eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 آفتاب نیمه شب وقتی بی خوابی می افتاد سرمان، دلمان نمی آمد كه بگذاریم دیگران راحت بخوابند، خصوصا دوستان نزدیك. به هر بهانه ای بود بالا سرشان می رفتیم و آنها را از جا بلند می كردیم. رفیقی داشتیم خیلی آدم رك و بی رودربایستی بود. یك شب حوالی اذان صبح رفتم به بالینش، شانه اش را چند بار تكان دادم و آهسته به نحوی كه دیگران متوجه نشوند گفتم: هی هی! بلند شو آفتاب زد. آقا چشمت روز بد نبیند، یك مرتبه پتو را كنار زد، و با صدای بلند گفت: مرد حسابی بذار بخوابم، به من چه كه آفتاب می زند، شاید آفتاب بخواهد نیمه شب در بیاید، من هم باید نیمه شب بلند بشوم. عجب گیری افتادیم ها !!!  اون شب بد جوری رودست خوردم ولی بهانه‌ای شد برای خندیدن روزهای بعدمان و دشت کردن جمله ای در فرهنگ جبهه مان 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
گمشده هور 👇
🍂🍂 🔻 6⃣2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی ما چندین ماه در سکوت اینجا کار کرده ایم. بدون اینکه کمترین شکی برای عراقی ها ایجاد شود و نزدیک به سیصد شناسایی درون و برون مرزی انجام داده ایم. بچه ها گاهی کلافه می شدند، حق هم داشتند. علی اکبر که برای شناسایی ده روز بود به روستای العماره ی عراق رفته بود، برگشتش خیلی طول کشید. وقتی رسید به قرارگاه با حمید به استقبالش رفتیم، اصلا تعادل نداشت راه برود. همین طور تلو تلو می خورد. بچه های شناسایی رفتند و آبراه های دجله را متر کردند، حتی از اتوبان بغداد- بصره فیلم گرفتند و آوردند. اما هیچ کس از بزرگی کارشان خبر نداشت، فقط دلمان خوش بود به حرف های آقا محسن که وقتی می آمد میگفت، من گزارش کار شما را به امام دادم و امام فرمودند: «سلام مرا به بچه های نصرت برسانید». همین برای ما خیلی ارزش داشت، همین که می دانیم امام برای ما دعا می کند کافی است. یک بار عبدالرضا که از شناسایی برگشته بود آمد کنارم نشست و گفت: علی، به نظرت با توجه به اینکه ما میدونیم داخل دشمن چه خبره و دشمن دشمن اول جنگ نیست. میشه باهاش این طوری جنگید؟ » نگاهش کردم و در سکوت سرم را پایین انداختم و گفتم: «ما یک مقلد هستیم هرچی امام بگند ما همون رو عمل می کنیم». احساس کردم نگرانی اش برطرف نشده، خواستم فضا کمی عوض شود، گفتم: «شما وقتی داخل عراق میری غرور بهت دست میده؟» - نه، نه. - وقتی داری این اطلاعات رو به کسی میدی چی؟ - نه. - الآن که داری ریش هاتو با تیغ میزنی فقط برای مأموریته ها. - میدونم برای ماموریته، میدونی که بعضی از این نیروها مشکل دارند. کار کردن باهاشون سخته على، تو میخوای همشون رو نگه داری؟ - آره، میدونم مسائلی هست. مهم اینه که داریم با نیرویی کار می کنیم که صفره، مشکل داره. اگه خوب بود که دیگه احتیاجی به فرمانده نداشت. دستش را گرفتم و پیش آقا محسن بردم که برای سرکشی آمده بود. به آقا محسن گفتم که عبدالرضا را آورده ام تا از شناسایی اش گزارش بدهد. خیلی ذوق کرده بود که به کارش توجه شده و خودش گزارش را به فرماندهی کل می دهد. چند بار در مورد نیروها این کار را کردم، روحيه می گرفتند و کارهای بعد را خیلی بهتر و دقیق تر انجام می دادند. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
غواص های گردان حمزه سید الشهدا لشکر ولیعصر(عج) در عملیات والفجر ۸ @defae_moghadas
🍂 🔻 اصطلاحات سنگری 👈 شناسنامه گردان: باسابقه ترین فرد گردان، کسی که در همه ماموریت ها شرکت داشته 👈 شورت دله: شلوار آستین کوتاه 👈 شورت یقه اسکی: شورت تنگ و کوچک، شورت" پانکی "، " یقه هفت" همه بمعنی مایو هستند 👈 شهادتنامه: وصیتنامه ای که بچه ها شب عملیات می نوشتند. وصیتنامه هایی که تکان دهنده بودند و بوی شهادت می دادند. 👈 صدامیه: دستشویی و تولیت، همانجا که پشت درش می نوشتن صدام رفتنی است، از یک آفتابه آب مضایقه نکنید. 👈 صد و بیست را بده: قاشق بزرگ، کنایه از خمپاره 120. 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂🍂 🔻 7⃣2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی هزینه ی قرارگاه بالا بود و تمام نیازها را باید خودمان مستقیما برطرف میکردیم. گرفتن بودجه خودش کار مشکلی بود. هر بار که ما پول می خواستیم چون مقدار زیادی بود با دردسر مواجه میشدیم. این پولها را هم از بند هشت به ما می دادند که مربوط به امور خاص و سری است. قرارگاه از هدایایی که مردم برای جبهه می فرستادند، محروم بود. کسی که ما را نمی شناخت اگر هم می شناخت چون از هر شهری آدم اینجا هست ما شامل هدایای هیچ کدام از استانها نمی شدیم. یک روز از سپاه سوسنگرد تماس گرفتند و گفتند: «علی یک آقایی از چالوس با یک سری پتو، کلاه و... برای جبهه آمده و اصرار دارد که حتما نامه ای بگیرد و ما در آن نامه قید کنیم که این اقلام را از فلانی تحویل گرفتیم. فکر می کنیم قصد سوء استفاده دارد». ما به این هدایا احتیاج داشتیم و نامه نوشتن و اینها هم که مرسوم نبوده و نیست. گفتم: «همه ی جنس ها را بگیرید، نامه هم لازم نیست بدهید بفرستید راننده را برود و بعد وسایل را خرد خرد بیاورید اینجا در هوره آنها هم همین کار را کردند. حالا نمی دانم به شهر رفته و چه گفته است. اما کلاهها و لباس ها به دردمان خورد، خدا خیرش بدهد. ما حتی بچه های خودمان را می فرستادیم تا از بوشهر قایق بخرند. خودشان هم بار می زدند و شبانه اینجا می آوردند و خالی می کردند. نیروهای نصرت هم راننده اند، هم شناسایی، هم عملیات، هم باربر و... بچه ها یاد گرفته اند کارهای بزرگ را در گمنامی انجام دهند. برای همین است که دوستشان دارم و آنها هم با من غریبگی نمی کنند. ما برای این عملیات که تا چند ساعت دیگر قرار است شروع شود، نیاز داشتیم تعدادی پل داخل جزیره بزنيم تا نیروها بتوانند در بعضی قسمت ها خیلی سریع از روی آن بگذرند و ارتباط با عقبه همچنان برقرار باشد. چند ماه پیش هزینه ی زیادی کردیم و پایه پل های فلزی را زدیم اما به دلیل موقعیت خاص و زمین مردابی اینجا کار معطل ماند و پل های فلزی و سنگین جواب نداد. رفتم و به بچه های مهندسی که حالا اسمشان مهندسی امام حسین علیه السلام است گفتم که ما یک پل میخواهیم. آنها هم نشستند و فکرهایشان را روی هم ريختند. تعدادی کاتالوگ از پل هایی که در کشورهای مختلف ساخته شده بود آوردیم. در بین آنها پلی بود که در هندوستان ساخته بودند، شناور بود و قابلیت نصب یک کیلومتر را داشت. بچه ها روی ساخت چنين پلی تمرکز کردند. بعد از چند مدت که صحبت کردیم به این نتیجه رسیدیم که دو گروه شروع به کار کنند. یک عده داخل قرارگاه طرح و ایده ی اولیه را بدهند، یک عده هم بروند و از شرکت های بیرون کمک بگیرند. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
شهید علی هاشمی بهمراه یاران خود
🍂 🔻 یه پاتو بردار! دوتا قایق، کنار هم ایستاده بودن... یکی به پشت جبهه میرفت... یکی به سمت عملیاتی بی بازگشت! دودل بودم... یه پام تو این قایق بود، یه پام تو اون قایق! سکانی گفت: برادر! "یه پا تو بردار..." حالا هم... یکی باید پیدا بشه، تا به بعضی از ماها بگه: "یه پاتو بردار..." یا اینوری 👉🏿 یا 👈 اونوری @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سلام بر شما خوبان شبتون خوش و دعاتون مستجاب 👋
باز به شب جمعه دیگری رسیدیم و سفره باز الهی نمیدونم چرا شبهای جمعه حال دیگری دارد. حال و هوایی که بارها و بارها تجربه شده ست و باز درکش برایمان نامفهوم است.