eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 اعترافات افشاگرایانه سفیر اسبق (دولت بعثی) در سوئیس در باره دخالت مستقیم امریکا در جنگ تحمیلی بر علیه ایران. قابل توجه آنان که همیشه از حربه "توهم توطئه" بر علیه نظام جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند یا ایران را "جنگ افروز" می‌دانستند و می دانند. و آنان که هنوز حاضر نیستند بپذیرند که جنگ تحمیلی، جنگ همه استکبار بر علیه ایران بود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ( ۱۱ محمود خدری عمليات رمضان ٢٣ تير ١٣٦١ (ماه مبارك رمضان) 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔸سان ديدن مقابل ارتش عراق بيدارباش غيررسمی سربازان و ايستادن درِ سنگر و مهمتر، مات و مبهوت ماندن و خيره شدن آنها انسان رو ياد تئاتر خيابانی می انداخت... من و بهرام كاهكش هم آماده دستورات بوديم! آماده كه نه! مجبور به اجرای اوامر فرمانده عراقی...! تصور كنيد دورتادور ما بصورت نعل اسبی با فاصله حدود ٢٠٠-٣٠٠ متری سنگرهای سه ضلعی، سربازان عراقی ميخكوب، من و بهرام دست بسته و ايستاده در مركز نيم دايره، سمت چپ ما جيپ با افسر عراقي و راننده اش، سمت راست ما شش تانك T72 آماده رزم و مهمتر، دلهره همگان از عواقب بعدی دستور فرمانده... سرم رو پايين انداختم... نميدونستم عاقبت مون چی خواهد شد! با اتفاقاتی كه افتاد، تصور اعدام كمی در ذهن مون كمرنگ شد اما ترس داشتيم كه مبادا افسر عراقی از ما، در مقابل اين همه سرباز توقع نابجايی داشته باشه! توقعی كه حاضر بوديم جان مان رو بديم اما از ما نخواهد! راستش ما اهل توهين به امام و نظام نبوديم، اصلاً مرام مون اينو اجازه نميداد! نه اينكه معلومات مذهبی و سياسی مون قوی بود، نه اصلاً.... اما از پدر، بزرگان و حتی لوطی های شهرمون ياد گرفتيم، پای عهدمون بمونيم، آموختيم كه بايد پای عشق و مرام مون ذبح بشيم! حقيقتاً امام رو با عشق انتخاب كرديم، نه از روی هوا و هوس! عهدنامه چند ساعت پيش، قبل از اسير شدن، اينكه حاضر نشديم حتی به عكس حضرت روح الله توهين كنند، را امضاء كرديم. درسته كه ١٦ سال سن داشتيم اما كوله بار عشق مون به امام، روی شانه مان سنگينی ميكرد... در همون حال دعا كردم: خدايا، خودت توی كله اين مردك بيانداز از ما نخواد به امام توهين كنيم! وگرنه، ممكنه مرگ ما شباهتی به خودكشی داشته باشه! همچنان منتظر مانديم... چند دقيقه ايی گذشت، دقايقی كه حس مردانه ای بهمون دست داد! بسيجيان خمينی كبير با دستان بسته مقابل اين همه سرباز، ارابه های آهنی و تسليحات، قراره از مولا و مرادش دفاع كنند! در افكارم غوطه ور بودم كه ناگهان افسر عراقی زنگ زورخانه رو بصدا درآورد: حرّك، حرّك... روح و گعدوا هناك بعد دبابة آخر الطريق... گعدوا مقابل دبابة (حركت كنيد... بريد و بعداز تانك آخر بنشينيد طوری كه روبروی تانكها باشيد) بخير گذشت خدا رو شكر از شر توهين كردن خلاص شديم! وقتی دستور حركت اينچنينی صادر شد دوباره تصوّر اعدام در ذهن مان تداعی شد...! به يقين رسيديم اين بار اعدام ميشيم... اما نه از نوع تيرباران! بلكه با له شدن در زير چرخهای آهنين تانك های فوق پيشرفته روسی! خدايا اگر قراره اعدام بشيم حداقل دعای مادرمان رو اجابت كن طوری بكش ما را، كه جنازه ام بدست دستش برسه! تانكها روشن شده بودند صدای گاز خوردن موتورشان و دود غليظ اگزوزشان لرزه بر اندام هر شنونده ای می انداخت! بعداز دستور فرمانده، من و بهرام بسان فرماندهان رده بالای نظامی، كه درحال سان باشند، مقابل ادوات نظامی و تماشاچی ها، با قدمهای استوار بسمت جايگاه مرگ گام برميداشتيم، شق و رق... هنگام سان ديدن، سمت راستِ بهرام تانك ها و سمت چپ ش من بودم، وقتی كه مقابل تانك دوم يا سوم رسيديم راننده تانك بيرون پريد و يك پس گردنی و لگدی محكم به بهرام زد و چند تا فحش نثارمون كرد...! نامرد نظم سان، رو بهم زد! پيش خودم گفتم: مرتيكه نفهم! الان شير شدی...!؟ برو خدا رو شكر كن كه بچه های اطلاعات عمليات تيپ، ما رو به معبر نرساندند و گرفتار ميدون مين شديم و گرنه الان جنازه ات رو تانك سوخته سوژه عكاسان شده بود! مثلی هست كه ميگن: در نبود كلانتر، توی شهرش هفت تير كش شد! بگذريم به آخر خط رسيديم، تانك آخر ...! ندا اومد: قفوا، ارجعوا ... (بايستيد و برگرديد!) برگشتيم و روبروی افسر عراقی كه اول خط و بغل تانك اول ايستاده بود قرار گرفتيم! مقابل يكديگر ... مثل فيلم های كابوی كه قراره دوئل (هفت تير) كنند! تجسم ذهنی فضای اون لحظه: دو بسيجی ١٦ ساله دست بسته، افسر عراقی روبرو، سمت راست سربازان تماشاچی، سمت چپ تانكهای آماده رزم، هوا بسيار داغ، تشنه و گرسنه دوئل شروع شد اما دوئل يك طرفه! فقط ايشون حق داشت هفت تير بكشه! افسر عراقی دست راستش رو بالا برد با فرياد دوباره دستور داد: بنشينيد! نشستيم، اما كماكان دلواپس انتقام سخت.... برای بار دوم به بهرام گفتم: اشهدت رو بخون! اينبار جدیِ جديه! شهادتين رو خوانديم... اين بار با اشاره فرمانده عراقی، راننده تانكها پدال گاز رو فشردند، و ارابه های آهنين رو بحركت درآوردند... دود سياهی از اگزوز تانكها بآسمان بلند شد، صدای جيرجير شنی تانك ها وحشتی براه انداخت! آخرين تانك كه چند متری ما بود، كمی جلو آمد! يكباره راننده اش آهنِ غول پيكر متحرك رو بسمت ما چرخاند و ناجوانمردانه هجوم اُورود... خدايا، چی می بينيم!؟ تا الان موضوع مرگ اي
نقدر جدی نبوده! اما گويا راست راستی موضوع جديه! نانجيب، تانك رو با سرعت و با تمام قدرت بسمت ما به حركت درآورد! رقص لوله توپِ تانك هنگامی كه در دست انداز بالا و پايين ميشد حس وحشت با چاشنی مردونه رو، در ما قوت بخشيد! عجيب بود...! طوری شد كه ديگه نه زمينی و نه آسمونی را ميديديم، همه جا آهن بود و آهن ! چشم مون رو بسته و سرمون رو پايين انداختيم هر لحظه منتظر شنی های خشن تانك بوديم كه از روی ما رد شده و ما رو له كنند! در همون حال كما! يكباره داغی خاك جبهه سر و صورت مون رو نوازش كرد! تانك به پنج متری مان رسيد و ناگهان راننده با يك حركت حرفه ای، تانك رو از كنارمون عبور داد طوريكه خاك های شنی، نثارمان شد! تانك ششمی به خير رد شد تانك پنجم و چهارم و سوم و....بقيه شون هم از كنارمون عبور كردند و با سرعت بطرف جنوب (شلمچه) اعزام شدند تا در طرح بستن مرز و محاصره نيروهای ايرانی در مرز شلمچه مشاركت داشته باشند... عذاب و تنبيه روحی در فاز اول باتمام رسيد! 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ✨ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 به طنین دلنشین تعصب و غیرت گوش فرا دهیم نوایی از جنس آسمان 🔴مکالمه بیسیم سرداران همت متوسلیان باقری http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 مرحوم سردار دکتر حسین اردستانی راوی وقت قرارگاه خاتم؛ درخصوص گسیل نیروهای سپاه به غرب می نویسد؛ " ناچیز بودن اهمیت هدف ها، مهمترین عنصر در استراتژی شمال است. در طول سالهای قبل نیز همین عامل مانع از سرمایه گذاری عملیاتی در این جبهه بود و بر همین اساس، عقبه های شمال غرب مستعد پذیرش چند یگان و اجرای عملیات سنگین و بزرگ نبود." (تکاپوی جهانی برای توقف جنگ ص۲۰) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 جنگ هشت ساله (۵ در گفتگو با حجت الاسلام دکتر عبدالله حاجى صادقى رئیس پژوهشکده تحقیقات اسلامى ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 🔅ادامه پاسخ به صلح بعد از فتح خرمشهر 👇 در دوران دفاع مقدس حتى پس از پذیرش قطعنامه، در هیچ کجا دیده نشد دشمن متجاوز بر اساس منطق و بر اساس توافق طرفین، یک وجب عقب رود. هرجا که رفت، عقب رانده شد. نه اینکه خود دشمن کوتاه بیاید. این رزمندگان ما، و دلاوریهاى آنها بود که دشمن را وادار به عقب نشینى کرد! مصداق این بحث، حمله عملیات منافقین و عملیات مرصاد است. فقط منافقین نبودند که حمله کردند. بعد از پذیرش قطعنامه دشمن از محورهاى مختلف حمله کرد، یکى از این محورها این بود که منافقین را قربانى کنند. من از نزدیک شاهد بودم که عراق قصد داشت منافقین را با آن امکانات فراوانى که روزهاى اول جنگ را به یاد مى آورد، قربانى کند! آنقدر به اینها امکانات داده بودند که همان حرفهاى صدام در اول جنگ را تکرار مى کردند! صدام گفته بود که سه روز دیگر در اهواز برایتان صحبت مى کنم، اینها هم گفته بودند سه روز دیگر در باختران برایتان صحبت مى کنیم و چه مى کنیم و چه مى کنیم... . حتى تجهیزات خودرویى آنها به گونه اى بود که تا تهران آمادگى رفتن داشته باشند. نفربرهایى آماده کرده بودند که حتى از جاده آسفالته هم بیایند. تلقى آنها این بود که ایران قطعنامه را پذیرفته و دیگر مقاومت آنچنانى ندارد، و امام هم از ادامه جنگ سرد شده. با این نیت آمدند و با این خیال خام چه ضربه بزرگى را متحمل شدند و لذا این هم لطف خدا بود. اینها اگر مى ماندند، بعد از جنگ، هم براى ما یک مشکل جدى بودند، هم براى دولت فعلى عراق اینها باید به یک خودکشى و یک انتحار دسته جمعى دست مى زدند. آن موقع شاید کسى متوجه نبود که این انتحارى که آنها انجام دادند، یک لطف الهى بود. حقیقتاً ما باید به جوانمان سفارش کنیم که درباره دفاع مقدس، اگر تحلیلى هم مى خواهید بشنوید، از کسانى بشنوید که در خلق آن نقش داشتند. از امامى بشنوید که فرمود که ما در جنگ براى یک لحظه هم پشیمان نیستم. آنچه که در جنگ انجام دادیم درست همانى بوده است که باید انجام مى دادیم. حتى عدم موفقیتهاى ما هم وقتى نگاه مى کنیم، مى گوییم خدایا شکرت، ما را هدایت کردى! ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🛡❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ( ۱۲ محمود خدری عمليات رمضان ٢٣ تير ١٣٦١ (ماه مبارك رمضان) 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔸 پايان تئاتر نمايش مضحك افسر عراقي باتمام رسيد! از سربازان تماشاچي تا خودِ ما هم، باورمون شده بود كه قرار بود مايه عبرت بشيم...! بعداز پايان نمايش تئاتر ناكام، بر همگان مسجل شد كه اعدامي در كار نبوده، فقط براي ترساندن يا شايد منتظر التماس، التجا و الدخيل ما بودند كه به گور بردند، مطمئنم تاريخ ايران رو مطالعه نكرده بودند، كه بدانند ما از نوادگان آريوبرزنيم... قهرمان ايراني كه تا آخرين نفس مقابل سپاه اسكندرِ متجاوز ايستادگي كرد و امان نامه لشكر روميان رو به پشیزي قايل نبود... حتماً غافل شدند كه ما همان سربازان گهواره اي خميني كبيريم كه بيست سال قبل از جنگ، بشارت اونو داده بود... بگذريم بعداز نمايش ناكام، خنده و تبسم بر چهره تماشاچيان نمايان و الحمدالله از حالت منگي و ميخكوب بودن خارج و روال عادي زندگي جنگي رو پيش گرفتند! اما من و بهرام در شُك نمايش مسخره هنوز نشسته بوديم! نميدانستيم بلند شيم يا نمايش ادامه داره! بلاخره دستور رسيد بلند شيد! ياعلي گفتيم و سرپا ايستاديم... بلاتشبيه مثل گوسفندي كه از آب خارج ميشه و خودشو مي تكونه! ما هم چون دستمون بسته بود خودمون رو با همان روش تكونديم و خاك و خُل ها رو از خودمون دور كرديم منتظر اوامر جناب افسرخان بوديم! متوجه شديم از جناب كارگردان تئاتر خبري نيست! ظاهراً جناب افسر تشريف برده بودند! و بقيه نمايش رو به گروهبان عراقي واگذار كرد...! گروهبان بينوا جلو اومد و با روي خوش و ملايمت ما رو تا نزديك سنگرش راهنمايي كرد... احساس كرده بود كه خيلي تشنه و گرسنه ايم، وارد سنگرش شد، بعداز لحظاتي با يك ليوان چاي غليظ عربي و مقداري نان خشك بيرون اومد! بهمون تعارف كرد! گفت: تشربوا... هذه الشاي عربي هذه سمون لكما مو مشكلة تأكلوا... امتناع كرديم، اما اصرار كرد و ما هم قبول كرديم! درحين صرف چاي غليظ عربي، كجدار مريض و با ايما و اشاره با ما حرف ميزد، اسم مون رو پرسيد! گفتيم... يادمه اسم منو (محمود) خوب و راحت تلفظ كرد، چون اسمم عربي بود، اما اسم بهرام رو با لكنت زبان بيان ميكرد، نتونست درست اسم بهرام رو بگه... بقيه سؤالات روزمره... كارت چيه!؟ چند سال تونه!؟ بزور به جبهه فرستادنتون!؟ و از اين حرفها...! دقيقاً خاطرم هست كه مابين مكالمه فيمابين، از طرف ايران گلوله توپ يا موشكي شليك و حدود يك كيلومتري ما به بيابون اصابت كه زمين و زمان شون لرزيد! چنان انفجاري بود كه همه شون توي سنگر خزيده و پناه گرفتند، خدايش خيلي بهم كيف داد، لذت بردم، انفجار با عظمتي بود احساس غرور كردم! ايكاش درست وسط سنگرهاشون ميخورد! بعداز اطمينان از امنيت، گروهبانه كه مسئول نگهداري ما بود، بيرون جهيد و با اشاره بسمت انفجار، گفت: هذه خميني...! ما هم با تكان دادن سر همراه با غرور، انفجار مهيب رو تاييد كرديم كه بله قربان! واسه ايران بوده...! نميدونم چقدر طول كشيد نيم ساعت، يك ساعت، از دور يك كاميون ايفا ارتشي با سرعت هر چه تمامتر و با بلند كردن گردوغبار از سمت خط مقدم بطرف سنگرهاي نعل اسبي ميآمد... اومد و اومد تا به سنگر ما رسيد، راننده و شاگردش پياده شدند و به گروهبان عراقي گفتند: دستور داريم، اين دو اسير رو به عقب جبهه برگردانيم! براي بردن آنها اينجائيم! گروهبانه اول امتناع كرد برگه مرگه خواست! اما بلاخره قبول كرد، ما رو تحويل داد...! راننده كاميون ايفا با اشاره به ما، دستور داد: اِركبوا... هِلاه سرعة سوار شيد، سريع! من و بهرام به هم كمك كرديم و سوار قسمت بار كاميون شديم قسمت بار كاميون، كاور (چادر) داشت و داخل اون بخوبي بعلت گردوغبار زياد مشخص نبود! چند لحظه بعداز سوار شدن، متوجه صداي خِرخِر تنفس دلهره آوري شديم، صدا وحشتناك بود! به كف كاميون نگاه كردم يك نفر كف كاميون روي دو زانو و بحالت سجده، نيمه جان افتاده و دستش رو روي سينه اش گذاشته و بدون آخ و ناله در حالت بسيار بغرنج و عذاب آوري درحال نفس كشيدن است! بالاي سرش رفتم... يالله، پرويز (مسلم) حيدري بود! موج انفجار بدنش رو سوزانده بود بعلاوه تير و تركش هم به ريه اش خورده بود كه صداي خِرخِر كردن، همان ورود و خروج هوا از طريق سوراخهاي ايجاد شده تير و تركش، به ريه اش بوده! عقلم بهم ميگفت: كارش تمومه! پرويز به بيمارستان نميرسه... پرويز از بچه هاي سپاه اميديه و رامشير و اصالتاً از بچه هاي خوب خرمشهر بود انساني خوش مرام، متدين و شايسته....! دوست صميمي نبوديم اما ميشناختمش... ي زماني مسئول توپ ضدهواي ٥٧ ميليمتري سپاه اميديه بود. دلم خيلي سوخت...! عذاب ميكشيديم كه كاري از دستمان برنمي اومد، فقط نگاهش ميكرديم و غصه ميخوردم كه شاهد پرپر شدن يك رزمنده دلير ايراني بوديم و نميتوانستيم كاري كنيم! بالاي سرِ پرويز، احمد كعبي تخريب چي گردان هم روي صندلي
كاميون نشسته بودند... احمد بسيجي دلاور و زبلي بود كه هنگام اسارت، تير به پايش خورده بود و عراقي ها تونستند زخمي گيرش بياندازند...! (نفر سومي هم بود كه هر چه جستجو كردم نتونستم پيداش كنم.) دوستان جز بازماندگان مجروح كه قبل از ميدون مين اسيرشون كرده بودند، بقيه زخمي هاي داخل ميدون مين رو تير خلاصي زدند و شهيد كردند! متاسفانه از هيچكدام از ما براي پرويز كاري بر نمي اومد! كاميون حركت كرد دقيقاً راهش رو از محل عبور تانكها انتخاب كرده بود شايد از عمد! با هر چرخش تاير كاميون، گردوغبار بسيار غليظي بآسمون ميرفت و بالبطع اون وارد قسمت بار ميشد، كه ما هم از نعمت گردوغبار بي نصيب نشيم! غلظت گردغبارِ خاك بسيار زياد و خيلي زجرآور بود هيچ جايي رو نمي ديديم! حتي بهرام كه روبرويم نشسته بود رو نمي ديدم... تموم هيكل مون زير خاك رفته بود، تنفس كشيدن سخت و قيافه هامون مثل مجسمه شني شده بود حدود نيم ساعت عذاب آور همينطور گذشت تا اينكه كاميون ايستاد! وقتي توقف كرد دستور داد پياده بشيم : انزلوا.... سرعة هلاه سرعة. سرعة پياده شديم... باورتون نميشه قابل شناسايي نبوديم از بس كه بر سروصورت مون خاك ريخته شده بود! بهرحال وقتي پياده شديم و خودمون رو دوباره مانند روش گوسفندي تكونديم كمي دوربرمون رو برانداز كرديم متوجه جماعتي شديم كه زير آفتاب سوزان جنوب، تشنه و مظلومانه نشسته بودند، خدايا، اينا كيا هستند!؟ چرا اينجا...!؟ زير آفتاب داغ! دقت كردم، اي بابا...! اينا كه بچه هاي گردان خودمونن! همانايي كه صبح هنگام اسارت، افسوس ديدارشون تا ابد رو خورده بوديم اما حالا بايد در كنارشان بنشينيم و ... نشستن كنار دلاور مردان گردان انشراح...! گردان دلاوري كه به ناحق، طعمه نابلدي و كم تجربه بچه هاي واحد اطلاعات عمليات تيپ شدند....! افسوس صدافسوس 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ✨ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار کرببلا ای حرم و تربت خونبار حسین اینهمه لشکر آمده عاشق دیدار حسین 🔻با نوای حاج صادق آهنگران دارخوین ۲۲ تیر ۱۳۶۱ # http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
گزارشگری دیدنی شهید غلامرضا رهبر در جبهه های نبرد در کانال دوم حماسه جنوب، شهدا 👇 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 سردار محمدکوثری فرمانده لشکر۲۷؛ تاریخ ۱۱دی ۶۶ " نیروهای ما می گویند ما حاضریم ده برابر آتش شلمچه را تحمل کنیم ولی اینجا نمانیم. اینجا ۷۰ درصد جنگ با طبیعت است و هرچه زمان عملیات عقب بیفتد برای ما سخت تر است." (تکاپوی جهانی برای توقف جنگ.ص ۵۱۰) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 جنگ هشت ساله (۶ در گفتگو با حجت الاسلام دکتر عبدالله حاجى صادقى رئیس پژوهشکده تحقیقات اسلامى ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ دفاع مقدس ما حقیقتا مصداق جهاد و دفاع در راه خدا بود و خدا آن را مدیریت کرد. این ایرادها را به خدا هم مى گیرند. به پیامبر هم مى گرفتند. در جنگ احد به پیامبر پیشنهاد کردند که برویم بیرون شهر پیامبر احترام گذاشت و قبول کرد و بعد انتقاد کردند! یا در بعضى از غزوات دیگر به تدابیرى که پیامبر مى فرمودند بعضى ها ایراد مى گرفتند. مگر به امیرالمؤمنین این ایرادها را نگرفتند؟ مگر على(ع) را از اوج پیروزى، به تن دادن به یک شکست مجبور نکردند؟ چه کسانى؟ کسانى که اهل درک مسائل ولایت نبودند! من مى خواهم این را عرض بکنم آن کسى که مى گوید ما در دفاع مقدس برادر کشى کردیم، شایسته است که دهن او پر از خاک شود! یا بعد از خرمشهر چه باید انجام مى شد، نمى فهمد! ما اگر در برابر این تجاوز وحشتناک مقاومت نمى کردیم، از انقلاب، از اسلام نابى که به وسیله این انقلاب شکل گرفته بود الان خبرى نبود، و حتى خود آنها الان نبودند! ببینید که کشورهاى دیگر به ما چگونه نگاه مى کنند. شکر و سپاس خدا را که الان وقتى نگاه مى کنیم به دنیا هیچ کشورى و هیچ امتى به عظمت و اقتدار کشور ما نرسیده اند و الان غبطه ما را مى خورند. 🔅 درخواست آتش بس بعد از فتح خرمشهر، یک تاکتیکى بود که دشمن مى خواست جبهه ها را سرد نگه دارد و بعد در تجاوز بزرگترى اهداف نامشروع خود را پیگیرى کند. یک شاهد مثال بر این قضیه بعد از پذیرش قعطنامه بود که حضرتعالى فرمودید که آن حمله اى که صورت گرفت به کمک منافقین که خود خیانت بسیار بزرگى را در حق ملت ایران روا داشتند و این فصلِ خیانت منافقین در جنگ براى ملت ایران و به ویژه براى نسلهاى جدید ناگفته مانده است. این یک دلیل. نکته بعدى آن خوى تجاوزگرى صدام بود که به او اجازه نمى داد ساکت بماند بویژه اینکه هدف صدام شکست انقلاب اسلامى بود که در واقع به نمایندگى از استکبار و دشمنان انقلاب اسلامى در منطقه این کار را انجام مى داد و وقتى که در جنگ با ما به نتیجه نرسید، به کویت حمله کرد. یعنى آنهایى که مى گویند صدام ساکت مى نشست، آدم شده بود، خوب اینجا را باید ببینند! همه این تجهیزات و امکانات دوباره علیه ما به کار گرفته مى شد. امّا سیاست استمرار جنگ که با فرماندهى معظم کل قوا حضرت امام(ره) بود و ایثار و فداکارى رزمندگان و ملت ایران صدام را مایوس کرد. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🛡❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ( ۱۳ محمود خدری عمليات رمضان ٢٣ تير ١٣٦١ (ماه مبارك رمضان) 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔸تصميم به اعدام دستجمعي از كاميون پياده و كنار دوستانم نشستيم... تازه متوجه شديم بعضي از زخمي ها رو بيمارستان نبردند و زير آفتاب داغ داغ بصره، رها كردند... واي خداي من، پرويز حيدري رو گوشه ايي رها كردند و اهميتي نميدادند، چنان از بدنش خون جاري شده كه زير پايش گِلي از خونآبه تشكيل شده بود! حدود ٤-٥ ساعت همان حالت مانديم، عذاب آور بود! تشنگي از يك طرف، آفتاب سوزان از طرف ديگر، بدتر از همه چشم و دست ها بسته! بچه ها آب درخواست كردند، با هزار منت مقداري آب گرم با پارچ پلاستيكي آوردند...! يكي از دوستان عرب زبان به مكالمات عراقي ها دقت كرد، متوجه مشاجره بين سربازان عراقي شد، ظاهراً دو دسته بودند، عده ايي درخواست تيرباران دستجمعي ما رو داشتند، در مقابلش گروهي مخالفت كرده و اجازه اينكار رو ندادند! حتي كاميون هايي كه براي انتقال ما به پادگاني در بصره آمده بودند رو برگرداندند! اونقدر فشار تشنگي و گرسنگي زياد بود كه بنده تا اينجا يادمه...! متاسفانه از اين محل تا بصره و رسيدن به سوله نگهداري اسرا هيچ چيز يادم نمياد...! لذا پرونده تا رسيدن به بصره مي بندم... 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ✨ ادامه مطلب را می گذاریم تا جناب خدری باز بنویسند و تقدیم حضورتان کنیم. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 سردار غلامرضا جلالی رئیس پدافند غیرعامل "جمع بندی همه ما این بودکه این مسیر جنگ را تمام نمی کند و اگر بخواهیم جنگی تمام بشود باید در جنوب تمام شود چون در آنجا توانمندی هایمان بیشتر است و می توانیم حرف آخر را بزنیم‌ در اینجا (شمال غرب) نیروهایمان در کوه، ارتفاعات، یخ، برف، و جاده های قاطری مستهلک می شود و از بین می رود ... به لحاظ استراتژیک مخالف بودیم و می گفتیم جنگ در کردستان، موضوع جنگ را حل نمی کند ... اینکه فکر کنیم آمده ایم شمال غرب و در اینجا بجنگیم تا جنگ تمام شود، نظر همه دوستان این بود که چنین اتفاقی نمی افتد." (روایتی از سرزمین مجاهدت های خاموش. مجله رمز عبور . شماره ۱۴ شهریور ۱۳۹۴ ص۸۱) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 جنگ هشت ساله (۷ در گفتگو با حجت الاسلام دکتر عبدالله حاجى صادقى رئیس پژوهشکده تحقیقات اسلامى ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 نقش امام خمینى(ره) در دفاع مقدس حقیقت این است که مدیریت امام بر کل انقلاب و از جمله بر دفاع مقدس نشات گرفته از همان ولایت تشریعى خدا بود. رهبرى امام تجلى بخش و تبلور ولایت معصوم بود که ولایت معصوم خود تجلى بخش ولایت الله است. لذا در تحلیل و تبیین آن به راحتى نمى شود به همین اندیشه هاى خودمان اکتفا کنیم. این یک واقعیت است که معجزه اى بود. در رابطه با دفاع مقدس هم گرچه حضرت امام(ره) به ظاهر دور از صحنه جنگ، در جماران، مستقر بود اما با جرات مى توان گفت مدیریت جنگ، فرماندهى کل قوا به معناى واقعى اش به دست امام و هدایتها و دستورات امام انجام مى شد. مثلا به رزمندگان این پیام رسید که «امام خواهان آزادى مهران است». من نمى توانم جزئیات جلسه طرح مانور فرماندهان و رزمندگان را در این باره بازگو کنم. آنان براى اینکه این کار را انجام دهند و مهران را به گونه اى آزاد کنند که دشمن مجددا نتواند بر آن تسلط پیدا کند، باید عملیاتى گسترده را انجام مى دادند و قسمتهاى دیگرى مثل تپه هاى قلاویزان را هم به تصرف در مى آوردند. اما پس از کارشناسى معلوم شد، نیروى انسانى و امکانات براى این عملیات، بیش از یک دوم مورد نیاز موجود نیست. ولى به مجرد اینکه عزیزان متوجه شدند نظر امام چیست، گویا خود این دستور و اراده امام، انشاء قدرت مى کرد. ایجاد توان مى کرد. نه فقط ایجاد تکلیف مى کرد، بلکه روحیه ها را بالا مى برد بالا تا جایى که به ایمان و استقامتى مى رسیدند که قرآن مى فرماید: یک نفر در مقابل بیست نفر مى تواند مقاومت کند! و دیدیم که مهران با همان نیروها و با همان توانمندیها آزاد شد و خیلى هم وسیع تر! حصر آبادان یکى از همین موارد بود، بنى صدر رفته بود و بچه ها خودشان را یافته بودند. اولین نکته اى که در ذهن آنها بود، این بود که امام خواسته است حصر آبادان شکسته شود. اتفاقا این اولین عملیات بزرگى بود که این عزیزان طراحى کردند، قبلا عملیات دیگرى را به این عظمت طراحى نکرده بودند. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🛡❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂