🔻 ستاد گردان / ۹
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 شرایطِ بسیار سختی در منطقه شهادت حاکم بود. فاصلۀ ما با نیروهای عراقی بسیار کم بود. به طوری که شبها وقتی عراقیها با هم صحبت میکردند، صدای آنها را میشنیدیم و بالعکس. نیروهای ما هم نمیتوانستند بلند صحبت کنند؛ این نقطه، جناح منطقه محسوب میشد. یک طرف به رودخانۀ کرخه و طرف دیگر به ادامۀ خط، متّصل بود. معمولاً در شرایط جنگی، جناحين خط، خیلی مهم هستند. محلّ استقرارگروهان قدس در جناح خط زعن بود و مكانِ فوقالعاده حسّاسی محسوب میشد. تجربۀ بچّهها هم بالا نبود، ولی الحمدالله نیروهای گروهان قدس به فرماندهی برادرمان علیرضا معینیان خوب توانستند علیرغم همۀ مشکلات و سختیها، منطقه را نگه دارند. از نظر وضعیّت توپوگرافی، منطقه، تپهمانند و بالا و پایینهای زیادی داشت. بعضاً عراقیها در تپۀ مقابل بودند، یا هر دو روی یک تپه بودیم. یعنی یک طرفِ تپه، عراقیها و طرف دیگر، ما ایستاده بودیم. در اين منطقه، بیشتر از کانالهایی استفاده میکردیم که برای ارتباط بین خط و کمین های خودمان تعبیه شدهبود. کانالهای ارتباطی و سنگرهای نزدیک به هم تنها [راه ارتباطی] بود. در این کانالها، بعضاً فاصلۀ ما با نیروهای عراقی، به کمتر از صدمتر هم میرسید. سنگر استقرار و استراحت نیروها با فاصلهای از خط قرار داشت و نگهبانی از خط، در سنگرهای کمین انجام میشد. باید توجّه داشت که این اوّلین مأموریت گردان بود و خیلی از نیروهایی که در گردان حضور داشتند، میدان جنگ را به این شکل ندیدهبودند و اين اوّلین مأموریت آنها بود. البتّه بخشی از این نیروها پیش از آمدن به جبهه، آموزشهای نظامی را دیده و حتّی عدّهای خدمت سربازی هم رفتهبودند، ولی حدود پنجاه شصت درصد نیروهای گردان، فقط آموزشهای اردوگاهِ شوش و قبل از عملیّات را گذراندهبودند و نیاز به آموزش بیشتری داشتند. با فاصلۀ نزدیکی که با دشمن داشتیم، نیروها خيلی باید دقّت میکردند. بیشتر درگیرهای ما در خط، درگیری نزدیک بود. نیروهای عراقی بعضاً بچّههای ما را با تکتیرانداز و یا با نارنجک تفنگی کلاش میزدند. فاصله کم بود و نمیتوانستند از خمپاره استفاده کنند. نارنجکهای تفنگی ما، روی تفنگ ژ3 قرار میگرفت. شلیک كه میشد، صدمتر آن طرفتر به زمین میخورد. وقتی به سطح زمین و روی سنگرها و کانالها نگاه میکردیم، پر شدهبود از پوکههای نارنجک تفنگی منفجرشده که به مقدار زيادی آن جا ریخته شدهبود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / ۱۰
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 معمولاً برای دیدن بچّههای گردان، به خط میرفتم. پیش از ظهر یکی از روزها، با محمّد کرباسی در کمین نشستهبودیم و با هم صحبت میکرديم. یک تلفن قورباغهای در کمین بود که ارتباط با عقب را برقرار میکرد. هیچ راه دیگری برای ارتباط وجود نداشت. محمّد میگفت: «این جا آرام صحبت کن! عراقیها صدای ما را میشنَوند.» منطقه خيلی فشرده و حسّاس بود. یک قبضه دوشکا در عقبۀ خط توسّط نیروهای ما کار گذاشته شدهبود. اگر نیروهای کمین ما احساس خطر میکردند، از کمین به فرماندهی گروهان اطّلاع میدادند تا دوشکا، آن نقطه را بزند. کمین تلاش میکرد تا خودش درگیر نشود و بیشترِ درگیری را به دوشکا بدهد. این تدبیر فرماندهی، بسیار کار درستی بود. اگر کمین درگیر میشد، خودش را زیر آتش میگرفتند، ولی وقتی دوشکا شلیک میکرد، دشمن نمیتوانست کمین را شناسایی ویاکلّ منطقه را زیر آتش بگیرد.
یگانهای قبل از ما، در دلِ تپه، در کنار کانالها، تونلهایی را ایجاد کردهبودند و از زیر زمین تردّد میکردند تا دشمن آنها را نبیند. وقتی میخواستیم فاصلۀ خط تا کمین را طی کنیم، در چندین نقطه باید خم میشدیم و از تونل میگذشتیم. در بعضی جاها چیزی حدود صد متر را در حالت دولا دولا راه میرفتیم. تمام خطوط به وسیلۀ کانال به هم ارتباط داشت. زمان نگهبانی در این کمینها نمیتوانست زمانی طولانی باشد. استقرار در کمین، فوقالعاده خستهکننده و سخت بود. یک نیرو بیش از دو ساعت نمیتوانست در کمین، نگهبانی بدهد؛ چون در سنگر کمین باید بیحرکت و در سکوت مطلق و جای ثابت مینشست. خطرش هم خیلی زیاد بود و از آن جا که به عراقیها خیلی نزدیک بود، احتمال اصابت تیر تکتیرانداز را هم داشت. فشار روانیِ خیلی سنگینی روی افراد این پست وجود داشت. در یک فاصلۀ عقبتر، خاکریز دیگری داشتیم که آنجا مقداری آرامتر بود. خاکریز هم موقعیّت مناسبی نداشت و واقعاً حسّاس بود، ولی نسبت به کمین، باز راحتتر بودند. در این موقعیّت و با آن حسّاسیّت، نیروهای ما یک دستگاه بلندگو در خط کار گذاشتهبودند. عراقیها هم بلندگو داشتند و بعضی مواقع، چیزهایی میگفتند و ما هم متقابلاً جوابِ آنها را میدادیم، یا این که از طرف ما مطالبی مطرح میشد. هدف ما از این کار، نصیحت آنها بود تا بیایند مثلاً تسلیم شوند. هر از چند گاهی یکی از بچّهها که عربزبان بود، پیامهایی به زبان عربی به آنها میداد. بعضاً از این بلندگو، نوحه و اذان هم پخش میشد که به ذائقۀ نیروهای عراقی خوش نمیآمد.
در روزهای بهمن یا اسفند بودیم و بارندگیهای شدیدی در منطقه وجود داشت. زمین منطقه پر از گِل میشد و تردّد را بسیار سخت میکرد. گِل به کفش بچّهها میچسبید و مشکلاتی به وجود میآورد. آن هم در این کانالها که آب باران از روی تپهها در آنها جمع میشد. باران به صورت مستقيم روی نیروی کمین میریخت و شب را باید در زیر باران و در آن سرما در گِلها مینشستند. واقعاً شرایط سختی بود. در آن منطقه، چندین نوبت بارندگی داشتیم. در آن شرایط، کوچکترین اعتراض یا گلهای از طرف بچّههای گردان وجود نداشت. کسی که میخواست به کمین برود، باید برنامهریزی میکرد، مایعات کمتری می خورد؛ چون رفتنِ به دستشویی در کمین، یک معضلی بود و با جان خود بازیکردن محسوب میشد. نیروها نباید در کمین، زیاد تردّد میکردند. کمین، محلّی ثابت بود و اصلاً جای تکان خوردن نداشت. اگر واقعاً کسی مجبور میشد، بایستی با تلفن قورباغهای مورد را به عقب اطّلاع میداد تا یک نفر به جای او میآمد و جابهجایی انجام میشد. در سنگرهای عقب هم به دلیل این که سقف آنها کوتاه بود، نماز خواندن به صورت نشسته انجام میشد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / 11
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 پشتیبانی از نیروها هم در این منطقه کار سختی بود. در آن منطقه، سنگرهای ویژۀ مهمّات هم وجود داشت که بایستی همیشه پر از مهمّات میبودند. برای تردّدهای روزانه هم در یک ساعت هایی از روز، ماشین می آمد و سرویس می داد. پشتیبانی تیپ با فاصلۀ حدوداً یک کیلومتر، پشت خط و در نزدیک رودخانۀ كرخه و بین دو تپه، یک سایتی ایجاد کردهبود که محلّ استقرار حمّام و تدارکات و خدمات تیپ بود. اگر کسی نیاز به استحمام داشت و یا برای کاری میبایست به عقب میآمد، از آن وسیله استفاده می کرد.
زمانی که گروهان قدس در خطّ زعن یا منطقۀ شهادت مستقر بود، یکی از نیروهای این گروهان به شهادت رسید. این اوّلین شهید گروهان قدس که اوّلین شهید گردان نام گرفت، شهید «داریوش نادری» بود. وقتی بچّه ها خبر شهادتش را شنیدند، واقعاً منقلب شدند. شنیدن خبر شهادتِ یک نفر از کسانیکه در همۀ لحظات کنار آنها حضور داشت، بسیار سخت بود. بالأخره برای قشر جوان که هنوز درگیر اتّفاقات جنگ، به این شکل نشده واقعاً سخت بود. فضا خیلی دگرگون شدهبود. این فضا تقریباً هر روز با شهید و زخمیشدن بچّههای گردان تكرار می شد. در منطقۀ زعن یا شهادت، دو نفر شهید داشتیم و گروهان قدس، حدود یک ماه در آن خط مستقر بود.
▪︎ مقدّمات حضور در عمليّات
در کنار آموزش نیروها، فرماندهی گردان هم مشغول هماهنگی های لازم برای مأموریت گردان و انجام عملیّات با تیپ بود. بعد از تعیین مأموریت و برای نزدیک شدن به منطقۀ عملیاتی، تمام نیروهای گردان، از جمله نیروهای گروهان قدس [که در خط بودند]، به جبهۀ¬ «مقاومت » منتقل شدیم. آنجا شرایطِ منطقۀ زعن را نداشت. یک خاکریز طولانی و در منطقهای دشتمانند بود که روبهروی سایتهای چهار و پنج خودمان قرار داشت. این خاکریز به منطقۀ رهایی عملیات گردان نزدیکتر بود. همۀ نیروهای گردان در سنگرهای طول خط، مستقر شدند تا موقع عملیات برسد. با این استقرار، دشمن خیلی حسّاس نمیشد و این طور تصوّر میکرد که فقط می خواهیم پدافند کنیم. البتّه بعد از استقرار و پیش از شروع عملیات، در این خط، درگیریهایی با عراقیها به وجود می آمد که کاملاً طبیعی بود.
منطقۀ مقاومت یک مسئول محور داشت که در خط مستقر بود. وقتی استقرار پیدا کردیم، متوجّه شدم که مسئولیّت محور با یکی از بچّههای مسجد جزایری به نام «سعید تجویدی » است. تعدادی از بچّه های قدیمی سپاه اهواز، از جمله سعید دُرفشان ، حمید رمضانی و عظيم امین دزفولی با ایشان در آن منطقه حضور داشتند. سعید دُرفشان معاون برادرتجویدی بود. آنها قبل از عملیات در این محل، مستقر شده و منطقه را شناسایی کردهبودند و کار اطّلاعات و شناسایی محور با همینها بود. توجیه و راهنمایی فرماندهی گردان نسبت به منطقۀ عملیات هم که در این ایّام لازم بود، توسّط آنها انجام شد.
چند روز قبل از شروع عملیات، از طرف فرماندهی تیپ، تصمیماتی در رابطه با فرماندهی گردان گرفته شد. شهید دُرفشان از طرف تیپ به عنوان فرماندۀ «گردان نور» و حاجاسماعیل به عنوان معاون ایشان معرّفی شد. علّت این کار هم این بود که شهید درفشان از قبل در آن منطقه بود و آشنایی داشت و خطّ دشمن را کاملاً شناسایی کردهبود و می شناخت. ايشان دو روز قبل از عملیات، به عنوان فرماندۀ گردان، بین فرماندهانِ گروهان ها و کادر گردان معرّفی شدند. [آن شب] شهید فرجوانی جلسه ای گذاشت و گفت : «ایشان فرماندهی را بر عهده می گیرند و ما همه با ایشان هستیم.» آن موقع، کسی این حرفها را نمی زد که این کی هست و یا چرا خود حاجاسماعیل نباشد؟ بدون کوچک ترین عکسالعملی همه پذیرفتند. شهید دُرفشان هم بسیار انسان وارسته ای بود و از نظر اخلاقی ویژگی ها و جاذبۀ خوبی داشت. مَشرب برخوردی بسیار بالایی هم داشت. هر کس با اوّلین برخورد، ویژگیهای اخلاقیاش را حس می کرد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
----------------------
▪︎ آيدی و تلفن سفارش كتاب
@patogh061
06132238000
09168000353
----------------------
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / ۱۲
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 .در نزدیکی محل استقرار گردان و مقداری عقبتر از خطّ عملیّاتی گردان، یک سنگر گروهی بود که بچّههای سپاه اهواز در آن مستقر بودند. [دقیقاً] یک شب قبل از عملیّات، حاجاسماعیل تصمیم گرفت به اتّفاق تعدای از کادر گردان، جهت آشنایی به آن سنگر برویم. من با مقداری تأخیر رسیدم. وقتی داخل سنگر شدم، دیدم سفره.ای برای غذا پهن شده و همه سر سفره نشستهاند. خیلی از بچّههای سپاه اهواز، از جمله رحیم راسخ ، سعید دُرفشان و چند نفر دیگر در آن جا جمع بودند. حاج صادق آهنگران هم آن روز به منطقه آمدهبود و در جمع حضور داشت . سعید درفشان سمت راست حاج صادق و فرجوانی سمت چپش نشسته بودند. از درِ سنگر که وارد شدم، یک دفعه حاج صادق که از قبل مرا میشناخت، گفت: «بیا! بیا اینجا بشین!» من را بین خود و سعید درفشان نشاند. آن شب بعد از شام، بحثهای ایجاد ارتباط و آشنایی با سعید درفشان و مسائل دیگر مطرح شد.
**
چند روز پیش از عملیّات، عراقیها تحرّکاتی در آن منطقه داشتند، ولی شاید فرماندهان تصوّر نمیکردند که عراق بخواهد در آن منطقه، عملیّاتی انجام بدهد. ارتش هم در اين منطقه حضور داشت. به طوری که بخشی از خاکریز منطقه در اختیار ارتش بود و تعدادی از تانکهایش را در نقطۀ شروع عملیّات مستقر کردهبود. یک شب قبل از عملیّات، آتش توپخانۀ عراق سنگین شد. تقریباً دم صبح، از سمت خاکریز نیروهای ارتش، به خط آنها حمله کردند. عراق از همان منطقهای که قرار بود عملیّات کنیم، تک زدهبود. این حرکت عراقیها خیلی حسّاسیّت منطقه را بالا برد. آن روز، نیروها و تانکهای ارتش با کمک نیروهای ما به مقابله با دشمن ایستادند. در این جریان، نیروهای گروهان قدس در بخشهایی به کمک نیروهای ارتش رفتند. عراقیها بعد از تکِشان، بلافاصله عقبنشینی کردند و نتوانستند خاکریزی را از ما بگیرند. در جریان این تک، پرویز صداقتفر که یکی از فرمانده دستههای گروهان قدس بود، در هنگام درگیری به شهادت رسید. این اتّفاق، فرماندهان را خیلی حسّاس کردهبود. آنها به این نتیجه رسیدهبودند که اگر عملیّات به تأخیر بیفتد، قطعاً عراق به نتیجۀ دلخواهش خواهد رسید و خودش را جمع میکند. به همین دلیل، مصمّم به انجام عملیّات در همان منطقه شدند و حتّی اصرار بر تعجیل در آن داشتند. ضمن این که اگر میخواستند منطقۀ عملیّات را تغییر دهند، حتماً زمان کافی برای شناسایی منطقۀ جدید، لازم بود.
در ابتدا قرار بود عملیّات در تاریخ ۶۰/۱۲/۲۹ یعنی دقیقاً در شب عید نوروز انجام شود، ولی با تصمیمی که فرماندهان گرفتند و به دلیل تک عراقیها، عملیات با یک روز تأخیر، در تاریخ ۱/ ۱/ ۶۱ انجام شد. بعداز ظهر بود که حاج اسماعیل آمد و گفت: «از طرف فرماندهی اعلام شده امشب آمادۀ عملیّات باشید.»
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
----------------------
▪︎ آيدی و تلفن سفارش كتاب
@patogh061
06132238000
09168000353
----------------------
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / ۱۳
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 با همۀ این اتّفاقات، نیروهای گردان آمادۀ عملیّات بودند. عملاً هیچ تغییری در طرح عملیّات و مأموریت گردان نداده بودند. فقط منتظر دستور حرکت بودیم. آخرین هماهنگیها انجام گرفتهبود و گروهانها توجیه کامل شدهبودند. بعد از نماز مغرب و عشاء، نیروها با پای پیاده به سمت نقطۀ رهایی عملیّات که تقریباً در نزدیکی خطّ پدافندی گردان بود، حرکت کردند.
دقیقاً صحنۀ آن شب را به یاد دارم. تمام نیروهای گردان به ستون حرکت میکردند. فاصلۀ خاکریز محلّ استقرار ما تا نقطۀ رهایی و حرکت به سمت دشمن، زیاد نبود. یک ماشین پر از مهمّات و خوراکی در مسیر حرکت بچّهها گذاشتهبودیم. عقب این ماشین همه چیز بود. از مهمّات گرفته تا آجیل و کمپوت و کنسرو. همین طور که بچّهها به طرف محلّ عملیّات میرفتند، هر کس هر چیزی که میخواست برمیداشت. اگر کسی میگفت که مهمّات میخواهم، از هر مهمّاتی که کسری داشت، تیر، آرپی جی و غیره، برمیداشت. اگر کسی سه گلولۀ آرپیجی داشت، میدید که بد نیست دو تا هم دستش بگیرد، میگرفت، یا مثلاً فشنگ داشت، میگفت که بد نیست دو بسته از این جعبهها هم داشته باشم، از آنها هم دو تا میگرفت و با خودش میبرد. تا جایی که نیاز داشتند، هر چیزی که میخواستند به آنها میدادیم. بعد از رسیدن به این نقطه، تازه میبایست ده کیلومتر را در عمق مواضع عراقیها جلو میرفتند تا به مواضع توپخانۀ عراق میرسیدند و به پشت مواضع آنها میزدند. منطقه خیلی شرایط سختی داشت. از خاکریزی که مستقر بودیم تا خطّ استقرار نیروهای عراقی، حدود یک و نیم تا دو کیلومتر مسافت بود، ولی از معبری که بچّههای ما عملیّات را شروع کردهبودند، حدود ده کیلومتر میبایست مسافت طی میشد تا به پشت نیروهای دشمن میرسیدند. نیروهای ما دقیقاً تا موقعیّت توپخانۀ عراقیها رفتند. یعنی تا عقبۀ نیروهای دشمن.
پیادهرویِ بسیار سنگینی برای نیروها بود که این کار انجام شد وگردان با دشمن در عمق حدود ده کیلومتری درگیر شد. البتّه سه گروهان میبایست از سه محور نزدیک به هم، به دشمن میزدند که عملاً از همان ابتدای شروع عملیّات، فقط گروهان قدس درگیر شدهبود. پس از این درگیری، عراقیها مجبور به عقبنشینی شدهبودند. واقعاً بعد از طی این همه مسافت، درگیر شدن با عراقیها توان زیادی از نیروها گرفت، ولی با این شرایط، عراقیها به عقب رفته و خط شکسته شدهبود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
----------------------
▪︎ آيدی و تلفن سفارش كتاب
@patogh061
06132238000
09168000353
----------------------
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / ۱۴
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 با شرایطِ سختی میبایست گردان را پشتیبانی میکردیم. تدارکات کاملی آماده شدهبود. بُعد مسافت دهکیلومتری و صعوبت مسیر، کار را برای ما سخت میکرد. به همین خاطر، از پشتیبانی تیپ، یک دستگاه بیامپی برای پشتیبانی گردان در اختیار ما قرار گرفت تا کار پشتیبانی را انجام دهیم. همان شب عملیّات و بعد از شکسته شدن خط، به همراه رحیم راسخ، بیامپی را پر از مهمّات و آذوقه کردیم تا به نیروها برسانیم. به پیشنهاد او قرار شد علاوه بر بیامپی، یک دستگاه موتورسیکلت را هم به همراه خودمان ببریم. به اتّفاق آقای راسخ، سوار موتور شدیم و در معبر جلو رفتیم و بیامپی دنبال ما میآمد. به نقطهای رسیدیم که امکان جلوتر رفتن برای بیامپی، دیگر وجود نداشت. تصمیم گرفتیم به مقر برگردیم. هنوز هوا تاریک بود که به مقر برگشتیم.
علیرغم عقبنشینی عراقیها و موفّقیتی که گردان برای شکستن خط داشت، نزدیک ظهر، فرماندهی تیپ دستور داد که گردان سریع به عقب برگردد؛ یعنی باید به همان خاکریز اوّل خودمان برمیگشتیم. ظاهراً محورهای جناحین گردان به طور کامل موفّق نبودند و در صورت ماندن ما در مواضع فتح شده، احتمال دور خوردن، توسّط نیروهای عراقی وجود داشت. ضمن این که در محورهای دیگر عملیّات، موفّقیت های بسیار خوبی به دست آمدهبود. این موفّقیتها منجر به پیشروی نیروهای ما به پشت نیروهای عراقی و بستن عقبۀ آنها شدهبود. به عبارتی دیگر، نیروهای عراقی ناگزیر به عقبنشینی از مقابل ما بودند. با این شرایط، فرماندهان تشخیص دادهبودند که همۀ نیروها باید به عقب برگردند. حالا تمام نیروها در آن مسیر طولانی، صعوبت راه و در روشنی هوا باید به عقب برمیگشتند و این در حالی بود که نیروهای عراقی در منطقه حضور داشتند و احتمال درگیری وجود داشت. امکان انتقال شهدا بسیار سخت بود، ولی با زحمت بسیار زیاد، خیلی از مجروحین به عقب منتقل شدند. تنها دو نفر از مجروحین که در معرض دید بچّهها نبودند، مثل تورج کریمی جا ماندند و متأسفانه اسیر عراقیها شدند. شدّت خستگی و صعوبت مسیر باعث شدهبود که در حین عقبنشینی، بسیاری از نیروها تجهیزات خود را در طول مسیر رها کنند.
بعد از دستور عقب نشینی، تا ساعت دو بعدازظهر، نیروها کمکم به خاکریز اوّل رسیدند. مسیر حرکت نیروها از بین تپهها بود و این مسیر، امکان برگشت آنها را به عقب آسانتر میکرد. وضعیّت روحی و روانی نیروها خوب نبود. چند نفر از شهدا در عمق دشمن جا ماندهبودند. افرادی مثل شهید عظیم عموری و شهید محمّدمهدی بلک و چند نفر دیگر. همه با خستگی و به صورت پراکنده به عقب برمیگشتند. صحنۀ برگشت نیروها، صحنۀ خوبی نبود. آن روز هرکس به خاکریز خودمان می رسید، بلافاصله پشت آن دراز میکشید و از شدّت خستگی به خواب میرفت. هیچکس حال حرف زدن نداشت. بعضی از بچّهها که ماندهبودند تا زخمیها را کمک کنند، با تأخیر رسیدند. این احساسِ عدم موفّقیت، فضای خوبی ایجاد نمیکرد. فکر میکنم یک روز پس از عقبنشینی سعید درفشان، در حالی که سوار بر موتور بود، بر اثر اصابت ترکش گلولۀ توپ به پیشانیاش، به شهادت رسید.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
----------------------
▪︎ آيدی و تلفن سفارش كتاب
@patogh061
06132238000
09168000353
----------------------
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / ۱۵
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 در شب اوّل عملیّات، از چند محور به نیروهای عراقی حمله شدهبود. علاوه بر محور ما، یگانهای دیگر سپاه هم از محورهای دیگر وارد عمل شدهبودند. با توجّه به موفّقیت یگانهایی که عقبۀ نیروهای عراقی را فتح کردهبودند، نیروهای عراقی راهی جز عقبنشینی از مقابل محور ما نداشتند. شاید در برنامهریزیِ عملیّات، اهداف محورهای دیگر به شکلی تعریف شدهبود که اگر در یک محور مشکلی بوجود آمد، محورهای دیگر بتوانند مأموریّت خودشان را مطمئنتر انجام بدهند. وجود ما در این محور، این امکان را از دشمن گرفتهبود که نیروهایش را از این منطقه به جبهههای دیگری ببرد. پس از چند روز درگیری در دو جناح، نیروهای عراقی در شرایطی قرار گرفتهبودند که اگر از جلوِ ما عقبنشینی نمیکردند، مطمئنّاً از دو طرف، قیچی میشدند و از پشت، ضربه میخوردند. لذا آنها برای جلوگیری از قرار گرفتن در محاصره [کامل]، همۀ نیروهایشان را عقب کشاندند.
فردای روز عقب نشینی، نزدیک غروب بود که از طرف فرماندهی تیپ اعلان کردند، نیروهای گردان را سریع جلو بکشید. در زمان بسیار کوتاهی همۀ گردان برای حرکت آماده شد. میبایست از همان مسیر شب اوّل عملیّات، حرکت میکردیم. هنوز وضعیّت عقبنشینی دشمن مشخّص نبود. منطقه، تپهماهوری بود و امکان داشت بعضی از نیروهای عراقی هنوز بین تپهها ماندهباشند. باید از عقبنشینی عراقیها مطمئن میشدیم و منطقه پاکسازی میشد. البتّه نیروهای اطّلاعات عملیّاتِ تیپ، زودتر از ما رفته و تقریباً مطمئن بودند که عراقیها عقب نشستهاند. ولی نیروها با این آمادگی که ممکن است در طول مسیر باز نیرویی از دشمن باقی ماندهباشد، به صورت عملیّاتی، با اسلحه و تجهیزات و با حفظ تأمین، جلو رفتند. باید از جناحین و اطراف هم مراقبت میکردند تا در کمین و تلۀ دشمن قرار نگیرند. مقرر شدهبود که این پیشروی تا نقطۀ سایت هوایی ادامه دادهشود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
----------------------
▪︎ آيدی و تلفن سفارش كتاب
@patogh061
06132238000
09168000353
----------------------
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / ۱۶
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 در همان شب، گردان بدون درگیری، تمام مسیر را طی کرد. عراقیها شاید حدود سی کیلومتر از مواضع خودشان عقب نشستهبودند. نیروهای ما بعد از رسیدن به مواضع عراقیها، بقیۀ راه را میبایست با ماشین تا نقطۀ مرزی و ارتفاعات سایت پیش میرفتند. تعدادی خودرو از پشتیبانی تیپ تهیه شد و تمام نیروهای گردان را تا موقعیّت [سایت] جلو بردند. آن شب تا صبح، تمام نیروها در اطراف منطقۀ سایت مستقر شدند. در آن جا نیروهای زیادی از یگانهای مختلف به منطقۀ سایت رسیدهبودند. یگانها آرایش درستی در منطقه نداشتند و عمدتاً بهصورت متمرکز در منطقه قرار گرفتهبودند. کسی انتظار نداشت شب را آن جا بخوابد. عراقیها تازه به عقب رفتهبودند و هر لحظه احتمال حملۀ مجدّد آنها دادهمیشد. بالأخره سنگری برای استقرار نیاز بود. آن شب هم هوا بسیار سرد بود و این در حالی بود که آتش هم نباید روشن میکردیم. نیروهای گردان، شب اوّل را با وجود سرمای بسیار زیاد، در سایت موشکی گذراندند. تعدادی از بچّهها چادر برزنتی ماشینِ آیفای عراقی را که پر از خاک و روغن بود، پیدا کردند و روی خودشان کشیدند تا از سرمای آن شب در امان باشند.
صبح روز بعد، تمرکز عجیبی از نیروها در منطقۀ سایت دیدهمیشد. جمعیّت را که میدیدیم، باورمان نمیشد این قدر نیرو در منطقۀ عملیّاتی آمدهباشد. بسیاری از یگانها که در آزادسازی منطقه شرکت داشتند، خودشان را به سایت رسانده و تدارکات زیادی آوردهبودند. مشکل مهمّات نداشتیم و در سنگرهای عراقی فراوان یافت میشد. فردای آن روز هم موادّ غذایی و امکانات به مقدار زیادی به منطقه آوردند. صبح، هوا فوقالعاده آفتابی و صاف بود و مه رقیقی همۀ منطقه را فرا گرفتهبود. سایت موشکی، در یک نقطۀ مرتفع و سوقالجیشی قرار داشت که از آنجا وسعت منطقۀ آزادشده را به خوبی میدیدیم. طبیعت زیبای بهاری در مناطق آزادشده و خوشحالیِ موفّقیت بهدستآمده، شور و شعف خاصی را بین نیروها ایجاد کردهبود و همه به شکلی ابراز خوشحالی میکردند. نیروهای گردان هم تا قبل از ظهر، در نزدیکی سایت که مقرّ یکی از توپخانههای عراقیها به نظر میرسید، مستقر شدند. این مقر، تقریباً بر منطقه اِشراف داشت و از آنجا کلّ منطقه دیدهمیشد. وقتی از بالا به منطقۀ آزادشده نگاه میکردیم، یک دشت بسیار بزرگی تا عمق مواضع عراقیها را میدیدیم. عراق تا خطّ مرزی کاملاً عقب رفتهبود. مواضع عراقیها اصلاً دیده نمیشد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
----------------------
▪︎ آيدی و تلفن سفارش كتاب
@patogh061
06132238000
09168000353
----------------------
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / ۱۷
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 عراقیها بعد از عقبنشینی هیچ تحرّکی نداشتند. معلوم نبود چه اتّفاقی برای آنها افتاده که هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند. نه گلولۀ خمپارهای میزدند، نه هواپیمایی. هیچ چیزی نمیدیدیم. بعضاً گلولۀ فسفری از طرف آنها شلیک میشد و در فاصلۀ بسیار دوری به زمین میخورد. سکوت مطلقی بر منطقه حاکم شدهبود. شاید بیشتر به دلیل ضربۀ بسیار سنگینی بود که خوردند و هنوز نتوانستهبودند خودشان را انسجام دهند. عراقیها یک عقبنشینی گسترده و عجیبی کردهبودند.
در شب اوّل عملیّات، و بعد از عقب آمدن ما، پیکر چند تا از شهدا در منطقه جا ماندهبود. بعد از عقبنشینی عراقیها، تعدادی از بچّههای گردان، اختصاصاً برای آوردن این شهدا مأمور شدند. هنوز زمان زیادی از شهادت آنها نگذشتهبود و به راحتی قابل شناسایی و انتقال بودند. برادرِ شهید، عظیم عموری هم که از بچّههای سپاه اهواز بود، آمدهبود و دنبال پیکر شهید عظیم میگشت. من هم برای پیدا کردن شهید، همراه او رفتم. وقتی به موقعیّت شب عملیّات رسیدیم، پیکر شهید را دیدیم که همان طور روی زمین ماندهبود.
****
- برای رساندن غذا و تدارکات با آن مسیر پر پیچ و خم و میدانهای مین، به چه شکل عمل میکردید؟
پشتیبانی نیروهای گردان بعد از پیشروی و استقرار در موقعیّت جدید، مشکلی نداشت و از جادۀ اصلی منطقه که تازه از دست عراقیها آزاد شدهبود، استفاده میکردیم. مسیر باز بود و با هر وسیلهای این امکان را داشتیم که پشتیبانی و تدارکات را برسانیم، ولی از عدم حضور نیروهای عراقی در منطقه، مطمئن نبودیم. نیروهای ما عقبۀ آنها را گرفتهبودند و اینها حتّی میترسیدند به سمت عراق برگردند. بعضاً بین تپهها مخفی شدهبودند تا در یک فرصتی بتوانند فرار کنند. با توجّه به گستردگی عملیّات، تجهیزات بسیار زیادی از عراقیها به غنیمت گرفتهبودیم. چند روزی که در آن مقر حضور داشتیم، تانکها و نفربرهای غنیمتی زیادی را میدیدم که به عقب میآورند. فکر میکنم یکی از عملیّاتهایی که غنایم بسیار زیادی را نصیب ما کرد، عملیّات فتحالمبین بود. همینطور که در بیابان نگاه میکردیم، ماشینآلات، امکانات و سلاح و تجهیزات رهاشدۀ عراقی بود.
عملیّات [فتح المبین] عملاً تمام شده و سپاه به همۀ اهداف عملیّات رسیدهبود. بعد از استقرار در موقعیّت جدید، منتظر دستور از فرماندهی بودیم. بحمدالله در این مرحله، هیچ شهید یا زخمی نداشتیم.
بعد از چند روزی که در این منطقه مستقر بودیم، حاجاسماعیل برای تعیین تکلیف، به مقرِّ تیپ رفتند. مأموریت گردان تقریباً تمام شدهبود. تا این که از طرف فرماندهی تیپ اعلام شد که میتوانید به اهواز برگردید. تمام امکانات را جمع کردیم. سلاح و تجهیزاتی که گرفتهبودیم، به محلِّ تسلیحات تیپ که نزدیکِ شهر شوش بود، تحویل دادیم و نیروها به اهواز برگشتند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
----------------------
▪︎ آيدی و تلفن سفارش كتاب
@patogh061
06132238000
09168000353
----------------------
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / ۱۸
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 بهواسطۀ مسئولیّتم به عنوان پشتیبانی گردان، میبایست در منطقه میایستادم تا کارهای پایانی را انجام بدهم. بعد از رفتن نیروها، با پشتیبانی تیپ ۱۷ علیبنابيطالب تسویه کردم. از شهر شوش که به سمت دزفول میرفتیم، سمت راست، انباری بود که حالا تابلويی از شهید درویش در آن جا زدهشدهاست، تمام تسلیحات و تجهیزات را به آن جا تحویل داديم و به اهواز برگشتم.
این مأموریت، شروع بسیار خوبی برای انسجام بچّههای اهواز در قالب یک گردان بود. در عملیّات فتحالمبین به واسطۀ موفّقیتی که داشت، پیوند خوبی بین بچّهها به وجود آمدهبود. بچّههای گردان، بعد از عملیّات، ارتباطشان را با هم حفظ کردند. به صورتی که با فاصلۀ کمتر از یک ماه، با یک فراخوان مختصر، دوباره نیروها برای عملیّات بیتالمقدّس جمع شدند.
**
- آیا حقوقی برای این مأموریتها به نیروها میدادند؟
همۀ نیّت و انگیزۀ نیروها انجام وظیفه و پاسخ به فرمان امام (ره) بود. در بین نیروهای بسیجی، اصلاً مسألهای به عنوان انتظار مادّی وجود نداشت. این را به جرأت میگویم، حتّی در آن فضای معنوی، اگر به کسی میگفتند که بابت این حضور در جبهه میخواهیم به شما پولی بدهیم، این را یک جسارت تلقّی میکرد. اصلاً فضای روحی بچّههای رزمنده، مادّی نبود. هم این که حضرت امام -رحمت الله علیه- فرمان میداد: «باید به جبهه بروید تا برای جبههها نیرو تأمین شود»، این همه چیز را کفایت میکرد. غیر از این، چیزی در ذهنها نبود. البتّه در سالهای دوم و سوم، به واسطۀ حضور مدام نیروها و آمدوشد به شهر، نیاز به پول پیدا میکردند. با تأکید مسئولین سپاه، مبلغ دو هزار و دویستتومان برای هر ماه تعیین شدهبود که بچّهها با اکراه میگرفتند.
کسانی را هم میشناختم که به دلیل حضور در جبهه، پولی به اسم آنها آمدهبود. مثلاً برای نمونه، کسی بود که بابت چندین ماه حضور در جبهه، مبلغی حدود بیست هزار تومان به نام او ذخیره شدهبود. بچّههای سپاه به او خبر دادهبودند که این پول مانده و ديگر به حساب سپاه برنمیگردد، باید بیایید و این پول را ببرید. او پول را گرفته و تمام آن را به حساب کمکهای مردمی به جبهه، كه آن موقع ستادی به اين عنوان داشت، واریز کردهبود. از این نمونهها کم نداشتیم. این اثری که در آن مقطع، حضرت امام (ه) بر روحِ جوانها گذاشت، یک اثر عادی نبود. خارقالعاده بود. ما در عالم مادی نمیتوانیم دنبال نمونهای مثل آن بگردیم.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
----------------------
▪︎ آيدی و تلفن سفارش كتاب
@patogh061
06132238000
09168000353
----------------------
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🔻 ستاد گردان / ۱۹ (قسمتپایانی)
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات فتح المبین
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 ما شاهد یک فضای روحانی خاصّی بین بچّهها بودیم. بعضی مواقع، در فیلمهایی که با موضوع دفاع مقدّس ساخته میشود، میبینید که یک نفر رزمنده، شب بلند میشود و کفشهای بچّههای همسنگری خودش را واکس میزند. اینها واقعاً در سالهای دفاع مقدّس وجود داشت. در سنگرها که میرفتید، اگر یکی از بچّهها خدای ناکرده، میخواست غیبت کند، همانجا به او تذکّر میدادند و میگفتند: «غیبت نکن.» این قدر این اصول اخلاقی رعایت میشد و احکام شرعی جاری بود. نماز شب خواندن به صورت یک امر عادی شدهبود. تقریباً همۀ بچّهها حدود یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار میشدند و نماز شب میخواندند. اصلاً مثل نماز مغرب و عشا همه بیدار بودند و التزام داشتند به خواندن نماز شب. در روایات داریم که خواندن نماز شب نورانیّت را در چهرۀ مؤمن ایجاد میکند، قلب را خاشع و مؤمنین را به هم مهربان میسازد. همۀ اینها یک روح معنوی را بین بچّهها ایجاد کردهبود. بعضی از این چهرهها را که میدیدم با این که هنوز سنّی نداشتند، نمیدانم از چه واژهای برای معرّفی آنها استفاده کنم؛ مثلاً دوتا از همین شهدا، شهیدمحسن غلامی و شهیدمهدی اسکندری بودند. اتّفاقاً این دو نفر خیلی با هم دوست و صمیمی بودند. اینها به خاطر ارتباطی که با شهیدموسی اسکندری داشتند، فوقالعاده معنوی شدهبودند. در همین مأموریّت، اذان شهیدمحسن غلامی در گردان، خیلی معروف شدهبود. هیچوقت صدای اذانش از ذهنم نمیرود. موقع اذان که میشد، بیرون سنگر میرفت و با لحن بسیار حزینی اذان میگفت. خیلی هم طول میداد. با آن روح معنوی که داشت، همه میگفتند که شهید میشود. همینطور هم شد و در عملیّات فتح المبین به شهادت رسيد. مهدی اسكندری هم همین طور بود. او هم از نیروهای گردان کربلا و دوست صمیمی و هممسجدی شهید محسن غلامی بود که به فاصلۀ کوتاهی در عملیّات بیتالمقدّس به شهادت رسید. فضای معنوی خاصّی بین بچّهها وجود داشت و تا کسی خودش کنار اینها قرار نمیگرفت، این روحیّات را حس نمیکرد. اصلاً نمیشود توصیف کرد. مثلاً عکسی را نگاه میکنید که تعدادی از این بچّههای جبهه کنار هم ایستاده و دستهایشان را در گردن یکدیگر انداختهاند. این به جز آن روح معنوی، هیچ چیز دیگری نیست. اينکه کسی بگوید آمدم اینجا تا برگهای بگیرم و بروم، این چیزها نبود. اصلاً روزهای اوّل جنگ کسی نمیدانست که جنگ، هشت سال طول میکشد. اینها آمدهبودند اوّل، ادای تکلیف کنند و بعد، دفاع از میهن و نظام اسلامی کنند. اصلاً این چیزها در ذهنشان نبود که بگویند چهار روز دیگر برویم یک امتیازی به ما بدهند. باور کنید این مسائل بین بچّههای رزمنده به زبان نمیآمد. اگر هم میآمد، برای خنده بود و مفهوم دیگری نداشت.
یاد شهدای این مأموریت بخیر :
سعید دُرفشان/ داریوش نادری / پرویز صداقتفر/ غلامحسین بیدهندی/ علیاکبر بدیعی/ محمّدمهدی بلک/ عظیم عموری/ محسن غلامی/ عادل کرمی/ جمشید داداشی/ ایرج شاکریان/ ولیاللّه عبّاسی/ فرهاد یاوری/ بهروز بیکزاده/ محمّدعلی غابشی/ علی سلامات/ غلامحسین سیّاح/ محمّد کربلیوند/ محمّدرضا باقریان/ محراب فخوری/ سعید عابدی/ منصور طاهري.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی
#ستاد_گردان
#کتاب
----------------------
▪︎ آيدی و تلفن سفارش كتاب
@patogh061
06132238000
09168000353
----------------------
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂