشم، اوضاع مسلمانان به هم خورد و حتی غالب مردم از دین خارج شوند. پذیرش این کار برایم بهتر از آن بود که امت مسلمان، به هرج و مرج گراییده و به کفر سابق خودشان برگردند. علاوه بر این، فکر میکردم شما نیز در این باره با من موافق باشید.
🔸به ابوبکر گفتم:
بسیار خوب، ولی به این پرسش من پاسخ بده که یک فرد با داشتن چه ویژگیهایی میتواند شایسته امر خلافت شود؟
🔹ابوبکر: شروط لازم عبارتاند از:
📍خیرخواهی امت
📍وفای به عهد
📍صراحت لهجه
📍استقامت و حسن سیرت
📍عدالت
📍آگاهی از کتاب و سنت
📍داشتن حکمت و معرفت
📍زهد و تقوا
📍یاری مظلومان و طرفداری از ستمدیدگان دور و نزدیک.
به اینجا که رسید، ساکت شد.
🔸پرسیدم:
و 📍هچنین پیشگامی در اسلام و نزدیکی به رسول خدا(ص)؟
🔹ابوبکر : البته در شما میبینم ای ابالحسن .
🔸از او پرسیدم :
تو را به خدا سوگند ، آیا این من بودم که پیش از اتمام امت به دعوت رسول خدا(ص) پاسخ مثبت دادم یا تو؟
🔹ابوبکر : شما بودید.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist