eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق رازیست ڪہ تنها بہ خدا باید گفتـــ ... دلم یڪـــ دنیـا میخـواهد شبیـہ دنیاے شـما ڪـہ همـہ چیــزش بـوے خــــدا بدهـد... باشهدا عهد میبندیم تا آخر بمانیم ...✋🌹 #رفیق_شهیدم #شهیدحسن_درویش @defae_moghadas 🍂
🔴 سلام، صبح پاییزی شما بخیر دومین روز هفته دفاع رو در حالی شروع می کنیم که داغدار عزیزانی هستیم که روز گذشته در اهواز قربانی ددمنشی دشمنان اسلام و انقلاب شدند. خب، پای انقلاب ایستادن و مقاومت کردن هزینه دارد و مثل دوران جنگ باید ایستاد تا سالهای سال کشور رو بیمه کرد. یادم میاد در ایام عملیات هایی که بچه‌ها محکم سر مواضع خود می ایستادند و اونها رو مایوس می کردند، خیلی که فشار بهشون می اومد با موشک و هواپیما به شهرها حمله می کردند و از مردم کوچه و بازار انتقام می گرفتند. و امروز هم شک نکنید از انسجام و قدرت دفاعی ایران و گسترش در منطقه خیلی در فشار هستند که مثل صدام و رژیم صهیونیستی افتادن به کشتن کودکان و افراد بی دفاع. روحش شاد شهید بهشتی که می گفت هر چه ما رو بکشید ما محکم تر می شویم. امروز رو ان شاالله با مطالب کانال همراهی فرمایید و جنایت روزهای اول جنگ رو از زبان سربازان دشمن بخونید. موفق باشید 🙏🌺
🍂 🔻 جنگ و جنایت خاطرات اسرای عراقی آنقدر در تنگنا قرار گرفته بودم كه تنها آرزويم تمام شدن جنگ بود يا اسير شدن به دست نيروهای با ايمان شما. من كشور شما را يك كشور اسلامی می دانم و احساس غرور می كنم كه بگويم در ايران اسلامی اسير هستم. احساس غربت نمی كنم اما از اينكه ناخواسته به جنگ شما آمده بودم ،‌احساس شرم می كنم. اصلا دلم نمی خواست در اين جنگ كوچكترين آسیبی ببينم و اين ننگ را تا ابد برای خودم حفظ كنم ،و مردنم در جهت تحقق اميال شیطانی و حیوانی شخص صدام حسين باشد .حيات ،حقی است كه خداوند به من عطا فرموده و بايد در راه او صرف كنم نه در راه جنگ افروزی كه بساط شياطين را می خواهد رونق ببخشد. متاسفانه من روزهای بسيار سختی را در جبهه ها گذرانده ام. بعضی از اين روزها شاهد حوادثی بوده ام كه هرگز قادر به فراموش كردنشان نيستم و به عنوان يك مسلمان مادامی كه زنده ام يك گوشه از قلبم در سوگ عزيزان شما افسرده است. شما شايد نام سرهنگ طالع دودی را شنيده باشيد .او فرمانده لشكر نهم عراق است. من در تيپ … واحد تانك اين لشكر خدمت می كردم و فرمانده يگان تانك بودم. اين سرهنگ يكی از مهره هاي مزدور و كثيف شخص صدام حسين است. او جنايات بی شماری را در ايران مرتكب شده است، به خصوص در اوايل جنگ . خودم ناظر يكی از اين جنايات هولناك بودم  و دیگری را يك افسر ديگر {برايم تعريف كرده است} او از دوستان من است و دو درجه از من بالاتر است و خوشبختانه او هم اسير شده و زنده است . دقيقا هفته های اول جنگ بود... 👈 پیگیر باشید ⏬ حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 کاش می شد بچه ها را جمع کرد سنگر آن روزها را گرم کرد کاش می شد بار دیگر جبهه رفت جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 جنگ و جنایت خاطرات اسرای عراقی چند روستای سوسنگرد { ما اين شهر را خفاجيه مي ناميم}  توسط واحدهای اين لشكر ، يعنی لشكر نهم ، به فرماندهی سرهنگ طالع دودی ، به اشغال كامل در امد . در يكي از اين روستاهای اشغال شده كه قسمتی از آن ويران شده بود هنوز عده اي از سكنه بودند . وقتی به اين روستا رسيديم و مستقر شديم با سكنه كاری نداشتيم زيرا بسياري از آنها افراد مسن و از كار افتاده بودند و جوان در اين دهكده نبود . بيشتر پيرزنها و پيرمردها و تعداد زيادی، بيش از حد معمول، كودك بودند. مي دانيد كه عربها پر اولادند. سكنه اين روستا بسيار وحشت زده بودند . حضور ما آنها را ترسانده بود. ما بسيار كم احتمال مي داديم كه خطری از جانب اين سكنه بيچاره تهديدمان كند و لذا كاری به كارشان نداشتيم. اين وضع تا روزی كه سرهنگ طالع دودی به اين روستا نيامده بود برقرار بود. اما روزی كه سرهنگ وارد روستا شد و اهالی روستا را ديد دستور داد همه آنها در ميدان روستا جمع شوند همه از مرد و زن و كوچك و بزرگ، حتی يك نفر هم غايب نباشد. باشید ⏬ حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 آیا میدانید؟ صدام در رویای تکرار همان چیزی بود که روز پنجم ژوِئن 1967 روی داد، در آن روز نیروی هوایی  اسرائیل 65 درصد از هواپیماهای مصر را روی باند فرودگاه‌ها از بین برده بود. بعد اسرائیلی‌هاجنگ را شش روزه از کشورهای متحد عربی برده بودند. جنگنده‌های عراقی به پرواز درآمدند و فرودگاه‌ها و پایگاه‌های هوایی ایران را بمب باران کردند. اما گزارش‌هایی که از بمباران‌ها  می‌رسید، ناامید کننده بود. عراقی‌ها یک هواپیمای مسافری ایران را زده بودند اما یک هواپیمای سنگین بمب افکن از نوع توپولوف شوروری را از دست داده بودند. (وفیق السامرایی، از فرماندهان سازمان اطلاعات عراق، کتاب ویرانی‌های دروازه  شرقی) @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 جنگ و جنایت 🔞🔞 خاطرات اسرای عراقی حدود چهل و پنج نفر از پيرزن و پيرمرد و كودك و حتي مادراني با طفل شيرخوار در بغل در ميدان نيمه ويران جمع شدند. سرهنگ طالع دودي دستور داد همه آنها همان جا كه هستند بنشينند روي زمين. آنها با ترس و لرز نشستند. سرهنگ گفت جمع تر بشوند. شدند. چند تايي همديگر را بغل كرده بودند. پيش خودم فكر كردم حتماً سرهنگ مي خواهد براي آنها خطابه اي بگويد؛ ولی عجب ساده بودم افراد خودی دور تا دور ميدان را خالی كرده بودند. يك تانك در دهانه ورودی ميدان و سرهنگ هم كنار آن ايستاده بود. مي دانيد چه شد؟ سرهنگ فرمان آتش صادر كرد و اين جمع روستايي غير نظامي بي پناه و بي گناه با تير مستقيم تانك تكه تكه شدند. روز غم انگيزی بود و منظره اي وحشتناك. گرد و غبار و دود زيادی به هوا بلند شد و تكه های بدن آنها هر كدام به طرفی پرتاب شد و خون ميدان را سرخ كرد. منظره جان كندن چند تايي از آنها هنوز در نظرم زنده است. آن روز گريه كردم، دور از چشم ساير نظاميان. اما مي شد كسي را يافت كه ناظر اين جنايت هولناك تاریخی باشد و احساس سرور كند. سرهنگ طالع دودی كه اين جنايت يكي از افتخارات اوست. قبلاً شنيده بودم كه براي او اسير جنگی معنی ندارد ولی باور نداشتم تا اينكه ديدم و باور كردم. خدا لعنت كند او را. پایان حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🔴 کلیپ شهید بهنام محمدی در مقاومت خرمشهر بزودی در کانال به اشتراک گذاشته می شود. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 من با تو هستم 5⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان بالاخره ماشین عروس آمد و به منزل داماد رفتیم. بعد از پایان مراسم وارد اتاق خودمان شدیم. چند بار آمدند دم در و می پرسیدند که غذا بیاوریم؟ و هر بار سید جمشید جواب میداد: «نه! ممنون» و من تازه فهمیدم که آقا داماد شامش را خورده است. دلم حسابی ضعف می کرد ولی خجالت می کشیدم چیزی بگویم. آنها هم شام را برگرداندند و رفتند تا ما تنها باشیم. بعد از اینکه باهم نماز مغرب و عشا را خواندیم، سید جمشید گفت: «دیگه نمی خوای چادرت رو برداری؟!» و من برای اولین بار چادرم را برداشتم اما هنوز خجالت می کشیدم و ساکت بودم. سید جمشید گفت: «منتظر چیزی هستی ؟ » گفتم: «نه!» می خواست صحبت کند که برای اولین بار خودم را به پررویی زدم و گفتم: «در این مواقع یه رسمی هست!» پرسید: «چه رسمی؟» گفتم: «داماد باید شب عروسی به عروس هدیه ای بده.) گفت: «اه، راست میگی؟! من اصلا نمی دونستم... کسی هم به من چیزی نگفته بود.» بعد دستش را در جیبش کرد و یک اسکناس هزارتومانی در آورد و گفت: «این کافيه؟» گفتم: «نه بابا! این چیه!» خلاصه همان هزار تومان را هم دوباره گذاشت توی جیبش. بعدها مادرش برایم تعریف کرد که: «وقتی شنیدم سید جمشید با مهمان ها شامش رو خورده و شما گرسنه مانده ای و هادیه شب عروسی رو هم به شما نداده با پدرش دعوا کردم و بهش گفتم بعد از دوتا زن نمی تونستی با پسرت حرف بزنی و بهش بگی که شب عروسی اش چی کار بکنه، چی کار نکنه؟ هیچی بلد نیست.... البته سید جمشید فردای عروسی برایم یک ساعت به عنوان هدیه خرید. همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 من با تو هستم 6⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان ❣ لحظه شماری می کردم که برگردم. دو روز بعد از ازدواج، سید جمشید به جبهه رفت؛ یعنی وقتی فامیل برای مراسم پاتختی می آمدند داماد نبود. من هنوز به خود سید جمشید هم درست و حسابی عادت نکرده بودم؛ حالا باید با خانواده اش زندگی می کردم و با آنها سر یک سفره غذا می خوردم. سید جمشید سه برادر و یک خواهر داشت و خیلی برایم سخت بود که بدون هیچ شناخت قبلی کنار آنها زندگی کنم و سر یک سفره بنشینم. از طرفی تازه عروس بودم و دلم می خواست شوهرم کنارم باشد. در طول روز معمولا از اتاق خارج نمیشدم. تلویزیون هم نداشتیم که لااقل با آن مشغول شوم. سه روز گذشت اما سید جمشید از جبهه برنگشت. این نه روز برای من شاید به اندازه ی نه سال طول کشید. چند کیلو از وزنم کم شد. حضورش در جبهه برای خانواده اش خیلی عادی بود و می گفتند: ممکنه به این زودی ها برنگرده. گاهی تا یکی، دو ماه در جبهه می مونه.» روز نهم دیگر صبر و تحملم تمام شد. از دستش حسابی ناراحت بودم. دم اتاق نشسته بودم و فکر می کردم. از غصه داشتم دیوانه میشدم که ناگهان صدای زنگ در بلند شد؛ سه بار پی در پی با صدای زنگ، پدر و مادر و دو برادرش که خانه بودند یک دفعه گفتند: «اه... سید جمشید اومد.» و به طرف در دویدند. من هم از جایم بلند شدم و با تعجب نگاه می کردم. بعدا متوجه شدم که این مدل زنگ زدن سید جمشید است که سه بار پشت سرهم و بریده بریده زنگ می زند و همه مدل زنگ زدن او را می شناختند. همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادی کنیم از شهید بهنام محمدی، دانش آموزی که بجای رفتن روز اول مهر بر سر کلاس، لباس رزم پوشید و درس خود را یکجا فرا گرفت و پا به پای مردان بزرگ از کشورش دفاع کرد. مردان کوچک این دیار همچنان ایستاده اند @defae_moghadas
🍂 🔻 یادش بخیر ایستگاه های صلواتی وقتی خسته و خاک گرفته از عمق جبهه به عقب می آمدیم و یا زمانی که از شهر به جبهه می رفتیم، دلمان خوش بود به لختی استراحت در چادرهای محقر ایستگاههای صلواتی بین راه تا با شربتی، سیب پخته ای، نان خشکی و یا در بهترین حالتش،آشی، نیرویی بگیریم و صورتی از آب صفا دهیم. ..و کل مادیات ما همین بود و بس و دوستانی که با هیچ چیز عوض نمی کردیم. @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 روز اول جنگ ⚡️دوران جنگ مثل الان نبود که هرسال تحصیلی دو ترم باشد. ⚡️هر سالی از سه ثلث تشکیل میشد. امتحانات ثلث سوم شروع شده بودند وما مشغول درس خواندن بودیم ⚡️شبی که فرداش امتحان داشتیم آژیر خطر رو زدن ⚡️دوران جنگ بیشتر خونه ها شبستان داشتن و موقعه ای ک آژیر به صدا در می آمد. ⚡️ مردم به شبستان ها می رفتن بعضی از خانه ها که شبستان نداشتن به خانه های همسایه ها میرفتن ⚡️آژیر به صدا در آمد و من هم کتاب به دست با بقیه اعضای خانواده وهمسایگانی که به خانه ی ما آمده بودند به شبستان رفتم ⚡️همه جاراتاريکي فراگرفته بودودرحاليکه نورشمع تاريکي رابرهم ميزد، ⚡️به سختي بانورشمع مشغول درس خواندن شدم. ⚡️ فرداصبح که برای امتحان رفتیم متوجه شدیم موشک به مدرسه اصابت کرده ومدرسه تخریب شده و درس و مشق موقتاً تعطیل شود. ✨راوی:خانم طاهری✨ @defae_moghadas 🍂
گلى گم كرده ام مى جويم او را... لاى به لاى سيم هاى خار دار زير مين هاى كار شده بين گل و لاى مرداب ها و تالاب ها تو را مى جويند... معنى مُرَمَّل بِدِماء را وقتى فهميدم كه استخوانهاى تفت ديده نوجوانى را از عمق كربلاى فكه بيرون مى آوردند... حقيقتا تفحص امر زينبى است @defae_moghadas 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴 🔴 نواهای ماندگار جنگ ❣ غلام کویتی پور اجرای زیبای 👌 ❣ آنقدر در میزنم تا در برویم واکنی رخصت دیدار رویت را به من افشا کنی کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🍂 🔻 سالگرد هفته دفاع مقدس در اسارت در سالگرد هفته دفاع مقدس، بعثي‌ها نگهبان‌ها را دو برابر مي‌كردند تا ما و امكان برگزاري هيچ برنامه‌اي نداشته باشيم. با وجود تلاش دشمن و مخاطره زياد، مراسم رژه در يكي از اتاق‌ها برگزار شد. فضا محدود بود و امكانات خيلي كم ولي برافراشته شدن پرچم سه رنگ ايران و رژه اسرا با لباس و جوراب‌هاي مشكي كه به شكل پوتين درآمده بود و شنيدن صداي طبل و مارش نظامي خيلي روحيه‌بخش بود. 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🍂 @hemasehjonob1 🔻 شهر کودکی 🌿 خرمشهر شهر کودکی های من است . شهر دخترانه هایم. الان هم که با همسرم می نشینیم و به یاد آن روزها می افتیم، در کنار تلخی هایش، شیرینی هایش را هم به خاطر می آوریم. همسرم از مبارزین خرمشهر بود. ما در جنگ بزرگ شدیم و رشد کردیم. درس عشق و محبت را در جنگ آموختیم. سختی ها و تلخی هایش را که کنار بگذاریم، موفقیت هایمان، دوست هایمان وعشق هایمان را از همان دوران داریم. همیشه آنها را یاد می کنیم، از درگیری مسلحانه در کوچه ها گرفته تا پرستاری و پانسمان، آشپزی، مرده شوری، حمل مهمات و نگهبانی از مسجد جامع خرمشهر و..... هنوز با آن روزها و خاطراتش زندگی می کنم. نزدیک ماه مهر که می شود قلبم تندتر می زند. خواب آن روزها را می بینم. خواب دوستانم را. بچه هایی که شهید شدند، بچه هایی که مثل گل مظلومانه پرپر شدند. یاد همه شان، گرامی 🍃 افسانه قاضی زاده 🔸کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
📸تصویرهوایی حضور حماسی مردم اهواز در مراسم تشییع شهدای حادثه تروریستی و خوزستان @defae_moghadas 🍂