🔻 این عکس ۲۸ اسفند۱۳۶۳ در جنوب بصره گرفته شده، استخبارات عراق خبرنگاران را به بازدید صحنه درگیری برده است عکاسی بنام پاولوسکی عکسی از یک شهید بسیجی جوان می اندازد که جاودانه میشود.
پسرک آرام خوابیده مثل هر پسر جوانی که پس از ساعتها تلاش به خواب سنگینی فررفته باشد. رنگ چهره اش نشان می دهد چند روزی است که همین جا آرمیده، قیافه زیبا و معصومش نشانی از وحشت و درد ندارد. حالت دستهایش شبیه کسی است که در خنکای یک سحر بهاری شیرین ترین خوابهای عالم را تجربه می کند، جورابش نو است، کفش به پاندارد، کوله پشتی اش خالی است، فانوسقه اش بازشده، پسر رشیدمان آنقدر عمیق بخواب رفته که هرچه داشته برده اند و او بیدار نشده است و یک دنیا گل وحشی بدن نازنینش را در برگرفته اند.
بخواب پسرم، بخواب عزیز دلم، اینجا دور از تو، در وطن باز بهار آمده اما ما نه حال و هوای تو را داریم و نه باور و آرامشت را. اینجا دیگر کسی نیست که گلهای وحشی، هوس بغل کردنش را بکنند، از خواب که بیدار شوی می بینی که ما غالبٱ مرده ایم.
@defae_moghadas
🍂
🔴 سلام، صبح شما بخیر
جای شما خالی دعای ندبه دیروز. راستش رو بخواید این دعای ندبه از روزای بعد از جنگ شروع شد و شکر خدا تا الان هم ادامه داره....
بچه های همرزم دور هم جمع میشن، هم دعا می خونن، هم صبحونه با صفایی کنار هم می خورن. هم خاطره می گن و عکس می گیرن و ...
دیروز کنار حاج اکبر عجمی نشسته بودم که به تنهایی بمب خاطره و خنده ست. اتفاقی برادر دزفولی از کنارمون رد شد و یاد سالهای گذشته و ماموریت های دوران جنگ افتاد و گفت ما سه نفر بودیم که بصورت عجیبی کنار هم تو یه سنگر قرار گرفته بودیم....
فامیل من "عجمی" بود، فامیل محمد رضا "دزفولی" بود و یکی دیگه هم داشتیم که فامیلش "عربیه" بود.
جالب اینجا بود، منی که "عجمی" فامیلم بود، عرب بودم، اون که فامیلش "دزفولی" بود، شوشتری بود و عربیه هم ظاهراً دزفولی یا شوشتری بود و همین اسباب شوخی دیگران شده بود با ما. وقتی صدامون می کردن مثلا می گفتن.....برادر عجمی که عربی، برادر دزفولی که شوشتری.... یادش بخیر
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂
🔻 روایت نقلی از عملیات
#فتح_المبین
✦ ✦ ✦ ✦
گردان در ستون یک از راه کانالهای خالی از آب های فصلی حرکت خود را با رمز مبارک یا زهرا(س) شروع کرد و وارد عمل شد.
از داخل این رودخانه ها حرکت می کردیم و خیلی آرام قدم بر می داشتیم. کف آنها پر از ریگ بود و وقتی پا می گذاشتیم، صدا بلند می شد و مجبور بودیم از سینه کش و شیب کانال و از روی رمل ها حرکت کنیم. خیلی حرکت کردن مشکل شده بود. از ساعت یک شب حرکت کردیم و ساعت چهار صبح و دم دم های صبح به پای تپه هایی که باید روی این تپه ها با دشمن درگیر می شدیم، رسیدیم.
روی این تپه ها سنگرهای نگهبانی دشمن وجود داشت. تخریب چی ها آمدند و شروع کردن به پاکسازی معابر مین. از آنجائیکه هنوز ما را جدی نگرفته بودند، روی تپه را فقط چند عدد مین معمولی کاشته بود و نه سیم خارداری وجود داشت نه چیز دیگری. با خنثی کردن هفت، هشت عدد مین به کانالی رسیدیم که روی تپه وجود داشت.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 روایت نقلی از عملیات
#فتح_المبین
✦ ✦ ✦ ✦
ما را دو قسمت کردند. حاج اسماعیل فرجوانی و سعید درفشان از محور سمت راست جلوتر از ما حرکت کردند و ما را از محور دیگری فرستادند. مسیر ما کانال مستقیمی بود که به خودِ دشمن ختم می شد.
وارد عملیات که شدیم بدون درگیری خط شکسته شد و تلفات بسیار کمی دادیم. اصلاً باورمان نمی شد که بتوانیم همچین خطی را با تجهیزات کم خود و با آن سنگرهای محکم دشمن بگیریم. معنویات اثر خود را گذاشته و امدادهای غیبی به کمک ما آمده بود.
خط اول و دوم را شکستیم. بچه های قم دایم می گفتن که "یا زهرا باز هم برویم جلوتر". آنها شناسایی کرده بودند و ما هم اعتماد کردیم و گفتیم برویم. همینطور پشت سر اینها می رفتیم و پشت سر ما هم نیروها می آمدند. هرچه می رفتیم می دیدیم باز هم ادامه می دهند. هرچه می گفتیم برادر کجا دارید ما را می برید؟ می گفتن یازهرا بیایید. بالاخره ما ماموریتی داشتیم که از اینها باید اطاعت می کردیم. دائم می گفتند یا زهرا بیایید. یا زهرا...
حمید رمضانی در قرارگاه مستقر بود که با بیسیم تماس گرفتیم و گفتیم برای ما منور بزنید می خواهیم محل مان را مشخص کنیم. منور را که زدند گرا را روی نقشه مشخص کردم. ما از خط اول که رد کردیم خط دوم هم رد کردیم، پشتیبانی را هم رد کردیم و الان تقریباً نزدیک توپخانه دشمن رسیده بودیم....
مانده بودم با این پیشروی بی حساب و کتاب چه باید بکنم. درگیری هایی که تا اونموقع داشتیم بصورت جنگ و گریز بود ولی حالا بدون برنامه، کیلومترها در دل دشمن رفته بودیم.
فرمانده ارتش را صدا کردم و گفتم نظر شما چی هست؟ راه را ادامه دهیم یا برگردیم؟ ایشان با بزرگواری گفتند هر چه شما دستور بدهید ما هم همان کار را می کنیم. با بیسیم از حمید رمضانی پرسیدم چه کنیم، گفتند که مسئولیت و عواقب آن با خودت باشد هر طور خواستی تصمیم بگیر. عقب نشینی بار مسیولیتی بود که تا محاکمه هم ممکن بود پیش برود.
ولی می دانستم پیشروی به این شکل جز به کشتن دادن این همه نفرات سودی در بر ندارد. لذا دل را زدم به دریا و به بچه های قم گفتم که ما برمی گردیم. آنها گفتن این کار خیانت است و تکلیف خیانتکار معلوم است.
با دستور عقب نشینی که صادر کردم با تعجب متوجه شدم از طرف همان برادران، رگباری از تیر به طرفم گرفته شد.
باصدای این شلیک، عراقی ها متوجه ما شدند و باران تیر و خمپاره را بر سر ما گرفتند. با سرعت به سمت عقب شروع به دويدن کردیم.
در این عقب نشینی هم مجروح دادیم و هم شهید. ولی به همت بچه ها توانستیم آنها را با خود برگردانیم.
وقتی به جای اول رسیدیم هنوز عراقی ها در سنگرها بودند و همانجا شروع به پاکسازی کردیم و تعداد بسیار زیادی را اسیر کردیم و به عقب فرستادیم.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂
🔻 روایت نقلی از عملیات
#فتح_المبین
✦ ✦ ✦ ✦
علی رغم عقب نشینی عراقی ها و موفقیتی که گردان برای شکستن خط داشت، نزدیک ظهر، فرماندهی تیپ دستور داد که گردان سریع به عقب برگردد. در صورت ماندن ما در مواضع فتح شده، احتمال دور خوردن، توسط نیروهای عراقی وجود داشت. حالا تمام نیروها در آن مسیر طولانی، صعوبت راه و در روشنی هوا باید به عقب بر می گشتند و این در حالی بود که نیروهای عراقی در منطقه حضور داشتند و احتمال درگیری وجود داشت.
امکان انتقال شهدا بسیار سخت بود ولی با زحمت زیاد، خیلی از مجروحین به عقب منتقل شدند. تورج کریمی، قنبری و یکی دو نفر دیگر که مجروح شده بودند متاسفانه به اسارت عراقی ها در آمدند. شدت خستگی و صعوبت مسیر باعث شده بود که در حین عقب نشینی بسیاری از نیروها تجهیزات خود را در طول مسیر رها کنند.
بعد از دستور عقب نشینی، حدود ساعت 2 بعداز ظهر نیروها کم کم به خاکریز اول رسیدند. بچه ها وضعیت روحی خوبی نداشتند. چند تا از شهدا در عمق دشمن جا مانده بودند. افرادی مثل شهید عظیم عموری و شهید محمد مهدی بلک و بدیع زاده و چند نفر دیگر. صحنه برگشت نیروها، صحنه خوبی نبود.
آن روز هرکس به خاکریز خودمان می رسید، بلافاصله پشت آن دراز می کشید و از شدت خستگی بعضاً به خواب می رفت. هیچ کس حال حرف زدن نداشت. بعضی از بچه ها که مانده بودند تا زخمی ها را کمک کنند، با تاخیر می رسیدند. این احساسِ عدم موفقیت، فضای خوبی ایجاد نمی کرد.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 پیگیری بازخوانی لحظه به لحظه عملیات
👈 #فتح_المبین
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 دانستنی های دفاع مقدس
🔸جنگ عراق علیه ایران ۲۸۸۷ روز به طول انجامید که طی آن هزار روز نبرد فعال صورت گرفت که ۷۹۳ روز حمله از سوی نیروهای ایرانی و ۲۰۷ روز از سوی ارتش متجاوز عراق بوده است.
🔸در طول جنگ شمار ۳۸۱هزار و ۶۸۰ نفر از نیروهای دشمن کشته یا زخمی شدند و ۷۲ هزار نفر به اسارت نیروهای ایران در آمدند.
🔸در این ۸ سال ۳۷۱ فروند هواپیما و ۸۲ فروند هلی کوپتر دشمن منهدم شد.
۱۷۰۰ دستگاه تانک و نفربر، ۴۸۰ قبضه توپ و سه هزار و ۳۶۳ دستگاه خودرو نظامی به غنیمت ایران در آمد و ۵۷۵۸ دستگاه تانک و نفربر،۵۳۲ قبضه توپ و ۵۱۵۲ دستگاه خودرو نظامی دشمن منهدم شد.
🔸 جانفشانی نیروهای ایران سبب شد تا ذخایر ارزی عراق که در ابتدای جنگ حدود ۳۰ میلیارد دلار بود، پس از شکست آنها در عملیات آزاد سازی خرمشهر به صفر برسد و پس از پایان جنگ این کشور بیش از ۷۰ میلیارد دلار بدهی داشته باشد.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 روایت نقلی از عملیات
#فتح_المبین
✦ ✦ ✦ ✦
در همان شب اول عملیات، از چند محور به نیروهای عراقی حمله شده بود. علاوه بر محور ما، یگان های دیگر سپاه هم از محورهای دیگر وارد عمل شده بودند. با توجه به موفقیت یگان هایی که عقبه نیروهای عراقی را فتح کرده بودند، نیروهای عراقی راهی جز عقب نشینی از مقابل محور ما نداشتند. شاید در برنامه ریزیِ عملیات، اهداف محورهای دیگر به شکلی تعریف شده بود که اگر در یک محور مشکلی به وجود آمد، محورهای دیگر بتوانند ماموریت خودشان را مطمئن تر انجام بدهند و تامینی برای عملیات باشند.
وجود ما در این محور، این امکان را از دشمن گرفته بود که نیروهایش را از این منطقه به جبهه های دیگری ببرد. نیروهای عراقی در شرایطی قرار گرفته بودند که اگر از جلوِ ما عقب نشینی نمی کردند، مطمئناَ از دو طرف قیچی می شدند و از پشت ضربه می خوردند. آن ها برای جلوگیری از قرار گرفتن در محاصره [کامل]، همه نیروهایشان را عقب کشاندند.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 روایت نقلی از عملیات
#فتح_المبین
✦ ✦ ✦ ✦
کلیه نیروها طبق دستور از منطقه عملیاتی به منطقه مقاومت برگشتند. تعدادی از شهدا و زخمی ها مانده بودند و همه نگران آنها بودیم.
در ابتدای عملیات و در همان شب، شهید سعید درفشان که با موتور پیشاپیش گردان در حرکت بود با اصابت تیری بر پیشانی به آرزوی دیرین خود رسید.
جمشید داداشی، کم سن ترین رزمنده گردان که پرتلاش مهمات میرساند، در میدان مین رفته و دعایش مستجاب گردید.
محسن غلامی، همانکه اذان محزون و زیبایش حال و هوای خاصی به نمازهای جماعت می داد هنگام ظهر که به نماز ایستاد مورد اصابت تیرمستقیم تانک قرار گرفت و....
محسن در حالی به شهادت رسید که گروهان در حال عقب نشینی بود و فرصتی برای انتقالش نبود. ولی دوستان و هم مسجدی هایش تصمیم گرفته بودند به هرشکل ممکن از تاریکی شب استفاده کرده او را برگردانند.
برادر میرابزاده می گفتند هم اینکه نزدیک محل شهادتش رسیدیم بوی عطری خوش استشمام کردیم و همین بوی خوش ما را به پیکر مطهرش راهنمایی کرد و او را به عقب آوردیم.
این داستان مرا کنجکاو کرد تا از بوی خوشش مستندتر اطلاع کسب کنم. با پیگیری به برادر زبیدی رسیدم. او کسی بود که پیکر شهید را در عقب وانت قرار داده بود و تا اهواز آورده بود. ایشان هم بوی خوش شهید را تایید کرد و می گفت که بوی خوش او را بوضوح استشمام می کردم و تا دفن همراه او بود.....سبحان الله
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂
🔻 روایت نقلی از عملیات
#فتح_المبین
✦ ✦ ✦ ✦
پس از عقب نشینی روز دوم فروردین، کماکان در بلاتکلیفی بسر می بردیم. گاهی رادیو را روشن می کردیم و می دیدیم مارش عملیات با شور و حال خاصی نواخته می شود و مجری، اشعار حماسی می خواند و خبر از پیروزی می دهد.
کمی گیج شده بودیم و فقط منطقه خودمان را می دیدیم.
دو سه روز در این شرایط بسر بردیم که دستور آمد، همه آماده حرکت به سمت جلو باشند. نمی دانستیم جریان از چه قرار است. نه به آن همه مقاومت دشمن، نه به این پیشروی و حرکت در روز روشن.
با آماده شدن نیروها شروع به پیاده روی به طرف سایت 4 و 5 کردیم. نیروی شناسایی در جلو حرکت می کرد و ما هم به دنبال آنها.
با تعجب به اطراف نگاه می کردیم و می دیدیم که واقعاً از دشمن خبری نیست. ده کیلومتری پیاده رفتیم تا به مقر سایت رسیدیم.
رزمندگان زیادی در آنجا جمع شده بودند و از این پیروزی شاد بودند. محورهای دیگر در این منطقه توانسته بودند عقبه دشمن را بخوبی ببندند. شرایط برای عراقی ها بگونه ای رقم خورده بود که اگر می ماندند در محاصره قرار می گرفتند. لذا بهترین حالت برای آنها عقب نشینی کلی از این منطقه بود.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
4_702924891808071828.mp3
1.09M
🍂
🔻 کجایید ای شهیدان خدایی
✨ شهرام ناظری
✨ بیژن کامکار
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 روایت نقلی از عملیات
#فتح_المبین
✦ ✦ ✦ ✦
با رسیدن به سایت، همانجا موقتا مستقر شدیم. تعدادی از بچه ها برای پیدا کردن شهدا به محل قبلی رفته و پس از جستجوی زیاد متوجه دست یکی از آنها می شوند که بیرون از خاک مانده. عراقی ها روی آنها خاک ریخته و رفته بودند. آنها را از خاک بیرون آورده و به عقب منتقل کردند.
بعد از استقرار موقت در سایت، به یکی از خطوط عراقی ها رفتیم و مستقر شدیم.
سنگرهای عراقی کاملاً دست نخورده بود. از امکاناتی که در سنگرهایشان وجود داشت تعجب کرده بودیم و بعضی را برای اولین بار می دیدیم. پنیرهای لاستیکی شکل زردرنگ پرس شده در قوطی های کوچک. شیرخشک، انواع کنسروها و از آن مهمتر انبوه مهمات و ماشین آلاتی که فرصت انتقال آنها را پیدا نکرده بودند.
وقتی آن همه امکانات دشمن را تدارکات جبهه خودی مقایسه می کردیم، می دیدیم بسیار متفاوت هستیم. نان خشک و غذایی بسیار کیفیت پایین و..... ولی چه می شود که با این همه اختلاف، باز آنها کم می آورند و پا به فرار می گذارند.
آنقدر عقب رفته بودند که به سختی صدای انفجار توپ و خمپاره های آنان را می شنیدیم. خداوند کمک کرده بود و با همه بضاعت مان، توانسته بودیم 2500 کیلومتر را آزاد کنیم و هزاران نفر را اسیر کنیم و مهمات و اسلحه های جبهه خودی را تا سالها تامین کنیم.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂