eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 3⃣6⃣ سردار علی ناصری مقر ما در محور جادۂ خندق بود. ما آن مسیر را خوب شناسایی کرده بودیم. دشمن در آن نواحی به تازگی کمینهای متحرک گذاشته بود. یک بار هم خودم با قالیباف به شناسایی رفتم. یکی از دوستان می گفت: قبل از شروع حمله، یک بسیجی بختیاری هی به ساعتش نگاه میکرد و می گفت: د خدای خیر محسن بده. په سی چه رینگ عملیات نمی زنه! سرانجام رینگ عملیات زده شد! تا نیروهای ما حرکت کردند، دشمن که از قبل بو برده و دست ما را خوانده بود، نیروهای ما را زیر تیر گرفت. نیروهای ایرانی حسابی زمین گیر شدند. با وجود این به خط دشمن زدند و جلو رفتند. قبل از آغاز عملیات، دغدغه اصلی فرماندهان، عبور از موانع متعددی بود که عراقیها سر راه نیروهای ایرانی قرار داده بودند. طرحهای مختلفی داده شد. آخرین طرح این بود که نیروهای عمل کننده از لباسهای غواصی استفاده کنند و غواصها با خود نارنجک و مسلسل يوزی که ضد آب است، ببرند و با دشمن مقابله کنند، وقتی نیروهای خط شکن، خود را به دشمن زدند و درگیر شدند نیروهای اصلی وارد خط شده، با عراقیها درگیر شوند. این بهترین طرحی بود که به ذهنها رسیده بود. بقیه کارها هم با خدا بود. شب عملیات، نیروهای غواص با اینکه دشمن از قبل می دانست خیلی راحت خطوط را شکستند و این چیزی جز لطف خدا نبود. در این مرحله، تلفات ما بسیار کم بود. دشمن حسابی مرعوب شده بود. پیش بینی اولیه ما این بود که در این مرحله ممکن است سيصد نفر از خط شکنان غواص شهید شوند؛ اما به لطف الهی، ده نفر هم شهید نشدند. خط دشمن خیلی راحت تر از پیش بینیها شکسته شد. از طریق بی سیم، در جریان پیش روی و موقعیت بچه ها در شکستن خطوط دشمن بودم و خدا را به خاطر آن همه منتی که بر ما گذاشته بود، شکر می کردم. محوری که من در آن بودم، تیپ امام رضا (ع) بود که به طرف دشمن حمله کردند. خودم هم داخل قایق نشستم و همراه آنان رفتم. دشمن هوشیار شده و ما را زیر آتش خود قرار داده بود. راه را گم کردیم و نتوانستیم مسیر اصلی را بیابیم. بهروز حیدریان مستأصل شد و به من گفت: - راه را گم کرده ام! با عصبانیت گفتم: - تو که گفتی نزدیک سیل بندم، چطور گم کردی؟ از هر طرف، تیر تیربار و مسلسل، گلوله ۱۰۶، خمپاره زمانی و ... روی ما ریخته می شد. بهروز گفت: - چه کار کنیم؟ - من مسئولیت این گردان را تقبل نمی کنم. بچه ها راه را گم کرده اند و اگر همین طور بروند، به دام دشمن می افتند. - مسئولیت با خودت است؛ اما حیفه این بچه ها را به کشتن بدهیم. نظرت چیه؟ - برگردیم. در این حین متوجه شدم یکی از نیروها داخل قایق خوابیده. با تشر گفتم: - برادر، بلند شو ... چه موقع خوابه؟ دیدم بلند نمی شود. کسی گفت: . خوابیده ... ولش کنید... . من گفتم: . چه موقع خوابه؟ . این برای همیشه خوابیده! معلوم شد تیر خورده و بدون اینکه حتی یک آخ بگوید، شهید شده است. پیگیر باشید در در پیام رسان ایتا👇 @defae_moghadas 🍂
سیل بند عملیات بدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 ❓آیامی‌دانید: 🔸درطول نبرد ۸ سال دفاع مقدس ۱/۰۰۰ روز نبرد فعال بوده است. @defae_moghadas 🍂
🌿 05/03/60 👈تقاضای صدام از تمام كشورهای عربی برای كمك در جنگ 👈درخواست ژاپن برای اتمام فوری جنگ 👈حمایت وزارت خارجه امریكا از هرگونه تلاشی برای صلح 05/03/64 👈آغاز مجدد جنگ شهرها از سوی عراق به بهانه ترور امیر كویت. 👈حاكم كویت و همچنین ولیعهد و نخست وزیر این كشور هر دو متعهد شده‌اند كه كویت سیاستهای خود را (علیرغم ترور امیر كویت) تغییر نخواهد داد و هرگز تسلیم باج‌خواهی و تهدیدات نیز نخواهد شد. 👈هیئت هفت نفره اعراب كه مامور رسیدگی به تحولات جنگ عراق و ایران می‌باشد یكشنبه 05/03/64 – 26 مه 1985 وارد مسكو شد. 👈بنا به اظهارات یك مقام كویتی هیئت مذكور را گرومیكو و گورباچف پیرامون تلاش برای ایجاد آتش بس و نهایتاً پایان دادن به جنگ مذاكره خواهد كرد. (این هیئت مركب از سفرای كویت، تونس، مراكش، و وزاری خارجه عراق، اردن، یمن شمالی 05/03/66 👈تصمیم فرانسه در ارسال 24 فروند میراژ اف-1 به عراق 👈وزاری خارجه كشورهای عضو جامعه اروپا استفاده از سلاحهای شیمیایی در جنگ عراق علیه ایران را بشدت محكوم كردند.  @defae_moghadas 🌿
✨ (احتمالاً) سوسنگرد؛ زمستان ۱۳۶۰. * پاسدار شهید دانش علی پسند [سمت راست] و سردارشهید خسرو میشانی فرد (فرمانده سپاه جزیره مینو) [سمت چپ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 4⃣6⃣ سردار علی ناصری ... - من گفتم: . چه موقع خوابه؟ . این برای همیشه خوابیده! معلوم شد تیر خورده و بدون اینکه حتی یک آخ بگوید، شهید شده است. کف قایق پر از خون او بود. تیر به سرش خورده بود. در دیگر قایقها هم چند نفر دیگر زخمی و شهید شده بودند. دشمن، امان ما را بریده بود و مرتب آتش می ریخت. گفتم: ۔ اگر جلو برویم، یک نفر از نیروها سالم برنمیگردند. بلافاصله با باقر قالیباف تماس گرفته شد و وضعیت را به او گزارش کردند. او هم بی درنگ فرمان عقب نشینی صادر کرد و دو گردان عملیاتی به ناچار عقب نشینی کردند و ما بازگشتیم؛ اما در محورهای دیگر، بچه ها موفقیتهای زیادی به دست آورده بودند. در آخر جادۂ خندق، یکی از فرماندهان عراقی حسابی مقاومت می کرد و عدنان خير الله که در العزير مستقر بود، از پشت بی سیم مرتب به او درجه تشویقی می داد و او با شجاعت مقاومت می کرد. تلفات زیادی از ما گرفت؛ اما نیروهای ما هرطور بود، مقابلش ایستادند. در این میان، یکی از هلیکوپترهای ما در همان منطقه سقوط کرد. دو خلبان اسیر دشمن شدند. نزدیک دو روز مقاومت کرد. کارمان حسابی گره خورده بود و نیروها زمین گیر بودند, دست آخر، مرتضی قربانی، جانشین غلامپور در قرارگاه کربلا، فریاد می زند: - من نفراتی می خواهم که عاشق شهادت باشند..... چند نفر داوطلب می شوند. پیگیر باشید در در پیام رسان ایتا👇 @defae_moghadas 🍂
سردار، مرتضی قربانی
🍂 🔻 5⃣6⃣ سردار علی ناصری [مرتضی قربانی] روی قایقها تیرباری نصب می کند و خودش با آن نفرات جلو می رود. رو در رو به دشمن می زند و موفق می شود پد دشمن را فتح کند، آن فرمانده را اسیر و دو خلبان ایرانی را نیز آزاد کند. بدین ترتیب، جادۂ خندق آزاد شد و نیروهای ما از سختی رهایی یافتند. فرمانده اسیر عراقی در بازجوییهایی که از او کردیم، گفت: - به آن فرماندهی که با آن آتش شدید به طرف ما آمد، باید مدال و درجه بدهید. منظور او شجاعت و دلیری مرتضی قربانی بود. قبل از حمله، در جلسه ای در شط على با حضور حسین خرازی درباره نگهداری خط هشدار دادم؛ پیش بینی من متأسفانه درست از آب در آمد و دشمن از روی پلهای العزيز و جاهای دیگر عبور کرد و با وارد کردن زرهی، بر روی مناطق البيضه و الصخره فشار آورد. جنگ سختی در آنجا در گرفت و نیروهای ما مجبور به عقب نشینی شدند و در این مرحله، دشمن از سلاح شیمیایی نیز بسیار استفاده کرد. آتش توپخانه و زرهی دشمن، نفس نیروهای ما را گرفت و آنان را مجبور به عقب نشینی کرد. دشمن علاوه بر البيضه و الصخره، حتی تا سه راهی جادۂ خندق پیش آمد و آن نواحی را از ما پس گرفت. در القرنه، دشمن جنگ سختی کرد و سردار بزرگ مهدی باکری هم در آنجا به شهادت رسید. فشار فوق العاده دشمن باعث تكرار تجربه تلخ خیبر شد و نیروهای ما پس از تحمل تلفات، از شرق دجله عقب نشستند. نقطه ضعف ما در این مرحله نیز نداشتن زرهی و استفاده نکردن مناسب از آن بود. دست آورد عملیات بدر، آزاد شدن چند کیلومتر از جادۂ خندق و تصرف هور و چند روستا در شمال و نیز پاسگاه ترابه بود؛ همین. در روز دوم عملیات، در پشت سیل بند شهید باکری شیمیایی شدم. ناگهان بوی سیر همه جا را فرا گرفت. فهمیدم دشمن شیمیایی زده است. عده زیادی از نیروها در آن منطقه مجروح شیمیایی شدند. 张张张 شکست نسبی در عملیات بدر باعث تضعیف روحیه نیروهای عمل کننده و حتی برخی از فرماندهان شد. روحیه یأس و سرخوردگی بر بیشتر نیروها حاکم شد. وضع طوری شد که خبر را برای امام خمینی بردند و ایشان در پیامی خطاب به صیاد شیرازی و محسن رضایی چنین مضامینی فرمودند که در صدر اسلام هم چنین حوادثی رخ داده و اینها مهم نیست. چیزی که برای ما مهم است، این است که انسان باید در همه حال تكلیف خودش را بشناسد و بدان عمل کند.» همچنین به یاد دارم امام خمینی در سخنانی پس از عملیات بدر چنین مضامینی فرمودند: «چه بسا بعضی وقتها انسان در میدان نبرد ظاهرا پیروز شود؛ اما در باطن شکست خورده و چه بسا انسان در میدان نبردی شکست بخورد؛ اما پیروز است. مثال اعلای این قضیه، کربلا و قیام سید الشهدا است.» همین پیام و سخنان امام خمینی باعث تقویت روحیه نیروها و فرماندهان شد و روحی تازه در آنان دمید. عزم همه برای ادامه نبرد با دشمن راسخ تر گشت و آن احساس سرافکندگی زایل شد. پیگیر باشید در در پیام رسان ایتا👇 @defae_moghadas 🍂
┄═✼☀️ ☀️✼═┄ گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید ... 🌺
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 💠اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وكَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِكَ یا غیاثَ المُسْتغیثین.💠 🙏خدایا دوست گردان بمن در این روز نیكى را و نـاپسند بدار در این روز فسق و نافرمانى را و حرام كن بر من در آن خشم و سوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان.🙏
🌿🍁🌿🍁🌿 👆 💫این عکس را در شلمچه گرفتم . روز عید قربان‌ سال ۶۶ بود. بعد از مدت طولانی زیرتیغ آفتاب داغ نشستن، کمین کردن و ریاضت کشیدن در گرمای خوزستان، موفق شدیم شکارش کنیم. تانک عراقی رو میگم. به محض برگشت به مقرمان  " پنج ضلعی شلمچه " به سراغ دفتر جلد قرمزش رفت. شروع به نوشتن کرد و رویداد دیگری از روزهای جنگ را ثبت کرد. خنده مون گرفته بود ، البته بیشتر حس کنجکاوی مون گل کرده بود که بدونیم چی نوشته. بهش گفتیم محمود جان بخوان ببینیم  چه نوشته ای شروع به خواندن کرد وقتی به جمله ی " تانک خر شد و خودش را نشان داد و کاظم بافت ش" رسید زدیم زیر خنده . گفتیم : جناب مورخ این چه سبک تاریخ نویسی است! و او دیگر ننوشت... این روزها و سال ها که مدتها از زمان جنگ گذشته،با خودم که فکر میکنم، میبینم از آن کار نادم و پشیمانم. ای کاش محمود های جبهه با همان ادبیات خودمونی می نوشتند تا به این روزهای فراموشی مبتلا نمی شدیم. گذر زمان ناتوانی و تقلیل حافظه ها آفت نسیان و فراموشی باعث گم شدن لحظه لحظه های ناب ایستادگی یک ملت در نبردی نامتوازن،خواهد شد. قطعا اگر همه می نوشتند امروز دست مان پرتر بود، و روایت دفاع مقدس را بهتر به نوه ها و نسلهای بعد، منتقل میکردیم.  آنهم از نوع ناب اش و با ادبیات های متفاوت  و بکر بومی اش... حاج کاظم فرامرزی @defae_moghadas 🍁🌿🍁🌿🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 6⃣6⃣ سردار علی ناصری با علی هاشمی رفته بودم قرارگاه خاتم. آن ایام، قرارگاه سه کیلومتری جاده صاحب الزمان بود. سنگری بود که رفتیم به طرف آن. صدای گریه ای از سنگر به گوش می رسید، همه گریه می کردند؛ حتی محافظ آقا محسن، خیلی نگران شد. چه خبر شده؟ آقا محسن داخل سنگر است و دارد گریه می کند. من داخل نرفتم؛ اما علی هاشمی رفت. پس از عملیات بدر، آقا محسن از شدت خجالت چند هفته ای به تهران نرفته بود. هر چه به او پیام می دهند که امام می خواهد تو را ببیند و کارت دارد، او از رفتن به تهران امتناع می کند و می گوید: - من با چه رویی پیش امام بروم؟ به امام چه بگویم؟ سرانجام حاج احمد خمینی به محسن رضایی زنگ می زند و با او صحبت می کند و با اصرار می گوید: ۔ امام دوست دارد تو را ببیند. آقا محسن هم با دیدۂ اشک بار به خدمت امام می رسد. در همان قرارگاه رفتم برای وضو گرفتن. موقع بازگشت دیدم آقا رحیم صفوی دارد آستینهایش را برای وضو بالا می زند و می آید. وقتی نگاهم به قد و قامتش افتاد، خیلی دلم سوخت. حسابی لاغر شده بود. لباس به تنش زار می زد. عملیات خیبر و خصوصا بدر، او را آب کرده بود. سلام کردم و با هم روبوسی کردیم. گفتم: - آقا رحیم، این هم فرصتی بود و از دستمان رفت. نمی دانم به خدا چه بگویم. دستی به صورتم کشید، دستی به کتفم زد و گفت: . آقای ناصری، میدانی باید به خدا چه گفت؟ - نمی دانم. _ من میگویم باید چه گفت. نگاهی به آسمان انداخت و گفت: - باید بگوییم: الهی رضی برضاک، تسلیما لامرک لا معبود سواک، یا ارحم الراحمین و به خدا پناه ببریم. پیگیر باشید در در پیام رسان ایتا👇 @defae_moghadas 🍂
سردار رحیم صفوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓آیا می‌دانید: 🔺در طول ۸ سال دفاع مقدس: 🔸 ۲۱۳ هزار شهید، 🔸 ۱۴۰ هزار جانباز، 🔸 ۳۲۰ هزار مجروح، 🔸 ۴۰ هزار نفر آزاده داشته @defae_moghadas 🍂
حماسه جنوب،خاطرات
✔️🔴✔️🔴✔️🔴✔️🔴✔️ ❣شهید مهدی اسکندری 💠نام پدر: قربانعلی 🔆تاریخ تولد : ۱۳۴۲/۰۷/۱۹ 💠تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۰۲/۱۰ 🔆محل  تولد : اهواز 💠محل شهادت : دب حردان - مرحله اول عملیات بیت المقدس @defae_moghadas ✔️🔴✔️🔴✔️🔴✔️🔴✔️
حماسه جنوب،خاطرات
✔️🔴✔️🔴✔️🔴✔️🔴✔️ #بسم_رب_الشهدا ❣شهید مهدی اسکندری 💠نام پدر: قربانعلی 🔆تاریخ تولد : ۱۳۴۲/
🔴 سلام دوستان، طاعات قبول باشه. گاهی دوستان بخش شهدا تصویر و بیوگرافی کوتاهی از یک شهید نقش این کانال می کنن و........ تمام. ولی پشت این تصاویر و توضیحات شناسنامه‌ای، دنیایی مطلب نهفته شده که شاید جو جامعه امروزمون اجازه نده خیلی چیزها رو بگیم. خصوصا این آقا مهدی ما که با اون سن کمش دنیایی مطلب و درس برای امروز ما بجا گذاشت و رفت. اگه حالشو داشته باشید کمی از اون رو عرض می کنم.
مسجد محل این شهید، مسجد حجازی نام داشت. یه مسجد کاملا سنتی، با ستون های پت و پهن که هر طرفش حدود یک متر می شد. این شکل و شمایل مسجد، حالت قشنگی به اون داده بود و جون می داد برای قایم باشک و...... حالا نگید این بابا قرار بود از شهید بنویسه ولی رفت سراغ معماری مسجد
تو زمان جنگ، اونم تو اهواز، بواسطه جنگ و شهادت ها و..... یه حال معنوی خاصی بین مردم، خصوصا جوون های شهر بوجود اومده بود. بعضی ها با نماز حال می کردن، بعضی با حفظ قرآن، بعضی ها با رفتن به جبهه و بعضی ها با رفتن به بسیج محل و نگهداری و نگهبانی از خونه های مردم