eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
38.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
853 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴عمرسعد، چگونه عمرسعد شد؟! ✔️ بی‌شک یکی از عبرت آمیزترین، سرگذشت‌ها در کربلا، سرگذشت عمر سعد است. 🔹در واقع عمرسعد فقط یک شخص نیست، نماد و نماینده‌ی یک جریان و نوعی تفکر است که اگر بر جامعه‌ای حاکم شود، عمرسعدها در آن پرورش می‌یابند! او از کودکی هم بازی امام حسین(ع) بوده است و از جایگاهش نزد خدا و رسول(ص) کاملا آگاه است! اما، یک دیرینه دارد(یک نقطه ضعف)، دست یافتن به حکومت سرزمین ری! ابن‌زیاد این را خوب می‌داند، بنابراین از همین راه وارد می‌شود: حکم حکومت ری را آماده می‌کند، عمرسعد را فرامی‌خواند و حکم را به او می‌دهد اما شرط رسیدن به حکومت ری را رفتن به کربلا و رویارویی با فرزند پیامبر خدا(ص) قرار می‌دهد! عمرسعد، مات و مبهوت از آرزویی که در یک قدمی دستیابی به آن است و شرطی که سرانجام آن.... یک شب مهلت می‌طلبد و تمام شب را با خود فکر می‌کند. هر بار تصمیم می‌گیرد، که از رویایی با امام حسین(ع) سرباز زند، تصور حکومت بر سرزمین خوش آب و هوا و پر نعمت ری مانع می‌شود... (دو گانه‌هایی که بارها درون هر کدام از ما شکل گرفته، دوگانه‌ی نفس و عقل) و بالاخره تصمیم خود را می‌گیرد: به کربلا می‌روم و کاری می‌کنم بین حسین و عبیدالله صلح ایجاد شود، تا نه حسین را کشته باشم و نه حکومت ری را از دست بدهم. روز سوم محرم، در راس چهار هزار نفر، به کربلا می‌آید، در حالی که تصورش را هم نمی‌کند، چند روز دیگر دستش به خون پسر پیامبر آلوده شود.... امام(ع) در این چند روز، بارها با او سخن می‌گوید، تا بازگردد، اما عمرسعد بهانه می‌آورد... در آخر امام به او می‌گوید: امید دارم که به فضل خدا از گندم عراق نخوری و او با طعنه می‌گوید: اگر گندم آن به من نرسید به جوی آن راضی خواهم بود. و باز می‌گردد... 🔹تلاش‌های عمرسعد برای برقراری صلح نتیجه نمی‌دهد، نه امام، می‌پذیرد زیر بار ذلت بیعت با یزید برود و نه شمر می‌گذارد، عبیدالله پیشنهادهای عمرسعد برای صلح را بپذیرد و روز نهم محرم، با آمدن شمر، همه چیز تمام می‌شود. شمر که می‌آید، همه می‌دانند که دیگر کار کربلا تمام است... به عمرسعد می‌گوید، یا نبرد با حسین را آغاز کن و یا فرماندهی را به من بسپار و.... امان از دنیا طلبی... عمرسعد فرماندهی را از دست نمی‌دهد و فردای عاشورا، اولین کسی است که به سمت خیمه‌های حسینی تیر پرتاب می‌کند... 🔹به همه می‌گوید، شاهد باشید که من اولین تیر را در کربلا پرتاب کردم!!! ‌دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
تاریخ این روزها را چگونه خواهد نوشت؟! این روزها یک سوال مدام در ذهنم می‌چرخد، این اتفاقات در آینده چگونه روایت می‌شوند؟ خبرهایی که همین حالا و در حین وقوع آن، خیلی‌ها آن قدر دل و دین و عقل و هوش به رسانه‌های بیگانه باخته‌اند، که همه چیز را وارونه می بینند و تفسیر می‌کنند! می گوییم ببینید این حجم از خرابی را! می گویند خود نظام انجام داده است تا ... آخر کدام عقل سلیم می پذیرد این حجم از هزینه را یک نظام روی دست خودش بگذارد، آن هم در شرایطی که به شدت نیازمند امن و آرام نشان دادن ایران است تا بتواند در مذاکرات دست بالا را بگیرد، تا بتواند در بازار تجارت جهانی موفق باشد، تا.... لطفا یکی از همین ها یک پاسخ منطقی بدهد، چه تعادلی بین این هزینه‌ها و فایده ای که شما می‌گویید هست؟! تمام این وارونه بینی‌ها در حالی است که، اعترافات مجرمین و فیلم های واضح از خرابکاری‌ها، صحبت های خیلی از خانواده های داغ دیده و شواهد بسیار دیگر در دست هست و می بینند اما باور نمی کنند!! آن وقت همین ها خبرهای رسانه‌هایی را به راحتی باور می‌کنند که بارها، دروغ گویی شان آشکار شده، از گذاشتن عکس‌های تکراری به عنوان صحنه آشوب و اعتراض برای چند شهر، تا ادعای کشته شدن کسی که بعداً خود او با همان رسانه‌ها تماس می‌گیرد و می‌گوید زنده است، تا... بهانه شان هم این است که اخبار تلوزیون دیر خبرها را می‌گوید یا نمی‌گوید. فرضا که قبول اما نگفتن خبر بهتر از دروغ گفتن نیست؟ انصاف بدهید تا به حال کدام خبر دروغ را از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شنیده اید؟! که در مقابل به دروغ های رسمی و علنی و مضحکه‌‌ ی فلان شبکه آن ور آبی دل می‌بندید؟! اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید! چگونه خواهند نوشت، همان هایی که مرگ یک دختر را در شرایطی کاملا اتفاقی مستمسک به آشوب کشاندن یک کشور کردند؛ در مقابل برای کشته شدن ۳۰ دختر جوان و معصوم افغانستانی که با هزار امید و آرزو برای ساختن آینده‌ای بهتر به کلاس رفته‌ بودند؛ حتی یک هشتگ فعال نکردند که هیچ، حتی یک پیام نگذاشتند، اصلا نشنیدند و اگر هم شنیدند کک شان نگزید و به سادگی از کنارش گذشتند، چرا؟! مگر آن ها دختر نبودند، اصلا مگر آن ها زن نبودند و حق زندگی نداشتند؟ مگر.... چرا همه این ها بودند، اما بودن و نبودن شان نفعی برای این جماعت نداشت؛ از آن هشتگ هایی نبود که آبی برای شان گرم شود و یا حتی چندتایی فالور به فالورهای شان اضافه کند! لابد خیلی هایشان وقت دیدن پیکر خونین دختران افغانی، در حال گوش دادن چند باره ترانه «برای...» بودند و زیر لب زمزمه می‌کردند «برای کودکان افغانی!» اما مرگ دختر افغانی را لایق هشتگ پرانی خود هم ندیدند! آه از این همه تبعیض ، آن هم با شعار عدالت!!! کاش اصلا این روزها از حافظه تاریخ پاک شود و کسی این روزها را نخواند و به یاد نیاورد ... کاش! ✍