#نابغه_خبرنگار که #فرمانده جنگ شد
شهید #غلامحسین_افشردی معروف به #حسن_باقری از خبرنگارانی بود که با خلاقیت بالا و بروز توانایی های خود اطلاعات سپاه را در دوران دفاع مقدس بنیان گذاشته و توانست با نبوغ و تخصص خبری یکی از نابغه های هشت ساله جنگ تحمیلی شود.
@Defa_Moqaddas
19.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 توصیه ها و صبحت های شنیدنی
شهید #حسن_باقری ، در جمع نیروها و مسئولین جنگ
🆔 @Defa_Moqaddas
🌳🎍🎋🌻?🍁?
☘🌼🍃
🌹🌱
🌺
#نابغه_جنگ
#شهید_حسن_باقری
شهادت 9 بهمن 1361
#منطقه_عمومی_فکه
✍ راوی: #سرلشگر_محمد_باقری :
بعد از #عملیات_محرم و #مسلم_ابن_عقیل در سال 61 قرار بر این بود که عملیات وسیعی طراحی و اجرا شود.
در همه ردهها، فرماندهان در حال بررسی و شناسایی بودند. اطلاعات زیادی از اسرای عراقی گرفته شده بود. کارهای اطلاعاتی زیادی نیز انجام شده بود که چگونه به یک عملیات بزرگ موفق دست پیدا کنیم.
تقریبا هر روز تیمهایی به شناسایی میرفتند. #شهید_مجید_بقایی فرمانده #قرارگاه_کربلا و #شهید_حسن_باقری جانشین فرمانده یگانهای زمینی سپاه و تیمهای دیگر نیز مشغول فعالیت بودند.
آماده انجام یک عملیات بزرگ بودیم. فرماندهان برای دیدار با حضرت امام (ره) راهی تهران شدند؛ اما شهید باقری و تعدادی از دوستان به این دیدار نرفتند. حرف شهید باقری این بود که به امام (ره) چه بگوییم؟! بگوییم نیروهای بسیجی را چند ماه آموزش دادهایم، اما نمیدانیم میخواهیم کجا عملیات انجام دهیم؟
روزها مشغول شناسایی بودیم. روز نهم بهمن سال 61 پس از اینکه در #منطقه_شرهانی به اجرای عملیات شناسایی پرداختیم به #منطقه_عمومی_فکه آمدیم. بر روی یکی از ارتفاعات این منطقه، میشد مناطق مقابل در خاک عراق را دید. در مورد منطقه و ارتفاعات و نحوه انجام عملیات و آزادسازی ارتفاعات بحث شد. این بحثها هم در سطح عملیاتی و هم در سطح راهبردی بود؛ چرا که انجام یک عملیات بزرگ نیازمند حضور 20 لشکر بود. عکسهای هوایی و زمینی آن منطقه را نیز داشتیم.
پس از بررسی میدانی با 2 جیپی که به منطقه آمده بودیم وارد #دیدگاه_خمپاره_چیهای نیروی زمینی ارتش در آن منطقه شدیم. عکسها را در سنگر دیدگاه مورد بررسی قرار دادیم؛ اما همچنان درباره وضعیت و چگونگی ارتفاعات اختلاف نظرها وجود داشت.
حدود ساعت 9 صبح بود. آفتاب از سمت شرق میتابید و احساس میکردیم زاویه تابش آفتاب به گونهای است که عراقیها ما را نمیبینند گرچه خمپارههایی به اطراف سنگر اصابت میکرد.
به من گفتند مختصات دقیق سنگر را از خمپاره چیهای ارتش سوال کن تا دچار اشتباه نشویم. من اکراه داشتم اما تبعیت کردم و چند متر از سنگر دور شدم که #صدای_خمپارهای بلند شد و به سنگر خورد.
اشخاصی که در محل انفجار بودند بدنهایشان خیلی آسیب دید و همه پنج نفر حاضر در سنگر در نهایت به شهادت رسیدند. البته کسانی که عقبتر بودند آسیب کمتری دیدند. #مجید_بقایی و #حسن_باقری در آن لحظه زنده بودند، اما مجید پاش قطع شده بود. آنها را سوار جیپ کردیم؛ اما 10 دقیقه بعد مجید بقایی به شهادت رسید. همچنین ترکشهای زیادی به بدن حسن باقری برخورد کرده و موج انفجار رگهای بدنش را نابود کرده بود.
حسن در مسیر ذکر «یا صاحب الزمان(عج)» و «یا حسین(ع)» بر سر زبان داشت. آنها را به مقر یگان امام رضا(ع) رساندیم. آمبولانسی داشتند که سرم داخل آمبولانس را برداشتیم و به بدن حسن وصل کردیم. من تماس گرفتم و یک بالگرد به کمک ما آمد. حسن را سوار بالگرد کردیم. بالگرد در #اندیمشک بر زمین نشست؛ اما #حسن_در_راه_بیمارستان به شهادت رسید و به دیدار معبودش رفت.
نتیجه کارهای اطلاعاتی نیز این شد که ما در آن منطقه عملیات نکنیم و آماده #عملیاتهای_والفجر_مقدماتی و #والفجر_یک شدیم.
🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
🌴روز ۱۲ فروردین ۱۳۶۱ - سه روز بعد از پایان عملیات #فتح_المبین - پادگان دوکوهه 🌿 نیروهای تیپ محمدر
💠 خاطره بیسیم چی شهید حسین قجه ای، فرمانده گردان سلمان از تیپ محمدرسول الله(ص) - عملیات فتح المبین
🌴 #حاج_احمد در محاصره بسیجی ها😊
▫️ سرانجام ساعت ۴ بامداد روز دوشنبه، دوم فروردین ۱۳۶۱ ، دستور یورش به مواضع توپخانۀ سپاه چهارم دشمن توسط #حاج_احمد_متوسلیان به فرماندهان گردان های #حبیب ، #حمزه و #سلمان ابلاغ شد.
رزمندگان این سه گردان در پی یک درگیری برق آسا، مقر توپخانۀ سپاه چهارم ارتش عراق در ارتفاعات #علی_گره_زد را به همراه تمامی آتشبارهای آنجا، یکجا به تصرف خویش درآوردند.
غنائم این فتح آسمانی عبارت بودند از: ۱۸۰ قبضه توپ، شامل ۸ قبضه توپ دوربُرد ۱۸۳ میلیمتری که دشمن با آنها ناجوانمردانه ۱۸ ماه متمادی، مردم شهرهای بی دفاع #دزفول و #شوش را زیر آتش می گرفت؛ همچنین، ده ها قبضه توپ ۱۲۲ و ۱۳۰ میلیمتری، همراه با تعداد کثیری زاغه های مملو از مهمات این توپخانۀ مجهز.
با سر زدن خورشید روز دوم فروردین، بلافاصله #حاج_احمد به همراه فرماندۀ قرارگاه عملیاتی #نصر ؛ #حسن_باقری ، جهت بررسی و مشاهدۀ وضعیت معجزه آسای نبرد، روانۀ مواضع تازه تسخیر شدۀ نیروهای تیپ شدند. یکی از رزمندگان گردان سلمان از آن لحظات اینچنین روایت می کند:
🔹«... صبح روز دوم عید، بعد از آزادسازی ارتفاعات #علی_گره_زد ، من به عنوان #بیسیم_چی برادر #حسین_قجه_ای ؛ فرماندۀ گردان سلمان در منطقه حضور داشتم. در مجاورت ما، گردان های حبیب و حمزه بودند. خبر رسید که #حاج_احمد با #حسن_باقری ، سوار یک استیشن سفید لندرور، آمده اند برای بازدید، منتها اول رفته اند به موضع گردان حمزه.
این خبر که به گردان ما رسید، بچه ها غوغا کردند. دم به دقیقه به #حسین_قجه_ای فشار می آوردند که چرا #حاج_احمد نیامده به ما سر بزند؟ بچه ها فقط می خواستند یک نظر «حاج احمد» را ببینند.
به ناچار با #قجه_ای رفتیم بغل جادۀ «عین خوش - دزفول» و کنار یک پل، #حاج_احمد را پیدا کردیم. حسین، #حاجی را کنار کشید و گفت: « #حاجی ! تو رو خدا بیا و سری به بچه های ما بزن.»
#حاج_احمد گفت: «خاطر جمع باشید، میام.»
حسین گفت: «نه! همین الآن بیا. این بچه ها منو ذلّه کردن!»
بالاخره #حاجی رضایت داد و آمد. وقتی رسیدیم، هنوز از ماشین پیاده نشده بود که بچه ها ریختند دور ماشین. #حاج_احمد که به دستگیرۀ درِ ماشین چسبیده بود، دیگر نتوانست در مقابل آن همه فشار مقاومت کند. به زور از ماشین جدایش کردند، بغلش کردند، بوسه بارانش کردند. بعد روی دست بلندش کردند و پی در پی برای سلامتیش صلوات فرستادند.
قجه ای به شوخی به من گفت: «این بچه تهرونیا چقدر بیکارن!» 😂
📚کتاب: #آذرخش_مهاجر
🆔 @Defa_Moqaddas