┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۵۱ 🔅•✾••┈
☀️ آغاز زمامداری خلیفه دوم
🔹انتقال قدرت
ابوبکر، خلیفه اول که پس از رسول خدا(ص) زمامداری امت را به عهده گرفته بود، پیوسته به ملاقات من میآمد و از اینکه بیعت مرا شکسته و حق مرا نادیده گرفته بود، عذرخواهی میکرد و حلالیت میطلبید.
من با خود میاندیشیدم: روزگار او به سر میآید و #حقی که #خدا برایم قرار داده است، به آسانی به من برمیگردد.
اما هنگامی که دوران خلیفه اول سپری شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، #خلافت را به #رفیق خود سپرد و این هم گرفتاری تازهای شد که همچون گرفتاری گذشته بر سر من فرود آمد و برای بار دوم خلافتی را که خداوند برای من قرار داده تنها مرا شایسته آن دیده بود، از من سلب کردند و به دیگری واگذاشتند.
بار دیگر، جمعی از اصحاب رسول خدا(ص) که افرادی از آنان اکنون بدرود حیات گفتهاند و گروهی هنوز زندهاند، دور مرا گرفتند و سخنان قلبی خود را درباره خلافت و تلاش برای بازپسگیری آن از دست حاکمان وقت تکرار کرده و آمادگی خود را برای فداکاری و از جان گذشتگی در این راه اعلام کردند.
اما این بار هم من آنان را به صبر و تحمل و آرامش و در عین حال ثبات و پایداری دعوت کردم تا جامعه اسلامی محفوظ بماند و اجتماعی که رسول خدا(ص) با سختیهای فراوان پدید آورده بودند، از هم نپاشد.
زیرا من شاهد بودم که آن حضرت برای تشکیل این جامعه متحمل چه زحماتی شده و با تدبیر بسیار دقیق و در عین حال پر زحمت، گاهی با نرمی و ملایمت، گاهی با سختگیری و شدت عمل، گاه با عفو و بخشش و گاه با شمشیر، این نهال تازه رسته اسلام سرپا نگه داشته بودند.
رسول خدا(ص) به قدری به مردم محبت کرده و در حق آنها لطف میکردند که به محض نزدیک شدنشان به اسلام، از هیچ کمک و احسانی در حق آنها دریغ نمیکردند و برای اینکه تازه مسلمانان ناراحتی و کمبودی احساس نکنند، تمام امکانات موجود را برای آنان صرف میکردند. این در حالی بود که ما خاندان ایشان زحمات طاقت فرسایی را متحمل میشدیم، در خانههایی زندگی میکردیم که سقف و در نداشت، دیوار خانههایمان شاخههای درخت خرما بود، نه فرشی داشتیم و نه زیراندازی و شبها و روزهای متمادی را با گرسنگی سپری میکردیم. در همین حال، رسول خدا(ص) حق خمس را که خداوند برای ما قرار داده بود، به دیگران میبخشیدند و با آن، دل ثروتمندان عرب را به دست میآورند و قلبها را به هم نزدیک میکردند.
من بیش از دیگران، مسئولیت حفاظت از جامعهای را بر عهده داشتم که با این همه خون دل به وجود آمده و برای تشکیل آن زحمت فراوان کشیده شده بود؛ لذا باید تلاش میکردم به پرتگاه تفرقه و اختلاف کشانده نشود. بلی، اگر در آن اوضاع بحرانی قیام میکردم و مردم را برای یاری رساندن به خودم فرا می خوانم ، ممکن بود گروهی به حمایت از من برخیزند و با مخالفانم بجنگد که در آن صورت، چه یاران من بر آنان پیروز میشدند و چه از آنان شکست میخورند، شکافی میان امت پدید آمد. اگر هم جمعی کناره میگرفتند و به یاری من برنمی خاستند، مشکل بزرگتری پیش آمد وآن، مصیبت کفر بود که گریبانگیرشان میشد؛ زیرا آنها موقعیت مرا در ارتباط با رسول خدا(ص) میدانستند و بارها از پیامبر(ص) شنیده بودند که نسبت من و آن حضرت، مانند نسبت هارون با موسی است.
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist