eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
36.3هزار عکس
8.3هزار ویدیو
759 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ فرار از زندان (۶) در همين هنگام دو نفر باقي مانده از گروه دوم هم قهرمانانه مشغول برجك ديگر و خفه كردن او بودند. ما نيز بدون اينكه دستپاچه شويم و اين فرصت طلايي را از دست بدهيم يكدفعه همچون فنر از جا كنده شديم و بر سر ۲ نفر نگهبان ديگر پريده و از پشت سر بدون اينكه فرصت چرخيدن و دفاع و استفاده از اسلحه كلاش را به آنان بدهيم، گردنشان را به سختي در ميان حلقه دستمال و پنجه‌هاي خود فشرديم. بدين ترتيب به خواست خداي متعال درست طبق برنامه آنان بدون اينكه فرصت كنند با سر و صدا و تيراندازي ديگر را خبر كنند از پا درآمدند و زير پاي ما در ميان يخ و برف‌هاي روي زمين غلتيدند. هر ۱۸ نفرمان پيروزمند و لبخند به لب، آماده حركت شديم در حالي كه مسلح به چهار قبضه كلاش به غنيمت گرفته شد از نگهبانان بوديم آماده هرنوع پيشامدي بوديم. در اين حال تنها نگراني ما اين بود كه در صورت ترك محوطه زندان و افتادن در مسير فرار، در همان دقايق اوليه يك يا چند نفر از زندانياني كه از همان ابتدا به دليل بزدلي و كمبود ايمان حاضر به همكاري با ما نشده بودند در اين موقعيت به خاطر ترس از شكنجه و اعدام دموكرات‌هاي خشمگين، خودشان را به پاسدارخانه برسانند و خبرشان كنند. واقعاً كه با مشكل بزرگ و غيرقابل حلي روبرو شده بوديم و در عين موفقيت، از عاقبت اين اتفاق شوم بيم داشتيم. ناگهان در اين بين، يكي از برادران مشهدي ما كه در حقيقت بايستي او را نمونه واقعي يك مسلمان ايثارگر و قهرمان دانست، مشكل ما را حل كرد؛ جواني به نام اهل مشهد، در عين رهايي و رسيدن به دروازه روشن آزادي، آن هم پس از تحمل اين محنت زندان و شكنجه، با ايثارگري تمام و به منظور نجات جان ديگران، مردانه شد تا و از ما پشتيباني كند. او گفت:" من حاضرم در اين جا بمانم، در سالن را به روي زندانيان باقي مانده قفل كنم و با يك قبضه اسلحه از آن چهار قبضه، ضمن آماده بودن براي مقابله با تعقيب كنندگان شما، جلو مراجعه احتمالي هم زنداني و لو دادن شما را بگيرم." معطلي جايز نبود؛ والا فرصت فرار ، فراري كه با اين همه مرارت به نتيجه رسيده بود، داشت از دست مي‌رفت. يك به يك با گلويي بغض گرفته و با چشم‌هايي اشك‌آلود، جلو رفتيم، در آغوشش كشيديم، را و از او جدا شديم؛ در صورتي كه مطمئن بوديم ديگر هرگز موفق به ديدن روي او در اين دنيا نخواهيم شد. به سرعت به طرف سيم‌هاي خاردار پايه بلند دور محوطه زندان و كوه‌هاي پربرف سربه فلك كشيده رفتيم. با گرفتن قلاب، يك به يك از بالاي پايه‌هاي آن پريديم و راه را در تاريك، در پيش گرفتيم. در حالي كه ۴ نفرمان، از جمله خود من، به پا نداشتيم و بوديم، در ميان برف‌هاي سفت و يخ زده كوهستان كه آن مثل تيغه تيز شمشيري، پاي يخ زده و سرد شده‌مان را مي‌داد، بدون اعتنا چون گرگهاي درنده شروع به دويدن كرديم. در حالي كه نه راهي را بلد بوديم و نه در اين هواي تاريك و ابري، فاصله چند متري جلومان را مي‌ديديم. با نگاه به آسمان و ستاره‌ها، توانستيم را پيدا كنيم. وضع من از آن ۳ نفر ديگر بهتر بود؛ زيرا من حداقل به پاي چپ خود داشتم. تا شش صبح، يكسره بدون اين كه فرصت فكركردن يا توجه به ، ، و شديد خود را داشته باشيم، به سرعت مي‌دويديم؛ تا در سپيده دم به يك كوره راه مالرو كوهستاني رسيديم كه جاي پاي پياده روندگان قبلي، راه باريكي براي ما در ميان برف‌ها گشوده بود. اين راه را تا ساعت ده صبح، با شتاب تمام، افتان و خيزان و بدون اينكه يك لحظه استراحت كنيم، ادامه داديم. را ، در ميان برفها . دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist