eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 🔸 قسمت (4) پس از ورود به محوطه بندر قصد رفتن به سمت درب فیلیه و پیوستن به بقیه رزمندگان را داشتیم ولی هنوز مسافت زیادی از درب ورودی طی نکرده بودیم که تعداد زیادی نیروی نظامی را در حال تردد مشاهده کردیم. باتوجه به اطلاعاتی که فرمانده دریس داده بودند نمی بایست در اینجا خبری باشد . بعضی از بچه ها گفتند خودی هستند و برای کمک آمده اند  عده ای دیگر گفتند نکند عراقی باشند. بهر حال صاحب سریعاً ماشین را به گوشه ای پشت دیوار منحرف کرد و ما برای بررسی وضعیت پیاده شدیم. از نوع سلاحهای منظمی که در دست داشتند که عمدتا تفنگ کلاشینکف و تیربار گرینف و قبضه های آر پی جی بود و همچنین نوع منظم لباسهای نظامی و کوله پشتی و بخصوص از کلاه های کنگره ای پوشانده شده با گونی که بر سر داشتتد برای ما مسلم شد که اینها همه عراقی هستند. مصطفی اسکندری @defae_moghadas 🍂
🍂 وقتی هیچ پارچه و چفیه ای جهت تبرک دم دست نیست!! راه شهدا ادامه دارد.......
🍂 🔻 🔸قسمت (5) کثرت نیروهای پراکنده شده دشمن در بین درب سنتاب تا اسکله های ساحل اروند و کمی تعداد ما، عبور را به طرف درب فیلیه غیر ممکن کرده بود و از طرف دیگر نبود نیرو در کنار درب فردوسی بجز دریس این امکان را به عراقیها می داد که به راحتی از هر سمت خیابان فردوسی وارد شهر شوند. بهرحال با مشورتی که بین بچه ها صورت گرفت تصمیم بر آن شد که در همانجا که هستیم سنگر بگیریم و از ورود بعثیها به شهر جلوگیری کنیم. هر یک از بچه ها در گوشه ای پشت دیوار یا پشت صندوقهای کالا و هر جای دیگر سنگر گرفتند. من هم در جلو درب ورودی نجارخانه بندر که ساختمانی آجری قدیمی با سر دری  فرو رفته در دیوار و جایی دنج برای پناهنده شدن بود قرار گرفتم. اسلحه ژ3 خود را که به همراه داشتم مسلح کردم و آماده دفاع در برابر هجوم دشمن شدم. مصطفی اسکندری ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
📸 اسرای عراقی #عملیات_‌کربلای_‌یک @defae_moghadas
امروز دهم تیر ماه، مصادف است با سالگرد عملیات کربلای یک و آزاد سازی شهر مهران در سال شصت و پنج. سی و سه سال قبل در چنین روزی در شهر و دشت گرم‌ و تفتیده مهران بودیم. مهران برای من بیشتر تداعی یک چله خود سازی در همجواری با عزیزانی بود که دو سال پایانی جنگ با مهر شهادت بر حیات دنیایی شان حسرتی شیرین در کام ما گذاشتند. مهران یادآور دورانی است که طنین زیارت عاشورای شهیدان سعدی موسیوند و سید سعید حسینی، صفابخش دل و جان مان بودند. غافل بودیم که همان نقطه سر مرز محلی عبور زوار و عشاق حسینی خواهد شد. یادش را گرامی می داریم باید چله خود سازی بنا کرد شاید شرط وصال آن عزیزان باشد . گردان ضد زره
🍂 🔻 🔸 قسمت ( 6) برای جلوگیری از پیشروی نیروهای عراقی به سمت شهر هر یک از بچه های گروه در محلی در دو طرف جاده موضع گرفتیم. نا گاه یک فرد نسبتا مسن با لباس ارتشی را در کنار خود دیدم.  درجه وی سرگردی بود اتیکتش را خواندم اسمش ( شریف نسب) بود. از من پرسید چه خبر است گفتم می بینید که همه آنهایی که در محوطه اند عراقی هستند . گفت الان ما دقیقا کجای شهر هستیم ؟ میتوانی موقعیت ما را شرح دهی ؟ من که قبلا در دفتر کار پدرم با نقشه های شهر سر و کار داشتم و کاملا با نقشه خرمشهر آشنا بودم ( پدر بنده کارشناس رسمی دادگستری در امور املاک و مستغلات بود و نقشه های زیادی از خرمشهر در دفتر کار داشتیم). گفتم بلی ما الان در قسمت غرب خرمشهر و.... هستیم. گویا ایشان تازه وارد خرمشهر شده بود و بلافاصله به مناطق درگیری با دشمن آمده بود و حتی فرصت توجیه شدن کامل با وضعیت شهر را هم بدست نیاورده بود . قلم و کاغذی را از جیبش بیرون آورد و از من خواست که موقعیتمان را روی کاغذ برای او بیان کنم. من هم تا جایی که توانستم در آن فرصت کم و سر پایی سریعاً کروکی چهارگوشه شهر و نقاط حساس مثل مسجد جامع پلیس راه و پل و بندر و چند نقطه دیگر را برای او کشیدم و گفتم که ما الان اینجا هستیم. ایشان پرسید که خوب الان میخواهید چکار کنید ؟ گفتم میخواهیم اینجا بایستیم تا نگذاریم عراقی ها وارد شهر شوند. یک دفعه سخنانی از ایشان شنیدم که اصلا توقعش را نداشتم و حرفهای او روحیه به ما داد. گفتند آنها متجاوزند . آنها به خاک ما حمله کردند و شما میخواهید منتظر شوید تا باز هم بیشتر پیشروی کنند تا شما جلوشان بایستید ؟ این شما هستید که باید  به آنها حمله کنید و آنها را از اینجا بیرون کنید نه اینکه منتظر حمله آنها باشید . حرفهای آن جناب سرگرد چنان در ما اثر گذاشت که دیگر کمی تعداد ما و کثرت تعداد دشمن برایمان مهم نبود با هماهنگی با دیگر بچه ها تصمیم گرفتیم که از مواضعمان خارج شویم و بطرف دشمن حمله کنیم. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم آوار  پریشانی‌ست،  رو سوی چه بگریزیم؟ هنگامه حیرانی‌ ست، خود را به که بسپاریم؟ #منزوی @defae_moghadas 🍂
🌹 ‌شهیدان هوایی دگــر داشتنــد ز غیـرت دلی شعــله ور داشتنــد شهیــدان که دل را به دریــا زدنــد عجب پشت پایی به دنیا زدنــد...🌹 @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔸 قسمت ( 7) پس از شنیدن سخنان سرگرد شریف نسب بچه ها همه با حمله به طرف دشمن متفق القول شدند. کسانی که مطمئنم در آن روز با ما بودند "صاحب عبود زاده" و برادرش "مکی عبود زاده" و "کریم روئی زاده" و "عبدالله خباری" بودند. ولی آنچه مسلم است تعداد ما بیش از این ها بود. الان اسمشان را فراموش کرده ام. من و کریم روئی زاده چون هردو خدمت سربازی رفته و با بعضی از فنون رزمی آشنا بودیم زبان همدیگر را بهتر می فهمیدیم. قرار گذاشتیم با خیزهای پنج ثانیه ای و با آتش پشتیبانی همدیگر، به طرف دشمن پیشروی کنیم. مکی هم کوله پشتی موشک های  آر پی جی را بر دوش بسته بود و قبضه آرپی جی را که دو روز قبل از پادگان دژ بدست آورده بودیم هم برداشته و در پناه دیوار بندر پشت سر ما می آمد. من و کریم با استفاده از قالب های سیمانی پایه تیرهای برق کنار جاده زیر آتش همدیگر فاصله بین هر دو تیر برق را که حدوداً بیست الی سی متر بود با یک خیز طی می کردیم و در پناه پایه تیر بعدی قرار می گرفتیم و این بار نفر اول شلیک می کرد و نفر دوم پیشروی می نمود. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 عراقی ها هم که تازه متوجه شلیک ها و پیشروی ما به طرف خودشان شده بودند شروع به تیر اندازی کردند. من فقط این را می دیدم که با هر رگباری که با تفنگ ژ3 به طرف آنها می گرفتیم تعدادی بر زمین می افتادند. زیرا که تعداد آنها آنقدر زیاد بود که نیازی به نشانه گیری فردی خاص نبود. فقط کافی بود لوله تفنگ را به سمت آنها بگیرم و ماشه را بفشارم. تا قبل از پیشروی ما آنها مشغول بردن اسلحه و تجهیزات از سمت درب سنتاب به طرف اسکله ها بودند تا عرض بندر را به طور کامل اشغال نمایند . با شلیک  و پیشروی ما، حرکت آنها برعکس شده و اکثراً از سمت اسکله ها به طرف درب سنتاب فرار می کردند. از وضعیت آن تعداد که به زمین می افتادند هم با خبر نبودیم که چه بلایی بر سرشان آمده. تا بعد از اتمام درگیری و عقب نشینی کامل دشمن به محل رفته و از آثار خون های زیادی که بر روی زمین ریخته بود و مسیر خون هایی که مسیر کشیدن زخمی ها و احتمالا کشته هایشان به سمت درب سنتاب را نشان می داد معلوم بود که ضربات سنگینی به آنها وارد شده بود. هرچه فاصله ما با آن ها کمتر می شد تعداد بیشتری از آنها به سمت درب سنتاب فرار می کردند. چند متری به محوطه جلو درب سنتاب بیشتر فاصله نداشتیم که اتفاق بسیار ناگوار و دردناکی رخ داد که  بیاد آودن آن اتفاق هنوز هم قلب مرا به درد می آورد و بارها آن صحنه دردناک مانند یک فیلم در جلو چشمانم مجسم شده است و آن اتفاق چیزی نبود جز شهادت شهید نوجوان، رضا کریم پور. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
چند روز بعد از عملیات بود...👀 یه نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار دستش بود...📝 هر جا می رفت همراه خودش می برد...🚶 از یکی پرسیدم... این بچه چشه... گفت... آر پی جی زن بوده... توی علیات اون قدر آر پی جی زده که دیگه نمی شنوه...😞 باید براش بنویسی تا بفهمه...📋 گوش هاش رو داد تا چشم و گوشمون باز بشه...👌 چشم و گوش مون که باز نشد هیچ...😒 بماند...😔 #شهدای_گمنام🕊 به‌یاد شهدای گمنام صلواتی ختم بفرمایید♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 آنگاه که شهدا و همرزمان خود را در تلاطم آتش و خون جا گذاشتیم، هیچ نگاهی نبود تا مرثیه خوان غم تنهایی آنان در دشت غربتی شود که عطر شهادت در آن بیداد می کرد. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔸 قسمت (8) تازه درب سنتاب در معرض دید ما قرار گرفته بود. نفربری که از درب وارد محوطه شده بود را دیده بودیم. با گرفتن قبضه آر پی جی از مکی و گذاشتن موشکی بر سر آن، نفر بر را نشانه گرفتم و به طرف آن شلیک کردم. این اولین شلیک من با آر پی جی در جنگ بود که دو روز قبل آن را در پادگان دژ از دست استواری گرفته بودم  و در حد یک توضیح مختصر سرپایی کار با آن را آموزش دیده بودم. موشک من به قسمت بالای نفربر برخورد کرد و بعد کمونه کرده و به سمت بالا تغییر مسیر داد، بدون آنکه منفجر شود تا این که از دید ما پنهان شد. می خواستم موشک دوم را آماده کنم که دیدم ماشین  وانت سفید رنگی حامل تعدادی نیروی خودی از سمت مقابل ما یعنی از طرف درب فیلیه به سرعت به طرف ما آمد، غافل از این که عراقی ها راه را بر آنها بسته بودند. همین که وانت با نفراتش به محوطه روبروی ما رسید از سوی درب سنتاب ابتدا رگباری بسوی ماشین گرفته شد. آنچه که من شاهدش بودم این بود که دو نفر از عقب ماشین به سرعت خود را انداختند که یکی از آنها به طرف ما آمد و مورد اصابت تیر به قسمت زانوی قرار گرفت و نقش بر زمین شد. دیگری به طرف عکس محل استقرار ما فرار کرد (یعنی به سمت  فیلیه) که از سرگذشت او با خبر نشدیم. بلافاصله پس از پریدن آن دو نفر گلوله ای آتش زا از سوی نفربر به ماشین شلیک شد که من احتمال زیاد می دهم که به باک اصابت کرد و کل ماشین یکپاچه آتش گرفت و نفرات درون آن به خصوص شهید کریم پور که در وسط قسمت جلو ماشین مستقر بود در آتش دست و پا می زدند. در همین زمان درب ماشین باز شد و یک نفر مشتعل از ماشین به بیرون پرتاب شد که برادر پاسدار همایون سلطانی بود. با پای زخمی بر روی آسفالت خیابان نقش بر زمین شد. با هر مشقتی بود و زیر آتش رگبار دشمن توانستیم او را سینه خیز بر روی زمین بکشیم تا به جای امنی برسانیم. مصطفی اسکندری ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
میان این همه هیاهو تو آن آرامشی باش که یکباره "نازل" می شود....!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔸 قسمت (9) صحنه اصابت ماشین حامل برادران از جمله شهید رضا کریم پور هرچند در فاصله چند قدمی ما اتفاق افتاده بود و تمام صحنه را بوضوح از نزدیک شاهد بودیم ولی کاملاً در تیررس نیروها و ادوات دشمن بود و این امکان را از ما سلب می کرد که بتوانیم برای نجات آنان قدمی برداریم و این موضوع برای ما بسیار دردناک بود که از نزدیک ببینیم انسان هایی در آتش دست و پا می زنند ولی نتوانیم برای نجات آنان هیچ عکس العملی از خود نشان دهیم. تنها کاری که از دست ما بر آمد آن بود که به صورت سینه خیز و زیر آتش رگبار مکرر دشمن خود را به آن برادر زخمی ( همایون سلطانی ) برسانم و با  فرو کردن انگشتان دست در بندهای پوتین نظامی که به پا داشت وی را علی رغم هیکل دار و سنگین بودنش بر روی آسفالت داغ، چند متری به عقب بکشانم تا "مکی عبود زاده" و "کریم روئی زاده" به کمک آمده و پس از اینکه از تیررس دشمن خارج نمودیم با همدیگر او را بلند کرده و جهت مداوا به عقب منتقل نماییم. ادامه دارد @Defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا