eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 من با تو هستم 2⃣1⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان آن شب آنقدر بحث بچه ادامه پیدا کرد که خوابم گرفت ولی کار به اینجا هم ختم نشد و از فردای آن روز شروع کرد به مطالعه و تحقیق که چه چیزهایی برای زن باردار مفید است و چه نکاتی را باید رعایت کنیم. مرتب برایم دستورالعمل جدید می آورد؛ مثلا می گفت که باید سیب بخوری. پیامبر(ص) فرموده خوردن سیب بچه را صبور و زیبا می کند و با اینکه می گفت اگر حنا بزنی بچه خوش خلق می شود. این حنا زدن هم برای ما داستانی شده بود. مرتب حنا می خرید و یک روز در میان یا دو، سه روزی یک بار می گفت حنابزن. بهش گفتم: «بابا این چه وضعیه؟! تا کی باید این کار رو انجام بدم... دیگه بسه!" گفت:" نه حناهم بچه رو زیبا می کنه، هم خوش خلق؛ ولی حالا که اعتراض داری از این به بعد هر دو با هم می زنیم.» بار بعد که حنا را آورد، گفتم: «خب حالا دیگه نوبت شماست. باورم نمیشد که واقعا حنا بزند ولی نشست جلویم و گفت بزن. من هم تمام سر و ریشش را حنا زدم. بعد از آن بارها می نشست و همراه من حنا می زد. یک شب که سرش را حنا زدم یکی از دوستانش آمد دم در. سید جمشید تاشنيد هول شد و گفت: «اه.. اه.. حالا چی کار کنم؟!» یک پلاستیک کشیدم روی سرش و چفیه اش را گذاشت روی آن. رفت پشت در و از لای در، سرش را بیرون برد و به دوستش گفت: «بیا بیا داخل دوستش با تعجب پرسید: «چی شده سید؟! سید بهش گفت: «حالا بیا تو !" دوستش آمد داخل خانه. همین که چشمش به پلاستیک و آثار حنای روی سر و صورت سید افتاد دوتایی باهم زدند زیر خنده. این اولین بار بود که حنا زدنش لو می رفت. مادرش هم متوجه شد که او چندمین بار است که حنا می زند. با گلایه به او گفت:" من این همه آرزو داشتم شب حنابندانت رو ببینم ولی هر چه اصرار کردم قبول نکردی.... حالا چی شده که هر بار شیرجه می ری تو حنا؟!" سید جمشید نشست و مفصل با مادرش صحبت کرد و برایش توضیح داد و گفت: «مراسم حنابندان، رسم جالبیه و نوعی شادمانی است، من هم حرفی نداشتم که انجام بدم حتی دوست هم داشتم ولی راستش از نگاه مادران شهدا ترسیدم؛ از اینکه ما رو ببینن و به یاد بچه هاشون بیفتن و دلشون بشکنه یا غصه بخورن.»... همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
دزفول - موشک باران @defae_moghadas
🔴 سلام، عصر همراهان عزیز بخیر داستان سید جمشید صفویان، فرزند دزفول را مرور می کردم و فکرم در ایام روزهای جنگ به پرواز آمد و گفتم چیزی بنویسم. همین چند روز پیش بود که تصاویر و کلیپ های رنج آور حمله تروریستی اهواز در فضای مجازی به دستمان رسید. تصاویری که از وحشت بسیار زیاد مردم و پناه بردن به کانالهای آب حکایت داشت. صحنه هایی که با صدای تیراندازی محدودی همه را به تلاطم انداخت و... این صداها و استرس ها فقط از لوله چند اسلحه کلاش بیرون آمده بود و آنچنان کرد. دوستان جبهه رفته می دانند که صدای غرش خمپاره قابل قیاس با صدای کلاش نیست، خصوصا اینکه خمپاره 120 باشد، البته صدا و استرس توپ و یا خمپاره 120 هم در برابر راکت هواپیما قابل مقایسه نیست. حالا حساب موشک های دوربرد جای خود دارد و تا در آن موقعیت قرار نگیریم، نمیدانیم. می خواهم از آن روزهای عجیب و غریب جنگ و تجهیزات جنگی بنویسم، و مقاومت و ایستادگی مردم و رزمندگان در سخت ترین شرایط می خواهم از دزفول یاد کنم......دزفولی که برخلاف مقاومت مصطلح، به تمام معنا مقاومت کرد و ایستاد و خیلی از مردم عادی حتی برای یک روز شهر را ترک نکردند. آنقدر ایستادند که به "الف - دزفول" معروف شدند!
میدانید "الف - دزفول" یعنی چه؟ زمانی که رادیو بغداد می خواست در جنگ روانی و حمله واقعی، خبر از شهرهای هدف بدهد، پیش از هر شهری دزفول در سرلیست او قرار می گرفت. خواه این شهرها در جنوب باشند، یا در غرب، و یا در دل کشور. دزفول همیشه اول لیست بود. مردمش بارها و بارها قدرت تخریب و صدای مهیب موشک های 12 متری را تجربه کرده بودند و بارها خسارت دیده بودند، بارها و بارها اجساد شهدا را از زیر آوار خارج کرده بودند و....... ولی باز هم فردای آنروز، روزی دیگری بود و رفت آمد خانمها در بازار شهر و مردان سر زمینها و مغازه های خود. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. چنان عرصه بر صدام تنگ شده بود که مانده بود با این شهر و مردمش چه کند! تازه این حکایت زن و بچه های شهر بود.... حکایت جوان ها و پیرانش در جنگ دیدن داشت و شنیدن *~*~* و این روحیه ها در جنگ باید کالبدشکافی شود و باید بازخوانی گردد. بواقع این چه قدرتی و چه مقامی است که از مردم کوچه و بازار می تواند مردان و زنان بزرگی بسازد که دشمن را کلافه کند تا جایی که در کار خود بماند........... و این روحیه باید تجزیه شود و تحلیل گردد. نه تحلیلی که این روزها مدیران و مسئولان بی روحیه و درمانده در مادیات می کنند و به دنبال دلشاد کردن دشمن هستند، بلکه همان مقاومتی که در کلام ولی فقیه مان موج می زند و فرمان به مقاومت انقلابی می دهد. همان چیزی که در هشت سال تجربه کردیم و نتیجه گرفتیم. خواه این مقاومت از نوع جنگی باشد.....خواه اقتصادی. 👋
راهپیمایی مردم دزفول در اوج جنگ @defae_moghadas
آسمـــــان . . . فرصت پـرواز بلندیست ولــے قصه این‌ست چه اندازه کبوتر باشی #هفتم_مهرماه سالروز شهـادت پنج تن از فرماندهان بزرگ دفاع ‌مقدس شهیدان #کلاهـدوز، #فکـوری ، #نامجـو ، #فلاحـی و #جهـان‌آرا گرامـی‌باد. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 بچه های تخس ❣گردان جهت آمادگی به پلاژ دزفول اعزام شده بود. در دیماه دیم و هوای سرد و آب سرد دز که واقعا برای هر کسی طاقت فرسا بود. روزهای اول مربی آموزش آبی خاکی برادر عظیمی ما را به زور وارد آب جهت شنا و پارو زنی می کرد ولی با گذشت زمان به سرمای هوا و آب غلبه کردیم. چند شب بود که پس از آموزش ساعت دو و سه شب که برمی گشتیم. چند نفری، از جمله محمد بهزادی. علی حسامی و من و تعدادی دیگر لباس هایمان را در می آوردیم و باز می پریدیم توی آب. یک شب آقای عظیمی گفت "عزیه نگراتون .شمون چه هسه؟ آدمه؟" (ذلیل نشده ها شما دیگه کی هستید؟ آدمید؟) گفتیم به گفته شما، نه! 😃😃 آخر چند شب قبل از آن کنار آب که رفتیم برادر عظیمی گفت "اگر الان مادیون بره توی این آب، یخ می زند ولی شما باید بروید"😘😘😂 خب ما هم نمی خواستیم کم بیاوریم و می رفتیم........هرچند از سرما می لرزیدم علی اصغر مولوی حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
💦 خستگان راه را آبی دهید 💕 بر حضور عشق ماوایی دهید 🌴دل پر است از سر غوغای درون 🌻بر سر پیمان نو جامی دهید
‌‌صـبح اسـت دلم هواییِ کرب‌ وبلاست ازجـانـب قلبِ من بر آن خاک سـلام السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین سلام ارباب خوبم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 طنز و جبهه 😂😂 آخ جون گيلاس حسينیه‌ گردان خصوصاً در زمستان و با سرد شدن هوا، حكم صحرای عرفات را داشت. خلوتی برای بيتوته كردن. در تمامي ساعت‌های شبانه‌روز هر وقت به آن‌جا می‌رفتی در گوشه و كنار آن اوركت يا پتويی به سر كشيده در حال راز و نياز با خدای خود بود. همواره با دو نفر از دوستان (البته از سرما) به حسينيه پناه ‌برديم. در آنجا کسی نبود جز يك نفر كه در گوشه‌ای چمباتمه زده و پشت به در ورودی مشغول ذكر و فكر بود. تازه چشممان داشت گرم می شد كه يك مرتبه آن اخوی عابد و زاهد از جا جست و با صدای بلند و بی‌خبر از حضور ما گفت: «آخ جون گيلاس!😍 اين يكے ديگر سيب نبود.» بله، كاشف به عمل آمد كه رفيق ما از شر وسواس خناس به حسينيه‌ گريخته و سرگرم كارشناسی كمپوت‌های اهدايی بوده است.😂😂 @defae_moghadas 🍂
سنگرهای روزهای اول جنگ روباز بدون هیچ امکانات بودن نفر با کلاه ولباس چریکی شهید محمد شمخانی براد فواد حویزی وبرادر حمید شهبازی زمستان59 قبل از عملیات نصر وشهادت شهدای هویزه @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 من با تو هستم 3⃣1⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان اگرچه حضورش در خانه خیلی کم بود ولی در همان فرصت کم آنقدر شاد و سرحال بود که جبران تمام نبودن هایش را می کرد. وقتی از جبهه بر می گشت، چند روزی را که در شهر بود از صبح تا شب مشغول کارهای کمیته بود و شب هم وقتش با جلسات قرائت قرآن مساجد مختلف پر می شد. قبل از اذان مغرب، یک جلسه قرآن و آخر شب هم جلسه دیگری داشت. به طبیعت و گل و گیاه علاقه داشت به همین علت، گاهی جلسات کاری را در باغ و کنار رودخانه تشکیل می دادند و هر فرصتی هم که دست میداد به صورت خانوادگی با دوستانش بیرون می رفتیم. یک روز کله پاچه خرید و داد به مادرم که برای جلسه شان آماده کند. من هم ظروف و وسایل چای را آماده کردم. موکت زیر پایمان را هم جمع کردیم که ببرد. یک ماشین تویوتا آمده بود که وسایل را ببرند. من کلاس خیاطی داشتم و وسایل را که آماده کردم، رفتم که به کلاسم برسم. در بین راه یکی از آشناها مرا دید و با کنایه گفت: «بایه پاسدار عروسی کردی! دیگه همه چیز بهتون میدن..... حالا هم شوهرت یه موکت آورده، برو ببین!» با تعجب پرسیدم: «موکت دادن؟!» بعد یادم آمد و گفتم: «خدا خیرت بده... شوهرم امشب مهمان داره و اون هم موکت زیر پای خودمونه، جمع کرده که بره، با کلی وسیله و ظرف که فردا باید همه رو بشورم. با اینکه برنامه شان کنار رودخانه بود؛ اما وقتی برگشت کاملا مرتب بود. انگار که در یک مهمانی رسمی شرکت کرده بود. خیلی به نظافت و مرتب بودن ظاهر اهمیت می داد. همیشه یک شانه و عطر در جیبش داشت. هیچ وقت من بوی عرق او را استشمام نکردم. حتی وقتی که تازه از جبهه می آمد، بوی خاک جبهه و عطر گل محمدی میداد. وقتی که می رسید حتما بلافاصله استحمام می کرد و موهای سروصورتش را مرتب می کرد و کفش هایش را واکس می زد. " با اینکه لباس های گران قیمت نمی پوشید ولی همیشه تمیز و اتو کشیده بودند و بوی عطر می دادند. به من هم می گفت که: «زن باید در خانه حتما آرایش کنه و بهترین لباس ها رو بپوشه. وقتی لباس نویی برایم می خرید اصرار می کرد که همان موقع بپوشم ومیگفت که:" لباس نو زیبا برای داخل خونه است نه بیرون!" آخر شب در اوج خستگی، تازه مشغول مطالعه می شد. کتاب و تفسير قرآن می خواند و مطالبی برای سخنرانی هایش آماده می کرد. بعضی مواقع هم که فرصت کافی نداشت از من می خواست که مطالبی را برایش یادداشت برداری کنم. سخنرانی هایش جذاب و شنیدنی بود. یک روز قرار بود استاد فخرالدین حجازی در مسجد جامع دزفول سخنرانی کند. چون وقت گذشته بود و آقای حجازی نرسیده بود از سید جمشید درخواست می کنند که به جای ایشان سخنرانی کند. در بین سخنرانی سید جمشید، آقای حجازی از راه می رسد و در آغاز کلامش می گوید:" هرچه من باید می گفتم این جوان رزمنده به خوبی بیان کرد..." همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
اینجا نماند پَر زد و از پیش ما گذشت تنگ غروب بود که او بےهوا گذشت من از خودم برای خدا کم گذاشتم او از خودش برای رضاےخدا گذشت شهید حادثه تروریستی اهواز از باغملک @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یک نکته از جنگ (تفاوت ها و نتایج ) 👈 با توجه به شاخص های ذکر شده در جنگ ایران و عراق قاعدتاً باید ارتش عراق از تلفات کمتری برخوردار بوده و نیروهای ایران از تلفات بالاتری ولی با نگاهی به آمار ارایه شده در جنگ به نکات جالبی می رسیم ؛ ❣شهدا : 172000 شهید در معرکه جنگ. 16000 شهید بر اثر بمباران و موشکباران در پشت جبهه اما عراق با احتساب کشته های اعدام های صحرایی و جوخه های اعدام در عقبه خویش آمار کشته هایش بالغ بر 540000 تن رسید. ❣ مجروحین : مجروحین ایران در کلیه سطوح به 550000 نفر و عراق به 700000 تن ❣ اسرا : اسرای ایران(آزادگان) 42000 نفر که بسیاری از آنان افراد غیر نظامی بودند ، ❣ اما اسرای عراقی در ایران بالغ بر 72000 تن بودند که در عملیات های نظامی رزمندگان در عملیات های مختلف به اسارت درآمدند. پس تلفات ایران بسیار کمتر از ارتش عراق می باشد و این امر 👈 مهر بطلان بر تئوری های هجومی بدون برنامه رزمندگان در عملیات های نظامی و شیوه نبرد با دشمن بود. نجف زراعت پیشه @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 سهمیه نان خشک در عملیات فتح المبین به آشپزخانه میرفتم و غذا می آوردیم؛ در یکی از همین ایام بچه‌ها گفتند «می‌روی غذا بیاوری، نان هم بیاور» غذا را گرفتم و روی تویوتا گذشتم؛ به آشپزخانه رفتم و گفتم «برای ما نان هم بدهید» مسئول آشپزخانه گفت‌ «کمی جلوتر برو و کرکره را بزن بالا و نان بردار». رفتم انبار و دیدم، حدود 100 تا گونی روی هم انباشته شده است؛ برگشتم گفتم حاج آقا! نان نیست، از کجا بیاورم» گفت «دیروز نان خالی کردیم» ایشان آمد و خودش کرکره انبار را بالا داد و گفت «گونی‌ها همه‌‌اش نان خورد شده است و سهمیه شما هر روز یک گونی نان خشک است».🤔 با تعجب نانهای خشک را که در پشت جبهه دور می ریختیم، گرفتم و با خود به مقر آوردم. آنهم از نوع سهمیه‌ایش @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
تصویر پربازدید مجازی امروز 👆 @defae_moghadas 🍂