eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر شما ای شهدا ✤ کمک کنید ما هـم چون شما تخــــریب چـیِ نَـــفسماڹ شــویم تا معــبرِ آســماڹ به رویـماڹ باز شـود..🕊 #روزتون_شهدایی @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 اللهم الرزقنا توفیق ال... وقتی تدارکات مراعات حال برادران سنگین وزن- هیكلی تداركاتی- را می‌كرد و غذایشان را یك كم چربتر می‌كشید، یا میوه درشت‌تری برایشان می‌گذاشت، هر كس این صحنه را می‌دید، به تنهایی یا دسته جمعی و با صدای بلند و شمرده شمرده شروع می‌كردند به گفتن: «اللهم الرزقنا توفیق الپارتی فی الدنیا و الاخره!» یعنی دارید پارتی بازی می‌كنید حواستان جمع باشد! 😅 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🍂🍂 🔻 5⃣2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی تیم های شناسایی که اعزام می شدند يا 4 نفر بودند یا ۹ نفر، در هر بلم ۲ تا ۳ نفر جا میشدند. بچه ها را با دو قایق با هم می فرستادیم که اگر در مأموریت برای یک بلم اتفاقی افتاد بلم دوم بتواند کمکش کند یا فرار کند و برای قرارگاه خبر بیاورد. نیروها با خود کلاشینکف، کلت دستی، قطب نما دوربین دید در روز و شب، آب و مواد غذایی به اندازه کافی می بردند، تا زمانی که در مأموریت هستند و ارتباطشان کامل با عقب قطع می شود بتوانند خودشان را اداره کنند. چند ماه پیش یک سری عکس هوایی به دستمان رسید که خیلی به کارمان آمد. چندین آبراه و کانال که نیروهای بومی به دلیل پرخطر بودن به ما گزارش نکرده بودند، برایمان کشف شد. شناسایی ها که کامل می شد، آخر هفته گزارش کلی آن را برایم می آوردند و من هم به آقا محسن میدادم. به جهت حفظ مسائل امنیتی گفته بودم که هیچ گزارشی در دسته ها نماند و تمام آنها به مرکز منتقل شود. خیلی از شناسایی ها را فیلمبرداری کردیم تا تمام جزئیات ثبت و ضبط شود. بعد از مدتی به این فکر افتادیم تا براساس شناسایی ها کالک و نقشه هور را ترسیم کنیم. قرار شد تیم های شناسایی از لحظه حرکت تا بازگشت هر چیزی را که می بینند ثبت کنند و زمان را اندازه بگیرند که مثلا پیمودن یک کیلومتر با قایق و بلم چقدر زمان می برد با این کار مقیاس دستمان می آمد. در اتاق نقشه کروکی کشی کردیم و براساس آن کالک تهیه کردیم مقیاس نقشه هم ۵۰ تا ۱۰۰ هزارم شد و چند ماه کار برد. بعد به تعداد فراوانی از روی آن تهیه کردیم. روی کاغذهای رنگی خاک را قهوه ای و نیزارها را نخودی و آب را آبی رنگ کشیدیم خیلی قشنگ شده. گفتیم پلاستیک رویش کشیده شود تا خیس نشود و الآن داده ایم دست فرماندهان گردان و گروهان تا مسیر را تشخیص دهند. با اینکه نیروهای نصرت همراهشان هستند اما نقشه هم کمکشان میکند. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
@defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 آغاز اسارت «عراقي ها آمدند بالاي سر ما . يكي از آن ها آمد جلو كه دستم را بگيرد ، دستم را كشيدم وگفتم تو نامحرمي . تا چند ساعت فكرم كار نمي كرد . فرار كه نمي توانستم بكنم ، بهترين اتفاق مرگ بود. با هر صداي انفجار خودم را بالا مي كشيدم كه تركش به من بخورد . ديگر هيچ چيز برايم مهم نبود . دعا كردم بميرم . استغفار كردم، اشهدم را گفتم ، اما يادم افتاد چند روز پيش ، نماز امام زمان نذر كرده بودم . روي زانوهايم نشستم ونذرم را ادا كردم . بعد از نماز آرام تر شده بودم ؛ اما وقتي ياد نگاه هاي عراقي مي افتادم ، بدنم مي لرزيد ، اما خودم را سپردم دست خدا وبه او توكل كردم .» درهای بسته @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 ما بر سرپیمان و وفا می مانیم با خامنه ای نور خدا می مانیم تا لحظه آخرین نفس در تنمان با حاصل خون کربلا می مانیم ما مانده ی از قافله دیروزیم بازوی توانای علی امروزیم گرخامنه ای دهد فقط یک دستور بر خصم ستمگر وطن پیروزیم دعوت به تجمع غیر قانونی ایستادن در برابر ولایت است ✌️ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌❣✨ دلتنگ اذان حرم کرب‌وبلایم... السلام علی الحسینـــــ وعلی علی ابن الحسین وعلی اولاد الحسینــــــ وعلی اصحاب الحسین ─✵❣✵─
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 آفتاب نیمه شب وقتی بی خوابی می افتاد سرمان، دلمان نمی آمد كه بگذاریم دیگران راحت بخوابند، خصوصا دوستان نزدیك. به هر بهانه ای بود بالا سرشان می رفتیم و آنها را از جا بلند می كردیم. رفیقی داشتیم خیلی آدم رك و بی رودربایستی بود. یك شب حوالی اذان صبح رفتم به بالینش، شانه اش را چند بار تكان دادم و آهسته به نحوی كه دیگران متوجه نشوند گفتم: هی هی! بلند شو آفتاب زد. آقا چشمت روز بد نبیند، یك مرتبه پتو را كنار زد، و با صدای بلند گفت: مرد حسابی بذار بخوابم، به من چه كه آفتاب می زند، شاید آفتاب بخواهد نیمه شب در بیاید، من هم باید نیمه شب بلند بشوم. عجب گیری افتادیم ها !!!  اون شب بد جوری رودست خوردم ولی بهانه‌ای شد برای خندیدن روزهای بعدمان و دشت کردن جمله ای در فرهنگ جبهه مان 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂