eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 نصرالله گفت: حالا چطوری باید غذا بخوریم؟! گفتم : اول با دستات مرغا رو پاره پاره می کنی و بعد با چهار میخی بر میداری میذاری توی قاشقت و بعد یکدفعه قورتش میدی! احمدی که دهنش پر بود پغی زد زیر خنده. برنج های دهنش مثل ترکش پاشید بیرون پیرمرد از خنده ریسه رفته بود حق داشت خدا نصیب گرگ بیابان نکند بی سابقه بود همه جورش را دیده بود اما این جورش را ندیده بود هرکس دیگری بجای پیرمرد بود فرار می کرد. بچه ها مشغول خوردن شدند. انگار یک هفته در کمرکش کوهی گیر کرده بودند واز گرسنگی .... نصرالله ران مرغ را کنار بشقاب کشید و قاشقش را روی مرغ گذاشت و با چنگال می کشید. ران مرغ پافشاری می کرد که پاره نشود. نصرالله همچون شیر ژیان دو دستی به جانش افتاده بود. یک لحظه احساس کردم گنجشکی از روبرویم پرید، مرغ نصرالله بود که از زیر قاشقش در رفته بود غیژی کرد و رفت آن سرمیز. باسرعت رفت و خورد به بشقاب قاسمی. نوری داد زد: آی مرغ از قفس پرید! بچه ها از خنده به سرفه افتادند، نصرالله مثل مادرهای داغ دیده از جایش پرید و رفت دنبال مرغش. سلطانی از صندلی افتاد پایین و مثل مرغ های سر کنده می پرید بالا و پایین و می خندید. آشپز خیلی خوش اخلاق نبود اما از خنده ریسه رفته بود. سرش رفته بود توی دیگ مرغ. یک لحظه احساس کردم آشپز سر ندارد. نصرالله با احترام مرغش را از قاسمی تحویل گرفت. نگاهی به سلطانی کردم و گفتم: اینو باش!، چطوری غذا می خوره. مثل ندیده ها ! بهنام که هنوز با لب و لوچه اش ور می رفت با د ست های چربش گوشم را محکم گرفت وگفت : تو هم که مثل بچه یک ساله ها لباستو چرب ومرغی کرده ای جغله جنگی!! 😂😂😂😜😜😜😅😋😋 ارسال: برادر شقاقی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز مرد نداشتند، اما روزهای ما را مردانه ساختند ، .. تنها جورابشان پاره نبود، پیکرشان از تیر و ترکش پاره پاره شد تا این خاک عزیز ، پاره پاره نشود .. روزت مبارک... ای مرد روزگار @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات ✦ ✦ ✦ امروز می خواهم تا سال 60 به عقب برگردم و از روزهای پر حادثه‌ای بنویسم که در نهایت غربت خود، چنان ماندگار مانده که یاد هر لحظه اش حلاوتی گوارا و تسکین دهنده در دلها بجا می گذارد. همان آرامشی که در اوج تنش جنگ، بر شهر حاکم شده بود و..... تاریکی خیابان های شهرهای جنوب، سرگردانی سربازان و بسیجیان تازه از راه رسیده انفجار خمپاره های و شهادت مردم بي گناه و.... عملیات طریق القدس که آزادی بستان را به دنبال داشت روحیه بچه های جنگ را بسیار بالا برده بود. هجوم بیشتر جوانان برای حضور در جبهه بخوبی به چشم می آمد و همین روحیه ها باعث شد تا فرماندهان دست به طراحی عملیات های بزرگتری بزنند. فتح المبین یکی از همین عملیات هایی بود که بین سپاه و ارتش طراحی گردید. نگاه سپاه به طرح با نگاه ارتش بسیار متفاوت بود. یکی بر اساس توکل و روحیه بسیجی، چهار محور را در نظر گرفته بود و دیگری بر اساس آموزه های کلاسیک دو محور را به نسبت تعداد نیروی موجود را پیشنهاد داده بود که نهایتا بر روی چهار محور توافق گردید. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات ✦ ✦ ✦ ✦ سکون خاصی در جبهه ها بوجود آمده بود و ارتش عراق همچنان روی تصرفات خود جا خشک کرده بودند. تنها نیروی منظم و قدر سپاه اهواز، گردانی بود به نام فرمانده اش، محمد بلالی که گردان به همین نام معروف شده بود. ابتدا فقط نیروهای رسمی سپاه در آن بودند و بعد تعدادی نیروی داوطلب به آنها اضافه شد تا به ظرفیت لازم برسند. ورود به این عملیات امکان نداشت مگر با سازماندهی و گسترش یگانی که لازمه عملیات آینده بود. اواخر سال 60 بود که این امر هم تحقق پیدا کرد و نیروهای مردمی در گردان ها شکل خود را به دست آوردند. اولین گردان کاملا مردمی از نیروهای جوان مساجد اهواز، گردان نور نام گرفت... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات #فتح_المبین ✦ ✦ ✦ ✦ عمليات ثامن الایمه برای شکستن حصر آبادان و طریق القدس برای آزادی شهر بستان با همه بضاعت ارتش و سپاه با موفقیت به انجام رسیده بود و حالا نوبت به دور کردن دشمن از سرزمین های بالادستی شهر شوش تا سر حد مرز رسیده بود. با توجه به گسترده این منطقه و تمرکز نیروهای دشمن، قطعا باید با نیروهای بیشتری وارد عمل می شدند. لذا جذب نیرو در سطح نسبتا خوبی در کشور آغاز شد و گردان های زیادی تشکیل یافتند. اولین گردان کاملاً مردمی در اهواز هم تشکیل شد و فرمانده آن را حاج اسماعیل فرجوانی تعیین کردند. اسماعیل از نیروهای با تجربه و فعال جنگ محسوب می شد که در همه جای جنگ حضور داشت و از قدرت فرماندهی خوبی برخوردار بود. با درخواست نیرو از مساجد، تعداد زیادی خود را به محل اعزام رساندند و سازماندهی شدند. سردار موسی اسکندری که مسئولیتی در بسیج اهواز داشت، با نگاهی به چهره نفرات اعزامی، اسم "نور" را برای گردان انتخاب کرد. او می گفت هر چه به این چهره ها نگاه می کنم نورانیت خاصی در آنها می بینم. انتخاب مناسب او بعدها به اثبات رسید و همه روی این انتخاب صحه گذاشتند. نیروها در عصر همان روز اول سازماندهی شده و به شهر شوش اعزام گردیدند و زیر نظر تیپ 17 علی بن ابی طالب قم ماموریت گرفتند... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات ✦ ✦ ✦ ✦ با ورود به شهر شوش در منازل منطقه ای به نام زعن ساکن شدیم. حال و هوای خاصی بر شهر حاکم بود و بوی معنویت همه جا پراکنده بود. با جاگیر شدن و استراحتی کوتاه برای رفتن به زیارت حضرت دانیال نبی حرکت کردیم. شب جمعه ای بود و بعد از نماز مغرب و عشا برادر آهنگران هم آمدند و دعای کمیل را قرائت کردند. آنروزها خیلی در رسانه ها به دعاهای حاج صادق اهمیت داده می شد و دعای آنشب به دعای کمیل شوش معروف شده بود و از تلویزیون هم پخش شد. توفیق حضور در جبهه و احتمال شهادت و از همه مهمتر جو حاکم به شکلی بود که همه به سمت مسائل معنوی جلب می شدند. ساعتی قبل از اذان صبح تقریباً همه بیدار بودند و به تهجد و شب زنده داری می پرداختند. آنقدر در این ساعت محوطه و نماز خانه شلوغ می شد که گویا نماز جماعت می خوانند. در این میان حال چند نفر از بقیه متفاوت تر بود و تاثیر بیشتری روی جمع داشتند. یکی از آنها محسن غلامی بود. جوان خوش رو و با معنویتی که با صدای محزون و خدایی اش اذان می گفت و جمع را شارژ روحی می کرد. بهروز شمشیری هم که به رسم بچه های جنگ، نام روح الله را برای خود انتخاب کرده بود، نفر دیگری بود که با اخلاق فوق‌العاده خود در صبحگاه همه را نرمش می داد و بعد از آن رسم مصافحه و نزدیکی قلوب را بین بچه‌ها اجرا می کرد. از ایشان بیشتر خواهیم نوشت. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
شهید روح الله شمشیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرستنده، برادر بشکان بازدید از یادمان های جنوب
🍂 همکلام با شما ، که خواندید 🌾"یا مقلب القلوب و الابصار" و با تمسک به باورتان بر " یا مدبرالیل و النهار" و با ارادت به عقیده تان به 🌷" یا محول الحول و الاحوال" ما هم دست دعا برمیداریم 🌹" حول حالنا الی احسن الحال" 🌼 عید 1398 بر شما همراهان عزیز مبارک باد 🌼 @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 می گلگون عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند وز شاخه گل داد دل زار گرفتند نوروز همایون شد و روز می گلگون پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند فروغی بسطامی #بیاد_شهیدان 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات #فتح_المبین ✦ ✦ ✦ ✦ شور و شوق زیادی برای اعزام به خط و یا ورود به عملیات شکل گرفته بود ولی ورود به عملیات نیاز به مقدماتی داشت تا کم نیاورند. از آن جمله آمادگی روانی و جسمانی بود که باید به حد کفایت می رسید. یکی از نیروهای گردان نور، فردی از ارتش عراق بود که فرار کرده و به جبهه اسلام پیوسته بود(با لباس پلنگی👆). ایشان از آمادگی جسمانی و اطلاعاتی خوبی برخوردار بود و بعنوان مربی صبحگاه بچه ها را کیلومترها می دواند و نرمش می داد. در بین روز هم ساعاتی برای آموزش های مختلف نظامی برنامه‌ریزی شده بود و تلاش می شد تا به اوج آمادگی نزدیک شویم. خصوصا اینکه ماموریتی که در عملیات داشتیم، دارای پیاده‌روی بیش از ده کیلومتری و گذشتن از سنگلاخ ها و کانالهای طبیعی منطقه عملیات بود. در بعد معنوی هم تقریبا همه در اوج بودند و دنیایی برای خود داشتند. قطعاً اجازه ندارم بیش از این مطلبی در این رابطه بنویسم فقط عرض می کنم در مواردی توفیقات بزرگی کسب کردند و قول و قراری با معشوق خود بستند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات ✦ ✦ ✦ ✦ چند روزی در شوش مستقر بودیم که تعدادی از نفرات به همراه بچه های تدارکات برای آماده کردن اردوگاه جدید در منطقه شهادت، حرکت کردند. چند روزی مشغول ساخت سنگر و ملزومات نیروها بودند و زحمات زیادی کشیدند تا اردوگاه آماده شد. بعد از مهیا شدن این منطقه لنکروزها گروه گروه بچه‌ها را سوار کردند و کار انتقال را انجام دادند. دشت های خوزستان در ماه های بهمن و اسفند چیزی از بهار کم ندارد و در دشت های بکر آن انواع گلهای شقایق و لاله های وحشی، فضایی بسیار دلچسب را شکل می دهد. خصوصا در دشت های تپه ماهوری شوش که وصف آن جز با بودن در آن فضا قابل درک نیست. و چقدر این فضا می توانست روح معنوی بچه ها را صفا دهد و بالا ببرد. خصوصا در اوقاتی مانند گرگ و میش صبح و غروب آفتاب. در این محل بودیم که ماموریت پدافندی برای یکی از گروهان ها مهیا شد. بچه های این گروهان سر از پا نمی شناختند و در مقابل، نیروهای دیگر در حسرت آنها بسر می بردند و برای ماموریتی لحظه شماری می کردند. جبهه ای که اعزام شدند منطقه مقاومت نام داشت و باید تا شب عملیات از منطقه حراست می کردند و اوضاع را عادی نشان می دادند. کانالها و تپه های منطقه شرایط را برای نفوذ نیروهای اطلاعات دشمن آسان کرده بود. با ابتکاری که انجام دادیم، توانستیم کمین هایی ایجاد کنیم که دویست سیصد متری از خط اول جلوتر باشند تا بهتر بتوانیم از تهاجم دشمن مطلع شویم و به قولی پیشمرگ نیروهای دیگر باشند. حساسیت این کمین ها به قدری زیاد بود که آهسته هم نمی توانستیم صحبت کنیم... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
چه #سربندها که بند شدند بر سرها؛ تا سر به هوا شوند با سربندها.... 🍂
مجاهد عراقی که از ارتش عراق فرار کرده و در عملیات فتح المبین نیروهای گردان نور را آموزش نظامی می داد.
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات #فتح_المبین ✦ ✦ ✦ ✦ در منطقه مقاومت علاوه بر گروهان قدس، بچه های ارتش نیز حضور داشتند. لشکر 77 یا 21 در سمت چپ ما قرار داشت و سمت راست ما تقریبا خالی از نیرو بود. برای جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن سنگرهای تعجیلی زده بودیم و نگهبان می فرستادیم. کمین ها هم همچنان فعال بودند و نیروها با جان و دل از منطقه محافظت می کردند. آنشب داریوش نادری در کمین نوبت نگهبانی داشت. بعد از گذشت ساعتی از طریق تلفن قورباغه ای اطلاع داد که تحرکات مشکوکی را دیده و احتمالا دشمن باشد. به او گفته بودیم ابتدا مطمئن شو تا نفراتی برای کمک بفرستیم. چیزی از این جریان نگذشته بود که خمپاره ای به سنگر کمین اصابت کرد و داریوش نادری را به شهادت رساند. تا اونموقع حادثه خاصی در گردان نداشتیم و این اتفاق بعنوان اولین شهادت در بین بچه‌ها خیلی تاثیرگذار بود و همه را منقلب نمود. شهید داریوش نادری به عنوان اولین شهید گردان نور یا کربلا نام گرفت و نشان داد این راه پرخطر است و باید محکم بود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂