eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 رفتید ولی بیاد ما میمانید                در خاطر سرخ لاله ها میمانید  سرباختگان راه عشق ای شهدا          ما رفتنی هستیم و شما میمانید @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔶 اولین اعزام من 13 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ در همین گیرو دار چند تا از بچه های گردان که من نمی شناختمشون با صندوق مهمات آتشی درست کردن و با یک دله ۱۷ کیلویی جای پنیر چای درست کردن و با قوطی های کمپوت شروع کردن بخوردن. من هم رفتم و از اون چای خوردم. تو تمام چای خوردن ها هنوز چای با آن طعم نخورده ام. ⭕️ نمی دونید دراون سرما وقتی قوطی داغ رو روی لبم گذاشتم چه حسی بهم دست داد. تو همین حال و احوال بودیم که فکر کنم حاج اصغر پیداش شد و فریاد زد همه تون جمع شدین دور آتیش؟! نمی گین الان همه تون رو می برن رو هوا؟ دود آتشتون گرا به دشمن می ده . ما هم الفرار به طرف حفره روباهی حرکت کردیم که از قبل برا خودمون آماده کرده بودیم. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🍂 🔶 اولین اعزام من 14 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ این رو اضافه کنم که سمت راست ما نخلستان بزرگی بود. شب تا صبح صدای کار کردن لودر و بلدوزر می ومد. ما فکر می کردیم دارن خاکریز برا خودشون احداث می کنن، ولی صبح که شد با کمال تعجب دیدیم که اثری از نخلستون وجود نداره و کوهی از تنه های نخل در نزدیکی عراقی ها جمع شده و دشمن با صاف کردن محوطه، خودش رو برای پاتک زدن به ما آماده می کنه. ⭕️ وقتی ظهر عراق پاتکش رو شروع کرد، بر اثر افتادن گلوله روی کوهی که با تنه نخل ها درست شده بود آتش بسیار بزرگی روشن شد که حرارت اون رو ما هم حس می کردیم. بعد از این که پاتک عراق رو بچه ها جانانه پاسخ دادن و تعداد زیادی از نیروها یا شهید شدن یا مجروح، فکر کنم هفت یا هشت نفر تقریباً سالم با یک لندکروز قدیمی به عقب برگشتیم. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🍂 🔶 اولین اعزام من 15 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ ما رو به پادگان شهید مصطفی خمینی اندیمشک بردن و اونجا توی ساختمون هایی که سیمانی بود مستقر کردن. هر گروهان توی یکی از ساختمون. من توی نیروهای گروهان زیاد با کسی رفیق نبودم ولی به من احترام خاصی میذاشتن و اون هم به خاطر سید بودنم بود. به علاوه من کوچکترین فرد گروهان محسوب می شدم. ⭕️ چند روزی بود تو این پادگان بودیم که یک روز شهید محرابی وارد اتاق شد و مقدار زیادی عکس همراه خودش آورد و با لحنی بسیار متوازعانه گفت:" بچه ها این عکس ها دیگه به درد من نمی خوره؛ هرکی می خواد ازشون ببره". من هم چند تا از اون ها رو برداشتم. خصوصا عکسی که شهید با پدر مرحومم گرفته بود. شهید از وقتی که فهمیده بود من پسر سید عبدالله همرزم قدیمی او هستم، خیلی تحویلم می گرفت. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas
🍂 ... با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته مثل شهدا بودن سخت نیست مثل شهدا ماندن سخته راه ‌شهدا یعنی ... #نگه_داشتن آتش در دستانت سردار سپاه عشق، قاسم سلیمانی @defae_moghadas 🍂
🔴 حساب پرداخت شده تصویر مجازی پربازدید امروز @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یادش بخیر😔 ایثار و ازخود گذشتگی بچه ها در عملیات کربلای 4. بچه های مینی کاتیوشا که لب ساحل کنار نیزارها مستقر و پس از ثبت گراها آماده عملیات بودیم که به علت نرسیدن مواد غذایی ، خشک های کپک زده را با نی ها میخوردیم، آنهم با چه ولعی و با چه روحیه ای! 😔 یاد آن دوران بخیر😔 به دست مسئولین و آقا زاده های بی درد حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 دوست شهید من درود خدا بر شهدا و دوستان شهدا✋ وقتی با یک شهیدی خو میگیریم ، اولش همش شک و تردید...نکنه یک رابطه ی یک طرفه است😔 نکنه منو نمیبینه😔 انقد دوستای پاک و مخلص داره که اصلا من گناهکار به چشمش نمیام💔 یک خرده که میگذره شک میکنی به رابطه!؟میپرسی اصلا اون منو میبینه😳اصلا منو به عنوان دوستش قبول داره؟!😳 عکسشو میگیری روبه روت بهش میگی اگه توهم منو به عنوان دوستت قبول داری یه نشونه بفرست😔 بزار بفهمم تو هم میخای رابطمون حفظ بشه😔 وقتی که یک نشونه ازش دیدی😍بهش ایمان میاری دنبال وقت خالی میگردی که بهش نگاه کنی و حرف بزنی باهاش دلت که میگیره به خودش میگی میگی داداشی دلم از زمینیا شکسته😢 خودت نگام کن😔 اصلا حس میکنی که داره نگات میکنه👀 با یک لبخند کنج لبش😊میگه من هستم ازاون موقع به بعد دیگه اون آدم سابق نیستی...اطرافیانت تغییرات رو در تو احساس میکنن😉 حرف و کنایه و نیش بقیه واست بی اهمیت میشه😏 توی دلت واسشون دعا میکنی و میگی داداشی دعا کن اینا هم یک روزی مثل من اسیر دوست شهید بشن و حال امروز منو بفهمن😔 میدونی ،میخوام یک چیزی بگم😔 همه ی ما ازوقتی دوست شهیدمون وارد زندگیمون شده حالمون خوب شده و این حال خوب رو اول از همه مدیون خدا و بعد شهدا هستیم😔 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 زندگی، فهم نفهمیدن‌هاست ! آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست! در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم ، زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است ، وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیست. سهراب سپهری سلام، صبحتان بخیر 👋 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 مبارزه با نفس خواب من خيلی سبك بود. اگر كسی تكان می‌خورد، می‌فهميدم. تقريباً دو سه ساعت از نيمه شب گذشته بود. خوروپف بچه‌هايی كه خسته بودند، بلند شده بود كه صدايی توجهم را جلب كرد. اول خيال كردم دوباره موش رفته سراغ ظرف‌ها، اما خوب كه دقت كردم، ديدم نه، مثل اين‌ كه صدای چيز خوردن يك جانور دو پا است.  يكی از بچه‌های دسته بود. خوب می‌شناختمش. مشغول جنگ هسته‌ای بود. آلبالو بود يا گيلاس، نمی‌دانم. آهسته طوری كه فقط خودش بفهمد، گفتم: «اخوی، اخوی! مگه خدا روز را از دستت گرفته كه نصف شب با نفست مبارزه  مي‌كنی؟» او هم بيی معطلی و با همان آهستگی پاسخ داد: «ترسيدم روز بخورم ريا بشه!!!»😅 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas نشر مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
🍂 🔻 راننده بلدوزر خیلی جوان بود آنقدر جوان که هیچ مویی به صورت نداشت با خواهش و التماس راه خود را به جبهه باز کرده بود آنهم بخاطر جربزه اش در راندن بلدوزر و ماشین های سنگین راه سازی آنروز که مردانه چفیه بر سر پیچاند و چون مردان بزرگ پشت غول آهنین نشست، نمی دانست تا لحظاتی دیگر در بزم شهدا استقبال می شود و بسلامت از آزمایش الهی خارج می گردد و این حکایت هرروز سنگر سازان بی سنگر این مرز و بوم بود که عده ای راه را هموار ببینند و بر سر سفره روزهای امنیت لقمه حرام برچینند ببینید 👇👇این حماسه را @defae_moghadas 🍂
🍂 🔶 اولین اعزام من 16 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ یکی از روزهایی که تو پادگان بودیم نیروها رو ادغام و دسته بندی کردن و یک گروهان قوی با نفرات زیاد، تکمیل کردن. ما متوجه شدیم که باید به منطقه بریم. شروع کردن به تجهیز کردن نیروها و سوار شدن بر اتوبوس ها و حرکت به سمت اهواز. ⭕️ شهید محرابی شروع کرد به صحبت کردن و گفت ما داریم می ریم فاو و باید در یک پدافندی شرکت کنیم. شما همه تون قبلاً فاو بودین. نگهداری از فاو برای ما بسیار مهم می باشد. ازتون می خوام مثل همیشه قوی و با حوصله باشید و کسی بدون اجازه حق تردد در منطقه رو نداره. ⭕️ تیراندازی بی خودی هم ممنوع. به علت آتشبار شدید دشمن هرکس که پست نداره باید تو سنگر خودش استراحت کنه و حق سرکشی به دیگر سنگرها رو ندارید. اگر چیزی دیدم برخورد می کنم که بچه ها با هم صلوات فرستادن. اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واهلک اعداءهم ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔶 اولین اعزام من 17 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ اگر درست یادم باشه نزدیکای شب بود که به منطقه وارد شدیم. شهید محرابی دسته ها رو توی خط تقسیم کرد و به مسئولین دسته دستور داد تا لیست نگهبانی رو آماده کنن و نیروها رو روی خاکریز مستقر کنن. من و یکی از بچه ها که فامیلش عساکره بود کار تدارکات دسته رو به عهده گرفتیم. ⭕️ عساکره فارسیش ضعیف بود و همین سبب می شد که موقع تقسیم مواد غذایی بچه ها کلی بخندند. وقتی می خواست بیسکویت بین نیروها تقسیم کنه با لحن بلند می گفت:"خودت فیفر می خوایی یا کرم دار؟" نیروها می خندیدن و می گفتن عساکره ما دیگه بزرگ شدیم و مار می خوریم. کرم مال بچه هاست، که دوباره او داد می زد و می گفت "من نمیدنم خودت بلد نیستی فارسی حرف میزنی. می خوای یا برم" . یاد اون روزها بخیر! ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔶 اولین اعزام من 18 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ یکی از نیروهایمان که بچه خرم آباد بود فکر کنم فامیلش بهاروند بود؛ نزدیک به سه راهی بالای سنگر ما درحال پست دادن بود و داشت با صدای بلند لری می خوند که ناگهان گلوله خمپاره ۶۰ درست افتاد وسط جاده و بهاروند که روی لبه سنگر نگهبانی نشسته بود مورد اصابت ترکش قرار گرفت. با کوله کمک های اولیه خودم رو بالای سرش رسوندم. ⭕️ خونریزی شدید بود و هر طور می خواستم جلوی خونریزی رو بگیرم نمی شد. مجبور شدم یکی از باندهایی که معروف به باند شکمی بودن ( این باندها رو از قبل برای پارگی های شکم آماده کرده بودن که بسیار زخیم و دارای بندهای بلندی بود که بتونن اون رو دور شکم و کمر مجروح تاب بدن وجلوی خونریزی و خارج شدن روده ها رو بگیرن) را تا کردم و توی محل جراحت فرو کردم و اون رو با باند محکم بستم وجلوی خونریزی راگرفتم. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas 🍂
🍂 تصویر پربازدید مجازی امروز @defae_moghadas 🍂
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 صبح يعنی طلوع مشرقی‌ ترين نگاه گرم شمـا ... بر چهره های عقب مانده از شما باشد که دستمان را بگیرید #صبح_بخیر @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا