eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 « حاجی اسماعیل » وقتی به گذشته فکر می کنیم، تک تک بچه های گردان کربلا در ذهنم مجسم می شوند. هرکدامشان تندیسی از معرفت بودند و از عجایب روزگار. نمود بارز آن حاج اسماعیل فرجوانی بود که بین همه یک استثناء به شمار می رفت. از نظر معنوی و انس و دوستی به بقیه سرآمد دیگران بود. گردانی عجیبی ساخته بود، هم از نظر فرماندهی و هم از نظر تامین نیرو. حاجی حالات خاصی داشت که توانسته بود تمام نیروها را جذب خود کند. جذابیت و گیرایی او به رزمندگان، همنفس بودن با آنها و پیش قراولی در عملیات ها، از او فرماندهی ساخته بود که هرکس دوست داشت در عملیات ها در کنار او باشد. هر کار سختی را ابتدا خود انجام می داد، در تمرینات غواصی اول خودش پیش قدم می شد و آنگاه آن را از نیروهایش می خواست. در عملیاتها چابکی و سرعت عمل خاصی داشت و وقتی او را در نماز آنقدر با خشوع و خضوع می دیدم، نمی توانستم باور کنم که این فرمانده، همان حاجی معروف گردان کربلاست که همپایی با او در عملیاتها دل شیر می خواست. برای تمام عملیاتها از برادر رئوفی فرمانده لشکر اجازه می گرفت که با نیروهایش در شکستن خط شریک باشد و آخر هم در عملیات کربلای 4 نفر اولی بود که به خط دشمن زد و به شهادت رسید و نیروهایش از روی جنازه او گذشتند و به خط دشمن زدند. حبیب میاحی گردان کربلا حماسه جنوب - خاطرات @defae_moghadas 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
❣❁﷽❁❣ چه می‌بینند در #چشم_تو چشمانم نمیدانم شرار آن چشمهاڪی ریخت درجانمـ❤️ نمیدانم تو رفتی برسر پیمان وما ماندیم #جامانده بگو سر می‌شود یڪ روز پیمانم⁉️ نمی‌دانم #شهید_مصطفی_بختیاری گردان کربلا @defae_moghadas
📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞 🌾@defae_moghadas 📞 😢درد سرهای بیسیم چی مسعود عباباف گردان جعفر طیار 🔻🔻🔻قسمت اول🔻🔻🔻 در منطقه پدافندی عملیات بدر بودیم و بچه ها به جزیره مجنون شمالی یا همان هورالعظیم اعزام شده بودند . اما من و حسنعلی هادیزاده شوشتري همراه آنها نرفتیم . در پادگان کرخه یک دوره ای به همت مسئولین مخابرات برگزار شده بود که ما دو نفر با موافقت فرمانده گردان در آن دوره شرکت کرده بودیم. یک هفته ای از آموزش گذشته بود که به ما اطلاع دادند باید به بچه ها بپیوندیم. خوشحال، وسایل خود را جمع کردیم و به منطقه رفتیم . سنگر فرماندهی و مخابرات گردان در کنار هور مستقر بود. همین که وارد سنگر شدم چشمم به دوست و یاور همیشگی ام رضا مهتدي افتاد . او بچه ای مخلص بود و به فضای جبهه عشق می ورزید . با اینکه دانشجوی دانشگاه تبریز بود اما درس و دانشگاه را پیچانده و از آنجا برای آمدن به جبهه جیم فنگ شده بود . دقایقی از آمدنمان نگذشته بود که برادر حاج اصغر و نصاري و یوسف الهی و چند نفر دیگر هم به جمع ما اضافه شدند . ناهار را در سنگر فرماندهی خوردیم . بعد از ناهار با قایق های موتوری که توسط برادران ( کریم اهوازی ، مجدم و حميد بنادری ) هدايت می شد برای سرکشی به سمت پاسگاه های شناور منطقه رفتیم . ادامه دارد ⏪⏪ حماسه جنوب -خاطرات 🌾 📞@defae_moghadas 🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞
از راست: مسعود عباباف،مجید رستگاران،حاج حمید سفید دشتی، شهید احمد رضا مهتدی @defae_moghadas
زندگي روزمره بي آلايش رزمندگان گردان كربلا در منطقه - برگزاري مراسم قرائت قرآن @defae_moghadas
📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞 🌾 📞 😢دردسرهای بیسیمچی 🔻🔻🔻قسمت دوم🔻🔻🔻 از همان بدو ورود " عمو مجید ( برادر نصاري ) " سر هیچی هیچی دشمنی خودش را به من نشان داد 😁 . هنوز دو یا سه روز از حضورم در منطقه نگذشته بود که توطئه ای علیه من شکل گرفت و عمو مجید دستور تنبیه مرا صادر کرد . 😱 هر چه خواستم برای ایشون توضیح بدهم که درباره من اشتباه می کند گوشش 👂 بدهکار نبود . با اینکه حق هادی زاده و صفارنيا و مجید رستگاری بود که مجازات شوند اما او مرا تنبیه کرد . آن هم به طرز وحشتناکی ! عمو مجید به من گفت : " باید 2-3 بار تو آب 🏊🏊 بپری ! فکر نکنید شنا بلد نبودم یا از آب می ترسیدم . ...نه!... اصلا نقل این حرفا نبود ! عمو مجید مرا وادار کرد با لباس نظامی توی آبی بپرم که پر بود از❓❓❓❓❓❓ آخه چه طوری بگم.؟!😔 آب هور پر بود از ........ (🐡🐡🐡 🍁* گل خور *🍁🐡🐡🐡) ...😁😖😱 و چاره ای هم جز اطاعت نبود . و من ..... در مقابل چشم بچه های گردان پریدم تو آب ؛ در حالی که بچه ها از خنده غش کرده بودند . 😂🙃 مسعود عباباف گردان جعفر طیار حماسه جنوب، خاطرات @defae_moghadas 📞 🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 عطر وصال نوشته های دوستان کانال از سفر کربلا ✨ حاج آقا بشگان باورکردنی نیست.خیل عظیم جمعیّت از کوچک وبزرگ .از کودکان سه وچهارساله گرفته تاپیرزنها وپیرمردهای ۸۰ ساله .بعضی از آنها برروی ویلچر نشسته بودند ودیگری آنرا هُل میداد.جادّه ای با چند باند.زائران در دو باند ۱.محلّی و دیگر آسفالته که برای روان شدن عبور مرور زائران بسته شده و عبور خودروها قطع شده بود..البتّه باز دو باند دیگر برای عبور ومرور خودروها معیّن شده بود..هماهنگی.امنیت بسیار عالی بود تمام نیروهای نظامی دست در دست نیروهای حشد الشعبی این رسالت مهم را عهده داربودند..تابه حال که درخدمت عزیزان هستم عبور مرور درتمام مبادی مرزی روان و دارای زوّار چه خروجی وچه ورودی بوده...درطول مسیر پیاده روی نجف به کربلا موکب ها بی هیچ وقفه به زائران خدمت رسانی می کنند..هرکس به اندازه وسع خود ازپذیرایی گرفته تا چای .ایستگاههایی تعمیر چرخ های حمل بار زائران وماساژ برقی ودستی زائران اباعبدا.. را انجام میدهند ..دم غروب که میشه افرادی با چهره های خندان جلوی راه زائران را گرفته وفریاد موید.موید کنان دستان زائران را به زور گرفته وسوار خودرو های خود کرده وبه خانه هایشان می برند ولوازم آسایش زائر را از خوراک گرفته تا حمّام واینترنت .خدمات گوشی وخواب زائر را تا صبح فراهم می کنندو همان جا که زوّار را سوار کرده باز با خوشروئی بدرقه می کنند.چقدر صفا وخوشحالی هست برای موکب داران که زائران امام حسین ع را راضی بدرقه کنند.چقدر عشق است زائرانی که از تمام دنیا دراین جادّه( کربلا ) که مملوءازدلدادگی وشور است که بیراهه سخن نگفته ام.🌸🌺💠 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیک یا اباعبدالله الْحُسَيْنِ(ع) هرک صبحش باسلامی برحسین آغازشد حق بگوید خوش بحالش بیمه زهرا شد روزتون پراز برکت ولحظه هاتون لبریز ازعشق به آقا امام حسین(ع)
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 🔴خاطرات رزمنده اندیمشکی پرویز پور حسینی (عملیات کربلای 4 ) 🔺قسمت اول به صحن مسجد علی ابن ابیطالب که رسیدم برادر الله حسین زاده ، فرمانده گروهان حدید را دیدم . جلو رفتم سلام کردم . با خوش رویی جوابم را داد و گفت : فین (کفش غواصی)شماره چند را می پوشی ؟ گفتم : هشت یا نه ؟ گفت : پس آماده باش که فردا ماموریتی مشکل اعزام می شوی ! بعد از نماز جماعت با خوشحالی رفتم خانه و وسایل خود را جمع کردم و در کوله پشتی ام قرار دادم . مادرم تا مرا دید گفت : بازم عازم شدی ؟ گفتم : امام دستور داده . گفت : برو به سلامت ! تمام بچه هایی که مثل من به صورت فوق العاده خبردار شده بودند ، پشت در سپاه جمع شدند و با یک دستگاه مینی بوس به طرف پلاژ قدس مقر دریایی گردان اعزام شدیم . ___/\_______ حماسه جنوب، خاطرات @defae_moghadas 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
شهید عزت الله حسین زاده @defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠 آبراه هجرت 🔴 خاطرات رزمنده اندیمشکی پرویز پورحسینی ( عملیات کربلای 4 ) 🔺قسمت دوم حوالی ظهر به پلاژ رسیدیم . بعد از تقسیم بندی بچه ها در گروهان ، من به دسته ۲ با فرماندهی علی محمد منتقل شدم . بعد از چند روز دوره آموزش غواصی ما شروع شد . مربی غواصی ما برادر بود . روز اول از ما امتحان شنا گرفتند . بیشتر بچه ها شنا بلد بودند . همه اصول غواصی را به ما یاد می دادند که از مهمترین آنها شنا در حالت سکوت بود . آموزش ها تا پاییز طول کشید . برودت آب به بدنهای نحیف بچه ها فشار می آورد . اما ایمان آنها باعث تداوم کارشان می شد . با فرا رسیدن محرم ، گروهان ما یک تکیه زد . همه ما احساس می کردیم باید به ائمه اطهار بیشتر توسل کنیم . تمام شبهای محرم در تکیه مراسم داشتیم . در یک شب سرد و ابری خبر رسید دسته ما یک ماموریت پدافندی در یکی از جزایر کنار پادگان دارد . البته به دسته ۱ هم ماموریت داده بودند از فاصله چند کیلومتری به آب بزنند و به خاکریز حمله کنند و آنجا را به تصرف دربیاورند . برادر طاهری به همه ما سپرده بود خیلی مراقب باشیم و با هوشیاری نگهبانی بدهیم تا بتوانیم همه آنها را به اسارت در بیاوریم .😉 دو ساعت نگهبانی من تمام شده بود . کنار خاکریزها روی خاک های نرم و سرد دراز کشیدم و به خواب رفتم . بعد دوساعت دوباره نگهبانی را تحویل گرفتم . هنوز دقایقی نگذشته بود که صدای خش خشی به گوشم رسید . خوب که دقت کردم ، فرمانده طاهری را دیدم که گروه پیشتاز را اسیر کرده بود . همه آنها را در چادری که به همین منظور آماده کرده بودیم جای دادیم . 😊 _______/\_______ حماسه جنوب، خاطرات @defae_moghadas 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
شهید علی محمد طاهری @defae_moghadas
و فردا اربعین است زینب با قامتی خمیده از غم،می آید چهل روز است حسینش را ندیده تنها زبان اشک می تواند شرح حالش را بگوید امان از دل زینب(س) پیشاپیش اربعین تسلیت باد
▪️اربعین آمد و اشکم ز بصر می آید ▪️گوییا زینب محزون  ز سفر می آید ▪️باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست ▪️کز اسیران  ره شام خبر می آید . . . ▪️آجرک الله یا صاحب الزمان ▪اربعین حسینی تسلیت
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 هجرت خاطرات رزمنده اندیمشکی پرویز پور حسینی ( عملیات کربلای 4 ) 🔺قسمت سوم 🔻◾️ حدود دو ماه از آموزش غواصی 🏊 نگذشته بود که خبر رسید ماموریت عوض شده است . علتش را هم نگفتند . ما را پشت پادگان کرخه مقر لشکر ۷ولی عصر برگرداندند . ماموریت که عوض شد بالطبع وسایل نظامی هم تغییر کرد و به جای لباس غواصی به ما حمایل ، فانسقه ، قمقه، ماسک شیمیایی دادند . ده روز آموزش خاکی داشتیم . بعد ازظهر ۳ آذر به همراه برادر عزت یک مرخصی ۱۲ ساعته گرفیتم تا سری به خانه بزنیم . همین که به پادگان رسیدم صدای چند هواپیمای جنگنده عراقی🛩🛩🛩 را شنیدم و صدای بی وقفه شلیک ضدهوایی ها را ... آری ... اندیمشک و مردم بی دفاعش مورد تهاجم ۵۴ هواپیماهای عراقی قرار گرفته بود . حدود یکساعت بیشتر اندیمشک 🚀بمباران شد و شهر را به یک ویرانه تبدیل کردند . بعد از گذشت آن روز ، با بچه ها در بیرون از چادر نشسته بودیم و با هم صحبت می کردیم که دیدم در حالی که با صدای بلند گریه می کرد به طرف ما می آید . از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است?😢😱 اما اشک به او امان حرف زدن نمی داد . با صدای بلند فریاد زدم : یعقوب می گی چی شده یا نه ؟ عاقبت به زبان آمد و گفت : در بمباران صبح برادر حسین زاده به شهادت رسید . آن شب هیچ کس نخوابید . از هر گوشه ی آن بیابان صدای گریه😭 بچه ها به گوش می رسید . صبح فردا ، صبحی دگر بود . بچه ها با بی حالی در میدان صبحگاه به خط شدند . فرمانده گردان نتوانست صبحگاه را برگزار کند و به جای ایشان برادر ، فرمانده گروهان فتح میکروفن را گرفت تا برنامه صبحگاه را اداره کند . ناگهان تمام بچه ها با صدای سوزناکی😭💔 زدند زیر گریه ... آن شب و صبح ... از یاد هیچ کدام از بچه های گردان نمی رود و تمام بچه ها آن خاطره تلخ را به یاد دارند . _________/\________ حماسه جنوب، خاطرات @defae_moghadas 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
شهید عزت الله حسین زاده @defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 آبراه هجرت خاطره رزمنده اندیمشکی پرویز پور حسینی (عملیات کربلای ۴) 🔺قسمت چهارم بعد از شرکت در مراسم تشییع شهید حسین زاده با دلی اندوهگین 💔به پادگان کرخه برگشتیم . بعد از چند روز به دو گروهان و مرخصی دادند ولی به گروهان ما اعلام شد برای ادامه ماموریت به پلاژ برگردیم و به ما مرخصی ندادند . بچه ها موضوع را فهمیدند و خوشحال چادرها را جمع کردند و سوار کامیونها شدند . غروب به پلاژ رسیدیم . چادرها برپا شد . صبح روز بعد در مراسم صبحگاه فرمانده گردان ، برادر محمد جاری را به جای شهید حسین زاده فرمانده گروهان حدید معرفی کرد . بعد از صبحانه ، ما را به خط کردند تا به ما لباس غواصی بدهند . برادر طاهری به ما گفت : لباساتونو بپوشید... می خوایم بریم غواصی !🏊🏊🏊🏊 همه به سرعت لباس پوشیدیم و روی اسکله کنار آب مستقر شدیم . در این آموزشها چیزهای جدیدی یاد می گرفتیم ؛ مثلا به وسیله طناب باید به شکل ستون پشت سر هم حرکت کنیم که شب عملیات همدیگر را گم نکنیم یا در یکی از آموزشها به دستور جمالی فر، معاون گروهان در جهت مخالف آب حرکت کردیم و همزمان قایق هایی مدام دور بچه ها موج هایی🌊🌊🌊 ایجاد می کردند که شنا در این وضعیت هنر می خواست و صبر و توان !😬😳😩 حدود یک کیلومتر رفته بودیم که برادر به خاطر فشار زیاد خون بالا آورد 😱😥. زود او را از آب خارج کردند و به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک فرستادند . او یکی از دوستان صمیمی من بود . بعد از آموزش مرخصی گرفتم و تا او را در بیمارستان ندیدم خیالم راحت نشد . 🔴 ادامه دارد ⏪ ________/\________ حماسه جنوب، خاطرات @defae_moghadas 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
عملیات کربلای چهار در منطقه عملیاتی غرب اروندرود(1365) هدف:رسیدن به دروازه‌های بصره  گردان حمزه سید الشهدا اندیمشک @defae_moghadas
زندگي روزمره بي آلايش رزمندگان در منطقه - برگزاري مراسم دعا و نماز جماعت @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 بالاخره، امروز به اربعین رسیدیم. روزی که به قول آقا، همه دلدادگان را همچون مغناطیس به خود جذب می کند و در این مسیر قرار می دهد. وقتی به یک سوم انتهای مسیر کربلا نزدیک می شویم، صحنه های عاشقی تغییر می کند و شدت می یابد. هر چند هنوز کودکان و دختر بچگان راه می آیند، هر چند هنوز پیرمردان قد خمیده عصا زنان پیش می روند و چشم بر عموها دارند، هر چند..... ولی در همین حال در گوشه‌ای بساط ماساژ دهنده ها و درمانگاه ها و پاهای پانسمان شده بیشتر به چشم می آید. جسم های ضعیف در برابر اراده های پولادین برای رسیدن به آخر خط کم می آورند. ولی مگر اجازه دارند کم بگذارند؟! کم کم به عمود 1390 نزدیک می شویم. ترافیک سنگین خودروهای سبک و سنگین نشان می دهد که بزودی وارد ابتدای شهر می شویم. خاکی که از عبور و مرور آنها بلند شده چهره ها را تغییر داده. گویی هرکس در این راه قرار می گیرد باید همچون اهل بیت علیهم السلام مصیبت ببیند و همرنگ آنها شود. گاهی روی آسفالت حرکت می کنیم و گاه روی زمین خاکی. ولی این قطار بهم پیوسته جمعیت قطع شدنی نیست و قدم های آخر را برای دیدن اولین تصویر گنبد حسین علیه السلام باید طی کنیم. بعد از گذشتن از سه راهی ابتدای شهر و خلاص شدن از خودروها، در مسیر طریق الحسین یا همان خیابان منتهی به بین الحرمین پا می گذاریم و چشممان به گنبد طلایی کسی می افتد که سرسلسله عشق است و انرژی. ذوق و شوقی تمام وجودمان را در بر می گیرد، ذوق و شوقی که عاملی می شود برای ادامه راه. ناخودآگاه دست ها به روی سینه قرار می گیرد و لب ها به جنبش در می آید، السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی..... فاصله ما تا حرم بیش از پنج کیلومتر تخمین زده می شود. آنهم از وسط موکب ها و هیأت هایی که راه را محدود کرده اند. ایستگاه های تفتیش هم که مکرراً در سر راه هستند و فشردگی جمعیت را بیشتر می کنند. چند کیلومتر باقیمانده را هم آرام آرام طی می کنیم. هر چه جلوتر می رویم تراکم جمعیت بیشتر می شود. در جایی وضو می گیریم و وارد خیابان بین الحرمین می شویم. نیروهای انتظامی و هیأت های عزاداری با بستن راه موقتا مانع عبور شده‌اند. به شکلی که احساس می کنیم در حال پرس شدن هستیم. راه را کج می کنیم و در گوشه ای دست ها را به طرف حرمش بلند کرده و دعا می کنم...... و افسوس می خورم که نمی شود جلوتر رفت و ضریح زیبایش را لمس کرد. 🍂
🍂 🔴 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ 🔰 اربعین حسینی ⏪ قافله غم رسیده قافله غم بسوی شام بلا به دشت کرب و بلا به دشت کرب و بلا ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ 🔻 شعر: حبیب اله معلمی 🔻 زمان اجرا: نامعلوم 🔻 حجم: 2.38 🔻 مدت آهنگ: 11:23 دقیقه در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا